دست کاری در نتایج سرشماری جمهوری آذربایجان

۱۳ اردیبهشت, ۱۳۹۱
دست کاری در نتایج سرشماری جمهوری آذربایجان

 

اگر شمار رسمی آذربایجانی ها با  13/1 مرتبه افزایش 8172800 نفر گزارش شده است( یعنی 91% از کل جمعیت) ، باید گفت که به تالشها « اجازه دادند» که رسما تا 112000 نفر و یا 45/1 بار در مقایسه با سال 1999 افزایش یابند. این به آن معناست که تالشها 3/1% از کل جمعیت آذربایجان را تشکیل داده و تقریبا « به روسها» می رسند. در این سرشماری ارمنیها را بر اساس سرشماری انجام شده در قره باغ در سال 1999 به صورت مکانیکی 120300 نفر ذکر شد. شمار لزگی ها تنها 1600 نفر افزایش داشته است. از روسها طی 10 سال تعداد 22000 نفر از آذربایجان خارج شده اند. بدین ترتیب طبق  اطلاعات اداره آمار  جمهوری آذربایجان 91% جمعیت کشور را  به اصطلاح «آذربایجانیها» ( شما بخوانید: ترکها) تشکیل می دهند، 2% را لزگی ها، و به روسها ، ارمنیها و تالشها هم هر کدام 3/1% داده اند. در نگاه نخست در این ارقام هیچ چیز غیر عادی نیست و به قولی سرشماریست که ظاهرا مانند همه کشورهای دیگر برگزار شده است. اما برای فرد آگاه این نتایج تامل برانگیز است . پیش از اینکه افکار خود را با خوانندگان در میان بگذارم برای ترسیم تصویری کامل، اندکی تاریخ را مرور می کنیم :

نخستین داده ها در باره تالشها پس از الحاق تالش شمالی به روسیه در مقاله « استان تالش» در مجله وزارت کشور( سن پترزبورگ، بخش 5 ص.81-79 سال 1831 ) به چشم می خورد که در آن تعداد تالشها26000 نفر زن و مرد ذکر شده است. در مجله وزارت کشور شماره های 12و 11 سال 1837 در باره خانات تالش در مقاله ای به نام « بررسی سرزمین تالشها از نظر پزشکی و نقشه برداری » تعداد تالشها 30000 نفر از زن و مرد ذکر شده است.

 در سال 1855 پ.ف. ریس  در مقاله ای با عنوان « تالشها و شیوه زندگی و زبان آنها» ( یادداشتهای  انجمن جغرافیای امپراتوری روسیه ، بخش قفقاز ، تفلیس 1855 ، ص. 71-1 )بر اساس استخراج آمار مربوط به خطه ماوراء قفقاز شمار تالشها را 50510 نفر ذکر می کند . نشریه « تقویم قفقاز سال 1894» تعداد تالشها را 88449 نفر ذکر می کند.

طبق سرشماری سال 1926 در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان 77323 تالشی (39960 مرد و 37363 زن) و از نظر شاخص زبان مادری ( تالشی) 80624 نفر زندگی می کرده اند. ( سرشماری عمومی اتحاد جماهیر شوروی 1926 نشریه اداره مرکزی آمار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، ص. 8  مسکو ، 1929-1928) هر چند که طبق محاسبات ما در آن زمان حداقل 112 هزار نفر تالش در آذربایجان زندگی می کرده اند.

طبق سرشماری سال 1926 تعداد لزگیها 37263 نفر، آوارها 19104 نفر ، کردها 41193 نفر ، تاتها28443 نفر، ترکها1437977 نفر ذکر شده است . بخوبی مشهود است که حتی در در آن زمان و طبق حداقل آمار جمهوری آذربایجان شوروی تعداد تالشها حداقل دو برابر لزگیها بوده است.

