این زبان مغولی نیست2/ناصر همرنگ

۹ آبان, ۱۳۹۵
این زبان مغولی نیست2/ناصر همرنگ

 شعله ­های آتش سوزانی که از سده­ی هفتم هجری به این­سو از باختران سرزمین چین و ماچین از بیابان­ های مغولستان سربرآورده بود و برجان کتابخانه­ های بخارا و چاچ و نیشابور و ری و اصفهان افتاده بود، از پس چندین و چند سده دامن فرا کشید و خرامان خرامان به آذربایجان و همین شهر تبریز خودمان رسید و سرانجام بر خرمن دانشگاه ادبیات آن افتاد. البته مرا می­بخشید که اینگونه از تاریخ و گذشته­ ها سخن می­گویم. اما من دست کم بعنوان یک آذربایجانی سخت می توانم در این ماجرا خاموشی گزینم. راستش را بخواهید هیچ نمی­توانم.

 در خبرها آمده بود دولت پس از مطالعات گسترده و در راستای همبستگی ملی و برآورده ساختن نیاز آموزش به زبان مادری ایرانیان و مطالبه­ های برحق هم میهنان تصمیم گرفته است، در سال تحصیلی پیش رو اجازه دهد یک رشته بنام زبان و ادبیات ترکی آذری در مقطع کارشناسی در دانشگاه تبریز راه­ اندازی شود. پس از اندکی، آن هنگام که ویژگی­ های کلی و سرفصل درس­ها و منبع­ ها و متن ­های مربوطه که قرار بود به عنوان زبان مادری برای گروهی از علاقمندان به زبان و ادبیات آذری در دانشگاه تبریز تدریس شود، از دل خبرهای دیگر بیرون آمد، به یکباره روشن شد که آن مطالعات گسترده چیست و این برداشت دولت از همبستگی ملی چگونه چیزی است و تدریس به زبان مادری برای ما آذربایجانی­ها چگونه باید باشد. پنبه­ ای که وزیرخانه­ علوم از کتیبه­ های مغولی اورخون ینیسئی و متن کتاب­های جادویی اویغوری و قزاقی و غیره برای تدریس زبان مادری رشته بود، به همه­ چیز می ­مانست مگر زبان و ادبیات آذربایجانی.  

در آنچه که به عنوان ویژگی­ های کلی، برنامه و سرفصل درس­ها برای دوره­ کارشناسی زبان و ادبیات ترکی آذری به تصویب شورای گسترش آموزش عالی رسیده و مبنای کار وزارت علوم قرار گرفته است، مقرر است این سرفصل­ها بعنوان درس­های پایه برای دانشجوی رشته­ی زبان و ادبیات ترکی آذری تدریس گردد: کتاب مجهول­ الهویه­ ای بنام ده­ ده ­قورقود، کتیبه­ های ناشناس مغولی بنام کتیبه­ های اورخون ینی­سئی، مثنوی عجیب و غریبی بزبان قرقیزی بنام قوتادقوبیلیق، کتیبه های دوردست و ناشناخته­ مغولی بنام کتیبه­ کول­تکین، کتاب بیگانه­ای بنام دیوان اللغات ترک، دیوان نامانوس و بی ­پایه­ ای بنام دیوان برهان­ الدین احمد قاضی. و منابعی از همین دست. بیشتر این اثرها ریشه­ مغولی، قرقیزی، قزاقی و اویغوری دارند و برای مردم آذربایجان ما بطور کامل ناآشنا هستند و اغلب مردم حتا نمی توانند نام­های آن­ها را نیز بر زبان آورند. چه برسد به اینکه بخواهند متن­ های نامفهوم آن­ها را بعنوان زبان مادری خود بخوانند.

