ستون پنجم با ماسک اتحاد اسلام به میدان می آید

۲۱ آبان, ۱۳۹۶
ستون پنجم با ماسک اتحاد اسلام به میدان می آید

 

امروزه سخن گفتن از اتحاد اسلام یا جهان اسلام به مثابه یک« سازه متحد» چیزی فراتر از تعارف نیست.

جهان اسلام نه یک سازه ژئوپولیتیک است و نه یک سازمان منطقه ای. نه از همگونی و یکپارچگی نژادی و زبانی برخوردار است و نه آرمان سیاسی مشترکی دارد. در گذشته نیز چنین نبود. ایران صفوی شیعه با اروپای مسیحی علیه ماشین جنگی عثمانی، متحد بود نه بر عکس.

سخن گفتن از اتحاد تنها در چارجوب یک سازمان ممکن است. برای اینکه یک «سازمان منطقه ای» به صورت موفقیت آمیز تشکیل شود به سه مرحله ابتدایی نیاز داریم.

نخست باید منطقه جغرافیایی متجانس و هموزن وجود داشته باشد. دولت های موجود در این منطقه باید به درکی مشترک از منافع برسند. در مرحله بعدی یک منطقه ژئوپولیتیکی بر پایه فضای جغرافیایی متجانس از حیث ساختار یا کارکرد شکل میگیرد و در مرحله سوم یک سازه ژئوپولیتیکی بر اساس درک مشترک از امور ظهور میکند. در این مرحله روابط سیستمی بین کشورها شکل میگیرد و وابستگی های متقابل ایجاد میشود. در نهایت یک «سازمان منطقه ای» از درون آن سر بر می آورد.

این پروسه در خاورمیانه امروز ناشدنی است. سازمان کنفرانس اسلامی نیز دقیقا به دلیل فقدان همین زمینه ها در آستانه فروپاشی قرار گرفت. زیرا در محیط بین الملل منافع ملی بالاترین ارزش است. حتی ایران و امریکا در حمله به عراق (تا نابودی صدام) و افغانستان  به یکباره منافع مشترکی پیدا کردند.

عده‌ای از پان ترکان مدام بر این طبل می‌کوبند که گسترش گفتمان هویت ملی ایرانی و تاکید بر اندیشه ایرانشهری باعث اخلال در یکپارچگی جهان اسلام میشود! این سخن مایه تعجب است. کدام یکپارچگی؟

یکپارچگی جهان اسلام هیچگاه با «ایرانیت ما» به خطر نمی افتد و نخواهد افتاد. اولا جهان اسلام اصولا یکپارچه نیست که این مولفه دچار خطر شود. هم اکنون جنگ در خاورمیانه میان مسلمین است نه بر عکس.

 دوما زمانی که پهلوی دوم گونه ای از ناسیونالیسم را به عنوان ایدئولوژی رسمی دولت برگزید و اجرا کرد، ایران بهترین رابطه را با همه کشورهای عربی داشت. اتفاقا در دوره بعدی که برای مقطعی کوتاه پارادایم اتحاد اسلام جدی گرفته شد، کلیه روابط ما با کشورهای عربی و مسلمان به بن بست رسید. پرسش این است که چرا پهلوی‌ای که متهم به عرب ستیزی میشد، بهترین رابطه را همه کشورهای عربی و اسلامی داشت اما ایران امروز، حتی یک متحد قوی و نیرومند در کشورهای اسلامی ندارد؟

پاسخ این مساله را باید در استراتژی، مدیریت و دیپلماسی جستجو کرد نه جهان بینی. حقیقت این است که ایدئولوژی سیاسی ما تاثیری در دیپلماسی ندارد. حزب لیکود که از احزاب نژادپرست اسراییل است میتواند با کشورهای عربی علیه ایران و حتی سازمان های فلسطینی متحد شود و همکاری کند کما اینکه این اتفاق امروز افتاده است. پس  رابطه با جهان خارج بر اساس دیپلماسی تعیین میشود نه چیز دیگر.

گزاره منافات اندیشه ایرانشهری با یکپارچگی جهان اسلام به قدری مضحک است که صرفا دست خالی بودن مدعیان را نشان میدهد و طبیعی است که برای مردم ما مقبول نباشد.

جنبه خنده دار مساله اینجاست که خود مساله اتحاد اسلام سالهاست که از دستور کار جمهوری اسلامی خارج و بایگانی شده است ولی در این میان چند فعال سیاسی که به پان ترکیسم و تجزیه طلبی شهرت داشته و تحت تعقیب نهادهای امنیتی به عنوان یک تهدید و سوژه قرار دارند، از خود نظریه پردازان اتحاد اسلام جلوتر افتاده اند.