طبق آمار اداره محاسبات اقتصاد خلقی آذربایجان در 5 ژانویه 1931 تعداد تالشها 89398 نفر بوده است(بنگرید: ب.و. میلیر ، زبان تالشی ص. 9 ، 1953 ) . طبق سرشماری اتحاد جماهیر شوروی در سال 1937 که نتایج آن  به دستور مستقیم  استالین محرمانه شد( بمدت 50 سال) معلوم گردید که تعداد تالشها 99244 نفر ( بنگرید به : و.ب. ژیرومسکایا، ی.ن. کیسیلیوف، یو آ. پولیاکف ، سرشماری سراسری اتحاد جماهیر شوروی ، مسکو انتشارات نااوکا ، 1996 ، ص. 87)  و تعداد تاتها 56975 نفر ذکر شده است. پس از دو سال در سرشماری سال 1939 تعداد تالشها کاهش یافته و به 87510 نفر رسید. آن چه که جالب می نماید این است که تعداد ترکها در اینجا 2134648 نفر ذکر شده در حالیکه ده سال پیش هنگام سر شماری سال 1926  همانطور که در بالا ذکر شد تعداد آنها 1437977 نفر ذکر شد  یعنی اینکه رشد آن به شکل شگفت انگیزی 696671 نفر رسیده است!

در اصل همانطور که و.ب. ژیرومسکایا و دیگران در این باره می نویسند این رقم از محل تبدیل به « ترک» کردن ( همانجا ص.88 ) حاصل شده است یعنی روشن می شود که تقریبا همه جمعیت مسلمان جمهوری آذربایجان شوروی از جمله تالشها را سر تا پا ترک  ثبت کرده اند.

در سرشماری بعدی در سال 1959 تعداد تالشها را تنها 85 هزار نفر ذکر می کنند!.  پس از آن تا سال 1989 واژه « تالش» کلا از سرشماری جمعیت حذف می شود. واژگان  تات ، کرد  و غیره نیز همینطور. سرانجام در سال 1989 هنگام سرشماری سراسری در شوروی ، به دلیل اعتراض همگانی مردم تالش که توسط مقامات آذربایجانهای با تمام روشها سرکوب می شد  تعداد 21169 نفر در فهرست ثبت شدند. که ما این امر را نخستین پیروزی جنبش تالش ارزیابی می کنیم.

 در زمان سرشماری رسمی جمهوری استقلال یافته آذربایجان در سال 1999 تعداد تالشها به شکل غیر منتظره ای ناگهان به 76800  نفر رسید که با هیچ اساس و منطقی سازگار نیست. در درجه نخست در هیچ کجا ذکری از اینکه چنین رقمی از کجا آمده است به میان نیامده  است . دوم آنکه منشاء رشد چهار برابری جمعیت ذکر نشده است که این خود بار دیگر ثابت می کند که رقم یاد شده از بالا « عنوان» ذکر شده است . در واقع مجموع جمعیت چند روستای بزرگ لانکون ( لنکران؟) و اوستارا( آستارا؟) بیش از رقم یاد شده است.

موضوع تعداد جمعیت اقوام آذربایجان چندی است که بیش از پیش توجه محققان غربی را به خود جلب کرده است.از این منظر تحقیقات دوجلدی که تحت نظارت دانشمند آمریکایی پروفسور ج. کلیفتون با عنوان :

« Studies in Language of Azerbaijan» که در سال 2002 بچاپ رسیده است جالب می نماید( Grands MI USA) . در جلد دوم این تحقیق اطلاعات سوسیالیستی در باره در باره تعداد تالشها ی مناطق مختلف عنوان شده که طبق آن جمعیت تالشها تنها در پنج منطقه که در آنها بصورت متراکم  زندگی می کنند در حدود نیم میلیون نفر ذکر شده است.

نویسندگان این تحقیق گزارش می دهند که ماموران دولتی به بهانه های مختلف از ورود آنان به منطقه  هماشیر ( جلیل آباد)  که طبق اطلاعات ما جمعیت  40% روستاها را  تالشها تشکیل می دهند جلوگیری می کرده اند.. تالشها در دیگر مناطق آذربایجان  از جمله  در  سالیانسک ( چند روستا) ، صابر آباد، نیفتی چالینسک  و ایمیشلینسک  و غیره نیز ساکنند.