   پرسش سرنوشت­ ساز این است: چه روی داده است که دولت گرامی در شرایطی این چنین بغرنج که ناگزیر است سنگینی دشواری­های ناشی از فقر عمومی و فساد گسترده­ی اداری و رانتخواری مزمن­شده­ی فرااداریِ درون­کشوری را از یکسو و سختی­ها و دشواری­های ناشی از پیوندهای درست و نادرست سیاسی نااستوار و بغرنج برون­کشوری و دیگر مساله­ های گفتنی و نگفتنی را از دیگرسو بر گرده­ی خود داشته باشد، حاضر شده است به یکباره دست به چنین ماجراجویی­ای نسنجیده و شتابزده بزند؟ آیا همه­چیز بابت یک مشت کاغذ افسونگر از رای بیشتر از سوی هم میهنان برای پرکردن همان صندوق جادویی است که هرچه از اینسو بیشتر در آن چپانده شود، از آنسو بشکل قدرت افزونتر بیرون می­تراود؟ شاید در یک حساب سرانگشتی تنها همین انگیزه­ی بسیار مهم در گرفته شدن چنان تصمیمی کارگر بوده باشد. اما به باور من همه­ ماجرا نه این است.  

   این، بی­گمان گامی بسیار مهم است در راهی بی­ سرانجام. بیشتر گام­ های شتاب ­آلود و تند و تیزی که اکنون در چنین راهی دور و دراز و پر از سنگلاخ برداشته می­شود، از یک نقطه­ای ناروشن اما در زمانی نزدیک به روزگار ما آغاز گردید. همه­ و یا بیشتر آن­ها را امروزه می­توان در درون تلاش­ هایی گسترده ­ای ارزیابی کرد که از چندی پیش بویژه از آغازین دوران ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی بگونه­ای مهندسی شده در این آب و خاک برای طرح گونه­ای از یک گفتمان ناایرانی به راه افتاده است. این گفتمان می­ کوشد تا برای مردم آذربایجان هویتی جدای از هویت تاریخی آن قایل گردد و تاریخ او را در پیوند با تبارهای مردمانی ناشناخته از جغرافیاهای دوردست توضیح دهد. راست­ تر آن است که گفته شود دامنه‌ی گفتارهایی که از آن زمان در پاره‌ای از مطبوعات این سامان، درباره‌ی سرزمین و مردم آذربایجان و خود ویژگی­ های آن و موضوع‌های مهمی چون: قومیت، هویت، زبان و همانند آن‌ها به انجام رسیده بود، اکنون پس از گذشت این همه سال و ماه به گونه‌ی نگران کننده‌ای گسترده شده و در پاره­ای از رسانه­های گروهی به همسایگی بحث‌هایی چون: جدایی­ خواهی و جداسری رسیده است.

در این میان موضوع زبان مردم آذربایجان چنان اهمیتی یافته است که دیگر گفتارهای همگون در همان باره در سایه­ روشن گونه­ای از هوچی گری­ های عوام فریبانه از یادها رفته است.

   به همان اندازه فضای فرهنگی و سیاسی کشور ما نیز از چندی پیش و بنابه انگیزه­ های سیاسی،انتخاباتی اما بگونه‌ای تب­آلوده ­تر‌ به گفتگوهایی از این دست آغشته گردیده است. گویی جدای از این مساله­ ها، و از آن میان مساله­ی زبان، در این سامان فرهنگ و سیاست را هیچ دشواری دیگری در کار نیست. آن‌هایی که به پیگیری چنین گفتارهایی علاقه نشان می‌دهند، کم و بیش نشان داده‌اند که سودجویی­ها و ماجراجویی­های زودگذر سیاسی برایشان بمراتب هزاران بار بیشتر از مصالح ملی و کشوری ارزش و اهمیت دارد. آن­ها حتا توانسته­اند با تکیه بر تجربه­ های جریان چپ نو از یکسو و سازماندهی ­های قدیمی و برجای مانده از تشکیلات زیرزمینی بقایای پیشه­ وری و فرقه­ دموکرات آذربایجان از دیگرسو به بازتولید نوعی از یک ادبیات گریز از مرکز نیز دست یابند. 

