هویت عثمانی: ترک، مسلمان یا رومی؟/ اصلی ارگون

۳ دی, ۱۳۹۳
هویت عثمانی: ترک، مسلمان یا رومی؟/ اصلی ارگون

ملت‌های عثمانی در درون محیط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خودشان می‌زیستند و تا حد قابل توجهی از خودمختاری برخوردار بودند؛ بدین معنی که آنها تا زمانی که توسط سلطان عثمانی پذیرفته می‌شدند می‌توانستند قوانینشان را تنظیم و مالیاتهایشان را جمع‌آوری و توزیع کنند.

مسلمانان، اکثریت و ملت اصلی امپراتوری بودند و ملت‌الحکیم نامیده می‌شدند. ملل دیگر، ارتدوکس‌های یونانی، یهودیان و ارمنی‌ها بودند. شمار ملت‌های عثمانی به مرور زمان افزایش پیدا کرد و مانند گرایش‌های عمدۀ دینی، برخی فرقه‌ها به عنوان ملل متمایز دیده می‌شدند. ملت‌های عثمانی نه تنها یک مجموعۀ اجتماعی ـ فرهنگی از این ملل مختلف، بلکه [چهارچوبی] برای هم‌زیستی آنان نیز بود.

بسیار دشوار است که از «هویت» در امپراتوری عثمانی تعریفی به‌دست داد ــ خواه خرده‌هویت‌های متمایز ملل عثمانی یا هویت فراگیر عثمانی. اگرچه برخی تعاریف ویژه‌گرایانه مبتنی بر هویت «خالص» اسلامی یا «ترک» جذاب به نظر می‌رسند، این تعاریف تناسبی با ساختار پیچیدۀ امپراتوری عثمانی ندارند. صورت‌بندی امپراتوری بیشتر مبتنی بر ترکیبی از تنوعات بود. برساخته شدن اجتماعی جهان‌وطنانۀ امپراتوری عثمانی ــ سنت اسلامی، میراث ترکی، پس‌زمینۀ بیزانسی و همچنین فرهنگ‌های قومی و دینی متعدد ــ یک امتزاج بود. بسیار تقلیل‌گرایانه خواهد بود اگر امپراتوری ششصدساله‌ای را که در سه قاره قدرتش را اعمال می‌کرد، یک امپراتوری خالص ترک یا یک دولت اسلامی تفسیر کنیم. همچنین، قرائت تاریخ عثمانی با عینک ناسیونالیستی معاصر، نوع دیگری از تقلیل‌گرایی است. ارزیابی هویت عثمانی از نظر هویت‌های دولت ـ ملت کنونی، تحلیل تاریخی را به گذشته‌نگری از عینک امروز مبتلا خواهد کرد؛ گونه‌ای از ارزیابی غیرتاریخی که گذشته را بر مبنای اندیشه‌های امروز ارزیابی می‌کند. نظام‌های اعتقادی معاصر که پر از برساخته‌های دولت ـ ملت مدرن‌اند، زمینه‌های مناسبی برای فهم اعمال گذشتۀ جوامع کهن فراهم نمی‌کنند. به سخن دیگر، برای فهم گذشته و نه مشروعیت دادن به امروز، تحلیل تاریخی امپراتوری عثمانی باید از لفاظی‌های ناسیونالیستی معاصر جدا شود. ازاین‌رو، تحلیل جامع هویت عثمانی، نیازمند موضعی بی‌طرفانه در برابر گفتمان ناسیونالیستی مدرن ترک، یونانی یا عرب است. به همین دلیل، اصطلاح «روم»، یک مفهوم کلیدی است. این مفهوم ــ چه با اشاره به یونانی‌های امپراتوری و چه با ارجاع به هژمونی جغرافیایی دولت عثمانی ــ محتوای عثمانی را غنی می‌سازد و زمینۀ مشترکی را برای ناسیونالیسم‌های ترکی و یونانی فراهم می‌کند که از تاریخ‌نویسی ناسیونالیستی به دور است.

[واژۀ] روم را عثمانی‌ها ــ و اکنون ترک‌ها ــ عمدتاً برای مردم ارتدوکس یونانی‌الاصل آناتولی و مناطق اطراف استفاده می‌کردند. از نظر ریشه‌شناسی، این کلمه از واژۀ «رومن» (Roman) مشتق می‌شود که به معنای مردم امپراتوری روم شرقی است. مردم یونانی و ارتدوکس امپراتوری عثمانی عمدتاً ملت روم نامیده می‌شدند و وارثان بلاواسطۀ امپراتوری روم شرقی به‌شمار می‌آمدند. این کلمه علاوه بر اینکه نشانۀ یک ملت بود، معنای بسیار پیچیده‌تری فرای ارتدوکس یا یونانی بودن داشت؛ همچنین، این واژه، هویت اجتماعی ـ فرهنگی نخبگان حاکم عثمانی را نمایان می‌کرد و حاکمیت عثمانی بر حوزه‌های بزرگ را نشان می‌داد. این اندیشه در پی تأکید بر پیوند میان حوزه‌های سرزمینی امپراتوری عثمانی و روم بود و حکمرانی بر قلمرو مشابه را قوی‌تر می‌ساخت. با وجود این، چنین معنایی از روم، به دلیل تفاوت با برساخته‌های دولت ـ ملت مدرن در منطقه یا به دلیل فقدان علاقه، معمولاً در تحلیل معاصر تاریخ عثمانی نادیده گرفته می‌شود. این مقاله در نظر دارد تا این جنبۀ مغفول «هویت» عثمانی را به بحث بگذارد و جایگاهی را در درون تفاسیر ترکی و اسلامی بیان‌شده برای امپراتوری عثمانی به آن اختصاص دهد.

ابهام در هویت عثمانی به اصطلاح روم محدود نمی‌شود؛ همچنین، بنیاد قومی امپراتوری، موضوع مشترک بحث و جدل است. عقیدۀ رایج این است که زبان رسمی دولت عثمانی، ترکی بود. مردم آناتولی اکثراً به عنوان مسلمانان ترک‌زبان تعریف می‌شدند و پیوندهای خونی و خاندانی آنها با قبیلۀ قایی در آسیای مرکزی پذیرفته شده بود. به‌رغم این، معنای قومی یا ناسیونالیستی از «ترک» به معنای مدرن آن وجود نداشت. در عوض، ساختار اجتماعی ـ فرهنگی مردم مسلمان آناتولی، که بیشتر کشاورز بودند، با نامیدن آنها به عنوان «ترک» برجسته می‌شد. این نام را نخبگان دولت عثمانی، که ترجیح می‌دادند از این بخش از جمعیت فاصله داشته باشند، برای آنها به‌کار می‌بردند. شکاف میان نخبگان حاکم و مردم، ستون فقرات نظام اجتماعی عثمانی بود. تا اندازه‌ای، این تقسیم اجتماعی ــ فارغ از پیوندهای قومی اما با مرکزگرایی دولتی ــ هستۀ اصلی هویت عثمانی را تشکیل می‌داد. تصویر آکنده از تعارض دربارۀ قومیت امپراتوری عثمانی ورای زبان رسمی یا پیوندهای نیاکانی، باید مشخص شود.

علاوه بر مباحث قومی، هویت دینی در امپراتوری عثمانی حوزۀ دیگری است که نیازمند شفاف‌سازی است. ساختار چنددینی جامعه و [وجود] بدعت در فرهنگ اسلامی آناتولی، تاریخ‌نویس عثمانی را مجاب می‌سازد که شریعت به صورت همه‌جانبه در امپراتوری عثمانی غالب نبود. اسلام به عنوان نظام اعتقادی غالب که سازه‌های اجتماعی، اداری و قضایی امپراتوری را تحت تأثیر قرار می‌داد، پذیرفته شده بود، اما به گونه‌ای تفسیر می‌شد که از اقتدار سلطان عثمانی حمایت کند. ازاین‌رو به نظر می‌رسد استفاده از اصطلاح «اسلام عثمانی» به جای «عثمانی اسلامی» به فهم ساختار دینی امپراتوری عثمانی بیشتر کمک می‌کند.

