سخنی در باب زبان فارسی

۲۴ بهمن, ۱۳۹۱
سخنی در باب زبان فارسی

آن فارسی است. هر چه در این تابلو بدنبال یک واژه فارسی گشتم، نیافتم. همه واژگان به کار برده شده به جز واژه بانک (که لاتین است) عربی است. از این نوع تابلوها بسیار است.

در اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها، در کنار زبان فارسی آزاد است». در سالهای اخیر کوششهای بسیاری برای عربی کردن زبان فارسی می شود که ناگفته پیداست که از روی قصد نیست، بلکه بی توجهی به این عنصر وحدت بخش (زبان فارسی) است.

در وزارت کشور ستادی به نام «حوادث غیر مترقبه» وجود دارد. کدام یک از این واژه ها فارسی است؟ آیا نمی شد نام این ستاد فارسی می بود و نوشته می شد«ستاد رویدادهای ناگهانی»؟ چرا به جای «ایاب و ذهاب» عربی از واژگان «رفت و آمد» فارسی بهره نمی گیریم. زبان ما زبانی نیرومند و گسترده و ژرف است و از دبستان تا دانشگاه می توان از آن بهره جست. ولی نمی دانیم چرا از این توان، بهره بایسته گرفته نمی شود.

زمانی بر روی خودروهای دولتی نوشته می شد:«اتومبیل خدمت استفاده اختصاصی ممنوع». کدام یک از این واژگان فارسی بود؟ هیچ کدام. واژه «اتومبیل» لاتین و دیگر واژگان عربی بودند. می توان دریافت که در متن«موسسه مالی اعتباری ثامن الحج تحت نظارت بانک مرکزی» نیز حتی یک واژه فارسی بکار برده نشده است.

تا پیش از ادغام وزارتخانه ها، وزارتی به نام «بازرگانی» وجود داشت که نام آن فارسی بود. پس از ادغام، نام وزارتخانه شد «وزارت صنعت، معدن و تجارت». هیچکدام از واژگان بکاربرده شده فارسی نیست. در حالی که این نام مصوبه مجلس محترم است. نام این وزارتخانه فارسی نیست ولی زبان رسمی کشور فارسی است. وزارت امور خارجه، وزارت اطلاعات، وزارت تعاون، رفاه و تامین اجتماعی، همه واژگانشان عربی است. اگرچه وزارتخانه هایی مانند دادگستری، راه و شهر سازی و نیرو فارسی هستند و بسیار زیبا.

زبان فارسی رمز وحدت و هویت ایرانی است. بر همگان است تا از این زبان نگهداری کرده و آن را از ورود واژگان دیگر و بیگانه پاسداری کنیم. در متون رسمی هنگامی که اعداد ترتیبی بکار برده می شود می نویسند: اول، دوم و . . . می گوییم ما در زبان فارسی «نخست»؛ «نخستین»، «یک» و «یکم» را داریم. اگر می گویید «اول» باید بعد آن بگویید و بنویسید«ثانی»، «ثالث» و . . . آیا نمی توانیم بجای بکار بردن واژه «ثامن الحجج» بنویسیم «امام هشتم». این واژه به قدری برای مردم شیعه مقدس است که به آن نیز قسم می خورند. حالا عده ای پیدا شده اند و می خواهند زبان فارسی را از ما بگیرند و زبان رسمی کشور را بر خلاف قانون اساسی به زبان عربی تبدیل کنند. بیمارستان بقیه الاعظم را نمی توانستیم فارسی کنیم. یا دیگر نامهایی مقدس که گاهی نهادن آن بر اینگونه جاها اسائه ادبی است بر مقدسات دینی ما. اگرچه نام مکانهای مذهبی از جمله مساجد بهتر است زیبنده به نام امامان ما باشد. ولی مکانهای عمومی و گذرگاهها و خیابانها را به نام شخصیتهای علمی و فرهنگی و هنری بگذارم بهتر است. زبان فارسی زبان علم، دین، عرفان، ادبیات، کلام، منطق و فلسفه است. اگر به متون تاریخی بنگرید می بینید که برای تمام دوره ها و در تمام زمینه ها این زبان قدرت بیان دارد.

