ماهیت تاریخی حرکت و قیام بابک خرمدین در تواریخ اسلامی/سالار سیف الدینی

۵ شهریور, ۱۳۹۶
ماهیت تاریخی حرکت و قیام بابک خرمدین در تواریخ اسلامی/سالار سیف الدینی

هفته نامه وطن یولی:نظریه‌پردازانی که قائل به رویکرد نمادپردازی قومی[1] در ملت‌سازی هستند، مؤلفه‌هایی را برای عبور از یک گروه قومی فاقد هویت ملی به گروه ملی واجد دانایی  تاریخی مشخص کرده‌اند. از جمله این مؤلفه‌ها یک نام قومی مشترک، سرزمین مشخص، اسطورهای قومی و نیاکانی هستند. جمهوری قفقازی آذربایجان از دوران شوروی تا به امروز روند قابل‌ملاحظه و محسوسی برای تولید اسطورهای تباری و نیاکانی آغاز کرده است که بیشتر زائیده تخیل آفرینندگان و منطبق با نیازهای ناسیونالیسم قومی مورد نظر نخبگان بود تا واقعیات تاریخی. اسطوره دده قورقورد که ریشه در فلکورهای آسیای میانه دارد و اسطوره بابک خردمدین دو نمونه بارز از چنین نمادپردازی‌ها هستند. در روایت قفقازی و متأخر از بابک خرمدین که در کتاب الهام سیمای یک رئیس‌جمهور  (انتشارات وزارت خارجه جمهوری آذربایجان) نیز بدان اشاره شده است، بابک قهرمانی ملی بود که در برابر متجاوزین خارجی به «آذربایجان» (نه ایران) پایمردی کرد و در اثر خیانت فارس‌ها و ارامنه (که بعدها در گفتار رسمی تبدیل به دشمنان ذاتی این خلق می‌شوند) شکست خورد.

 این روایت قوم مدارانه از جنبش خرمدین که با فروکاست یک جنبش که محصول فرقه خرمدینان در ولایات مختلف ایران از جمله فارس، اصفهان و آذربایجان بود، به جنبشی محلی و چشم‌پوشی بر حقایقی که در تواریخ متقدم و دست‌اول دیده می‌شود، دقیقاً باهدف نمادسازی قومی و اسطوره پروری نیاکانی انجام‌شده است و روایتی آزاد از واقعیت را، با وام‌گیری از نام بابک خرمدین به دست می‌دهد. مراجعه به دو اثر دست‌اول و تطبیق روایت رسمی باکو با روایت اصیل تاریخی کمک زیادی به بسط بحث و روشن شدن زوایای متناقض آن خواهد داشت.

البته ناگفته پیدا است که تغییرات مکرر خط و الفبا در جامعه آذری‌های قفقاز امکان هرگونه مطالعه متون دست‌اول تاریخی را برای مردم و پژوهشگران آن کشور به‌غایت دشوار کرده است و فی‌الواقع در چنین فقر ادبی و تاریخ است که رواج تاریخ‌نگاری وارونه سهل و ممکن می‌شود.

در فصل سوم کتاب الهام سیمای یک رئیس‌جمهور که «جنگی برای استقلال» نامیده می‌شود، جان‌مایه روایت قفقازی از بابک خرمدین به‌طور اجمال چنین بیان می‌شود:

        «مقاومت لایه‌های زیرین در برابر سلطه اعراب صدسال بعد و در قرن نهم دوباره شعله‌ور شد. بخش‌های بزرگی از نواحی جنوبی آذربایجان تحت رهبری یک وطن‌پرست پرشور به نام بابک خردمدین قیام کردند. بابک جنبشی را آغاز کرد که تا دهه‌ها بعدازآن به‌مواجهه با اعراب ادامه داد و اشغالگران را دچار التهاب و اضطرابی وصف‌ناپذیر کرد. نیروهای بابک در نهضتی که به جنبش خرمدینان معروف شد، در برابر سلطه اعراب مقاومت می‌کردند… در سال 835 بابک که اکنون قهرمان ملی و نامش قرین آزادی دین و سنت‌های فرهنگی بود به همراه برادرش عبدالله در دام اعراب گرفتار آمد. دامی که توسط افشین یکی از اشراف فارس و در تبانی با فردی ارمنی به نام سهل ابن اسنباط گذاشته‌شده بود. هر دو … نامشان در تاریخ آذربایجان به‌عنوان نمادهای آزادی ملی ماندگار شد» (ویلسون: بی تا، 26).