هویت ترکی یا اسلامی شاید مورد تردید باشند، اما از هر دو به گونه‌ای گسترده برای تعریف هویت عثمانی استفاده می‌شد. مفهوم روم، به‌رغم اهمیت انکارناپذیرش در روزگار امپراتوری عثمانی، امروز به سختی در تحلیل‌های تاریخی مورد توجه واقع می‌شود. خاندان عثمانی با تعریف خود به عنوان رومی، به غیر از پیامدهای قومی، دینی و ناسیونالیستی، ساختار هژمونیک چندفرهنگی امپراتوری روم شرقی (امپراتوری بیزانس) را درونی می‌کرد. آشکارا، این اعلام تصرف امپراتوری روم شرقی به دست سلطان عثمانی بود. اگرچه این عنوان را نه یونانیان و نه اروپاییان به رسمیت نشناختند، سلسلۀ عثمانی خود را به عنوان جانشینان سرزمین‌هایی تعریف می‌کرد که بیش از یک هزاره توسط بیزانسی‌ها اداره شده بود. علقۀ فرهنگی و سرزمینی ــ و نه قومی ــ با امپراتوری روم شرقی و وارثان بلاواسطه‌شان در امپراتوری عثمانی، یعنی یونانی‌های ارتدوکس، با هویت رومی برجسته می‌شد. اساساً، هویت رومی عثمانی زمینۀ مشترکی را برای هویت‌های ملی معاصر ایجاد کرد. با وجود این، هویت رومی امپراتوری عثمانی بخش مغفول تاریخ است که عمدتاً صفحات غبارگرفتۀ تاریخ عثمانی را تشکیل می‌دهد. شهروندان یکسان‌سازی‌شدۀ دولت ـ ملت‌هایی که در سرزمین‌های عثمانی یونان و ترکیه تأسیس شدند، برای یافتن همۀ جنبه‌های گذشته عثمانی به منظور نشان دادن پیوندهایشان، مشتاق به نظر نمی‌رسند. این مقاله در نظر دارد تا با واسازی تعاریف «با پیش‌فرض مسلم» از امپراتوری عثمانی و هویتش، گفتمان رسمی ناسیونالیستی را مورد نقد قرار دهد. گرچه عنوان امپراتوری ترک یا اسلامی برای امپراتوری عثمانی در بیشتر کتاب‌های تاریخ امری شایع است، باید رویکردی محتاطانه را [در این مورد] در پیش گرفت؛ نخست اینکه پذیرش هر دوره یا بخشی از امپراتوری عثمانی به عنوان یک دورۀ منحصربه‌فرد، دائمی و یکپارچه می‌تواند گمراه‌کننده باشد. امپراتوری عثمانی بیش از ششصد سال تداوم داشت و در اوج قدرتش بر سه قاره حکم می‌راند. این امپراتوری، آناتولی، خاورمیانه، اروپای جنوبی ـ شرقی و شمال آفریقا را در کنترل خود داشت. جذب و ادغام تفاوت‌ها به عنوان یک سیاست رسمی اتخاذ نمی‌شد. به همۀ ادیان سامی این حق داده شده بود تا به ازای وفاداری به سلطان عثمانی، در نظام اجتماعی و فرهنگی خود زندگی کنند. در واقع، بسیاری بر این باورند که اگر دولت عثمانی [سیاست] ادغام دینی سخت‌گیرانه را اتخاذ می‌کرد، امپراتوری عمر درازمدتی نمی‌توانست داشته باشد. این سیاست یا به دلیل تسامح بود یا راهی بود برای حفظ سرزمین‌های امپراتوری. روشن است که این نظام که فضای بزرگی را برای ادیان، فرهنگ‌ها و قومیت‌های متفاوت تحت حکومت عثمانی مجاز می‌ساخت، هویت عثمانی را به یک ترکیب رنگارنگ مبدل می‌ساخت. هویت اسلامی و ترکی، دو لایۀ عمدۀ این ترکیب بودند، اما لایه‌های دیگر مانند هویت رومی بیشتر از آنکه انتظار می‌رفت، بر هویت عثمانی تأثیر گذاشتند. برای فهم این تصویر رنگارنگ از هویت عثمانی، آن را باید واسازی کرد. هویت اسلامی و ترکی، نقطۀ آغاز بررسی جایگاه فرهنگ روم خواهند بود.

در آغاز، اسلام عنصر غالب در ساختار امپراتوری عثمانی بود. سنت غزا (جنگ برای اسلام)، بیلیک‌های عثمانی در قرن سیزدهم، توسعه به سوی سرزمین‌های مسیحی را تشویق می‌کرد. در عین حال که عثمانی‌ها این سرزمین را فتح می‌کردند، با ادیان، فرهنگ‌ها و قومیت‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شدند. اگرچه دربارۀ ویژگی اسلامی دولت عثمانی جای هیچ شبهه‌ای نیست، اگر مالیات غیرسنگین بر غیرمسلمانان را به کناری نهیم، هیچ گونه فشار آشکاری بر مردم غیرمسلمان برای مسلمان شدن وجود نداشت. امپراتوری عثمانی یک دولت سکولار هم نبود. اسلام همواره در همۀ مسائل قضایی، اداری و اجتماعی مرجع اصلی بود. اگرچه غیرمسلمانان برای ادای تکالیف دینی‌شان آزاد و از قوانین اسلام معاف بودند، جامعۀ مسلمانان کاملا از این قوانین تبعیت می‌کردند. هر گونه موضوع اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی در چهارچوب حدود شریعت بود.

از زمان شکل‌گیری امپراتوری، اسلام همواره ویژگی اصلی و مهم آن بوده است. نام این سلسله، عثمانی، از یک نام اسلامی ـ ترکی که نام پایه‌گذار امپراتوری بود، ریشه می‌گیرد. با وجود این، به مرور زمان، هویت اسلامی بر هویت ترکی چیره گشت. سنت نام‌گذاری ترکی اسامی و عناوین در ادوار متأخر رها شد؛ برای نمونه، نام‌های ترکی ـ اسلامی برخی سلاطین متقدم مانند اورهان و بایزید، پس از تصرف خلافت از مملوکان در سال ۱۵۱۷م پس از جنگ «ریدانیه» دیگر استفاده نشد. با وجود این، تا دوران سلطان سلیم یاووز، پیروز نبرد ریدانیه، عنوان جایگزین «بی» (Bey)، که به معنای سرور است، به عنوان یکی از توصیفات سلطان به کار گرفته می‌شد. عنوان ترکی بی و عنوان اسلامی سلطان تا دوران سلطان سلیم یاووز به جای یکدیگر به کار می‌رفتند. با وجود این، سلطان سلیم عنوان ترکی بی را رها کرد و ترجیح داد تا از عنوان اسلامی سلطان استفاده کند: سلطان معظم، سلطان‌السلاطین یا سلطان العرب و العجم[۳]. نام‌های عربی برای سلاطین مانند عبدالعزیز، عبدالمجید یا عبدالحمید به طور فزاینده‌ای رایج شد[۴]. ترک بودن هیچ‌گاه فراموش نشد، اما تحت پوشش اسلامی درآمد و این موضوع در قرن نوزدهم شدت پیدا کرد. خلافت به تجلی بیرونی خصیصۀ اسلامی امپراتوری عثمانی تبدیل شد. خلیل اینالجیک، قدرت مطلق سلطان را به خلافت پیوند می‌دهد. این موضوع اساس روبنای اجتماعی و سیاسی امپراتوری بود و به گفتۀ اینالجیک، این ساختار سیاسی ـ دینی در نهاد سلطان ـ خلیفه به اوج رسید[۵]. با وجود این، نظام خلافت عثمانی، ویژگی‌های خاص خود را داشت. بیشترین ارزش در امپراتوری عثمانی نه در نهاد خلافت، بلکه در سلطنت بود. سلطان مقام برتر بود. در واقع، زمانی که یک سلطان به تاج و تخت می‌رسید، با سلطنت او بیعت می‌شد و نه با خلافتش[۶]. به عبارت دیگر، اقتدار سلسلۀ عثمانی همواره برتری‌اش را نسبت به نهاد خلافت نگه داشته بود.

کارکرد اسلام در امپراتوری عثمانی منحصربه‌فرد و با دولت‌های اسلامی دیگر متفاوت بود. فرانسوا جورجن، تاریخ‌نویس عثمانی، این خاص بودن را «اسلام عثمانی» نامید. جورجن این اصطلاح را با یک طنز وارونه دربارۀ کارکرد اسلام در امپراتوری توضیح داد. در واقع، اسلام عثمانی به مکتب حنفی شریعت، که ریشه در فقه ابوحنیفه داشت، متعلق بود. اگرچه مکتب حنفی یک نظام فراگیر از قوانین اسلامی را توسعه نمی‌دهد، هر گونه امکان تغییر یا باز ـ تفسیر متن در آن پذیرفته نیست. ازآنجاکه این باور وجود داشته که قرآن کامل و بدون نقص است، اجتهاد [در این مذهب] ممنوع است. ازاین‌رو، در این مذهب نه از کلام و نه از فقه استقبال نمی‌شود. جورجن خاطرنشان می‌سازد که سده‌های شانزدهم و هفدهم به دلیل اندیشه‌های محافظه‌کارانه در این قرون برای اسلام عثمانی متفاوت بود. از سوی دیگر، دولت هرگز نظارتش بر دین و نهادهای دینی را از دست نمی‌داد. حقوق عرفی، که بر اساس میراث فرهنگی و اجتماعی دولت عثمانی توسعه یافت، بخش جدایی‌ناپذیری از اسلام بود. به گفتۀ جورجن، به همین دلیل امپراتوری عثمانی یک دولت مبتنی بر شریعت نبود[۷]. در واقع، زمانی که تفوق دولت عثمانی بر قوانین اسلامی در نظر گرفته شوند، این موضوع روشن می‌شود که نظام امپراتوری عثمانی متفاوت از شریعت متعارف بود. افزون بر این، یک فرهنگ اسلامی مبتنی بر بدعت در آناتولی وجود داشت که به سال‌های پیش از تأسیس دولت عثمانی بازمی‌گشت. تعداد زیادی درویش مورد احترام و نظامی از باورهای صوفیانه میان مردم آناتولی وجود داشتند که تصویری متفاوت از مکتب حنفی ارائه می‌کردند. به‌رغم این، روشن است که اسلام، چه به عنوان شریعت حنفی سختگیر و چه به عنوان تصوف بدعت‌گذار، تأثیر مهمی بر مردم و دولت عثمانی داشت.

