یک نامه از محمد امین رسولزاده/ کاوه بیات

۱۶ مرداد, ۱۳۹۱
یک نامه از محمد امین رسولزاده/ کاوه بیات

اگرچه محمدامین رسول زاده (1884-1954) بیشتر به عنوان یکی از رجال برجسته قفقاز که نقش مهمی در تأسیس جمهوری آذربایجان ایفا کرد شهرت دارد ولی نام و نشان او در تاریخ معاصر ایران نیز مهم و درخور توجه است. رسول زاده پس از آن که در یک مرحله از نهضت مشروطه با یک همدلی آشکار و دیدگانی تیزبین، برای پاره‌ای از جراید باکو گزارش‌هایی از این پیکار تهیه و ارسال داشت،[1] در یک مرحله دیگر، یعنی در پی سرنگونی محمدعلی شاه نه در مقام یک ناظر و گزارشگر، بلکه به عنوان یک اندیشه‌پرداز سوسیال دموکراسی و یکی از گردانندگان اصلی روزنامه ایران نو، در شکل‌گیری نهضتی مؤثر واقع شد که تا مدت‌ها بعد، تأثیر عمده‌ای بر تحولات سیاسی ایران برجای گذاشت.[2]

با پیش آمد تحولاتی چون مداخله فزاینده روسیه تزاری در امور داخلی ایران و همچنین گسترده شدن تنش‌های سیاسی داخلی، نهضت مشروطه که در تلاش تثبیت دستاوردهای خود بود، لطمات و ضایعات دیگری را نیز متحمل شد؛ یکی از مهم‌ترین این لطمات و ضایعات از دست دادن رسول‌زاده بود. و این «از دست دادن» فقط به آن خلاصه نشد که وی به ترک ایران وادار شد. بسیاری از دیگر فعالان سیاسی آن ایام نیز راه هجرت در پیش گرفتند؛ ایران رسول‌زاده را به کلی از دست داد زیرا وی در استانبول جذب گروه‌های ترک‌گرا شد و از آن پس توان خود را که توان خرد و ناچیزی هم نبود در این راه به کار انداخت.

فعالیت‌های بعدی رسول‌زاده در این عرصه که در نهایت به تأسیس یک کشور مستقل در بخش مسلمان‌نشین جنوب قفقاز و «آذربایجان» نام نهادن این سرزمین منجر شد، خود موضوع مهم و گسترده‌ای است که پرداختنِ به آن در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد. ولی آنچه که در این زمینه می‌توان گفت ـ که سخن را به موضوع اصلی این یادداشت نیز می‌رساند ـ آن است که به رغم تمامی این دگرگونی‌ها و رخدادها چنین به نظر می‌رسد که رسول‌زاده به ندرت ایران و آن پیوند دیرینه را از نظر دور داشته است.

مهم‌ترین منبعی که در این زمینه موجود می‌باشد یادداشتی است به قلم سید حسن تقی‌زاده که در سال 1346 شمسی به مناسبت فوت دوست قدیمی‌اش، محمدامین رسول‌زاده منتشر شد. وی در این یادداشت پس از اشاره به سجایای اخلاقی و خصوصیات سیاسی رسول‌زاده و مراحل نخست زندگانی و فعالیت‌های سیاسی او در قفقاز که مقدمه‌ای شد بر همراهی و همکاری فعالانه رسول‌زاده در نهضت مشروطیت ایران،[3] به مبانی این دوستی اشاره دارد که در این دوره و در چارچوب همکاری تنگاتنگی شکل گرفت که به تشکیل حزب دموکرات ایران و انتشار روزنامه ایران نو منجر شد. آن دو بعد از تبعید از ایران برای مدتی نیز در استانبول بودند، سپس روز و روزگار، راه و روالی به کلی متفاوت از هم در پیش روی‌شان نهاد. با این حال دوستی و مکاتبات گاه به گاه‌ِشان تا پایان عمر رسول‌زاده ادامه یافت.[4]

 

تقی‌زاده در این یادداشت از رسول‌زاده به عنوان «یکی از مردان نامدار فوق‌العاده» یاد می‌کند که «… مردی تربیت شده و صاحب منطق قوی و سلیم … و با ایمان به مرام خود و فداکار و جان‌ نثار و مجاهد … که نظایر او در این سامان در حکم معدوم و شاید در همه دنیا محدود است …» علاوه بر این اوصاف و بسیاری از ویژگی‌های مثبت دیگر که در ادامه این یادداشت آمده بود، تقی‌زاده یادآورِ «… فعالیت سیاسی پرشور او در ایران و برای ایران …» شده، این نکته را نیز خاطرنشان ساخت که رسول‌زاده «تا آخر زندگانی علاقه و محبت خود را به ایران از دست نداد…»[5]