   این نوع نگاه در بازتولید متن ­های ادبی که در عین حال جدای از بازتولید نوعی از ادبیات حزبی و ایدولوژیک در جمهوری آذربایجان در دوران حاکمیت شوروی­ ها چیز دیگری نیست، در یک مسیر بیراهه و بدور از واقعیت­ های جاری، می­ کوشد تا فرهنگ، تاریخ، ادبیات و زبان مردم آذربایجان را در پیوند تمام­بند با تبارهای ناایرانی و زبان و ادبیات و تاریخ آن­ها توضیح دهد. در عین حال این نگاه وارونه بر این نکته نیز پافشاری می ­کند که تبار و فرهنگ مردم آذربایجان شباهت چندانی به دیگر بخش­های تبار و فرهنگ ملت ایران ندارد. این نگاه همچنین، گونه و گویه­ی نوینی از یک زبان نامانوس ترکی را پدید می­آورد و تجویز می­کند و رواج می­دهد و با تحت تاثیر قرار دادن و به چالش کشیدن گونه ­های رایج می­کوشد تا گویشوران آذری را به پذیرش گونه و گویه­ تازه ­ای از نوعی زبان معیار رایج در کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان وادار کند. در این نگاه وارونه زبان مردم آذربایجان در پیوند تاریخی با گروه زبان­های ترکی و مغولی و کره ­ای و تبتی و گروه زبان­های اورال آلتایی بازگو می­گردد و تاریخ ادبیات آن نیز از کتیبه­ های مغولی اورخون ینی­سئی و متن­های اویغوری و قزاقی و قیرقیزی از چین و ماچین می­آغازد و به طیفی ناشناس از یک ادبیات همروزگار در نوشته­ها و سرودهایی از چهره­هایی ناشناخته­تر در منطقه قفقاز و ماورا آن همانند: جلیل محمدقلیزاده، سیدعظیم شروانی، میرزا علی ­اکبر صابر، ملاپناه واقف، و دیگران می­رسد. همچنین در این نگاه شگفت­ انگیز شبکه­ واژگانی ترکی و تاتاری و حتا مغولی، جزیی از ذخیره­ های ادبیات آذری درشمرده می­شود.  

   افزون بر این­ها در سایه‌ی بی­ تدبیری‌ هایی که از نشانه‌های همیشگی مهتران و کارگزاران  فرهنگ این آب و خاک در دوران ماست، دراز هنگامی است که زمینه‌ی حساسیت‌های ملی برای رویارویی با یورش‌های فکری و فرهنگی دشمنان تاریخی این سرزمین از راه فهم درست و همه جانبه و در عین حال نشانه شناسانه‌ی آن تا حدودی از میان رفته و در اثنای آن شرایط لازم برای کنش‌های ایران­ ستیزانه در سرزمین آذربایجان توسط جنبش­ های قوم­گرا از راه جعل تاریخ و فرهنگ از هر حیث آماده گردیده و در این باره گوی و میدان هر دو بدان‌ها سپرده شده است. آشکار است که طرح بحث‌های از پیش برنامه­ریزی شده‌ای از این دست، دیگر با واکنش‌های حساسیت­برانگیزی که نهادهای سنتی و طبقه­ های اجتماعی و مدنی در ایران همواره بطور غریزی و عرفی با آن به مبارزه برخاسته می‌بوده‌اند، روبرو نمی‌شود. چنانچه از مدت‌ها پیش، پاره‌ای از مطبوعات پیرامونی در شمال باختری کشور بی­آنکه با مقاوت چندانی از سوی همان نهادها روبرو شوند، با حمایت شگفت­انگیز اما ضمنی نهاد دولت یا بخش­ هایی از آن، بطور مرتب بر آتش تنور این موضوع دمیده ­اند تا آستانه‌ی حساسیت عمومی نسبت به وابستگی­های قومی در سرزمین آذربایجان را هراندازه که بتوانند بالاتر برند. در این جا بیشتر موضوع‌های مربوط به تاریخ، تبارشناسی قومی، آیین‌ها، جغرافیای انسانی آذربایجان و از آن میان مساله­ی زبان مردم آذربایجان و دامنه‌ی گفتگوهای پیرامونی، جدای از آن که از اندازه‌ی یک بحث دانش­ پژوهانه و فرهنگستانی بیرون می‌رود، در عین حال مساله گاه به چنان رنگ پری از هوچی­گری و غوغاسالاری و توده‌گرایی و سیاست ­زدگی و عوام ­فریبی آلوده می‌شود که چندی است که هر نوع گفت و شنود همگانی مبتنی بر علم و رای و پژوهش را در این باره با سختی‌ها و بازدارنده‌گی­ های اسف­انگیزی روبرو کرده است.