نظام اسلامی و دولت عثمانی در هماهنگی با یکدیگر بودند، به گونه‌ای که ایلبر اورتایلی با اطمینان دولت عثمانی را یک دولت اسلامی می‌داند[۸]. در واقع، مسلمان بودن، شرط اول دولتمرد بودن در امپراتوری عثمانی بود. در این چهارچوب، اوزباران شرط لازم برای «عثمانی خوب» بودن را که می‌خواهد عضوی از طبقۀ فرادست باشد، تعریف می‌کند. یک فرد برای «عثمانی» بودن، می‌بایست در بخش نظامی یا هر بخش دیگری در خدمت دولت کار کند و برای مسلمان خوب بودن (کسی که تابع آموزه‌های اسلامی است)، باید سبک زندگی عثمانی را که سنت‌های والای اسلامی را جذب کرده است، بداند. [در درون امپراتوری] یک نگرش سنی وجود داشت که متضمن یک ساختار اجتماعی طبقه‌محور و هماهنگ با ویژگی‌های سنت‌های اسلامی بود. علاوه بر این، مهارت زبانی در زبان عثمانی، که اصالتاً ترکی بود، اما با عناصر عربی و فارسی غنی می‌گشت، پیش‌شرطی برای پیوستن به طبقۀ فرادست بود. فردی که به طور کافی این شرایط را داشت، به عنوان یک عثمانی خوب پذیرفته می‌شد. به سخن دیگر، عسکری‌ها [نخبگان طبقۀ فرادست] می‌توانستند از ریشه‌های قومی متفاوت باشند، اما می‌بایست هویت مشترک یک عثمانی مسلمان را دارا می‌بودند. اگرچه از آنان انتظار می‌رفت که مسلمان‌زاده باشند یا به اسلام گرویده باشند، ضرورتی نبود تا تفاوت‌های قومی، فرهنگی یا اجتماعی را به فراموشی سپارند. حداقل تا سدۀ آخر امپراتوری، میان مسلمانان این طبقه از طبقه‌بندی قومی خبری نبود[۹]. فردی که غیرمسلمان به دنیا آمده بود، درصورت گرویدن به اسلام، می‌توانست به بالاترین مناصب نظامی یا دیپلماتیک دست یابد. بسیاری از آلبانیایی‌ها، اعراب، ارمنی‌ها یا رومی‌ها در تاریخ عثمانی وزیر اعظم یا پاشا (ژنرال) بودند. از آنها انتظار نمی‌رفت تا فرهنگ و سنت‌هایشان را فراموش کنند، اما می‌بایست اعتقادشان به اسلام را بیان و در چهارچوب قوانین اسلامی زندگی می‌کردند. قومیت آنان اهمیتی نداشت.

در چهارچوب این فهم انعطاف‌پذیر از قومیت، ترک بودن برای مدت طولانی یکی از هویت‌های قومی در درون امپراتوری بود که نه برتر بود و نه پست‌تر. هویت ترکی برای تعریف جدیدش در چهارچوب هویت ملی می‌بایست تا چرخش ناسیونالیستی قرن نوزدهم صبر می‌کرد. در دورۀ آخر امپراتوری عثمانی بود که ترک بودن به تعریف [هویت] ملی نسبت داده شد؛ بنابراین، سرگذشت عنوان «ترک» در دوران امپراتوری عثمانی باید مورد بحث قرار گیرد.

زمانی که اسناد مربوط به امپراتوری عثمانی تحلیل می‌شوند، این موضوع جالب توجه است که اصطلاح «ترک» میان دولت و مردم عثمانی شناخته شده بود. با وجود این، تعریف روشنی از آن وجود نداشت. این اصطلاح در ادوار مختلف امپراتوری، معانی متفاوتی داشت. تنها وجود [مفهوم] ترک آشکار و مشخص بود و نه معنای آن. اما میراث ترکی در امپراتوری عثمانی قابل چشم‌پوشی نیست. در واقع، زبان رسمی دیوان‌سالاری عثمانی ترکی بود، اگرچه بسیاری از واژه‌های آن از عربی و فارسی اقتباس شده بود. علاوه بر این، نظام ملت، فضای مناسبی برای بقای تفاوت‌های قومی و فرهنگی ایجاد کرد. ازآنجاکه هر گونه ساخت ملی به زمینه‌های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی نیاز دارد، می‌توان حدس زد که این نظام به طور غیرمستقیم در خیزش‌های ملی قرن نوزدهم امپراتوری عثمانی سهم داشت. بی‌گمان، ترک بودن یک استثنا نبود. با وجود این، هویت ترکی هرگز هویت قومی غالب دولت یا مردم عثمانی نبود. در واقع، دولت عثمانی، هویت قومی خود را بر مبنای مفهوم دولت عالیه برساخت و مردم عثمانی برای مدتی طولانی بدون آگاهی قومی زندگی می‌کردند.

بنابراین، هویت امپراتوری عثمانی یک مسئلۀ غامض است و تعاریف و رویکردهای متنوعی نسبت بدان وجود دارد. یکی از معقول‌ترین پاسخ‌ها از جانب خلیل اینالجیک مطرح شده است. او هویت امپراتوری عثمانی را که در بالکان و سرزمین‌های عرب بنیاد نهاده شده بود، به عنوان یک هویت متکثر تعریف و اضافه می‌کند که «امپراتوری عثمانی یک امپراتوری ترک نبود»[۱۰]. ساختار امپراتوری حاکم بر قومیت‌ها، مردمان، ادیان و سرزمین‌های مختلف، تعریف این امپراتوری را به عنوان یک دولت ترک ناممکن ساخته است. احتمالاً به دلیل این عدم قطعیت دربارۀ هویت عثمانی، سلیم درینگلی دربارۀ عنوانی که برای امپراتوری عثمانی استفاده می‌کرد محتاط بود و ترجیح داد کتابش را «قلمرو به خوبی محافظت‌شده» بنامد[۱۱].

در این هویت متکثر، دربارۀ اینکه چه کسی ترک است، ابهام وجود دارد. سینا آکسین با نگاه به ریشه‌های خانوادگی خاندان عثمانی، دربارۀ این مسئله بحث می‌کند. او به پیش‌داوری‌های ریشه‌دار نخبگان عثمانی نسبت به ترکمن‌های مهاجر در آناتولی توجه دارد. آسکین ذکر می‌کند که خاندان عثمانی ترک بودند و به ترکی سخن می‌گفتند. به‌رغم این، ریشۀ قومی‌شان که از بیلیک‌های ترکی عثمانی نشئت می‌گیرد، برای حل مسئلۀ هویت عثمانی کافی نیست. اگرچه ریشۀ قومی آنان ترک بود، سلاطین عثمانی، همسرانشان را عمدتاً از میان جاریه‌ها، که غیرترک بودند، انتخاب می‌کردند. مادران و همسران سلاطین هیچ‌گاه ترک نبودند. آسکین نتیجه می‌گیرد که بنابراین «خون ترکی» خاندان طی زمان کم‌رنگ می‌شد. جدا از معنای قومی، اصطلاح «ترک» میان دولتمردان معمولاً به عنوان معادلی برای «دهاتی و زمخت بودن» استفاده می‌شد؛ چراکه این تصور وجود داشت که ترک بودن برابر است با ترکمن بودن که عمدتاً چادرنشین بودند[۱۲]. در این معنا، عبارت «اتراک بی‌ادراک»، یک اصطلاح رایج میان نخبگان عثمانی بود. با وجود این، ترک‌های مورد اشاره در این عبارت احتمالاً ترکمن‌های چادرنشین یا کشاورز بودند که در آناتولی زندگی می‌کردند. مرزهای سخت میان نخبگان و مردم یا عسکری و رعایا نباید مغفول بماند. مقامات بالای دولت عثمانی خود را فراتر از هر گونه هویت قومی از جمله هویت ترکی می‌دیدند.

یکی از ویژگی‌های مهم اصطلاح «اتراک» در سرزمین‌های عثمانی شایان ذکر است. در سده‌های شانزدهم و هفدهم، جهان عرب از اصطلاح اتراک (جمع ترک) برای توصیف ترک‌های بی‌سواد و بی‌فرهنگ استفاده می‌کرد. از سوی دیگر، اصطلاح روم برای نخبگان فرهنگی و طبقۀ حاکم دولت عثمانی به کار گرفته می‌شد. بنابراین، فارغ از ریشه‌های قومی یا جغرافیایی، همۀ مردم ترک‌زبان و از جمله مسلمانان در بالکان، در جهان عرب ترک نامیده می‌شدند. به گفتۀ آنان، طبقۀ بالادست دولت مرکزی عثمانی نه ترک بلکه اقلیت رومی بودند. به طور کلی، اعراب از تمایز مردم و مرکزیت امپراتوری عثمانی آگاه بودند، اما چندان علاقه‌ای به آن نداشتند[۱۳].