با علمِ به آن می‌دانیم اندک زمانی بعد از خروج رسول‌زاده از ایران، او راه و روالی به کلی متفاوت از پیش اتخاذ کرد و همان گونه که تقی‌زاده نوشت «به واسطه تمایل … به ترک‌های مفرط آن زمان و حزب اتحاد و ترقی و غیره ایرانیان با او کدورت پیدا کردند … »[6] و بعدها نیز با مشارکت فعال و تعیین کننده در تحرکاتی که به «آذربایجان» خوانده شدن خانات سابق باکو و گنجه و شیروان … در جنوب شرق قفقاز منجر شد، این «کدورت» را به سوءظنی اساسی تبدیل کرد، در نظر اول ابراز چنین شور و احساسی از جانب تقی‌زاده عجیب و دور از ذهن می‌نماید.

با آن که تقی‌زاده در بخش دیگری از همان یادداشت و در واکنش به پرسش رسول‌زاده از وی که با توجه به دلتنگی‌ها و کدورت‌های پیش آمده آیا هنوز هم می‌تواند او را دوست خود بداند یا خیر، نوشته بود که به عقیده وی «دوستی حقیقی یک مقام آسمانی است و سیاست و طریقه‌های دیگر امور زمینی، که در جوهر علوی آسمانی نمی‌توانند تأثیری داشته باشند.»[7] مع‌هذا از معدود اسناد و مدارک برجای مانده در این زمینه چنین به نظر می‌آید که حتی در «سیاست و طریقه‌های دیگر امور زمینیِ …» رسول‌زاده نیز نشانه‌هایی از نوعی منطق و اعتدال به چشم می‌خورد که در صورت توجه و علاقه طرف ایرانی این موضوع می‌توانست به عنوانِ یک زمینه مساعد برای دستیابی به تفاهم بیشتر مورد بهره‌برداری قرار گیرد.

رسول‌زاده که هم به لزوم جلب حمایت و پشتیبانی ایران از استقلال قفقاز واقف بود و هم از نیازِ ایران به وجود یک حوزه حائل در برابر روسیه به صورت یک قفقاز مستقل آگاهی کامل داشت، از بحث و گفتگو درباره «آذربایجان» نامیدن اران یا خانات بعدی جنوب قفقاز که زمینه اصلی سوءتفاهم موجود میان ایران و جمهوری آذربایجان را تشکیل می‌دهد رویگردان نبود؛ و در همان مراحل اولیه کار یعنی در مراحل پایانی جنگ اول جهانی، در پاسخ به ابراز نگرانی‌های جراید ایران از بابت احتمال «آذربایجان» نامیدن بخش‌های مسلمان نشین قفقاز، در این زمینه وارد بحث شد[8]، در اواخر اوت 1918 خود شخصا بیانیه تأسیس جمهوری آذربایجان را به سفارت ایران در ا ستانبول تسلیم کرد،[9] بعدها در بهار 1302 یعنی چند سالی پس از سقوط جمهوری آذربایجان و شروع یک دوره جدید تبعید در استانبول نسخه‌ای از «جمهوری آذربایجان، چگونگی شکل‌گیری و وضعیت کنونی آن» کتاب جدیدالانتشار خود را به سفارت ایران تقدیم کرد[10] و چندی بعد در زمستان همان سال طی نامه‌ای که به تقی‌زاده نوشت از این سخن به میان آورد که «… از سوء تفاهماتی که در افکار عمومی ایران پیدا شده است دائما متاثرم [و در] جستجوی واسطه‌هایی که بتوانند این سوء تفاهمات را برطرف کنند …» و در این زمینه خواهانِ «ارشادات صلاحیت‌دارِ» تقی‌زاده بود.[11]

در ادامه همین نامه، رسول‌زاده ضمن اشاره به سوء تفاهم‌های پیش آمده از لزوم «موجودیت یک ایرانِ قوی» سخن به میان می‌آورد و در توضیح بیشتر افزود «… اگر در بالای سر ما یک حکومت مقتدر ایرانی وجود داشت روس‌ها نه به این سهولت می‌توانستند وارد باکو شوند و نه در قفقازیه این همه فجایع را می‌توانستند مرتکب گردند …»[12]

همان‌گونه که اشاره شد رسول‌زاده در پیشبرد این امر از طرح هر بحث و نظری استقبال می‌کرد و در این زمینه به تقی‌زاده نوشت: «در این خصوص که اتخاذ چه نوع حرکتی در آذربایجان قفقازیه (یا به تعبیری که شما مناسب دیده‌اید اران) ضروری و اصلح می‌باشد با کمال خلوص نیت و اطمینان منتظر دریافت تصورات شما هستم و از همین حالا تایید می‌کنم که نظریات شما نه تنها به هیچ وجه مرا ملول نخواهد ساخت بلکه برعکس بسیار مستفیذ و ممنون نیز خواهیم شد و در مقابل صمیمت شما بسیار شاکر خواهم بود.»[13]