   در موقعیتی این چنین بغرنج که همه‌ی مولفه‌های عمل­کننده هرکدام با هدف‌هایی جدا ولی برآیندی یکسان، دست به دست هم داده و بسی کوشیده‌اند تا موضوعی این چنین سرنوشت­ ساز و حساس و حیاتی را از حالت یک گفتگوی علمی بیرون آورده و چهره‌ای ساختگی و به عاریه گرفته شده و نادرست و پر پیرایه و دگرگون شده از آن را با تحریک احساسات عموم به میان توده‌ها ببرند، جای گفتارهای دانشمندانه و بیطرفانه و فرهنگستانی از هر زمان دیگر تهی­ تر و انجام آن نیز از هر هنگام دیگر، بایسته­ تر بنظر میرسد.

  هرچند از مدتی پیش و تنها در سایه حساسیت­ های آنی برخاسته از حس واکنش نسبت به یورش جریان­های جدایی­خواه، گفتگو پیرامون سرزمین آذربایجان و خودویژگی‌های تاریخی و جغرافیای انسانی و فرهنگ و آیین‌ها و باورها و راز و رمزهای او به یکباره در روزگار ما قلمروی گسترده‌ای یافته است، ولی ناپیوستگی و از هم گسستگی بحث‌های سودمند و بی­طرفانه  و در عین حال علمی در این باره به ویژه تا آن جا که باید با گروه مردمان پژوهشگر و اهل نظر در کشور ما در پیوند دمادم باشد، نتوانسته است آن را در چارچوب ضابطه‌ای ملی و بر پایه­ ‌اندیشه‌ای چفت و بست­دار سامان­دهی کند. از دیگرسو گفتگو پیرامون زبان مردم آذربایجان و ویژگی­ های ساختاری، آوایی و واژگانی آن نیز چنان در هاله­ای از دروغ­پراکنی و فرهنگ­سازی و دگرگونی راستی­ها و برآورده کردن ناراستی­ ها و حتا جعل ادبیات و تاریخ همراه شده که هرگونه گفتار دانش­پژوهانه در این­باره را به یکباره به حاشیه رانده است. بگونه­ای که نه تنها نام و نشان آذربایجان و سیمای راستین تاریخ و فرهنگ و مردمان او بلکه از آن میان واقعیت ­های در پیوند با زبان کنونی او نیز چندی است که‌یک بار دیگر در هاله‌ای از گرد و غبار هوچی‌گری و عوام فریبی اندود گردیده و لاجرم دست تحریف­گران و تاریخ­سازان و شعبده­ بازان خودی و بیگانه برای ترسیم چهره‌ای ساختگی و سراپا بدروغ از همه­ی خودویژگی‌های آن باز گذاشته شده است. بی­گمان یکبار دیگر روزی فرا خواهد رسید که برای زدودن همه­ آن گرد و غبارها از چهره­ی آذربایجان و زبان و فرهنگ او دست­ها بسوی افق های روشن­تری دراز گردد و انگشت حساسیت این­ بار بگونه ­ای هوشمندانه ­تر برروی واقعیت­ های زبانی مردم آذربایجان گذاشته آید. اینکار در عین حال جدای از ما آذربایجانیان چه کس دیگری را می­زیبد؟