اگر این را بپذیریم که ایران امروز، بر مدار ایران صفوی ( با همه نیکی ها و بدی هایش) بنیان یافته است، باید به ارزشها و سنت های سیاسی مثبتی که پس از صفویه به دست آورده ایم، احترام بگذاریم. والا آرزوی شکست صفویه از ماشین جنگی عثمانی ( آن گونه که آل احمد داشت) نسبتی با خوشبختی و نیرومندی ملت ایران ندارد. کسانی که چنین گزاره هایی را طرح میکنند ، همان نیروهای داخلی هستند که به عنوان «ستون پنجم دشمن» درون صفوف ما نفوذ کرده اند و از اولیای کشور میخواهند که به خاطر به اصطلاح جهان اسلام ( یا همان ارباب عربستانی یا ترکیه ای ) از منافع حیاتی یک ملت شیعه و ایرانی دست بردارد!

آیا انتظار دیگری جز این داشتید؟ آیا انتظار داشتید که «ستون پنجم» دشمن با ماسک لائیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم بر اولیای کشور ظاهر شود؟ بدیهی است کسانی که قصد نفوذ دارند، سعی میکنند خود را با شرایط تطبیق دهند. ستون پنجم حتما پوشش و استتار نیاز دارد. در اینجا استتار و پوشش فکری مد نظر است.

کسانیکه با سابقه مجاهدین خلق آشنایی دارند، میدانند که در ابتدای انقلاب اعضای سازمان در نهادهای مختلف انقلابی نفوذ کرده و با کتمان ماهیت سیاسی خود به شدت از آرمان های انقلاب دفاع میکردند. حتی این عده نفوذی رویکردی به مراتب تندتر از سایرین در لزوم برخورد با خود منافقین داشتند!

فراموش نکنیم کسانی که ناصرالدین شاه را با هدایت سیدجمال اسدآبادی ترور کرد، آرزوی میکردند ایران را در عثمانی ادغام کند. دولتمردان عثمانی مدت مدیدی آمال و اهداف سیاسی خود را تحت لوای اتحاد اسلام پیش بردند هنگامیکه ناصرالدین شاه ترور شد، سیدجمال اسد آبادی در اسلامبول اقامت داشت و به «سلطان» خدمت میکرد. در نهایت میدانیم که  سیدجمال با عبدالحمید عهد می بنند که ایران را تحویل عثمانی بدهد و از ایرانیها برای خلیفه بیعت بگیرد!

 داعیه‌داران اتحاد اسلام، شاه را کشتند تا منافع «سلطان» تامین شود و معلوم نیست چرا در این نظریه اتحاد اسلامی، همواره ایران است که قربانی سلطان و خلیفه میشود.

 بعدها مشخص شد که سید جمال عضو لژهای فراماسونری متعدد بود. اسنادی که توسط دانشگاه تهران به چاپ رسیده و از مجموعه یادداشت ها و مکاتبات شخصی از سیدجمال ( به جا مانده در خانه امین الضرب) است سواد تک تک نامه ها و تقاضاهای عضویت در لژهای آن زمان را در مصر و اروپا نشان میدهد. ( نک: مجموعه اسناد چاپ نشده درباره سید جمال الدین مشهور به افغانی، انتشارات دانشگاه تهران، موجود در اینترنت).

باید پرسید کسی که خود را دلسوز جهان اسلام نشان میداد، چه نسبتی با چندین و چند لژ فراماسونری داشته است؟ عملکرد سیدجمال نشان میدهد که به نام جهان اسلام، ولی به کام عثمانی و خلیفه ( که نهادی ضد تشیع بود)فعالیت کرده است. همانند افرادی که امروزه در میزگردهای ارزان قیمت می نشینند و ضمن غیبت از اندیشمندان ادعا میکنند که اندیشه های آنان بر خلاف اتحاد جهان اسلام ( بخوانید ارباب عربستانی یا ترکیه ای ) است. باید در حسن نیت کسانی که اندیشه وطن‌خواهانه یک فیلسوف تبریزی را اینگونه «تخطئه» می‌کنند شک کرد. زیرا این اندیشه به دنبال نقد فلسفی نیست بلکه در پی تعطیل کردن مکانیسم های دفاع ملی است.

ستون پنجم معنایی جز این ندارد.