      اگر از ادعای نماد آزادی دین و وجدان بودن بابک را که به لحاظ تبلیغی بودن ماهیت کتاب، چندان شگفت‌آور نیست بگذریم، در تحلیل گفتمان پاراگراف بالا می‌توان به سه کلیدواژه «فارس، ارمنی و اشغال، تبانی» توجه داد. روشی که سال‌ها است پس از جنگ قرهاباغ با هدف عمومیت سازی از سوی رسانه‌ها و تریبون‌های متعدد در باکو دنبال می‌شود. در دوران شوروی بابک شخصیت مهمی بود که پیش از هر چیز در برابر فئودالیسم و سپس خلافت اسلامی ایستادگی می‌کرد. رستم علی اف تاریخ‌نگار باکویی در نقدی که بر کتاب بابک خرمدین سعید نفیسی نوشته است پس‌ازآنکه تلاش می‌کند برابری حقوق زن و مرد را در جامعه مترقی خرمدینان به اثبات رساند (!) قیام بابک را جنبشی ضد فئودالی ارزیابی می‌کند و می‌نویسد:

     «به گواهی خود تاریخ‌نگاران مسلمان بابک فقط اراضی و املاک اعراب و مسلمانان را نمی‌گرفته بلکه از سایر مالکان هم مثلاً در ارمنستان می‌گرفته است. مالکان مذکور همان فئودال‌های تازه به دوران رسیده بوده‌اند. به‌این‌ترتیب قیام ملی در سده نهم میلادی نه‌فقط نهضت آزادیخواهی و ضد عرب بوده است بلکه بر ضد مناسبت فئودالی نیز بوده است (علیف در سعید نفیسی: 222).  

پس از فروپاشی شوروی روند چهره‌سازی از بابک به‌عنوان سرداری که قصد تشکیل دولت آذربایجان (!) بر بستر نهضتی کاملاً آذربایجانی- ترکی داشت، شدت گرفت و برریشه‌های ضدفئودالی و… قبلی افزوده شد. تاریخ‌نگاران باکویی چنان از ویژگی‌های ملی، ضدفئودالی و فمینیستی بابک صحبت می‌کنند که گویی اخبار دقیقی از وضعیت مردم و جامعه وقت باقی‌مانده است و از طرف دیگر بی‌علاقه نیستند که از نهضت خرمدین به جامعه خرمدین و سپس «کشور» حرکت کنند.

        پی‌جویی برای منازعه قومی جدید در مرگ تراژیک سرداری است که در باکو قهرمان «ملی» نام‌گذاری شده است، یکی از سطحی‌ترین شیوه های تحلیل تاریخ بر بستر تاریه نگاری وارونه قفقازی است.

نگارنده معتقد نیست که تفسیر قومی رخدادها و تعمیم آن به‌کل یک گروه قومی و ملی در دورانی که هنوز هویت‌های ملی شکل امروزی شکل نگرفته بود، روش درستی است؛ اما اگر به تواریخ سنتی و منابع دست‌اول مانند تاریخ طبری و سیاست‌نامه خواجه نظام الملک طوسی رجوع کنیم و قبلاً نیز روش تحلیل تاریخ‌نگاری رسمی جمهوری آذربایجان را اتخاذ کرده باشیم، می‌توانیم بگوییم اتفاقاً «ترکان» متهم ردیف اول شکست بابک خرمدین هستند. به‌علاوه اگر نفوذ ترکان آسیای میانه در دربار معتصم (ممتحن:1370، 300) که از طرف مادری تُرک بود را در نظر آوریم تمام روایت‌های پان آذریستی از داستان بابک متزلزل خواهد شد. هویت حرکت سیاسی بابک خرمدین به دلایل روشنی که در منابع تاریخ اسلامی آمده است، کاملا با آن داستانی که در باکو برای بابک خرمدین ساخته و پرداخته شده است مغایرت دارد. در حقیقت در اینجا با دو بابک روبرو هستیم. نخست بابک تاریخی و واقعی که سرداری است شوروشی که بنا به دلایلی جانشین جاویدان در جنبش خرمدینان میشود و در نهایت شکست را می پذیرد و دیگری بابکی تخیلی که برای مصرف سیاسی و اسطوره‌پردازی قومی در باکو تصویر سازی شده و نسبت کمی با عقبه تاریخی اش دارد.