زبان فارسی زبانی است که از یازده سده به این سوی کاربرد داشته و زنده است و زنده خواهد ماند. این زبان هویت ماست. سروده های رودکی پدر شعر فارسی در یازده سده پیشتر، هنوز هم برای ما فهمیدنی است. بنگرید:

زمانه پندی آزادوار داد مرا

زمانه چو نکو بنگری همه پند است.

یا در جایی دیگر:

هرکه ناموخت از دست روزگار

هیچ ناموزد او از هیچ آموزگار.

می بینید که در این سروده ها حتی یک واژه عربی بکار برده نشده است. آثار شکسپیر که در حدود 4 سده پیشتر سروده شده است، اکنون بسادگی نمی تواند از سوی انگلیسی زبانان خوانده و فهمیده شود و باید به زبان معاصر تبدیل شود. چرا ما نباید این زبان فارسی را زنده نگهداریم؟ مگر می شود ایرانی بود و زبان فارسی را پاس نداشت؟

اکنون بنگرید که آن دانای طوس چگونه سخن نغز سروده است:

توانا بود هر که دانا بود

به دانش دل پیر برنا بود

این سروده سالها در نشان دولتی آموزش و پرورش نهفته بود. در نشان دانشگاه تهران هم آمده است:

میاسای ز آموختن یک زمان.

بنگرید که این زبان فارسی چه توانی دارد که پس از گذشت بیش از هزار سال ما فارسی زبان همچنان آنرا می فهمیم و از آن بهره می گیریم و برایمان آشناست. چه نیکو بود اگر در فرهنگستان زبان و ادب پارسی هم تعدادی دلسوز گرد می آمدند و این رمز هویت ما را بیشتر پاس می داشتند و کوشش می کردند. اکنون که هر نامگذاری برای شرکتها و کالا ها و دیگر موارد باید از سوی این فرهنگستان نگریسته و سپس اجازه کاربرد داده شود به این کار نیز دقت لازم داده شود. در رادیو و تلویزیون دولتی که باید مرکز آموزش زبان ملی و محلی باشد، گاهی کارهایی نادانسته رخ می نماید که به زبان رسمی کشور آسیب می رساند که این سازمان را از نقش آموزشی خود دور می سازد. زیرا این سازمان می تواند از این توان آموزشی خود برای پاسداشت هویت و زبان ملی بهره گیرد و وحدت ملی ما ایرانیان را افزایش دهد.

نگارنده در دیداری که با خانم ژنرال والنتینا ترشکووا نخستین زن فضا نورد روس در سال 1999 در مسکو در خانه دوستی داشتم، او یاد آور شد که زبان فارسی را بسیار دوست می دارد. من از او پرسیدم که آیا زبان فارسی می داند؟ گفت نه. او گفت هنگامی که به زبان فارسی سخن گفته می شود، آن را زبانی آهنگین و موسیقیایی می یابم و از شنیدن واژگان گوش نواز آن لذت می برم.

ببینید دیگران به زبان ما چگونه سخن می سرایند:

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجم جان من و جان شما

حلقه گرد من زنید ای روشنان آب و گل

آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

علامه محمد اقبال لاهوری این چنان در آتش عشق ما می سوزد و ما باید این زبان را خوب و نیکو نگهداریم. او به زبان فارسی دیوان دارد و شگفت آنکه نتوانست دیداری از ایران داشته باشد. سرود ملی پاکستان به زبان فارسی است. بسیاری از اندیشمندان و بزرگان علم و ادب و سیاست پاکستان به زبان فارسی آشنایی دارند. در بسیاری از بناهای دوره امپراتوری مغول در شبه قاره، اشعار فارسی به خط نستعلیق فارسی بر روی کتیبه های مرمرین نگاشته شده است. در شهر خیوه در خوارزم در شهرهای دره فرغانه، در تاشکند و خوقند و بخارا و سمرقند و خجند و دوشنبه و حصار شادمان، در هرات و مزار شریف و کابل و بلخ و لاهور و پیشاور و دهلی و کلکته و دهها شهر و قصبه دیگر، هر جا آثاری معماری است، کتیبه هایی به زبان فارسی دارند. در سراها و کاروانسرا ها و چشمه ها و کاخ امپراتوران عثمانی، کتیبه هایی به زبان فارسی و خط نستعلیق می توان یافت. آنگاه برای ما گناهی نابخشودنی است که در مهد زبان فارسی زبان عربی را گسترش دهیم. یاد گیری و آموزش زبان اشکالی ندارد. می توانیم در مدارس زبان عربی آموزش دهیم زیرا زبان دین ماست، اما نباید به بهای از دست رفتن زبان ملی ما باشد که این گناهی است بزرگ و باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشیم. زیرا ملیت ما ایرانی و زبانمان فارسی است که مایه مباهات ما ایرانی هاست. ما را به این زبان می شناسند. مگر ما عرب هستیم که برخی ها کوشش می کنند زبان زیبای فارسی ما را به عربی تبدیل کنند؟ هنگامی که ایرانی ها مسلمان شدند، نمی خواسنند عرب بشوند. به همین سبب زبان فارسی و نمادهای ایرانی همچون نوروز پابرجا ماندند و آئینهایی هم چون شب یلدا و چارشنبه سوری و سیزده بدر تا کنون ادامه دارند و زنده اند و جهانی شده اند. برخی ها کوشش کردند این نمادهای ایرانی را از میان بردارند. اما چه چیزی می خواهند جایگزین آن کنند؟