ولی متاسفانه این همان انتظاری است که هیچ گاه برآورده نشد؛ ریشه این کوتاهی را که اینک به یک سنت اساسی در نحوه رویکرد ما به مسائلی از این دست تبدیل شده به روشنی می‌توان ملاحظه کرد. برای مثال هنگامی که در بهار 1302 رسول‌زاده نسخه‌ای از کتاب جمهوری آذربایجان خود را به سفارت ایران تقدیم داشت، سفارت ضمن اشاره‌ای به تلقی خاص رسول‌زاده از بحث آذربایجان، لزوم جدی گرفتن این موضوع و مقابله فکری و نظری با آن را نیز خاطر نشان ساخته بود؛ میرزا اسحق خان مفخم‌الدوله که در این دوره سفارت ایران را در ترکیه عهده‌دار بود در یادداشت ضمیمه کتاب مورد بحث از این نوشت که رسول‌زاده «… ضمن شرح تاریخ آذربایجان و عادات و اخلاق‌ اهالی آن سعی می‌کند که تبریز را مرکز آذربایجان یعنی قطعات واقعه در طرفین رود ارس به قلم داده و بفهماند که از قدیم الایام ملل ساکنه در شمال و جنوب رودخانه مزبور دارای زبان و اخلاق مشترک بوده و در حقیقت از یک نژاد و اصل می‌باشند و هیچ تناسبی ندارد که نام خود را ایرانی گذارده و یا مقهور نفوذ لسانی و اخلاقی (فارس) شوند …»[14] و در ادامه توضیحات خود را توصیه کرده بود که « … برای منع این قسم تبلیغات که بالمره ضدیت با ایران است به موقع و مقتضی است که اولا برای فهم اصل مقصود مولف کتاب مقرر فرمایند آن را یکی از بزرگان تاریخ و زبان به فارسی ترجمه کرده و ثانیا از روی اسناد و دلایل تاریخی مقالات مسلسل یا کتابی برای بطلان این نشریات تالیف نموده طبع و نشر نمایند و مخصوصا آن را در بلاد آذربایجان و ما بین ترک زبانان ایران پراکنده نمایند که بعدها کسی نتواند به این قبیل تبلیغات مسخره مبادرت نماید.»[15]

ولی متاسفانه نه فقط این توصیه که هر دو وجه آن درست بود، یعنی هم لزوم اقدام برای فهم و شناسایی صحبت طرف مقابل و هم ضرورت پاسخ‌گویی بدان به جایی نرسید[16]  بلکه در مراحل بعد نیز به رغم تلاش‌های گاه به گاه رسول‌زاده برای فتح بابِ مذاکره و گفتگو این مهم هیچ‌گاه بر رخوت و غفلت حاکم تأثیر نگذاشت.

یکی از این تلاش‌ها ارسال نامه‌ای بود از سوی محمدامین رسول‌زاده به سفارت ایران در 24 اردیبهشت 1305 که در آن رسول‌زاده به عنوان «رئیس قومیته استقلال آذربایجان قافقاس» خواستار رسیدگی به حال و روز مساواتی‌های پناهنده در خاک ایران شده بود.

اگر چه رویکرد سفارت ایران در استانبول در توضیح این نامه در مقایسه با واکنش‌های مرسوم مقامات ایرانی در قبال این مسائل، نسبتا مثبت و دوستانه بود ولی آن نیز مؤثر واقع نشد. سیدمحمدصادق طباطبایی سفیر وقت ایران در استانبول، پس از توضیحاتی چند در باب پیشینه سیاسی رسول‌زاده که «… سابقاً ایرانی متعصب بود، در اسلامبول ترک شدیدی بوده، در زمینه پان‌ترکیزم و بسط آن در عالم و متحد کردن و یگانه بودن عناصر ترک و تمایل آنها به این مقصد نطق‌ها می‌نمود …» در توضیح فعالیت‌های کنونی آنها خاطر نشان ساخت که «… اصل مقصد آنها آزادی و استقلال وطن خودشان است و تمام اقدامات آنها برعلیه روس بالشویک و حکومت روس‌ها بر جنوب قفقاز است [و] چنان که از نشریات آنها آشکار است ـ نسخه‌های مجله مزبور [ینگی قفقاز] را به سفارت مرتباً تا کنون فرستاده است ـ این دسته ایران را پس از ترکیه مامن ـ[17] برای خود تصور می‌کنند که در مواقعی که از طرف بلشویک‌ها طرف تعرض و تعقیب واقع شوند خود را به خاک ایران انداخته و در پناه بوده، مصون و مامون باشند و سفارت تا کنون اقداماتی برعلیه مصالح ایران از آنها کشف نکرده است و اگر واقعا در این زمینه هم چیزی باشد خیلی مخفی است …»[18]

ولی با این حال همان گونه که اشاره شد، این نامه رسول‌زاده و توضیحات نسبتاً مثبت سفارت استانبول نیز در این زمینه کارساز واقع نشد و مقامات ذی‌ربط واکنشی در قبال آن نشان ندادند.