آنچه در مورد قومیت بابک می دانیم امروز در پرده ای از ابهام است، روایت های تاریخی متضادی وجود دارد، برخی والدینش را از اهالی تیسپون دانسته اند و برخی دیگر یادی از نسبش نکرده اند. ناسیونالیسم قومی باکو، بنا بر قوه تخیل را به اسطوره قومی خود تبدیل کرده است اما ناسیونالیست‌های تالشی در همان کشور، بابک را به اعتبار محل زندگی و مبارزه اش (ارسباران) تالشی می دانند. قدر مسلم اینکه در قرن دو و سوم هیچ ترکی در ارسباران زندگی نمی‌کرد مگر، ترکانی که با سپاه خلیفه برای سرکوب خردمینان به منطقه گسیل شدند.

ماهیت فرا منطقه‌ای جنبش خرمدین

خواجه نظام الملک طوسی وزیر مقتدر دربار سلجوقی در فصل چهل و هفتم سیاست‌نامه در چند صفحه روایتی کلی از جنبش خرمدینان ارائه می‌دهد. مهم‌ترین نتیجه‌ای که می‌توان از این روایت تقریباً دست‌اول به دست آورد ناحیه‌ای نبودن جنبش خرمدین است. جنبش خردمینان در مناطق مختلف ایران از جمله پارس، اصفهان، کردستان، همدان و… فعالیت میکرد:

  «دیگر پس در سال دویست و دوازده در ایام مأمون خرمه دینان خروج کردند از ناحیت پارس و پریدن و کاپله و کره و باطنیان به ایشان پیوستند و فسادها کردند و به آذربایگان شدند» (خواجه نظام الملک،1383: 313)؛ و در ادامه می‌نویسد: «و کار بابک بالا گرفت و خرمه دینان سپاهیان را به سپاهان [اصفهان] باز فرستاد… دیگر چون سال دویست و هجده درآمد دیگرباره خرمه دینان پارس و سپاهان و جمله کوهستان و آذربایجان خروج کردند… در پارس [استان فارس] مسلمانان جمع شدند و بر ایشان ظفر یافتند و بسیار بکشتند و اسیر گرفتند؛ اما در سپاهان خرمه دینان جمع شدند… و سر [سرکرده] ایشان مردی بود علی بن مزدک… و علی ابن مزدک کره بگرفت و غارت کرد و ببرد و از آنجا به آذربایگان شد تا به بابک پیوندد و از همه‌جایی خرمه دینان روی به بابک نهادند. ده هزار و بیست هزار و پنج هزار می‌شدند و میان کوهستانی و آذربایجان به شهرکی که را شارستانه خوانند گرد آمدند و بابک به ایشان پیوست» (همان: 314-315).

خواجه نظام اشاره دارد که تا سی سال پس از مرگ بابک هنوز جنبش خرمدینان در اصفهان ادامه داشت و باطنیان با آن‌ها همکاری می‌کردند:

«در ایام واثق دیگربار خروج کردند خرمه دینان در ناحیت سپاهان و تا سنه ثلثمایه (300) هجری هنوز خروج می‌کردند… و باریزدشاه خروج کرد و در کوه‌های سپاهان ماوی گرفت و خرمه دینان و باطنیان با او گرد آمدند… سی و اندی سال فتنه او برداشت… و هر که خواهد بر همه خروج‌ها و فسادهای باطنیان و خرمه دینان واقف شود، تاریخ طبری و تاریخ اصفاهان و تاریخ خلفای بنی عباس برخواند تا معلوم شود» (پیشین: 319).