طبق گزارش کالوین تیسن دانشمند کانادایی  (Positive Orientation Towards the Venacular Among the Talysh of Sumgait, USA Grandforks, North Dakota)در شهر سومگایت که 400 هزار نفر جمعیت دارد 20% ساکنان آن را که بر 80000 نفر بالغ میگردد ، تالشها تشکیل می دهند.( لازم به ذکر است که این رقم منعکس کننده این واقعیت که در سومگایت و حوالی آن در واقع 150000 تالش زندگی می کنند نیست).

طبق محاسبه باربارا گریمس ، قوم شناس ، تعداد تالشها در آذربایجان در سال 1996 بین 800 هزار تا یک میلیون نفر در نوسان بوده است.

 ( Grimes , Barbara. The Ethnologies.14-th edition.Dallas: SI L,2002).

محاسبات خود ما بطور واضح نشان دهنده آن است که در حال حاضر تالشها از 15 تا 25% جمعیت آذربایجان را تشکیل می دهند. در زمینه همه آنچه که گفته شد، پس از دو سال حالت انتظار آمار منتشر شده سرشماری آذربایجان در سال 2009 حداقل تعجب برانگیز است. در هر حال همه این ارقام بقول معروف از لای انگشتان چکیده اند. حتی آمار مربوط به جمعیت کل آذربایجان ، ساده بگوئیم خیالی است. در آذربایجان این تعداد مردم زندگی نمی کنند. بر همگان آشکار است که حداقل نیمی از این جمعیت مدتهاست که در خاک روسیه و دیگر کشورها زندگی می کنند واتباع این کشورها محسوب می شوند.

همه این دگردیسی های قومی- رقومی را به وجدان  ماموران اداره آمار دولتی آذربایجان واگذار می کنیم و علاقمندیم به این پرسش که به نظر ما پرسشی ساده است پاسخ دهیم:

علت چنین تاخیری  در انتشار نتایج سرشماری  دوسال پیش چیست؟

طی این مدت، پس از برگزاری سرشماری در آذربایجان و در خارج از مرزهای آن شایعات پیرامون علل تاخیر در انتشار نتایج آن فروکش نمی کرد. بسیاری بر این گمان بودند که مقامات دولتی در حال تهیه طرحی هستند که باید با تغییر ساختار اداری – منطقه ای کشور مرتبط باشد که به عقیده  صاحبان این دیدگاه می بایست نزدیک شدن حل و فصل مشکل قره باغ را میسر سازد.

 به نظر برخی از ناظران آذربایجانی نزدیک به کلان حاکم این طرح می بایستی پس از دیدار سه رئیس جمهور در قازان که ظاهرا مسکو پیش از آن به رئیس جمهور آذربایجان قول داده بود تا به حل مساله قره باغ کمک کند ،عملی گردد. از آنجا که دیدار غازان به شکست انجامید طرح یاد شده برای آذربایجان جذابیت خود را از دست داد و این کشور مجبور شد نتایج سرشماری را اکنون منتشر کند.

 با این وجود، علیرغم دغل کاری آشکار در شمارش مردم بومی این کشور ، این سند رسمی دارای جنبه های بارزی نیز هست:

 نخست آنکه این سند بار دیگر ثابت می کند که حاکمان آذربایجان به ترکیب چند ملتی آذربایجان اعتراف می کنند.

دوم آنکه آنها اعتراف می کنند که علیرغم تبلیغات مجدانه ایدئولوژی پان ترکیسم طی سالهای استقلال، مردمان بومی غیر ترک این سرزمین باستانی به رشد خود ادامه می دهند.

و اما چشم اندازهایی که پیش روی مردمان بومی آذربایجان در ارتباط با انتشار این سند گشوده خواهند شد کدامند؟

اولا:  علیرغم اینکه تبلیغات رسمی باکو  طی سالهای اخیر بر این نکته پا می فشارد که جمعیت ناگورنو قره باغ بشدت رو به کاهش است ، یعنی اینکه مردم  این منطقه سرزمین اجدادی خود را در جستجوی زندگی بهتر در دیگر کشورها ترک می کنند، ناگهان معلوم می شود که در خاک جمهوری قرباغ 120000 نفر زندگی می کنند!! این  پرسش مطرح می شود که په کسی دروغ می گوید؟ تبلیغات رسمی یا کمیته آمار دولتی؟ آیا دولت باکو با این کار اعتراف نمی کند که طی این سالها در ناگورنو قره باغ یک زندگی کامل جریان و انجا در حال شکوفایی است؟ آیا این امر گواه آن نیست که  موافقت رئیس جمهور آذربایجان  با  به اصطلاح « وضعیت حقوقی بینابینی» ناگور قرباغ از سر سادگی نبود ؟