من در عجبم ز کار گلفروشان جهان

زین به که فروشند چه خواهند خرید؟

از حسنین هیکل سردبیر روزنامه الاهرام پرسیدند که چطور شد که شما پس از پذیرش اسلام زبان خود را از دست دادید و عرب شدید؟ در حالی که ایرانیان پس از اسلام زبان خود را تا کنون حفظ کرده اند؟ او پاسخ داد: برای اینکه ایرانیها فردوسی داشتید و ما نداشتیم.

بسیاری از مستشرقین نامدار جهان زبان فارسی را آموخته اند. هنگامی که آنها می پرسید چرا می خواهند زبان فارسی را بیاموزند؟ می گویند که آثار نوشته شده به زبان فارسی گنجینه ای از علم و دانش و معرفت است. ما می خواهیم به این گنج گرانبها مستقیم دست یابیم و اطلاعات دست اول بدست آوریم.

اکنون می پرسیم چرا نام جایها و خیابانها و کوچه ها و بوستانها را عربی نامگذاری می کنیم؟ مگر ما زبان نداریم مگر قانون اساسی ما بر این نکته تاکید ندارد که باید زبان رسمی را که همان زبان فارسی است بکار ببریم؟

در گرفتاری ما ایرانیان، اعراب به فریاد ما نخواهند رسید. دیدید که چگونه به ما حمله کردند و کشور ما را عراق عرب زبان اشغال کرد و اعراب به یاری عراق شتافتند؟ چرا ما حافظه تاریخی نداریم؟ مگر در کشورهای عربی نام گذرگاهها و بوستانهای خود را فارسی می گذارند؟ که ما عربی می گذاریم؟ اعراب هیچ گاه با ما راست نخواهند شد و همیشه ما را به گونه ای دیگر خواهند دید. آنها همیشه ما را مجوس و عجم و رافضی خواهند خواند. ایران بزرگ و نیرومند خود دارای فرهنگ و تمدن و زبان است. سرایندگان ما و دانشمندان ما با زبان فارسی شهره آفاق هستند. ما نیازی به اعراب نداریم.

در باره جزایر سه گانه ایرانی و نام خلیج فارس ببینید چه بازیها که در نمی آورند. حتی مصر از آن سوی دور دست خلیج فارس به یاری ادعای اماراتی ها برآمده و می خواهد نام خلیج فارس را تغییر دهد. سوریه هم به سبب آنکه عرب است، همیشه از آنها پشتیبانی کرده است و نان ما را خورده است و هلیم حاج عباس را هم زده است.

شکر شکن شوند طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود.

در بنگلادش در مراسم مولودی نوزادان، مردم بنگالی زبان اشعار مولانا را به فارسی و از بر می خوانند، هرچند زبان فارسی را زیاد نمی دانند.