در واقع تنها در پی وصول نامه بعدی رسول‌زاده در این زمینه، یعنی نامه 26 اکتبر 1929/4 آبان 1308 وی بود که نه فقط مواضع و خواسته‌های رسول‌زاده به نحوی صریح‌تر از پیش بیان شد، بلکه برای نخستین‌بار مواضع مقامات ایرانی در این خصوص نیز روشن گردید.

این نامه که متن کامل آن در انتهای این یادداشت آمده است در اوایل آبان 1308 به محمدعلی فروغی نماینده مخصوص ایران برای حل و فصل مسائل مرزی ایران و ترکیه در استانبول تسلیم شد که برای مخبرالسلطنه هدایت ـ رئیس الوزرای وقت ایران ـ ارسال گردد.

در این نامه نیز که آن را باید در چارچوب مکاتبات پیشین رسول‌زاده و انتظاراتش از ایران مورد ارزیابی قرار داد، وی پس از اشاراتی چند به سوابق تلاش‌های استقلال‌طلبانه مسلمان‌های قفقاز، اهمیت استقلال این حوزه حائل با توجه به مخاطرات ناشی از توسعه‌طلبی روس و سیاست سرکوبگرانه روسیه بلشویک در قفقاز، خواستار آن شده بود که میان حزب مساوات و مقامات ایرانی رشته مذاکراتی در این زمینه آغاز شود. تیمورتاش وزیر در بار پهلوی که در این دوره عملاً اداره امور سیاست خارجی ایران را برعهده داشت و نامه مزبور را نیز مخبرالسلطنه برای اظهارنظر به وی داده بود، خواسته‌های رسول‌زاده را غیرقابل پذیرش تشخیص داد.

تیمورتاش در مخالفت با مذاکره با مساواتی‌ها سه دلیل عمده عنوان کرد؛ یکی خصومت آنها نسبت به ایران در دوره زمامداری کوتاه مدت‌شان در باکو و «اختراع اسم آذربایجان برای بادکوبه»؛ دوم، چیرگی غیر قابل اجتناب ترک‌ها بر قفقاز در صورت رفع سیطره روسیه از آن حدود که با منافع ایران مغایرت داشت و دلیل سوم نیز امکان برانگیختن ضدیت و نگرانی شوروی در صورت «همدستی و هم آوازی ایران با دشمنان شوروی.»[19]

اگر چه هر یک از این دلایل، دلایل قابل تأمل و در خور توجهی بودند و شاید هم در شرایط خاص آن دوره نیز می‌توانستند موجه باشند ولی بر یک دیدگاه راهبردی و دورنگر در این زمینه استوار نبودند. اصولا عیب کار این بود ـ و هست ـ که هیچ گاه در این زمینه یک چنین دیدگاهی تشکیل هم نشد.

به هر حال پدیده‌ای به اسم حزب مساوات و کمیته مرکز ملی آذربایجان قفقاز وجود داشت و در سطح منطقه‌ای فعال بود. گروه نسبتاً چشمگیری از اعضاء و هواداران این حرکت در کشور به صورت پناهنده زندگی کرده و در نتیجه تحت حمایت ایران بودند، علاوه بر این به رغم پیوند اساسی و تاریخی شکل‌گیری و استقلال جمهوری آذربایجان با پدیده ترک‌گرایی و سیاست‌های منطقه‌ای عثمانی/ترکیه که در یادداشت تیمورتاش نیز بدان اشاره شد، بروز گاه به گاه نوعی تنش میان تشکیلات رسول‌زاده و ترک‌ها که از همان بدو تأسیس جمهوری آذربایجان با مداخلات فزاینده نظامیان عثمانی در امور دولت آذربایجان و حذف عملی رسول‌زاده از صحنه تحولات آن حدود تا پایان اقتدار عثمانی‌ها، آغاز شد[20] و در این دوره نیز دور جدیدی از این تنش‌ها در حال شکل‌گیری بود، اتخاذ رویکرد متفاوت‌تری را اقتضا می‌کرد.