دوم: موضوع این است که اگر دولت باکو  موافق است به 120000 نفر از مردم ناگورنو قره باغ گسترده ترین خودمختاری را در چارچوب  جمهوری آذربایجان  بدهد پس چرا تالشها ، لزگینها و دیگر اقوام بزرگ آذربایجان نباید از این حق برخوردار باشند؟

 این پرسش برای ملتهای بومی در پرتو تغییرات بنیادین در کشورهای خاورمیانه اولویت ویژه ای یافته و ( به همین دلیل) رهبران ترکیه در این اواخر به تبعیت از غرب فعالانه به دخالت در امور داخلی کشورهای عربی پرداخته اند. آنها از شورشیان لیبی در بنغازی حمایت کرده و بر آن شدن تا به بشار اسد نحوه اجرای اصلاحات دمکراتیک و غیره را در  سوریه  بیاموزند. و گروه به اصطلاح « تماس بین المللی »  به صورت نمادین مشروعیت دولت شورشی  لیبی را در خاک ترکیه به رسمیت شناخت امری که  موجب ایجادیک مورد بی سابقه در حقوق بین الملل شد و واکنش به این موضوع در درون ترکیه نیز چندان به درازا نکشید: کردها نیز در استان دیاربکر خودمختاری در چارچوب ترکیه را اعلام کردند!

 

 دولت ترکیه چگونه با این مساله مقابله می کند؟ با کردها خواهد جنگید؟

نخست:  بیفایدگی نبرد ارتش ترکیه با کردها بارها به اثبات رسیده است و این کار تا کنون نتایج مثبتی نداشته است.

دوم:  در نتیجه  جنگ علیه مردم خود که تعداد آنها به 30 میلیون نفر می رسد، دادگاه بین المللی لاهه ممکن است حکم بازداشت رهبران ترکیه را نظیر آنچه که برای رهبری لیبی رخ داد صادر کند.

سوم: چه ضمانتی وجود دارد که همان گروه تماس بین المللی  مشروعیت دولت کرد را به رسمیت نشاسد؟ امری که به معنای تجزیه نهایی ترکیه و ایجاد دولت کردستان خواهد بود.

آذربایجان تا به امروز تجربه  ساختار ملی- دولتی کشور « برادر» ، ترکیه را کپی برداری کرده است. تجربه همان ترکیه نیز به طور واضح نشان می دهد که می توان دهها سال این یا آن  قوم را وادار ساخت تا از خواندن نام خود  اجتناب کند. حتی نام و نام خانوادگی کردها در ترکیه به زبان ترکی بود اما این امر مانع از آن نشد که آنهایی  که امروز نام خانوادگی توگلوک و تورک را بر خود دارند روزی با استفاده شرایط مساعد جهان و منطقه  از «من» پراکنده به « ما»ی جمعی تبدیل شده و حق خود را برای به رسمیت شناخته شدن بصورت یک گروه مستقل و با حقوق برابر طلب کنند.

اوضاع خاورمیانه  و ترکیه شرایط مناسبی را برای مبارزه اقوام بومی آذربایجان فراهم ساخته است آنها در توسعه خود کاملا وارد معادله جدیدی شده اند که تنها راه حل آن ممکن است یا اعطای خودمختاری  به هریک از آنها  باشد که بعید است حفظ آذربایجان در چارچوب مرزهای کنونی خود را ممکن سازد و یا اعلام استقلال هریک از این اقوام که به معنای محو نهایی کشوری با نام جمهوری آذربایجان از نقشه جهان خواهد بود.

 

مترجم:دکتر برزویی

منبع : http://www.regnum.ru/news/polit/1428453.html

تاریخ: 19/12/2011