این دوگانگی که اغلب توسط اعراب نادیده گرفته می‌شد، برای خودارزیابی عثمانی‌ها مناسب بود. نخبگان حکام استانبول‌نشین، هنرمندان و فرهیختگان، موقعیت اجتماعی و فرهنگی خود را با بقیۀ امپراتوری برابر نمی‌دیدند؛ نه با یک کشاورز ترک و نه با یک دهقان آلبانیایی. در واقع، هویت رومی، موقعیت منحصربه‌فردی را برای مردم نزدیک به سلطان یا قیصر روم به‌وجود آورد. ازاین‌رو، عبارت روم عمدتاً با جغرافیای پیرامون استانبول ارتباط داشت و اتراک یکی از گروه‌های تابع در آناتولی بودند که سازماندهی شده بودند و تحت کنترل کارگزاران عثمانی قرار داشتند.

ساختار رابطۀ مرکز ـ پیرامون در قلب تحلیل هویت عثمانی قرار دارد. پیش از پرداختن به مفهوم روم، مفید خواهد بود اگر نخست دربارۀ روابط مرکز ـ پیرامون بحث شود. به گفتۀ شریف مردین، پیرامون عثمانی، مسلمانان را از غیرمسلمانان یا یک ناحیۀ جغرافیای خاص را از بقیۀ امپرتوری متمایز نمی‌ساخت. از سوی دیگر، باب عالی از رعایا، که باورهای دینی متفاوتی داشتند، متمایز بود[۱۴]. این تمایز نشان می‌دهد که رعایای غیرمسلمان از موقعیت برابری با مسلمانان برخوردار نبودند. با وجود این، دوگانگی قوای مرکزی و مردم عادی بسیار تأثیرگذارتر از تفاوت‌های دینی بود. ساختار امپراتوری، چشم‌انداز مرکز ـ محور را به عنصر اصلی نظام عثمانی تبدیل کرد. مردم پیرامون مانند ترک‌ها (اتراک) به عنوان مردمی متفاوت و دور از دولت عثمانی دیده می‌شدند. مردم روشنفکر و شهری‌شده دربارۀ مردم پیرامون، که عمدتا با کشاورزی سروکار داشتند، دچار پیش‌داوری بودند. نمونۀ اصلی این نوع پیش‌داوری از گواهی، شاعر قرن شانزدهم، است که در کتابش، «نصیحت‌نامه»، توضیح داده است که چگونه ترک‌‌های بی‌خیال نمی‌توانند با مردم شهری درآمیزند:

کشاورزان روستا نمی‌توانند در شهر زندگی کنند

حقیقت این است که ترک آدم نمی‌شود

او نمی‌تواند حرف خودش را بفهمد

برای یک ترک، اول و آخر یک کلمه معنای یکسانی می‌دهد

عجایب طایفه‌ای‌اند این اتراک

که ندارند ز خوب و بد ادراک

دهانشان هیچ مزه‌ای را نمی‌فهمد

آنان چیزی برای گفتن ندارند[۱۵]

اشعار گواهی نشان می‌دهد که چگونه یک ساکن فرهیختۀ استانبول، ترکان مناطق روستایی را افراد بی‌سواد و پست به‌شمار می‌آورد. او از دیدن ترک‌های دهقان در اطراف خود در شهر خوشحال نبود. این نگاه در میان روشنفکران عثمانی شهرهای بزرگ به خصوص استانبول رایج بود. اصطلاح اتراک نباید در امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید همسان دیده شوند. شاید ویژگی‌های مشترکی میانشان وجود داشته باشند، اما هویت ملی ترک تا سدۀ نوزدهم ظهور نکرد[۱۶]. برای مدتی طولانی، ترک بودن در دوران امپراتوری عثمانی، هویت قومی را دربرنمی‌گرفت. در واقع، توافقی میان نویسندگان عثمانی دراین‌باره وجود ندارد؛ درحالی‌که برخی از آنان ترجیح دادند تا از ترک به عنوان اصطلاحی برای فرهنگ اسلامی ـ سنی استفاده کنند، دیگر نویسندگان مایل بودند تا این واژه را فقط در معنای اجتماعی ـ اقتصادی‌اش به کار گیرند. فراتر از همۀ اینها، ریشۀ خاندان عثمانی که به قبیلۀ قایی در آسیای میانه بازمی‌گشت، برای هر کسی روشن بود. در این معنا، برخی اوقات ترک بودن مانند نیاکان آسیای میانه، به عنوان یک درک ذاتی از جنگجویی ذکر می‌شد. مأموریت غزای دولت عثمانی که به معنای جنگ در راه خدا بود، هرگز ترک نشد و همواره در تاریخ عثمانی ستایش می‌شد. بنابراین، ترک در برخی اسناد با عنوان غازی ستایش شده؛ کسی که جنگجوی شجاع و قهرمان است[۱۷]. بی‌گمان، فهم‌های متفاوتی از ترک در امپراتوری عثمانی وجود داشتند که هیچ کدامشان به طور کامل اجزای قومی و ملی را دربرنمی‌گرفت. شرایط آن زمان نباید از یک چشم‌انداز مدرن دیده شود. هویت‌های قومی از قرن سیزدهم تا نوزدهم، رابطۀ چندانی با هیچ کدام از روشنفکران عثمانی نداشتند.

همچنان‌که دربارۀ [مفهوم] ترک در امپراتوری بحث شد، باید به مورد اختلاف‌انگیز اتراک و قزلباش‌ها اشاره شود. بی‌تردید قزلباش‌ها یک دیگری مهم برای امپراتوری عثمانی بودند. آنان ترک‌زبانانی بودند عمدتاً از ترکمن‌ها و گروه‌های شیعی که در بخش مرکزی و شرقی آناتولی سکنی گزیده بودند. همدلی آنان نسبت به صفوی‌ها، عثمانی‌ها را خشمگین می‌کرد. در واقع، زمانی که سلطان سلیم یاووز در جنگ چالدران بر ضد صفویان شیعه در ۱۵۱۴م پیروز شد، در راه بازگشتش به استانبول، حدود چهل‌هزار قزلباش را در آناتولی کشت. این قزلباش‌ها نقش مهمی در روابط عثمانی ـ ایران داشتند. نگرش جدایی‌طلبانۀ احتمالی آنان برای تأسیس دوبارۀ صفوی‌ها تهدیدی برای تمامیت و ثبات سرزمینی امپراتوری عثمانی به‌شمار می‌آمد. تنها قزلباش‌ها نبودند که از هویت عثمانی طرد می‌شدند. تات‌ها ــ که ایرانی‌الاصل بودند ــ اعراب، چپنی‌ها (ترکمن‌ها) از نژادهای دیگری بودند که طرد می‌شدند. نمونه‌ای از این طردشدگی در برخی احکام سلطنت دیده می‌شود. در  این احکام نوشته می‌شد که این گروه‌ها در منطقۀ توقات، سربازان عثمانی را با اضلال و اغوا آلوده می‌سازند[۱۸].

در میان همۀ این گروه‌ها، قزلباش‌ها به دلیل مسلمان و ترک بودن، جالب‌ترین نمونۀ طردشدگی بودند. در واقع، هویت اسلامی دولت عثمانی و جایگاه خلافت می‌تواند این طنز وارونه را توضیح دهد. قزلباش‌ها به فرقۀ حنفی وابسته نبودند و در عین حال، سلطان عثمانی خلیفۀ مسلمانان سنی بود که مذهب حنفی بدان وابسته بود. آنها [غیرسنی‌ها] عمدتاً شیعه و علوی بودند. نظام اعتقادی بدعت‌آمیز آنان عمیقاً اسلام عثمانی را به مخاطره می‌افکند. غیرمسلمانان به عنوان گروه‌های اقلیت عادی در امپراتوری که تحت حکومت اسلامی زندگی می‌کردند پذیرفته می‌شدند، اما موضع‌گیری در قبال مسلمانان علوی، بلاتکلیفی عظیمی برای دولت بود. مناسبات نزدیک آنان با جهان شیعه هرگز نزد دولت عثمانی تأییدشده نبود. آنان به دلیل هویت مذهبی متفاوتشان ــ هویتی که برای عثمانی‌ها دشوار بود تا آن را تعریف کنند ــ و همچنین به دلیل همکاری بالقوه با ایران از هویت عثمانی طرد شدند. بنابراین، معقول آن است که فکر کنیم چهرۀ موهن اتراک در نزد نخبگان عثمانی بازتاب حضور قزلباش‌ها در آناتولی بود؛ چراکه آنان «دیگری» هویت اسلامی و ترکی بودند. با وجود این، به دلیل معنای موسع اتراک، یکسان فرض کردن اتراک و قزلباش‌ها می‌تواند خطا باشد. دولت عثمانی، اتراک را به عنوان دهقانان بی‌اهمیت آناتولی که رابطۀ چندانی با آموزش و فرهنگ نداشتند می‌دید و دهقانان ترکمن آناتولی راه گریزی از برچسب خوردن توسط روشنفکران شهری و فرهیختۀ عثمانی به عنوان اتراک نداشتند. به‌رغم این، قزلباش‌ها تهدیدی جدی‌تر به‌شمار می‌آمدند که با نافرمانی مدنی در شرق پیوند داشت. به اختصار برخی اوقات، شاید این دو مفهوم به دلیل طردشدگی نظام‌مند، با یکدیگر خلط شوند، اما آنان به معنای دقیق کلمه یک گروه همسان نبودند. امروز، در ترکیۀ سکولار قزلباش نامی توهین‌آمیز است و [استفاده از آن] نوعی بی‌ادبی به‌شمار می‌آید. اکنون «علوی‌های آناتولی» به قزلباش ترجیح داده می‌شوند.