آنچه رسول‌زاده در یکی از نامه‌هایش به تقی‌زاده از آن به عنوان طرح گاه به گاه اتهاماتی از سوی ترک‌ها مبنی بر «انگلیس‌چی» و حتی «ایران‌چی» بودن وی مطرح کرد[21] واقعیت داشت و احتمالاً تلاش‌های رسول‌زاده برای فتح باب مذاکره و ارتباط با دولت ایران نیز بیشتر از بابت همین گونه نگرانی‌ها بود؛ نگرانی‌هایی که بالاخره در اوایل دهه 1930/1310 رسول‌زاده را وادار به ترک ترکیه کرد.[22]

متأسفانه ایرانیان طبق معمول از این فرصت، نیز استفاده نکردند و امکان مذاکره با یکی از بهترین شخصیت‌هایی را که می‌توانست نظر به اعتبار و علایق ایرانی خود، زمینه تفاهم و یا حداقل تلاش در جهت پیشرفت در این زمینه را فراهم آورد از دست دادند.

کاوه بیات

 

[فروغی به ریاست وزرا، 7 آبان 1308][23]

 

سفارت کبری شاهنشاهی ایران

تاریخ هفتم آبان ماه 1308

 

مقام محترم ریاست وزراء عظام

آقای محمدامین رسول‌زاده که در اسلامبول نماینده فرقه مساوات آذربایجان قفقاز است و برای استقلال آن ناحیه کار می‌کند عریضه به آن مقام محترم عرض کرده و از بنده تقاضا نموده است تقدیم دارم و از طرف خود اظهارات او را هم تایید نمایم. بنده در این مسائل نظریاتی دارم که امیدوارم بتوانم عنقریب به عرض برسانم ولیکن فعلاً مجال نیست و رسول‌زاده مایل است عریضه‌اش زودتر به مقصد برسد این است که به توسط وزارت امورخارجه از راه سفارت پاریس تقدیم می‌دارم. ایام شوکت مستدام

فروغی، محمدعلی

 

[محمدامین رسول‌زاده به ریاست وزرا، 4 آبان 1308]

 

آقای محترم من!

پس از انقراض دولت تزاری روس که در مثابه یک کابوس برای تمامی جهان اسلام بود، دولتی که تأسیس حکومت جمهوری آذربایجان قافقاس را که یکی از حکومات جدید‌الظهور ملی خطه قافقاس بود، پیش از دول دیگر دنیا بالحقوق شناخت، دولت همسایه‌ ما ایران بود. این خود واقعه‌ای است که یک دم فرخ و فرخنده از روزگار گذشته را به یاد هم‌وطنان ما که اکنون پامال ضربه استیلایند و از این رو دل‌های خونبار دارند می‌اندازد که فراموش نشدنی است.

 ملت ما که از یک اسارت صد ساله گریبان‌ رها کرده و مدت دو سال از لذت آزادی و استقلال برخورده بود بدبختانه بار دیگر دچار صدمه استیلای روس شد. در برابر یک قوه بیگانه که با هزاران رنگ و تزویر سیاسی و به یاری یک لشگر متفوق از حیث شمار راه به درون کشور ما یافته تمامی مقدسات ما را زیر پای مالیده بود، ملت ما مقاومت‌های خون‌ریزانه کرد و مجادله‌های جانفشانانه نمود. این قیام مسلح ملی ما‌ه‌ها بلکه سال‌ها مداومت نمود اگر چه از طرف مستولی بیگانه به زور و جبر فرونشانده شد ولیکن کین نهفته ملی که در دل‌ها مانند یک اخگر زیر خاکستر می‌خوابید آنی فروننشست و جدالی که در مقابل قوای خارجی به طرز نهانی در غلیان بود آنی باز نایستاد و برعکس محرک فعالیت و چالاکی نسل جوان امروزی که لذت آزادی و استقلال را در یافته بود گردید. این نسل فداکار که مقابل تعقیبات شیطانی و خونین دیوهای لئیم بولشوویکی که «چکیست» شان[24] می‌نامند از فرستادن فدویان و جان نثاران، صد صد و هزار هزار، به قتلگاه بولشوویکان هراس نداشت و از نفی و تبعید جوانان و فدویان خویش به اقالیم منجمد شمالی نمی‌ترسید تا کنون در راه غیرت و مردانگی پای فشرد و ثبات ورزید و در سایه این عزم و همت یک نفحه بسیار قوی معنوی در روح و مزاج قوم دمید و بر قوه مقاومت ملت افزود.

در اثر این حادثات عده‌ای از وطن‌خواهان آذربایجان قافقاس ترکِ دار و دیار گفته مجبور به التجا به همسایه‌ها یا به ممالک اروپا شدند. جمع مهمی نیز از اینها بالطبع پناه به کشور ایران برده خود را در زیر حمایت برادران ایرانی نیکخواه و …[25] شدند.