چگونه می توان باور داشت که زبان فارسی که زمانی زبان دولتی و دیوانی سراسر قلمرو جهان ایرانی از شبه قاره هند تا آسیای صغیر و از ماوراء النهر تا بین النهرین را تشکیل می داد اکنون جای خود را به زبان عربی بدهد و زبان و واژگان عربی در ایران این مهد زبان فارسی، گسترش یابد؟ باور کنید رمز جاودانگی ما ایرانیان همین زبان است و فرهنگ و تمدن ایرانی و آموزه های انسان ساز دین اسلام و مذهب شیعه. مجلس شورای اسلامی باید به این امر بپردازد و مفاد قانون اساسی را به مسئولان یاد آوری کند.

افغانستان و تاجیکستان و بخش بزرگی از ازبکستان(سمرقند و بخارا) بما چشم دوخته اند تا به عنوان قلب زبان و ادبیات فارسی و تمدن ایرانی آنها را با انتشارات خودمان پشتیبانی کنیم. در سفر اخیر خود به هرات من شاهد بودم که زبان و ادبیات فارسی چه نقشی در هویت این مردم دارد و آنان چگونه از این رمز جاودانگی پشتیبانی و بدان فخر می کنند. مزار خواجه عبدالله انصاری و مولانا عبدالرحمان جامی و امام فخر رازی همه در هرات در انتظار ماست تا آنها را بازسازی کنیم و بزرگان ادب فارسی را گرامی و زنده بداریم. در تاجیکستان هنگامی که شهروندان تاجیک ببینند کسی به زبان فارسی ایران سخن می گوید بدو احترام می گذارند.

مارتین هایدگر فیلسوف پدیدار شناس معاصر آلمانی بعداز جنگ دوم جهانی به مردم آلمان گفت: ای قوم آلمانی آسوده باشید. نمی توانند کشور شما را تجزیه کنند و شما را شکست دهند. زیرا شما زبان واحد دارید. قول هایدگر در آن روزگار چندان مهم شمرده نمی شد ولی سالها بعد فهمیدند که او درست می گفت. قدرت و نفوذ زبان فارسی به قدری است که بعداز هزار سال هنوز تغییر فاحشی نکرده است. ما هم در ایران اقوام گوناگونی هستیم که زبانی مشترک داریم و این زبان نشانه روح یگانگی ماست.

بنگرید که آقای امیر اسماعیل آذر استاد دانشگاه در گفت و گو با روزنامه ایران در 28 آذر 1384 چه می گوید و چه اندیشه در باره نگهداری زبان فارسی دارد:

«تمام فارسی زبانان جهان هم وطن فرهنگی ما تلقی می شوند و همه دارای هویت ایرانی هستند. اتفاقاً اعتقاد قلبی من این است که با اولویت بخشی به این زبان می توان قدم های اساسی برداشت. اگر فردی حماسه فردوسی جوش و خروشی بر جانش نیفکند و تلألوی عرفانی دیوان شمس او را متحول نکند و غزل حافظ اعماق وجودش را تسخیر نکند، عَلم دولت نوروز او را به یاد صحرا نیندازد و زیارت عاشورا حس پایمردی را در او محکم نکند، هویتش را باخته است. زبانی که فرهنگ و هویت ما از آن ریشه می گیرد روزگاری از کرانه های غربی قسطنطنیه تا سواحل شرقی دریای چین و از فراز ماوراء النهر تا اعماق دکن قلمرو قدرتش بود. ابن بطوطه در دریای چین غزل سعدی را می شنید و سید اسماعیل جرجانی در ولایت خوارزم ذخیره خوارزمشاهی می نوشت و مولوی در قونیه روم بانگ «شمس من خدای من» سر می داد و امیر خسرو دهلوی به تقلید نظامی گنجوی خمسه می سرود و به شعر حافظ شیراز سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی دست فشانی می کردند و پای می کوبیدند. شهریار هند با آن همه سرزمین ها و ذخایر فراوانش، شاه خوارزم با جلال و جبروتش، امیران نامدار سامانی با آن همه فرهنگ پروری، همه و همه پشتیبان این فرهنگ بودند. اکنون از آن امپراتوری زبان و فرهنگ فارسی، افغانستانی مانده و قطعه ای به نام تاجیکستان و این است که وظیفه ما را نسبت به حراست از هویت و فرهنگمان سنگین تر می کند».

با نگاهی به متن اساسنامه بنیاد سعدی که عهده دار گسترش زبان فارسی شده است می توان دریافت که بیش از نیمی از واژگان بکار برده شده در این اساسنامه عربی است.