   این واقعیت­ها اما کدامند؟ زبان کنونی ما آذربایجانی­ها از چه ویژگی­هایی برخوردار است؟ آیا با گروه زبان­های ترکی (به معنای اعم و اخص آن) و گروه زبان­های اورال آلتاییک از جمله زبان­های مغولی و اویغوری پیوستگی ­هایی دارد؟ آیا این پیوستگی­ها تا اندازه­ای هستند که بتوانند او را از ویژگی­های زبان­های ترکی برخوردار سازند؟ تا چه اندازه می­توان آن را با گروه زبان­های ایرانی و خانواده­  زبان­ های هند و اروپایی در پیوند دانست؟

   گمانی نیست که نمی­ توان در مجالی این چنین تنگ از عهده­ پاسخگویی به همه­ آن پرسش ­ها برآمد. اما برای آنکه دانسته شود که زبان کنونی مردم آذربایجان از چه ویژگی­های آوایی، ساختاری و واژگانی برخوردار است، چند نکته را بی­پرده باید بر زبان آورد. پنهان نیست که زبان دیرین مردم آذربایجان در گذشته های دور شاخه­ای از زبان­های ایرانی بوده که با زبان­های پهلوی و فارسی میانه پیوستگی­هایی داشته و آذری نامیده می­شده است. زبان محاوره ­ای ترکی اندکی پس از درآمدن ترکان سلجوقی و سپس در دوران صفویه و از آن پس در دوران قاجار و به تدریج به آذربایجان راه یافته و پس از آمیزش با شبکه­ واژگانی بومیِ آذری به شکل کنونی درآمده است. این گفتار آن­گاه شنیدنی­ تر می­شود که دریابیم زبان رایج مردم آذبایجان هنوز نیز ساختار کهن خود در جمله­سازی و تا حدودی نظام آوایی و از آن­دو بالاتر بخش ارزشمندی از شبکه­ واژگانی خود را همچنان نگهداشته است. چنانچه زبان کنونی مردم آذربایجان از نظر ساختاری دارای ویژگی های هند و اروپایی بوده و ساختمان و اندام جمله­ های آن نه تنها کوچکترین همانندی­ با زبان­های اورال آلتاییک مانند زبان­های مغولی، کره­ای، ژاپنی و ترکی ندارد، بلکه جمله­سازی در آن بشیوه­ی رایج در همه­ی زبان­های هند و اروپایی از جمله زبان فارسی انجام می­پذیرد. همچنین از نظر شبکه­ واژگانی نیز زبان کنونی مردم آذربایجان دربرگیرنده­ی دامنه­ی لغات ارزشمندی از مصالح ایرانی است که بخش عمده­ی آن را شبکه­ واژگانی زبان ژرف­بنیاد آذری برمی­سازد و آن را از ثروتی عظیم سرشار می­نماید. این واژه ­ها در عین حال گنجینه­ بسیار ارزشمندی از یک ثروت ملی را نیز به نمایش می ­گذارند که در آینده حتا می­توانند برای زبان فارسی نیز به مثابه یک تکیه­ گاه بزرگ برای یافتن برابرهای مناسب بکار آیند.