اما روح مطلب اینجا است که این رژیم شقاوت و تهدید Terror  [ترور] که روس‌ها آن را در داخل مملکت به مردم بیچاره روا می‌بینند قناعت با آن نکرده باز به طریق تفتین از سلب راحت پناهندگان به ممالکت همسایه باز نمی‌ایستند. از آن جمله می‌خواهند قافقاسیان ملتجی به خاک ایران را و تشکیلات ایشان را در پیشگاه دولت ایران و افکار عمومی ایرانیان خطرناک و غرض آلود به قلم دهند. روس‌های سفید که مانند عمال بولشویک[26] سرخ هرگز نمی‌خواهند که بلاد قافقاسیه را از دست دهند و برخی از فرقه‌ها که آلت سیاست روسند اکنون آزادی‌خواهان آذربایجان قافقاس را اتهام به بدخواهی ایران می‌کنند و این را در روزنامه‌ها و اوراق مطبوعه خویش انتشار می‌دهند.

 

با وجود این که به خوبی می‌دانم که رجال مدقق دولت ایران چنین نیت فاسدی را درباره مملکت خویش از یک قوم کوچک که امروز درفش جدال برعلیه دشمن قوی در شمال مانند دولت روس برافراشته است و در این جدال می‌تواند استناد به همسایه جنوبی خویش یعنی ایران نماید، لابد حمل بر جنون صرف خواهند کرد و وقعی بدین‌گونه روایات و ترهات نخواهند گذاشت، باز می‌خواهم با مساعدت حضرت اشرف عالی برای آن که رفع هر گونه اشتباه گردد در اینجا توضیحاتی چند درباره پروگرام آن هیاتی که بنده عجالتاً نماینده آن می‌باشم، بدهم.

چنان که در سطور فوق اشاره بدان کردم، امروز یگانه مقصود فرقه مساوات که قسماً در داخل ممکلت به پنهانی و گاهی در حین مهاجرت به طرزی آشکار فارغ از مجاهده نیست و همچنین مقصود کمیته «مرکز ملی آذربایجان قافقاس» که به واسطه اشتراک فعالانه فرقه مساوات تشکیل یافته عبارت از استرداد آزادی و استقلال دولت جمهوری آذربایجان است. این دولت جمهوری که عبارت از قافقاس شرقی است بالطبع پارچه‌ای از کشور قافقاس است که خود از نقطه نظر جغرافی و اقتصادی یک ـ[27] و یک وجود است. آن راه‌های تاریخی که اروپا و آسیا را به همدیگر اتصال می‌دهد و آن گذرگاه‌هایی که استپ‌های روس را به بیابان‌های ایران و آناطولی می‌چسباند در اینجا است. بادکوبه یک سر راه بزرگ ترانزیت قافقاس و باطوم یک سر دیگر آن است. ملل قافقاسیه که مشغول جدال برای استرداد آزادی خویشند، نمی‌توانند آن قواعد طبیعی را که دهر برای تامین زندگانی ایشان در عین یگانگی و اتحاد آماده ساخته است، مهمل گذارند. بارها آزموده شده است که در هر موقع که اهل قافقاسیه خواسته‌اند جداگانه و منفردانه حرکت کنند فوراً به کیفر این عمل رسیده‌اند و دچار استیلای روس شده‌اند. تأسیس یک Confederation [کنفدراسیون] در قافقاس امروز، هم تشکیلات ملی آذربایجان را، هم فرق ملی انقلابی را که مجاهده به نام حکومت‌های جمهوری گورجستان و قافقاس شمالی می‌کنند مدنظر است. از اینجاست که برای از قوه به فعل آوردن این مقصود «کمیته استقلال قافقاس» که مرکب از مرخص‌های ملل سالف‌الذکر است به وجود آمده است. تشکیلات ما که هدف آن تخلیص حکومت جمهوری آذربایحان از دست استیلای روس به شرط جدا نشدن از هیات متحده قافقاس است واسطه‌های پروپاغان از قبیل «اودلو یورت»[28] در اسلامبول و “Promethee”[29] در پاریس و نماینده‌ها در لهستان، در محافل مجلس اقوام در ممالک اوروپا و در آمریکا دارد.

با وجود این که تشکیلات ما در ترویج مقاصد خویش مظاهرت از ممالک سالف‌الذکر می‌بیند هیچ شبهه ندارد که بیشتر امید و اعتماد آن بر یاری دول همجوار اسلامی و علی‌الخصوص مملکت ایران است. زیرا که صرف‌نظر از همه چیز دیگر ایران مملکتی است که بیشتر از ممالک دیگر با ما هم حدود بوده و اقتصاداً نیز این دو مملکت به واسطه منافع حیاتی خیلی مهم مربوط یکدیگرند. دولت متحده قافقاس که روسیه را به آن طرف سلسله جبال قافقاس خواهد انداخت و در میانه ایران و روسیه یک Etat Tampon  ـ [دولت حائل] ـ خواهد بود بی شبهه از حیث منافع سیاسی و عسکری  مطلوب ایران است و فایده این اتحاد که حق ترانزیت مناقلات اوروپا را برای مال‌التجاره ایران رعایت خواهد کرد نیز محتاج به اثبات نیست. چنان که در عهدنامه معاونت که پیش از این در میان ایران و آذربایجان منعقد گردیده بود یک حق ترانزیت برای مناقلات تجارتی به دولت ایران واگذار شده بود.