ضیاء گوک آلپ، نویسنده و جامعه‌شناس معروف پان‌ترکیست، به دلیل ادعایش دربارۀ هویت عثمانی و تمایز میان دولت و مردم، نمونه‌ای جالب در این مورد است. او در کتاب خود با عنوان «اصول ترک‌گرایی»، که در سال ۱۹۲۳م منتشر شد، میان عثمانی‌گرایی و ترک‌گرایی یک خط آشکار کشید و نشان داد که دو طرف شباهتی به یکدیگر ندارند.

در عین حال که امپراتوری عثمانی در حال توسعه بود و صدها ملت [مختلف] را در قلمرو سیاسی‌اش دربرمی‌گرفت، حاکمان و مردم، دو طبقۀ متمایز بودند. همۀ حاکمان جهان‌وطن، طبقۀ [حاکم] عثمانی را می‌ساختند و همۀ مردم ترک، طبقۀ ترک را شکل می‌دادند. این دو طبقه شبیه یکدیگر نبودند. طبقۀ عثمانی خود را ملت حکیمه می‌دید و ترک‌هایی را که بر آنان حکم می‌راند ملت محقور به‌شمار می‌آورد. عثمانی‌ها همواره ترک‌ها را به عنوان «ترک خر» می‌نامیدند. زمانی که یک فرد حکومتی به شهر می‌‌آمد، هر شخصی تلاش می‌کرد فرار کند؛ چراکه عثمانی‌ها داشتند می‌آمدند. حتی ظهور قزلباش‌ها در میان ترکان را می‌توان با این تمایز تبیین کرد[۱۹].

گوک آلپ بسیار مشتاق بود تا عمدتاً به عنوان بخشی از پروژۀ ایجاد یک هویت ملی جدید، هویت عثمانی را از هویت ترکی جدا کند. پس از آنکه او ترک‌ها را به عنوان طبقۀ سرکوب‌شده یا محکوم توصیف کرد، توضیح داد که قزلباش بودن به دلیل تمایز میان طبقات عثمانی و ترک‌ها بود. گوک آلپ به طرز جالبی قزلباش بودن را به عنوان هواداری از ایران تعریف کرد. این هواداری به دلیل توهّم برخی از ترکمن‌های ساده‌لوح بود که داستان‌های شیخ جنید، اولین شیخ صفوی، را باور کرده بودند[۲۰]. گوک آلپ، قزلباش را یک سوءتعبیر تلقی می‌کرد و آنان را از ترک متفاوت می‌دانست. این بحث و جدل، ادبیات انباشته‌ای دارد و بحث دراین‌باره در این مقال نمی‌گنجد. نکتۀ مهم این است که گوک آلپ بر ساختار دوگانۀ طبقات در امپراتوری عثمانی تأکید می‌کند و محکومان را از نخبگان حاکم جدا می‌سازد. او ترک‌ها را به عنوان طبقۀ محکوم و سرکوب‌شدۀ امپراتوری عثمانی توصیف می‌کرد و در عین حال خاطرنشان می‌ساخت که نخبگان حاکم عثمانی، قدرت را در این امپراتوری در دست داشتند. او احتمالاً دیپلمات‌های یونانی، خانواده‌های «فناری» یا بازرگانان را در نخبگان حاکم در نظر داشت؛ چراکه آنان ثروتمند و نزدیک به دولت عثمانی بودند. در این ادعا می‌توان تصویر منفی روم را دید.

اصطلاح روم در هویت عثمانی، پژوهش دربارۀ هویت ملی ترک را به یک آشفتگی مفهومی تبدیل ساخته است. هویت عثمانی با تکثر قومی و دینی‌اش کاملاً پیچیده بود و اصطلاح روم شاید دلیلی باشد بر این آشفتگی. به‌رغم این، تلاقی رومی و عثمانی برای فهم زمینه‌های مشترک هویت ترک و یونانی بسیار اهمیت دارد. به عبارت دیگر، می‌توان برای هویت رومی در درون هویت ترک فضایی پیدا کرد و آن را تا گذشتۀ عثمانی دنبال نمود. اینکه چرا دولت عثمانی ــ به جز سال‌های آخرش ــ تلاش می‌کرد تا به جای هویت ترک، خود را با هویت رومی اعتبار ببخشد، در فهم پارادوکس هویت ترکی و فرایند دیگرسازی اهمیت دارد. مردم و هویت رومی یکی از مفاهیم کلیدی در فهم ساختار اجتماعی عثمانی و تعریف تجربۀ گذشتۀ هویت ملی ترک است.

چندین پرسش دربارۀ ویژگی‌های رومی هویت عثمانی وجود دارد. چرا عثمانی‌ها از درهم رومی یا تقویم رومی استفاده می‌کردند؟ چرا مولانا جلال‌الدین رومی با وجود زندگی در آناتولی، رومی نامیده می‌شد؟ چرا برخی از سلاطین عثمانی ترجیح می‌دادند از عنوان قیصر روم استفاده کنند؟ در پاسخ به این پرسش‌ها، ترجمۀ رومی به «یونانی» در معنای جدید آن، ما را به نتایج غلط می‌رساند. چیزی فراتر از قومیت وجود دارد که در سطور بعدی بحث خواهد شد.

برای مدتی طولانی، اصطلاح روم که در ادبیات معاصر با بی‌اعتنایی روبه‌رو شده است، نام یکی از ملت‌های غیرمسلمان عثمانی بود. با وجود این، فراتر از صرف ارجاع به ملت، روم تأثیر عمیقی بر هویت عثمانی داشت. اصطلاح روم یا رومی (به شکل صفت) توسط عثمانی‌ها برای تعریف مردم یونانی‌الاصل در امپراتوری عثمانی تا آغاز شکل‌گیری دولت یونان استفاده می‌شد. این اصطلاح از ریشۀ «رومن» (Roman) که اعقاب امپراتوری روم شرقی را نشان می‌داد، مشتق می‌شد. همچنین، برخی فعالان برجستۀ یونانی در انقلاب یونان، مانند ریگاس ولستینلس (۱۷۹۸-۱۷۵۷م) وجود داشتند که اصطلاح روم را نشان‌دهندۀ ملت یونانی می‌دانستند[۲۱]. پس از مدت کوتاهی، این اصطلاح به یک عنوان ملی برای همۀ جماعات ارتدوکس در امپراتوری عثمانی تبدیل شد. پس از تأسیس پادشاهی یونان در سال ۱۸۳۹م، دولت عثمانی، شهروندان این پادشاهی را یونانی نامید و اتباع یونانی‌الاصل عثمانی را رومی خطاب کرد.

ارتدوکس یونانی و قومیت یونانی به عنوان اجزای تشکیل‌دهندۀ هویت رومی تفسیر می‌شدند. این تعارف به غلط مصطلح[۲۲] تبدیل شدند و تقلیل‌گرایی در درون این تعریف رایج گردید. در بسیاری ترجمه‌های قدیم تاریخ عثمانی یا در فرمان‌های سلطان، اصطلاح روم که به معنای طبقۀ بالادست یا دولتمرد است، به عنوان ترک ترجمه شده است. اوزباران، ترجمۀ غلط مصطفی آک داغ، تاریخ‌نویس برجستۀ ترک، را از اصطلاح قهرمانان رومی به «ترکان آناتولی» در چندین سند تاریخی دربارۀ جنگ‌ها خاطرنشان می‌سازد. او با استفاده از آناتولی به جای روم و ترک‌ها به جای قهرمانان، از تکثر درون هویت عثمانی چشم می‌پوشد. افزون بر این، آک داغ مدعی است که ینی‌چری‌ها و انواع دیگر دراویش، که به نقاط دوردست فرستاده می‌شدند، ترکان خالص بودند[۲۳]. با وجود این، افسران ینی‌چری، اسیران جنگی، بردگان و مسیحی‌زادگان بودند که از مناطق روستایی بالکان به عنوان سرباز به خدمت گرفته می‌شدند. اگرچه آنان به اسلام می‌گرویدند، اصالتاً ترک نبودند. ترجیح آک داغ برای [استفاده از] ترک به جای روم، می‌تواند نتیجۀ ساده‌سازی یا ملی‌سازی تاریخ باشد که عملی رایج بوده است. این موضوع، بخشی از تاریخ‌نویسی ملی در ترکیه است که تاریخ یک ملت را متناسب با منافع معاصر آن ملت به صورت یک تاریخ حماسی کانالیزه می‌کند یا حتی شکل می‌دهد.

