شاعرانه ترین زبان جهان

۱۲ اسفند, ۱۳۹۱
شاعرانه ترین زبان جهان

 شمسی به عنوان یکی از موضوعات مهم روز در تغییر و تحولات آن دوره که به دوران رفرم و آغاز مدرنیسم معروف است مطرح بود. عده بسیاری از رجال مثل مرحوم تقی‌زاده و بسیاری از استادان دیگر مثل مرحوم دکتر حسابی طرفدار تغییر خط بودند و مقالاتی می‌نوشتند با این مضمون که برای پیوستن به کاروان پیشرفت و ترقی، خط فارسی عامل بازدارنده است و گواه و دلیل و الگوی آنها تحولاتی بود که آتاتورک در ترکیه آغاز کرده بود و توانسته بود با تغییر خط به لاتین تحولات بسیار زیادی را به وجود بیاورد که البته در آن زمان اصلا معلوم نبود که این تغییر چقدر می‌تواند مثمرثمر و مفید واقع شود.
البته عده‌ای نیز مخالف تغییر خط بودند و در مقابل به نگارش مقالات و ارایه بحث‌هایی در این زمینه می‌پرداختند که تغییر خط چقدر می‌تواند ایران را از گذشته خودش دور کند. من فکر می‌کنم از دو جهت باید به این موضوع نگاه کنیم تا شاید بتوانیم به یک نتیجه نسبی برسیم. یکی ویژگی زبان فارسی است و دوم تاثیراتی که بر هویت ایرانی و نقش آن در دوران معاصر و تعریف آن در جایگاه تاریخی‌اش می‌تواند داشته باشد.  بسیاری از متقدمان و محققان حتی مثل کسروی انتقاد می‌کنند که بیشتر متفکران یا صاحبنظران و نویسندگان فارسی شعر می‌گویند و شاعری را یکی از دلایل ضعف و یک نقطه هجو برای گویندگان زبان فارسی به حساب می‌آورند و می‌گویند که ما به‌جای درام‌نویس و رمان‌نویس و… شاعر داریم اما واقعیت امر این است که زبان فارسی دری که زبان اهل بلخ است و گویش محلی آن منطقه به حساب می‌آمده و به خاطر دولت سامانی که اهل بلخ بود، توانست مدارج ترقی را طی بکند، زبانی بوده مبتنی بر موسیقی و ساختار آن نوعی ساختار آهنگین است. این زبان توانست به عنوان یک زبان مهم در کنار زبان عربی قرار بگیرد زیرا که فقیه مهمی چون ابوحنیفه اهل بلخ بود و شاگرد حضرت امام‌جعفرصادق(ع).
همین امر سبب شد که بر اساس حدیثی که نقل می‌کنند، زبان فارسی همسنگ زبان عربی قرار بگیرد چنانکه از حضرت رسول اکرم(ص) نقل شد که زبان اهل بهشت فارسی و عربی است. همین مساله و متعاقب آن مجوزی که ابوحنیفه می‌دهد که قرآن به فارسی ترجمه شود و حتی عبادات به فارسی باشد چنانکه همچنان هم در شرق چین، عده‌ای نماز را به زبان فارسی می‌خوانند، باعث حفظ زبان فارسی دری به عنوان یکی از زبان‌های اصلی در جهان اسلام و دولت اسلامی وقت شد. در زمان حکومت سامانیان که دروازه ورود ترک‌ها به خلافت اسلامی هستند، ترک‌ها به تبعیت از سامانیان، هم حنفی می‌شوند و هم زبان فارسی را به عنوان زبانشان اختیار می‌کنند و برای همین دولت غزنوی مهم‌ترین دولت گسترش‌دهنده زبان فارسی است و بعد‌ها سلاجقه هستند که زبان فارسی را تا دریای مدیترانه و تا شرق اقصی می‌برند. بنابراین زبان فارسی توسط ایرانی‌ها و فارسی زبان‌ها گسترده نمی‌شود؛ بلکه توسط ترک‌های حنفی‌مذهب است که به این درجه از رشد و ترقی می‌رسد.
این نکته و واقعه تاریخی باعث می‌شود که زبان فارسی دری، مقام شامخ و منزلت بسیار بالایی پیدا کند اما از طرفی قدیمی‌ترین سند زبان فارسی به شعر است؛ عکس تمامی زبان‌های دنیا که قدیمی‌ترین سندشان نوشته‌ای منثور است و این نشان می‌دهد که زبان فارسی تنها زبانی است که با شعر متولد می‌شود و مبتنی است بر یک نوع نظم آهنگین. یکی از بحث‌های متداول افرادی که زبان فارسی را نمی‌فهمند و تنها به صحبت عادی بین دو فارسی‌زبان گوش می‌کنند این است که تصور می‌کنند آنچه می‌شنوند شعر است. زبان فارسی، زبان شعر است حتی دستور زبان فارسی متاثر از این ویژگی ساختاری زبان است و برای همین است که می‌بینیم تراژدی‌نویس ما مثل نظامی گنجه‌ای، تراژدی‌هایی را که اگر به زبان انگلیسی بود، همچون شکسپیر، به نثر می‌نوشت، به شعر می‌آورد یا مورخ ما مثل فردوسی تاریخ را به شعر می‌گوید یا جامعه‌شناس ما مثل سعدی، مطالبش را به شعر می‌آورد و البته جایگاه شاعر این زبان نیز مشخص است که وقتی متفکرانش در شعر به منزلت نظامی، فردوسی و سعدی هستند، قطعا شاعرش نیز حافظ خواهد شد.