ملت ما به واسطه تجربه‌های سابق که اثرات تلخ آن هنوز از اذهان زائل نشده ـ علی‌رغم تلقینات مفتنانه دشمنان ـ بر کسانی که در پی پروگرام‌ها و پروژه‌های مخیّل که فاقد از قیمت حقیقی و باعث اشکال استخلاص عمومی قافقاس و مجادله استقلال آذربایجان باشد، هستند، قطعیاً اعتماد ندارد. برعکس ملت ما با حرارت تمام طرفدار استفاده از تمام آن قوت‌های حقیقی است که لزوم اتحاد را در مقابل قوه امپریالیست روس مدد کند. تشکیلات ما نیز در حرکت سیاسی خود با شعور تمام سالک این راه است که سوق طبیعی ملت در این باب آن را ارشاد می‌کند.

در خاتمه استدعا دارم این معروضات را در نظر اعتنا داشته و برای اخذ تفصیلات و توضیحات دیگر لطف فرموده یکی از گماشتگان دولت ایران را معین فرمایند تا در یکی از شهرهای اسلامبول یا تهران با ما ملاقی گردد.

باقی احترامات خالصانه خود را حضور حضرت اشرف عالی توقیراً عرض می‌دارم.

رئیس فرقه مساوات و کمیته مرکز ملی آذربایجان قافقاس

محمدامین رسول‌زاده [امضا]

26 اوکتبر 1929 اسلامبول

 

خدمت حضرت اشرف عالی آقای مهدی‌قلی خان هدایت

رئیس الوزرای دولت علیه ایران دامه بقائه

(مجموعاً چهار صحیفه است)

 

[یادداشت تیمورتاش درباره نامه رسول‌زاده]

به آقای فروغی نوشته شود.

دوست عزیزم، مراسله محمدامین رسول‌زاده را که آقای[30] خدمت حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء نوشته بود و حضرتعالی ارسال فرموده بودند از طرف معظم‌الیه برای مطالعه و عرض به خاک پای مبارک ارسال شده بود و اوامر مطاعه مطابق با نظریاتی است که در موقع تشریف فرمایی در تهران نیز عرض کرده بودم.

فرقه مساوات که حالیه لیدر آن محمدامین رسول‌زاده ابراز دوستی به ایران می‌کند و ما را تشویق به مخالفت با حکومت شوروی می‌کند و به حمایت از اعضای فرقه مزبور که در ایران هستند تحریص می‌نمایند مادام که در بادکوبه زمامداری می‌کردند بزرگترین دشمن ایران و مثل سگ‌های کوچک عوعوشان گوش همه را کر کرده بود. اختراع اسم آذربایجان برای بادکوبه از آثار همین رسول‌زاده و همراهانش است. مساواتیان آلت سیاسی هستند که ما البته با صاحبان آن سیاست دوست ولی با اصل سیاست آنها مخالف هستیم؛ البته با ترکیه دوست هستیم ولی در این که ترکیه در قفقاز سلطه پیدا کند موافقت نداریم. ضمنا خوب می‌دانیم که جمهوریت بادکوبه یا ارمنستان و گرجستان که رسول‌زاده منادی اتحاد آنها است نمی‌توانند مستقلاً زندگانی بکنند و قهراً باید به طرفی جذب بشوند و در فکر رسول‌زاده آن طرف البته ترکیه است.

به علاوه دولت شوروی با ما دوست است و نسبت به ما کار بدی نکرده است که ما با دشمن‌های دولت شوروی همدست و هم آواز بشویم و برخلاف صداقت رفتار بکنیم. اعلی‌حضرت همایونی می‌فرمایند که دولت شوروی برای ایران مفید بوده است و من به هیچ وقت راضی نمی‌شوم که در سیاست ضد شوروی داخل بشویم، این مطلب را برخلاف وجدان می‌دانم. بنابر آنچه عرض شد البته حضرتعالی اعتنایی به اظهارات رسول‌زاده نخواهید فرمود مخصوصا که با مخالفت عقیده که در بین است برخلاف منطق خواهد بود اگر بدون جهت سوءظن دولت شوروی را نیز به خود جلب کنیم دشمنی است. به او بفرمایید که دولت ایران به قدری در داخله مملکت خود کار دارد که مداخله به این قبیل اوانتورهای[31] سیاسی را غیرلازم می‌داند.