در امپراتوری عثمانی، اصطلاح روم نه تنها در پیوند با قومیت یونانی و ارتدوکسی قرار داشت، بلکه با امپراتوری روم و بیزانس در ارتباط بود. علاوه بر اطلاق این اصطلاح به طبقۀ بالادست عثمانی، اتباع یونانی ارتدوکس نیز رومی نامیده می‌شدند. با وجود این، محدود کردن این اصطلاح به ارتدوکس، برخی پویایی‌های مهم را در هویت ترکی و عثمانی نادیده خواهد گرفت. در برخی اسناد عثمانی، مردمی را که در مرکز روملی و آناتولی زندگی می‌کردند، به عنوان رومی تعریف کرده‌اند. این تعریف به مرزهای فرهنگی میان مردم ناشناخته یا دوردست مانند اعراب یا عثمانی‌های معمولی در درون امپراتوری مربوط می‌شود. علاوه بر این، همچنین روم به عنوان روم برای بیان مالکیت بر سرزمین‌های امپراتوری روم شرقی به کار گرفته می‌شد[۲۵] در عین حال که دولت عثمانی اصطلاح روم را به عناوین دیگرش اضافه کرد، نه طرد ترک‌ها را در نظر داشت و نه جذب یونانی‌ها را. در واقع، این موضوع هیچ ارتباطی با هویت‌های قومی رایج اتباع نداشت. این موضوع، اعلام وسعت امپراتوری و تصرف مالکیت تاریخی این سرزمین‌ها از دوران رومی بود. ارزیابی این هویت‌ها با معنای مدرن ناسیونالیسم، هر گونه تحلیل تاریخ عثمانی را تضعیف می‌کند.

یکی از نخستین تلاش‌ها برای تحلیل جنبۀ رومی عثمانی‌ها توسط تاریخ‌نویس اتریشی پاول ویتک انجام شد. او اصطلاح «ترک‌های رومی» را به جای عثمانی پیشنهاد کرد. او توضیح داد که چگونه این اصطلاح جدید در تببین واقعیت‌های تاریخی مفیدتر است و بیان کرد که این اصطلاح، ترکان چادرنشین و یکجانشین، اتباع ترک‌شده و فرهنگ غزای عثمانی‌ها را دربرمی‌گرفت. افزون بر این، به گفتۀ پاول ویتک، به‌کارگیری اصطلاح روم، سهم برجستۀ میراث رومی در تنوع ترکی می‌تواند در نظر گرفته شود[۲۶]. او این بحث تاریخی را در اوج پروژۀ ناسیونالیستی ترکیه تشریح کرد. تز او، بازتاب قابل توجهی در میان تاریخ‌نویسان ترک یا یونانی نداشت. نظریۀ او مبتنی بر اینکه رومی الزاماً به معنای یونانی ارتدکس نبود بلکه تمدن ترکی بر اساس میراث رومی ساخته شد، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. زمینه‌های رومی [امپراتوری عثمانی] طی آن روزهای اندیشۀ تاریخ[نویسی] ترک مورد پذیرش نبود. او با گفتن اینکه عثمانی‌ها و ترک‌ها به تنهایی قادر به ایجاد چنین تمدنی نبودند، متهم به اهانت به عثمانی‌ها و ترک‌ها شد.

فواد کوپورلو یکی از تاریخ‌نویسان ترک بود که برای نخستین‌بار [مفهوم] روم را در ارتباط با هویت عثمانی و تاریخ ترک مطرح کرد. او به مباحثۀ اندیشۀ تاریخ[نویسی] ترک به نخستین کنگرۀ ترکی تاریخ با عنوان «تاریخ‌نویس برجستۀ عثمانی» پیوست. او به دلیل تسلط‌ بر تاریخ عثمانی، به طور کامل وابسته به پژوهش‌‌های انجام‌شده دربارۀ تاریخ ترک در دوران اولیه جمهوری نبود و باور داشت که پیش از نوشتن یک تاریخ کامل، باید منتظر تحلیل‌های جزئی‌تر بود. علاوه بر این، او دربارۀ اختلاط میان دو اصطلاح روم و ترک هشدار می‌داد. به گفتۀ او، اهمیت روم در تاریخ عثمانی نباید مورد غفلت واقع شود. او توصیه می‌کرد که پژوهش‌های اسنادی بیشتری دربارۀ ترک‌ها، مغول‌ها، تاتارها یا رومی‌های درون امپراتوری عثمانی انجام شود[۲۷]. با وجود این، دیدگاه‌هایش که هویت ترک را لکه‌دار می‌کرد، چندان با استقبال روبه‌رو نشد. در آن کنگره که تاریخ‌نویسی ناسیونالیستی هدف اصلی شرکت‌کنندگانش بود، او وادار شد تا نگرشی اعتذاری را اتخاذ کند و اعلام کرد که اندیشه‌هایش تغییر کرده است[۲۸]. او از معدود تاریخ‌نویسانی بود که تلاش کرد تاریخ عثمانی را از پشت عینک عثمانی و نه ترک مشاهده کند. نه ویتک و نه کوپورلو در اشاراتشان به هویت متکثر عثمانی کامیاب نبودند. صالح اوزباران، پاول ویتک را بار دیگر به تاریخ‌نویسان ترک معرفی کرد و بخش‌های پنهان تاریخ ترک را آشکار ساخت. اگرچه پیش از اوزباران، هویت رومی عثمانی‌ها اغلب در بسیاری کتاب‌ها مورد ارجاع قرار گرفته بود، پژوهش آرشیوی جزئی‌نگرانه [تا آن زمان] انجام نشده بود.

ازآنجاکه امپراتوری عثمانی سرزمین‌های وسیعی را دربرمی‌گرفت، برخی بخش‌های ایالات مرزی مانند اعراب یا مردم بالکان شمالی، از هویت مرکزی دولت طرد می‌شدند. سرزمین‌های درون آناتولی و روملی یا به عبارت بهتر، سرزمین‌های روم، به عنوان مرکزی که در آن دولت هژمونی مقتدرانه دارد، مورد پذیرش بودند. اگرچه به نظر می‌آید که روم و روملی با یکدیگر هم‌پوشانی دارند، عنوان نخست به گروهی از مردم اطلاق می‌شد و دیگری به سرزمین اشاره داشت. [در اینجا] چیزی بیشتر از هم‌آوایی در میان کلمات وجود دارد. روملی هم نام شبه‌جزیرۀ بالکان بود که توسط دولت عثمانی این گونه نامیده می‌شد و هم‌زمان، یک واحد اداری بود که این سرزمین را نمایندگی می‌کرد. همچنان که خلیل اینالجیک، دانشجوی فواد کوپورلو، توضیح می‌دهد، اصطلاح رومی توسط دولت عثمانی در بافت مشابه اصطلاح آناتولی به‌کار گرفته می‌شد و به سرزمین تصرف‌شده از بیزانس اشاره داشت. از سوی دیگر، عنوان روم معنای قدیمی‌اش را حفظ کرد. روم، نام سرزمین‌هایی بود که سلجوقیان در آسیای صغیر بر آنها حکومت می‌کردند[۲۹]. به گفتۀ اینالجیک، روم عثمانی می‌تواند به عنوان «دیگ مذاب» که ترکیبی از مردم و فرهنگ روم مسیحی و ترک مسلمان بود، تعریف شود[۳۰].

بیگلربیگی روملی (حاکم کلی روملی) و بیگلربیگی آناتولی توسط عثمانی‌ها به عنوان واحدهای حکومتی که هستۀ مرکزی دولت بودند، در نظر گرفته می‌شدند. در عمل، بیگلربیگی روملی به دلیل اهمیت استراتژیک این ناحیه، موقعیت بالاتری از بیگلربیگی آناتولی داشت. زمانی که یک بیگلربیگی آناتولی ارتقا می‌یافت، بیگلربیگی روملی می‌شد. پاول ویتک تاریخ‌نویس خاطرنشان می‌سازد که روملی عثمانی با توجه به سرزمین غربی مشابه دورۀ بیزانس بود. عثمانی‌ها از این جغرافیای تاریخی که فرهنگ باستانی غنی‌ای داشت، غفلت نکردند. مرزهای روملی از آلبانی تا استانبول در شمال و موره در جنوب تداوم داشت. با توسعه به سوی بالکان، این مرزها در سراسر دانوب تا سواحل دریای سیاه گسترش پیدا کرد. این محدوده شامل جغرافیایی است که امروز بلغارستان، صربستان جنوبی، مقدونیه و یونان را دربرمی‌گیرد. یونانی‌های ارتدوکس امپراتوری عثمانی همچون شاهزاده‌نشین‌های بوسنی و اتریش، به عنوان بخش‌های بیرونی نظام عثمانی که در نقاط دوردست واحد روملی زندگی می‌کردند، در نظر گرفته می‌شدند[۳۱].

موضوع غامض دیگر دربارۀ اصطلاح روم اکنون مشهود است: اگرچه ملت یونانی ارتدوکس، رومی نامیده می‌شدند، آنان هنوز چهرۀ مرکزی دولت روم نبودند. این تعریف از دولت روم یک ترکیب چندفرهنگی از دولت عثمانی تحت کنترل سلطان را دربرمی‌گرفت. همچنان که بحث شد، این موضوع پیامدهایی برای شکاف میان حاکم و اتباع داشت. نه ترک‌ها و نه یونانی‌های ارتدوکس به تنهایی نمی‌توانستند بر تکثر عثمانی‌ها غلبه کنند. این سلطان و گروه عسکری بود که غالب بودند. مفهوم روم، بازتاب خود ـ شناسایی حاکمان و اشراف عثمانی بود.