   در گویش کنونی مردم آذربایجان هشت واکه وجود دارد که عبارتند از: آ، ای، او، اِ، اُ، اَ، آو، او. هرچند پاره­ای از این واکه­ ها صورت بیرونی ندارند و تنها بصورت ذهنی مورد توجه گویشوران قرار می­گیرند، اما کاربرد عمومی هرکدام از آن­ها با آموزه ­ها و تجربه­ های شفاهی مردم پیوستگی دارد. از نظر آواشناسی واکه­ها، زبان مردم آدربایجان در ظاهر با نظام آوایی زبان­های ترکی غربی دارای همگونی و همانندی واکه­ای است. با اینحال بواقع این دستگاه آوایی زبان پهلوی است که در زبان مردم آذربایجان کارکرد دارد. همه­ واکه­ های هشت گانه موجود به همان شکل و حتا بیش از شکل کنونی در زبان پهلوی بوده و حتا بخش­ هایی از آن نیز از میان رفته است. از دیگرسو علیرغم آنکه در زبان­های ترکی و از جمله در ترکی غربی پس از نخستین واکه در اندام­های فعل یا واژه، واکه ­های بعدی هر واژه و واکه­ های پسوندهای افزوده نیز می­ بایست متعلق به همان گروه واکه باشند، در گویش مردم آذربایجان همگونی واکه­ای آنچنان مراعات نمی­شود و واکه­های دوم و سوم بی درنگ تغییر می­یابند. هرگونه تلاش زبانشناختی برای تجزیه­ی ساختار آوایی بیشتر واژه­ها و کارواژه­ ها (فعل­ها) در زبان کنونی آذری با این مانع ساده روبروست که بگونه­ دقیق نمی­توان برای آن­ها ساختار و قاعده­ی ثابتی ارایه کرد. از همان­رو از نظر آواشناسی واکه­ ای اگرچه اندام ­های واکه­ای در زبان آذری کنونی بصورت فرضی بی­همانند به نظام آوایی زبان ترکی (به معنای اعم و اخص آن) نیست اما در عمل از نظر همگونی آوایی نمی­توان چنین همانندی­ای را سراغ گرفت. به دیگر سخن، هماهنگی واکه­ای که از ویژگی­های زبان­های ترکی و بویژه ترکی غربی است و در خلال آن و بربنیاد یک قانون دقیق آوایی، واکه­های عنصرهای صرفی، پیوند تنگاتنگی با فرجامین واکه­ هر واژه یا هر فعل دارد، در گویش کنونی آذری این قانون آوایی چندان نگریسته نمی­شود. بنابر این همانگونه که هر زبانی دارای دستگاه واکه­ای منحصربفردی است که کم و بیش بدان تعلق دارد، دستگاه واکه­ای زبان رایج مردم آذربایجان نیز بیشتر از آنکه از یک نظام آوایی ترکی پیروی کند، وابستگی خود به یک نظام آواشناسی کهن پهلوی را به نمایش می­گذارد.  

   این وابستگی آنگاه افزون­ تر دیده می­شود که وجه ساختاری زبان مردم آذربایجان را از نظر بگذرایم و موضوع­هایی چون: جمله­ سازی و جزء­های برسازنده­ی جمله مانند: فاعل، قید زمان، قید مکان، پساوندها، پیشاوندها، اسم و در نهایت فعل را در یاد آوریم. در همه­ این­ها کمابیش از نظر شکل و ساختمان (مورفولوژی) و از نظر جمله­بندی یا نحو (syntax) همانندی­ های کامل زبان کنونی مردم آذربایجان با خانواده­ی زبان­های هند و اروپایی و از آن میان گروه زبان­های ایرانی بروشنی دیده می­شود. از آنجایی که جمله ­سازی در هر زبانی از پیش­ فرض ­ها و پیش­زمینه­ های خاصی برخوردار هست و هر زبانی از منطق فکری ویژه­ای پیروی می­کند و گویشوران هرزبان آنگونه سخن می­گویند که می­اندیشند، در زبان کنونی آذربایجانی منطق فکری که بعنوان پس ­زمینه­ ذهنی گویشوران کارکرد دارد، از یک چارچوب هند و اروپایی و ایرانی بهره می­گیرد نه چیز دیگر. به بیان ساده­ تر، نقشه­ی اولیه­ای که گویشور آذربایجانی برای پیاده کردن ساختمان جمله­ ها و ترکیب بندی­های اسمی و همچنین فعل­ها و صفت­ها در گویش روزانه­ ی خود بکار می­برد، بطور کامل با ساختار و اندام­های جمله­سازی در زبان­های هندواروپایی و از آن میان زبان­های ایرانی مطابقت و سازگاری دارد نه گروه زبان­های ترکی. برای نمونه در زبان­های هند و اروپایی و از آن میان در زبان فارسی، عنصر بنیادین جمله (کارواژه، فعل) بطور نسبی در آغاز جمله جای می­ گیرد و عنصرهای بعدی با ابزار پیونددهنده بشکل حلقه­ های زنجیر به همدیگر می­ پیوندند و اگر یکی از آنها گسیخته گردد، سازمان و ترتیب جمله فرو می­ پاشد

