ایران باستان و دانش سیاست/داود هرمیداس باوند

۲۰ شهریور, ۱۳۹۵
ایران باستان و دانش سیاست/داود هرمیداس باوند

 در مورد سیاست در روند تاریخ ایران معمولا شرایط آن‌چنان است که رویدادهای مربوط به گذشته موردتوجه بسیاری از دانشجویان ما نیست و بیشتر به مشکلات روز و آینده نگاه می‌کنند. البته روزگاری چپی‌های ما می‌گفتند باید نگاه‌مان رو به آینده باشد و رجوع به تاریخ سودی ندارد. ولی وقتی افرادی مثل احسان طبری به روسیه رفتند چون آنجا کار خاصی نداشتند انجام بدهند فهمیدند متخصصان روس تحقیقات جامعی در مورد تاریخ ایران باستان انجام داده‌اند و فهمیدند خود نیز در این مورد فعالیت کنند. در صحبت‌های خود چند فراز را مطرح می‌کنم:
اولین فراز که کمتر به آن توجه شده مسئله مادها و نقش سیاست هوخشتره است. اولین آزادی‌خواه و رهایی‌بخش ایران از نفوذ خارجی و تحمیلی اوست. همان‌طور که می‌دانیم تاریخ ماد در تعامل با امپراتوری میلیتاریستی آشوری بود و برتری خود را بر کشورهای وقت تحمیل کرده بود. به گفته هرودت او اولین کسی است که در ایران دولت (state) تشکیل می‌دهد. او بود که موفق شد با نگرش نوین در برابر بزرگ‌ترین قدرت میلیتاریستی آن زمان قد علم کند و آزادی و رهایی را برای ایران احراز کند. او ابتدا سعی کرد ارتشی از آزادی‌خواهان تشکل دهد نه افرادی مزدور. چون آزادی‌خواهان معتقد به ارزش‌های مشترکی هستند و بنابراین صرفا به خاطر مسائل مادی و… وارد تعاملات وقت نمی‌شوند. اقدام بزرگ‌تری که او انجام داد ارائه استراتژی نظامی بود.

در هر دوره تاریخی کسی که استراتژی متفاوتی ارائه کرده موفق‌تر بوده است. در حوزه تاریخ اروپا ناپلئون و پطر کبیر و در مورد ایران پس از اسلام هم شاه‌عباس در دوره صفوی یا امیر تیمور استراتژیست‌های موفقی بوده‌اند. کوروش هم از بزرگ‌ترین استراتژیست‌های تاریخ بوده است.  هوخشتره از نیروهای خود براساس اسلحه آرایش جدید و متفاوتی را از آرایش‌های آن زمان انجام داد و در حمله به امپراتوری آشوری از آن استفاده کرد. در حمله اول پیروز نمی‌شود ولی اتحادی با بابلی‌ها برقرار می‌کند و در جنگ بعدی نینوا را محاصره می‌کند و بعد از پیروزی او لشکر بابلی‌ها هم سر می‌رسند و طبق قرارداد عمل می‌شود و بنابراین امپراتوری میلیتاریستی آشور بعد از محاصره نینوا با وجود درخواست کمک از مصری‌ها و عدم پاسخ آنها فرو می‌پاشد و اراضی لبنان و سوریه به بابلی‌ها تعلق پیدا می‌کند و آناتولی به هوخشتره. نکته‌ای که به آن توجه نشده این است که وقتی یهودیان به رهبری حضرت موسی از مصر خارج می‌شوند و در کنار کنعان قرار می‌گیرند زیرکانه نفوذ می‌کنند و کشور داوود و سلیمان را تشکیل می‌دهند. یهودیان ۱۲ قبیله بودند. بعد از سلیمان بین آنها اختلاف به وجود می‌آید.  فراز دوم که به آن اشاره می‌کنم دوره هخامنشیان و کوروش و داریوش است.کوروش کسی است که مسئول ایجاد امپراتوری است و امپراتوری باید با نظم و سیاق خاصی پیش برود. اگر می‌خواهد امپراتوری باشد باید تعامل اقتصادی و فرهنگی و تساهل فرهنگی با نواحی تحت امر داشته باشد. کوروش اولین کسی است که در منطقه خاورمیانه این ویژگی‌ها را برقرار می‌کند. کوروش هم‌زیستی را با اقوام تحت کنترل امپراتوری گسترش می‌دهد. تساهل قومی و تساهل مذهبی را در برخوردهای او می‌بینیم. او اولین کسی بود که حقوق اجتماعی را بین اقوام و ملت‌های قلمرو امپراتوری رعایت کرد.

نکته دیگری در مورد کوروش مدیریت نظامی اوست.  فراز بعدی داریوش است. داریوش سازمانده و اولین کسی است که در امپراتوری نظم برقرار می‌کند. ارتش دائم ایجاد می‌کند. از پارس‌ها و مادها ۱۰‌هزار سرباز جمع می‌کند و ارتش تشکیل می‌دهد. بنابراین او در مسئله ارتباطات و ایجاد راه‌های ارتباطی اقدامات زیادی انجام می‌دهد. راه‌ها نه‌فقط به خاطر مسائل نظامی که همچنین به خاطر تجارت ایجاد می‌شده است. بسیاری از میوه‌ها و موادغذایی که فقط در یک نقطه امپراتوری وجود داشته از طریق این راه‌ها که در ابتدا به منظور مسیرهای جنگی ساخته شده بودند به دیگر نقاط امپراتوری منتقل می‌شود. علاوه بر اینها داریوش ساختار پستی و سیستم دادگاه و دستگاه قضائی را هم وارد امپراتوری کرد. تاریخ همیشه اسکندر را با یونان یکی می‌کند ولی یونانیان مقدونیه را بربر می‌دانستند. در تاریخ جوامعی که در پیرامون نگاه داشته می‌شوند همیشه خطرساز بوده‌اند. مقدونیه یکی از پیرامون‌های هخامنشیان بوده است.