خود ـ شناسایی ایشان در بسیاری از کشورهایی که در ارتباط با امپراتوری عثمانی بودند، پذیرفته شده بود. تیمور در خاطراتش درحالی‌که جنگ آنکارا (۱۴۰۲م) میان امپراتوری عثمانی و تیموری را روایت می‌کرد، بایزید ییلدریم را قیصر روم نامید[۳۲]. نمونه‌های متعددی از نامیدن عثمانی‌ها به عنوان رومی در تاریخ وجود دارد. پیش از آنکه امپراتوری عثمانی کنترل یمن را در سال ۱۵۱۷م در دست گیرد، بسیاری از سربازان، دریانوردان، توپخانه‌ها و تفنگ‌داران عثمانی در یمن و هند وجود داشتند. مردم محلی آنان را روم یا روملو می‌نامیدند. در خارج از قلمرو عثمانی مانند سرزمین‌های عرب، ایران، آسیای میانه یا اندونزی، عنوان روم به معنای «عثمانی» بود. در واقع، این مردم روم نه تنها کسانی را دربرمی‌گرفت که تا سال ۱۵۰۹م توسط بایزید دوم به مملوکان فرستاده شدند، بلکه ماجراجویان از آناتولی غربی یا قرامان نیز به عنوان رومی پذیرفته می‌شدند[۳۳]. اگرچه از سدۀ یازدهم غربی‌ها، عثمانی‌ها را ترک می‌خواندند، مردم مشرق به طور عمومی عثمانی‌ها را «رومی» می‌نامیدند؛ آنچه به طور کلی برای نامیدن عثمانی‌ها در آناتولی و روملی به کار گرفته می‌شد.

برنارد لوئیس، تاریخ‌نویس بنام غربی که به دلیل پژوهش‌هایش دربارۀ ترک‌ها معروف است، دربارۀ این آشفتگی می‌نویسد:

«اطلاق نام ترکیه به آناتولی ترک‌زبان تقریباً از زمان فتح این منطقه توسط ترک‌ها در سدۀ یازدهم توسط اروپایی‌ها بدان اطلاق شده بود، اما خود ترک‌ها تا سال ۱۹۲۳م آن را به عنوان نام رسمی کشورشان در میان خود نپذیرفتند… در جامعۀ امپراتوری عثمانی، عنوان قومی ترک به‌ندرت استفاده می‌شد و عمدتاً معنای توهین‌آمیزی داشت تا قبایل ترکمن یا به عبارت دقیق‌تر، دهقانان بی‌سواد و زمخت ترک روستایی آناتولی را مشخص سازد. به کار بردن این عنوان برای یک شخصیت اصیل عثمانی اهل قسطنطنیه توهین‌آمیز به‌شمار می‌آمد»[۳۴].

اگرچه لوئیس این واقعیت را که اصطلاح «ترک» در فهم عثمانی در معنای یکسانی با آنچه اروپائیان از آن در نظر داشتند، به کار گرفته نمی‌شد، او به گونه‌ای متناقض در بخش‌های دیگر کتابش، ظهور ترکیۀ جدید، از واژۀ «ترک» به عنوان نام عمومی امپراتوری عثمانی یا تمدن‌های پیشین آناتولی استفاده کرده است[۳۵].

لوئیس در کتاب دیگرش احساس نیاز کرد تا این نکته را ذکر کند که عثمانی‌ها زمانی که دربارۀ خودشان سخن می‌گفتند، عناوین مختلفی را برای کارکردهای مختلف به کار می‌گرفتند. آنها هنگامی که می‌خواستند اقتدار دینی‌شان را نشان دهند، از عنوان «ممالیک‌الاسلام» استفاده می‌کردند؛ زمانی که می‌خواستند خاندان عثمانی را خاطرنشان سازند، واژۀ «آل عثمان» را انتخاب می‌کردند و زمانی که می‌خواستند دولت را در معنای جغرافیایی‌اش توصیف کنند، سرزمین‌هایی را که آنان از رومی‌ها به ارث برده بودند برجسته می‌ساختند و خود را «مملکت روم» می‌خواندند[۳۶].

در نتیجه، هویت عثمانی با توجه به ویژگی‌های اسلامی، ترک و رومی‌اش بررسی شده است. قالب‌های ذهنی در تاریخ عثمانی در ارتباط با ساختار دینی، قومی، اجتماعی با نگاهی دیرباورانه و بدبینانه بازخوانی شده است. امپراتوری عثمانی مکرراً به عنوان «امپراتوری ترک و مسلمان» تعریف شده است. با وجود این، همچنان که تحلیل‌ها در این مقاله نشان می‌دهد، تردیدهای جدی دربارۀ هویت ترکی و اسلامی امپراتوری عثمانی وجود دارد؛ نخست اینکه به‌رغم آسان بودن توصیف امپراتوری عثمانی به عنوان یک دولت اسلامی، این نظام به طور کامل مبتنی بر شریعت نبود. اسلام تأثیر عمده‌ای بر حوزه‌های زندگی در امپراتوری برجای گذاشته بود، اما اقتدار سلاطین عثمانی در هر زمینه‌ای هنوز بر قوانین اسلامی غالب بود؛ ازاین‌رو، به جای شریعت متعارف، بهتر است ساخت دینی امپراتوری عثمانی را به عنوان «اسلام عثمانی» تعریف کنیم که نشان‌دهندۀ فرهنگ اسلامی منحصربه‌فرد دولت و مردم است.

علاوه بر مذهب، هویت قومی امپراتوری عثمانی موضوع غامض دیگری در میان تاریخ‌نویسان عثمانی است. ساختار امپراتوری آن که بر اساس قومیت‌‌‌ها، مردمان و سرزمین‌های متفاوت بود، تعریف این امپراتوری را به عنوان دولت ترک ناممکن ساخته است. در این هویت متکثر، دربارۀ چگونگی تعریف «ترک» ابهام وجود دارد. مشهور است که زبان اصلی امپراتوری عثمانی، ترکی بود. همچنین، این موضوع که ریشۀ قومی خاندان عثمانی، پیوندهایی با قبیلۀ قایی بویو داشت، عمدتاً پذیرفته شده بود. افزون بر مسائل معرفت‌شناختی دربارۀ قطعیت منابع، که عثمانی‌ها را با نیاکانشان در آسیای مرکزی پیوند می‌دهد، نقطه نظر غامضی دربارۀ دولت و نخبگان حاکم و ترکمن‌های آناتولی وجود دارد. اصطلاح ترک، فراتر از استنتاج قومی‌اش، معمولاً توسط دولتمردان برای فاصله‌گذاری میان خودشان و فرهنگ عشیره‌ای ترکمن‌های آناتولی به عنوان معادلی برای «زمختی» استفاده می‌شد. در این معنا، عبارت رایج «اتراک بی‌ادراک» میان نخبگان باید در هر پژوهشی دربارۀ هویت ترکی امپراتوری عثمانی در نظر گرفته شود.

زمینۀ این رویکرد نخبه‌گرایانه شاید نمادی باشد از لایه‌بندی امپراتوری عثمانی که باعث تقسیم قابل توجه جامعه به حاکمان و حکومت‌شوندگان شد. بنابراین، نخبگان حاکم که از مقامات بالا، حاکمان یا ثروتمندان نزدیک به دولت عثمانی بودند، خود را بالاتر از هر گونه ساختار قومی یا اجتماعی حکومت‌شوندگان می‌دیدند. هویت عثمانی، یک هویت اجتماعی گسترده نبود؛ این هویت، به عبارت دقیق‌تر، شیوه‌ای بود برای برجسته ساختن فرهنگ نخبگان حاکم. نام روم به دلیل سلطۀ قوای مرکزی عثمانی بر سرزمین‌های به‌ارث‌رسیده از امپراتوری روم شرقی، به عنوان اصطلاحی که نمایانگر غرور بود، استفاده می‌شد. همچنین، نکتۀ جالب این است که نام خاص مردم ارتدوکس یونانی توسط نخبگان حاکم به دلیل فرهنگ منحصربه‌فردشان به کار گرفته می‌شد؛ ازاین‌رو، دولت عالیۀ امپراتوری، رومی‌های مسلمان ترک‌زبان بودند که در سرزمین‌های امپراتوری روم شرقی می‌زیستند و بسیاری از فرهنگ‌ها را در یک ساخت جهان‌وطنانه ترکیب می‌کردند. در نتیجه، سیمای قومی ـ مذهبی مردم ارتدوکس یونانی و تجلی جغرافیایی منطقۀ روملی، روح متمایزی را کسب کرد که نوعی از نخبه‌گرایی فرهنگی را در امپراتوری عثمانی برجسته می‌ساخت.