 

یادداشت‌ها:

1 . برای آگاهی از این موضوع بنگرید به محمدامین رسول‌زاده، گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه رحیم رئیس‌نیا، تهران: نشر و پژوهش شیرازه، 1377

2 . بنگرید به فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، تهران: انتشارات پیام، 1355، صص 155-280

همچنین حسین آبادیان، رسول‌زاده، فرقه دموکرات و تحولات معاصر ایران (تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376) که رویکردی انتقادی نسبت به این حضور دارد.

3 . سید حسن تقی‌زاده، «محمدامین رسول‌زاده»، سخن جلد 6 (1334): 342-344 (به نقل از ملحقات زندگی طوفانی، در تهران: انتشارات علمی، 1372، صص 465-468)

4 . تقی‌زاده، زندگی طوفانی، پیشین، صص 465-467

5 . همان

6 . همان، ص 467

7 . همان

8 . برای نمونه بنگرید به محمدامین رسول‌زاده «مختاریت آذربایجان» به نقل از رعد 29 ربیع الاول 1336 ه.ق و «ایران و ما» روزنامه ایران 15 رجب ه.ق، در آذربایجان در موج خیز تاریخ ، تهران: نشر و پژوهش شیرازه، 1379، صص 30-36 و 71-76

9 . بنگرید به کاوه بیات، طوفان برفراز قفقاز، نگاهی به مناسبات منطقه‌ای ایران و جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در دوره نخست استقلال 1921-1917 ، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1380، ص 67

10 . در مورد این کتاب که اخیراً تحت نام جمهوری آذربایجان، چگونگی شکل‌گیری و وضیت کنونی آن، (ترجمه تقی سلام‌زاده، تهران: نشر و پژوهش شیرازه، 1380) به فارسی ترجمه و منتشر شده است در سطور بعد توضیحات بیشتری خواهد آمد.

11 . زندگانی طوفانی، پیشین، ص 475

12 همان

13 . همان

14 . سفارت کبرای دولت علیه ایران، اسلامبول، نمره 145، مورخه 7 جوزا 1302، آرشیو وزارت امور خارجه، (15/36  1302)

15 . همان

16 .در حاشیه این نامه یادداشت شده است که «در 23 اسد 1302 به دارالترجمه داده شد و کتابچه برای ترجمه به یک نفر مترجم خارجی داده شد» و در یادداشتی دیگر بر ذیل همان صفحه: «کتابچه در دوسیه 39/1 ضبط است»

از سرنوشت ترجمه این کتاب در دوره مورد بحث اطلاعی در دست نیست، ولی در آرشیو دکتر محمود افشار که به لطف آقای ایرج افشار به رویت نگارنده رسید، ترجمه نیمه تمامی از کتاب مورد بحث موجود است که احتمالاً حاصل همین اقدام است.

17 . افتادگی در اصل

18 . سفارت کبرای دولت علیه ایران، نمره 131، آنقره، 24 اردی‌بهشت 1305، آرشیو وزارت امور خارجه (1/7  1305)

19 . متن کامل این یادداشت نیز در پی اصل نامه، ضمیمه شده است

20 . بیات، پیشبین ص 69

21 . زندگی طوفانی، پیشین ، ص 457

[22]. C. W. Hostler, Turkism and the Soviets, George Allen and Unwin, London, 1957, pp. 215-216

23 . این مجموعه نامه‌ها به شماره بازیابی 9399 در آرشیو ریاست جمهوری ایران نگهداری می‌شود

24 .. چکیست، اشاره‌ای است به اعضاء تشکیلات چکا سازمان امنیت شوروی در مراحل نخست تأسیس

25 . ناخوانا

26 . در اصل بولشه‌ویک

27 . ناخوانا

28 . نشریه‌ای به مشخصات ذیل که در فاصله سال‌های 1929 تا 1931 در استانبول منتشر می‌شد:

Odlu Yurt, Milli Azerbayjan Fikriyatini tarvic eden aylik mecmua

29 . جمعیت پرومته (Promethean League) تشکیلاتی است که در سال‌های بین دو جنگ اول و دوم جهانی از سوی دولت لهستان برای حمایت از گروه‌های ضد شوروی تأسیس شد این تشکیلات که بیشتر از گروه‌های مهاجر و تبعیدی ملل و اقوام اتحاد شوروی تشکیل شده بود علاوه بر فعالیت‌های علنی مانند انتشار کتب و نشریات، کارهای مخفی هم می‌کرد. نشریه Kurtulus (رهایی) به ترکی آذربایجانی، یکی از نشریات تحت پوشش آن بود.

30 . ابهام در اصل

31 . به معنای ماجراجویی