   امروزه در زبان رایج مردم آذربایجان ماده­های لفظی و معنوی از واژه­های آذری بسیار دیده می­شود که در نوع خود گنجینه­ی پربهایی بشمار می­رود. بگونه­ ای که تقریبا همه­ نام­ های پیشه­ها و اصطلاح ­های کشاورزی و دامداری و خانه ­داری و حتا فنی و بیشتر نام­ها و نشان­ های جغرافیایی دارای ریشه­ ای ایرانی هستند و واژگان ترکی در گویش کنونی مردم آدربایجان از سی درصد مجموع واژگان موجود در این زبان فراتر نمی ­رود. گذشته از این­ها بسیاری از تعبیرها و زبانزدها و مثل­ها نیز برگردان تعبیرها و مثل­های فارسی و بطور کلی ایرانی است. این عنصرها و ماده­ ها را (خواه آذری و خواه فارسی) کم و بیش در چند محور می­توان دسته ­بندی کرد:

الف: واژگان مشترک فارسی و آذربایجانی.

ب: واژه­های عربی مفرس رایج در زبان فارسی که در گویش کنونی مردم آذربایجان کاربرد دارد.

ج: واژه­های کهن آذری که از زبان دیرین مردم آذربایجان برجای مانده و با زبان­های پهلوی و فارسی میانه در پیوند است.

   زبان کنونی مردم آذربایجان از یکسو بخاطر ویژگی­ های ساختاری و واژگانی و تاحدودی آوایی خود و نیز بدلیل برخورداری از بخشی از ویژگی­های زبان ژرف­ بنیاد آذری که امروزه آگاهی­ های هرچند محدود اما سودمندی درباره­ی نحو، دستور زبان و ویژگی­ های واژه­ شناسی آن در دست هست، و از دیگرسو بخاطر داد و دهش طولانی­ای که در طول سده­ های فراوان با زبان و ادب فارسی داشته و حتا بسیاری از اثرهای گرانبها و ارجمند مربوط به آن در همین خطه و توسط سرایندگان و گویندگان آذربایجانی آفریده شده است، وابستگی ­ها و پیوستگی­ های شکلی و جوهری گسست ­ناپذیری با گروه زبان ­های ایرانی دارد. همچنین با توجه به اینکه بیشترینه­ی ماده­ها و عنصرهای برسازنده­ی لفظی و معنوی زبان آذری از ماده­ها و عنصرهای ایرانی ساخته شده است و ساختمان و جوهره­ آن نیز بطور کلی با زبان فارسی همانندی دارد، می­توان گفت که زبان کنونی مردم آذربایجان با آنچه که خانواده­ زبان­های ترکی (بعنوان شاخه­ای از گروه زبان­های اورال آلتاییک) نامیده می­شود، متفاوت است. تا جاییکه زبان آذری برای ترکان و زبان ترکی مردم آذربایجان کاملا مفهوم نیست. از همین­ رو آنچه را در حال حاضر مردم آذربایجان به آن سخن می­گویند، با اندکی تسامح می­توان گویش یا زبان آذری و یا زبان کنونی مردم آذربایجان دانست.