در ماده یک این اساسنامه آمده است:

به منظور تقویت و گسترش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور و ایجاد تمرکز، هم‌افزایی و انسجام در فعالیت‌های مرتبط با این حوزه و بهره‌گیری بهینه از ظرفیت‌های موجود کشور، بنیادی به نام «بنیاد سعدی» تأسیس می‌شود تا براساس اهداف، سیاست‌ها، راهبردها و ضوابط حاکم بر روابط فرهنگی بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران، مدیریت راهبردی و اجرای فعالیت‌های آموزشی، پژوهشی، فرهنگی و رسانه‌ای را در حوزه گسترش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور با هماهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی عهده‌دار شود.

تبصره ـ سیاست‌ها و راهبردهای فرهنگی مصوب شورای عالی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در عرصه بین‌الملل، مناطق و کشورهای مختلف جهان برای فعالیت‌های بنیاد سعدی و نمایندگی‌های آن در خارج از کشور، لازم‌الاتباع می‌باشد.

ببینید در نوشتاری این چنینی چندین واژه فارسی وجود دارد. نسبت آن به عربی چند درصد است؟

به همین سبب نوشتن یک متن اداری به زبان فارسی در اسناد رسمی دشوار می نماید. برای نمونه به دفترچه بیمه خدمات درمانی نگاهی بیافکنیم. در پشت صفحه نخست آن نوشته شده است:«قابل توجه بیمه شدگان گرامی: دفترچه به منزله پرونده و حاوی سوابق محرمانه پزشکی شما می باشد. استفاده کننده از این دفترچه منحصرا صاحب مشخصات مندرج در صفحه اول دفترچه می باشد. استفاده سایرین از دفترچه شما منجر به اخذ دو برابر خسارت وارده خواهد گردید.» ببینید زیر واژگان عربی خط کشیده شده است. آیا این متن فارسی است؟

اکنون به متن زیر بنگرید:

«به شهری رسیدیم که آنرا اسوان می گفتند و بر جانب جنوب این شهر کوهی بود که رود نیل از دهن این کوه بیرون می آمد و گفتند کشتی از این بالاتر نگذرد که آب از جاهای تنگ و سنگهای عظیم فرو می آید. و از این شهر بچهار فرسنگ راه ولایت نوبه بود و مردم آن زمین همه ترسا باشند». این نوشته بخشی از از سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی است که در سال 430 هجری قمری (حدود هزار سال پیشتر از اکنون) نوشته شده است. با نگاهی به این نوشته درمی یابیم که بزرگان ما چگونه فارسی می نوشتند ما چگونه می نویسیم. اگر واژگان فارسی آن شمارش شود نسبت آن از واژگان فارسی متن های اداری کنونی ما بسیار بیشتر است.

در پایان چند نمونه از متن های فارسی از نوشته های بزرگان ایران زمین آورده می شود:

– تا توانی بر مردمان نکویی کن، زمانی بر دهد (قابوس نامه سده پنجم)

– چه بزرگان بوده اند، و همگان برفته اند و از ایشان نام نیکو یادگار مانده است(تاریخ بیهقی، سده پنجم)

– اول باید دانست که در هر اقلیمی از اقالیم جهان مردم شهر نشین و ده نشین و صحرا نشین علیحده بوده و هستند و علی الخصوص در ولایاتی که مرغزار باشد و علف چهارپایان بسیار و از عمارات و سواد دور، صحرا نشین زیادت باشد(جامع التواریخ، سده هشتم)

– ایامی در این اندیشه بسر کردم و بامزاج بهانه جو و طبع سرکش در کشاکش بودم، عاقبت رای دوربینم بدین قرار یافت که رموز احوال گرامی این آراینده دیهیم خسروانی را بی آنکه بسلاست عبارات و الفاظ مناسب و آراستگی لفظ و معنی مقید باشم بطریق مسوده بقید کتابت درآورده در دفتر اندیشه و آمال ثبت نمایم(تاریخ عالم آرای عباسی، سده یازدهم)

در این باب سخن بسیار است و درد فزون. آنچه گفته آمد هشداری بود به میهن دوستان و جوانان باشد که در نظر آید.