بنابراین طبیعی و بدیهی است که در زبان فارسی تعداد شعر زیاد باشد و این نشانه ضعف فرهنگ ایران و زبان فارسی دری نیست بلکه همین مساله باعث می‌شود که در فرهنگ ما به عکس سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها حتی افراد بی‌سواد مقدار زیادی شعر را از بر باشند و به‌وسیله آن بسیاری از مفاهیم را آموخته باشند بی‌آنکه خواندن و نوشتن بدانند؛ که این خاصیت شعر است. چنان‌که شاردن در سفرنامه‌ای که از ایران نوشته، آورده است که در ایروان بنایی را می‌بیند که در حال آجر چیدن است و زیر لب زمزمه‌ای می‌کند. شاردن از مترجمش می‌پرسد او چه می‌گوید و پاسخ می‌شنود:
شعر سعدی می‌خواند. در قیاس درست به این می‌ماند که بنایی در لندن شکسپیر بخواند که این غیرممکن است. علت اینکه فرهنگ شفاهی ما قوی است نیز همین است؛ نه اینکه ما انسان‌هایی مبتنی بر تاریخ شفاهی هستیم بلکه زبان ما به ما این قدرت را داده است که فرهنگ‌مان را به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل کنیم. پس این را به عنوان یک مزیت تاریخی- فرهنگی باید مورد توجه قرار دهیم که یکی از ویژگی‌ها و شاخصه‌های هویت ایرانی شاعرانگی اوست؛ نگاه ایرانی به جهان و محیط پیرامونش شاعرانه است.
حال اگر به وضعیت فعلی جهان بنگریم و دنیای امروز را مورد ارزیابی قرار دهیم می‌بینیم که در دو قرن اخیر، به‌خصوص در قرن نوزدهم با رشد و توسعه امپریالیسم و حضور غربی‌ها در خاور نزدیک و خاور میانه، اولین نوک پیکان آنها متوجه زبان فارسی و هویت ایرانی می‌شود. انگلیسی‌ها در شبه‌قاره هند زبان فارسی را ریشه‌کن می‌کنند. روس‌ها در ماوراءالنهر و قفقاز فارسی را از بین می‌برند و ارتباط آن گروه‌ها را با سرزمین مادری تا حدود زیادی قطع می‌کنند چرا که نوک پیکان عداوت غرب در درجه نخست ایران و زبان فارسی است و در این رقابت زبان فارسی مورد هجمه واقع می‌شود.
این یک نگاه تاریخی دست‌کم 300- 200 ساله است به چگونگی از بین رفتن زبان فارسی و منزلت ایران. چنان‌که پهلوی اول هم پس از وقوف بر زوایای آن راضی به تغییر خط و کسر قدرت زبان فارسی نشد بلکه دستور تشکیل نخستین فرهنگستان زبان فارسی را در زمان خودش داد. امروزه با تجربه گرانقدر قرن بیستم نکات مهم‌تری نیز بر ما آشکار شده است. همچنان‌که می‌بینیم ترک‌ها با تغییر خط و دور شدن از منزلت زبانی‌شان پیشرفت چندانی در حوزه ارتقای سطح آموزشی و پیوستن به کاروان تولید علم در جهان نداشتند. حال آنکه چینی‌ها که یکی از دشوارترین زبان‌ها و خطوط دنیا را دارند نه‌تنها در ارتقای سطح آموزش و فرهنگ عمومی کشورشان پیروز بوده‌اند بلکه به گواه دیگران تا چند سال دیگر شاید به عنوان ابرقدرت اول جهان شمرده شوند.
چینی‌ها با همین خط و زبان وارد اینترنت و فضای مجازی شدند و اسباب توسعه خودشان را در دهه‌های اخیر فراهم کردند نه با تغییر خط و فراموشی گذشته خود. اشاره به چین از این باب است که نزدیک‌ترین فرهنگ به فرهنگ ایرانی به لحاظ آنچه که در تاریخ بر او گذشته، چین است. چین می‌تواند نمونه‌ای همچون فرهنگ ایرانی باشد که توانسته است طی قرون و اعصار گذشته هویت خودش را حفظ کند و با اصالت تاریخی خودش به دنیای امروز برسد.