   گمانی نیست که در صورت آورده شدن متن ­های ناشناخته بعنوان متن­های ادبی از جغرافیاهای فرهنگی دور دست مانند متن ­های اویغوری، مغولی، ترکمنی، قزاقی، قرقیزی و همانند آن­ها و تدریس یکایک آنها بعنوان متن­های پایه برای زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی در دانشگاه­ ها و ادبستان­ های آذربایجان، ماجرای وحشتناکی روی خواهد داد. از یکسو گنجینه­ بسیار ارزشمندی از شبکه­ واژگانی آذری که اکنون حکم یک ثروت ملی را برای همگان ملت ایران به نمایش می گذارند، به شتاب از میان خواهد رفت و جای خود را به واژه­ های نوپرداز و نارس و نامانوس و نامفهوم مغولی و اویغوری و تاتاری که غالبا یا از گورستان­های مغولستان و بیابان ­های سین­کیانگ نبش قبر شده و سر از سفره­ی هفت­رنگ زبان­های نوبنیاد ترکی غربی درآورده ­اند و یا در عرض همین چند دهه­ی گذشته توسط آکادمی­ های ترکیه جعل شده­ اند، خواهد داد. از دیگر سو با تغییر وجه ساختاری و همچنین تغییر در نظام آوایی زبان آذری، از این پس گویشور آذربایجانی ناگزیر خواهد بود عادت­های تاریخی خود را رها کند و زبان زیبای خود را با همه­ی گویش­ها و سلیقه­ های آن در سرتاسر خطه­ی آذربایجان از حوزه­ گویش بیرون براند و به زبانی نازیبا و نامانوس و ناشناخته که نه ساختار آن را می­شناسد و نه با واژه­ های عجیب و غریب و نارس آن آشنایی دارد، سخن بگویید. درست در همین نقطه­ سرنوشت ­ساز هست که تغییر ذایقه­ بزرگ روی خواهد داد و آن­گاه به بیسوادی طیف کلانی از مردم برای مدت­های طولانی خواهد انجامید.

   اگر نزدیک­بینی آزمایشگاهی و غیرواقعی و آرمانی شده زبان را رها کنیم و طبیعت و واقعیت­ های آن را همان­گونه که هست، وارسی نماییم درمی­ یابیم که زبان و یا گویش خود پیوستاری است که می­تواند در عین حال چندگونگی و چندچهرگی یک زبان و یا یک گویش را نیز در آن واحد به نمایش بگذارد. همچنین اگر از هوچیگری ها و غوغاسالاری­های عوامفریبانه که از بیماری­های ویژه­ی سیاستمداران در دوران­های انتخاباتی است، بپرهیزیم، می­ بینیم که تغییر ذایقه در سطح موضوع مهمی همانند زبان در جایگاه یکی از استوانه ­های تاسیسات اجتماعی بخوی­خود می­تواند پیامدهای درازدامن ناشناخته­تری داشته باشد. چرا که بقول هایدگر انسان در جریان کنش فعالیت تغییر می­کند نه در محیط ضد عفونی شده­ی دکارتی که از ارزش­ها تهی است و همه­ چیز را صاف و دقیق و ساده و یک­ وجهی می ­انگارد.

چرا که زبان امری نادقیق و فازی FUZZY) است. در جامعه­ شناسی زبانی باید از آرمانگرایی نظریه­های صورتگرا پرهیز کرد و واقعیت­های بیرونی را پذیرفت. جدای از این هرنوع آرمان­گرایی برای زدودن زبان کنونی مردم آذربایجان از واژه­ های کهن آن و هرگونه تلاش برای دگرگونی­ های بنیادهای ساختاری آن و هر اقدامی برای دور کردن آن از بستر تاریخی و خود ویژگی­ های ایرانی آن و هر حرکتی برای بیگانه کردن و مغولی کردن آن بی­تردید نه تنها با واقعیت­ های زبانشناسی تاریخی و تطبیقی بلکه با اراده­ی مردم آذربایجان و ملت ایران نیز منافات دارد.

   با همه­ این­ها، ماجرای بزرگی روی داده و شعله­ های آتشی مزاحم و بیگانه بر جان خانه­ی فرهنگ ما پاچیده است. آیا می ­توان از آن آموخت؟ به باور من بله می توان. یورش دوم مغولی آغاز شده است. مدت­ها است که آغاز شده است.

کمربندها را استوار باید کرد.

 

 

 ن.همرنگ، اردبیل