با ارجاع قومی یا بدون آن، دلالت رومی در هویت عثمانی، مطالعات تاریخ عثمانی را به سوی سطح متکثرتر تحلیل می‌برد و با ذوب کردن عناصر اسلامی، ترکی، یونانی، رومی، عثمانی یا ارتدوکس در یک دیگ همسان، آن را از ایدئولوژی‌های ناسیونالیستی معاصر رها می‌سازد. اینکه تأکید بر اصطلاح «روم» در درون هویت عثمانی در تاریخ‌های رسمی دولت ـ ملت‌های ترک و یونان ــ که مبتنی بر ترک یا یونانی «خالص» بودند ــ فراموش شده است، شگفت‌انگیز نیست. در این معنا، این مقاله می‌تواند تلاشی برای بازخوانی اصطلاح‌شناسی و [لزوم] اجتناب از هر گونه تقلیل‌گرایی ناسیونالیستی در مطالعۀ تاریخ و هویت عثمانی تفسیر شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-C. Kucuk, ‘Osmanlı Imparatorlugu’nda ‘‘Millet Sistemi’’ ve Tanzimat’, in H. _Inalcık and M. Seyitdanlioglu (eds.), Tanzimat: Degisim Surecinde Osmanli Imparatorlugu, 2nd ed. (Ankara: Phoenix, 2006), p.39

۲-I. Ortayli, Ottoman Studies (Istanbul: Bilgi University Press, 2004), pp.18–۱۹

۳-خلیل اینالجیک، این نگرش را با گرایش به غزای اسلامی در میان عثمانی ها توضیح می‌دهد. به گفتۀ اینالجیک، فتح سرزمین‌ها به نام خدا، انگیزۀ عثمانی‌ها [برای حمله] از زمان شکل‌گیری‌اش بود. برای تفسیر او دربارۀ غزا، نگاه کنید به:

‘Halil Inalcik ile Soylesi: Osmanli Tarihi En Cok Saptirilmis, Tek Yanli Yorumlanmis Tarihtir’, Interview by I. Ortayli, Cogito, Vol.19 (Summer 1999), pp.25–۴۱

۴- لازم نیست این نکته ذکر شود که این فرضیه دربارۀ ریشۀ نام‌های سلاطین عثمانی باید توسط ریشه‌شناسان و زبان‌شناسان تحلیل شود تا از هرگونه تصور غلط جلوگیری به عمل آید. با وجود این، این گونه مطالعات ‌زبان‌شناختی در این مقال نمی‌گنجد.

۵-H. Inalcik, From Empire to Republic: Essays on Ottoman and Turkish Social History (Istanbul: ISIS Press, 1995), pp.141–۴۳

۶- K. Karpat, ‘Tarihsel Sureklilik, Kimlik Degisimi ya da Yenilikci, Musluman, Osmanli ve Turk Olmak’, in K. Karpat (ed.), Osmanli Gecmisi ve Bugunun Turkiyesi (Istanbul: Istanbul Bilgi Universitesi Yayinlari, 2005), p.35

۷- F. Georgeon, Osmanli-Turk Modernlesmesi (1900–۱۹۳۰), trans. A. Berktay (Istanbul: Yapi Kredi Yayinlari, 2006), p.12

۸- Ortayli, Ottoman Studies, p.15

۹-S. Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi: 14.–۱۷٫ Yuzyillarda Rum/Rumi Aidiyet ve Imgeleri (Istanbul: Kitap Yayinevi, 2004), pp.38–۹

۱۰-H. Inalcik, ‘The Meaning of Legacy: The Ottoman Case’, in L.C. Brown (ed.), Imperial Legacy: The Ottoman Imprint on the Balkans and the Middle East (New York: Columbia United Press, 1996), p.19

۱۱- S. Deringil, The Well-Protected Domains: Ideology and the Legitimation of Power in the Ottoman Empire, 1876–۱۹۰۹ (London and New York: I.B. Tauris, 1998)

۱۲٫ S. Aksin, ‘Osmanli Devleti Uzerine’, in S. Aksin (ed.), Ataturkcu Partiyi Kurmanin Sirasi Geldi (Istanbul: Cem Yayinevi, 2002),  p.152

۱۳٫ Quoted from U. Haarmann, ‘Ideology and History, Identity and Alterity: The Arab Image of the Turks from the Abbasids to Modern Egypt’, International Journal of Middle East Studies, Vol.20 (1988), pp.177 and 191, quoted in Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi, pp.51 and 60–۶۱

۱۴- S. Mardin, ‘Center–Periphery Relations: A Key to Turkish Politics’, Daedalus, Vol.1, No.102 (1973), pp.169–۹۰

۱۵- این متن توسط نویسنده از ترکی به انگلیسی ترجمه شده و برخی توضیحات یا معانی پنهان داخل پرانتز اضافه شده تا معنای اصلی را برساند.

۱۶- Karpat, ‘Tarihsel Sureklilik, Kimlik Degisimi ya da Yenilikci, Musluman, Osmanli ve Turk Olmak’, pp.42–۴

۱۷- Erdem, ‘Osmanli Kaynaklarindan Yansiyan Turk Imaj(lar)i’, pp.19–۲۵

۱۸- Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi, p.107

۱۹- این متن توسط نویسنده از ترکی به انگلیسی برگردانده شد.

۲۰- Ibid., p.69

۲۱- H. Millas, Gecmisten Bugune Yunanlilar: Dil, Din ve Kimlikleri (Istanbul: Iletisim Yayinlari, 2003), p.163

۲۲- این اصطلاح، گونۀ کوتاه‌ترشده‌ای است از عبارت «غلط مصطلح بهتر از لغت صحیح مهجور است».

۲۳- Quoted from M. Akdag, Turkiye’nin Iktisadi ve Ictimai Tarihi 1 (Ankara: Turk Tarih Kurumu, 1971), pp.107–۹ quoted in Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi, p.89

۲۴- J. McCarthy, The Ottoman Turks: An Introductory History to 1923 (New York: Longman Limited,

۱۹۹۷), pp.124–۵, or for a more detailed analysis, please see G. Goodwin, The Janissaries (London, San

Francisco and Beirut: Saqi Books, 2006).

۲۵- Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi, pp.90–۹۱

۲۶-Quoted from P. Wittek, ‘Rum Sultani’, Bati Dillerinde Osmanli Tarihleri (Istanbul: Turkiye Yayinevi, 1971), pp.95–۹, quoted in Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi, p.49

۲۷- F. Koprulu, Turk Edebiyatinda Ilk Mutasavviflar, 3rd ed. (Ankara: Turk Tarih Kurumu, 1976), p.257; B.E. Behar, Iktidar ve Tarih: Turkiye’de ‘Resmi Tarih’ Tezinin Olusumu (1929–۱۹۳۷) (Istanbul: AFA Yayinlari, 1992), pp.109–۱۰

۲۸- For discussions of the First Turkish Congress of History, see Behar, Iktidar ve Tarih, pp.119–۶۰

۲۹-H. Inalcik, ‘Rumeli’ in Islam Ansiklopedisi (Istanbul: Diyanet Vakfi, 1988).

۳۰- H. Inalcik, ‘Kultur Etkilesimi, Kuresellesme’, Dogu Bati (Dunya Neyi Tartisiyor: Kuresellesme 1), No.18 (2002), pp.97–۸

۳۱- From Wittek, ‘Rum Sultani’, p.89, quoted in Ozbaran, Bir Osmanli Kimligi, p.49

۳۲٫ S.E.T.M.T. Bahadiroglu, Timur’un Gunlugu: Tuzukat- i Timur, trans. and ed. A. Aslan and K. Sakirov (Istanbul: Insan Yayinlari, 2010), pp.66–۷

۳۳- H. Inalcik, ‘The Socio-Political Effects of the Diffusion of Fire-arms in the Middle East’, in V.J. Parry and M.E. Yapp (eds.), War, Technology and Society and Society in the Middle East (London: Oxford University Press, 1975), p.204

۳۴- B. Lewis, The Emergence of Modern Turkey, 3rd Edition (New York: Oxford University Press, 2002; originally published 1961), pp.1–۲

۳۵- لوئیس فراتر از عثمانی می‌رفت و دربارۀ مناسبات ترک ـ هیتی پرسشی را مطرح کرد و نوشت: «تردیدی در بقای عناصر آناتولیایی در ترکیه وجود ندارد. نیازی نیست که ادعا شود که ترک‌ها همان هیتی‌ها هستند یا هیتی‌ها ترک بودند. اما این روشن است که مقدار قابل توجهی از تداوم وجود داشته است.

۳۶- اسماعیل توکالک، شباهت‌های میان فرهنگ و سازمان‌های عثمانی و بیزانسی را برجسته می‌کند. او مدعی است که ترک‌ها به دلیل نفوذ بیزانس ــ که آنان در زمانی که به آناتولی آمده بودند، برای چهارصد سال در چهارچوب آن زندگی می‌کردند ــ تغییراتی را تجربه کرده بودند. نه تنها فرهنگ ترکی، ساختار اجتماعی یا سازمان‌های سیاسی تغییر کردند، بلکه ظاهر نژادی ترک طی آمیزش با بیزانس تغییر کرد.

Tokalak, Bizans-Osmanli Sentezi: Bizans Kultur ve Kurumlarinin Osmanli Uzerinde Etkisi (Istanbul: Guler Boy Yayincilik, 2006).

 

ترجمه جواد قاضی زاده، پیشینه