مؤلف مجمل فصیحی هم عباراتی مشابه خواجه نظام در مورد بابک دارد و می‌نویسد: «ابتدای خرم دینان در اصفهان بود و باطنیان با ایشان یکی شدند و از این تاریخ تا ثلثمانیه بسیار مردم به قتل آوردند».

سعید نفسی از این عبارت به درستی چنین نتیجه می‌گیرد که سال 162.ق نخستین سالی است که خردمدینان در ایران قیام کرده‌اند و در حدود اصفهان ظاهرشده‌اند، سی سال پس‌ازاین تاریخ است که خردمدینان آذربایجان ظهور می‌کنند و 9 سال بعد بابک به پیشوایی آن‌ها می‌رسد و پیش از آن فرماندهی خرمدینان با جاویدان پسر شهرک بود. این‌که طبری مدت کامروایی ایشان را 30 سال می‌نویسد از آغاز سال آغاز خروج خرمدینان محاسبه کرده و اینکه مورخان دیگر 20 سال نوشته‌اند مدت پیشوایی بابک را به شمار آورده‌اند (نفیسی: 1384، 45)

از این تأکیدات مکرر خواجه نظام آشکار است که جنبش خرمدین قابل‌تقلیل به یک جنبش محلی نیست بلکه در نواحی دیگر ایران مانند فارس و اصفهان حضورداشته است و تا سال‌ها پس از مرگ بابک تداوم‌یافته است. جنبش خرمدینان با بابک آغاز نشد و با بابک به پایان نرسید اما دوران اوج آن در عصر پیشوایی بابک بود.

در خصوص عقاید آن‌ها خواجه نظام توضیح زیادی نمی‌دهد اما همان مختصر نیز که آورده است نافی روایت قومیِ و برساخته دستگاه تاریخ نگاری باکو است:

 «ابتدای سخن ایشان آن باشد که بر کشتن ابومسلم صاحب الدولت دریغ خوردند و پیوسته لعنت کنند بر کشنده ابومسلم و صلوات دهند بر مهدی بن فیروز پسر فاطمه دختر ابومسلم» (خواجه نظام الملک،1383: 320).

 کتاب الفهرست نوشته ابن ندیم ( 377 .ق)، قدیمی‌ترین منبعی است که به تبار بابک خرمدین پرداخته است. در این کتاب تیسفون محل تولد بابک عنوان‌شده از پدری به نام عبدالله و یا در روایتی دیگر از پدری به نام مرداس و شاید مادری به نام برومند و به روایتی دیگر فرزند مطهر ابن فاطمه دختر ابومسلم (نفیسی،1384: 152).

باید توجه داشت که بررسی نهضت خرمدین به‌صورت مجرد و مجزا از سایر جنبش‌های ملی و ضد خلافت (شعوبیه) در پهنه ایران ره به‌جایی نخواهد برد. ابومسلم خراسانی که پیروانش وی را «مهدی» می‌دانستند، پس از مرگ او به دو دسته تقسیم شدند. عده‌ای واقعیت مرگ او را نپذیرفتند و عده‌ای دیگر پذیرفتند. گروه اخیر فاطمه دختر ابومسلم را جانشین وی دانستند. همین فرقه بعدها خود دو قسمت شدند و عده‌ای هارون پسر فیروز و نوه فاطمه را جانشین (مهدی) دانستند. این گروه «خذاقیه» نام داشتند و توسعه افکارشان از سایر فرق بیشتر بود و ازجمله به آذربایجان نیز رسیده بود (رستم علی‌اف؛ در نفیسی، 228).

 ابوحنیفه دینوری در اخبار الطوال، نسب بابک را به «ابومسلم خراسانی» می‌رساند و می‌نویسد وی از فرزندان مطهر ابن فاطمه دختر ابومسلم بود (ممتحن:301) چنین احتمالی با روایت سیاست‌نامه در خصوص  بزرگداشت ابومسلم توسط خردمینان تقویت می شود:  «ابتدای سخن ایشان آن باشد که بر کشتن ابومسلم صاحب الدولت دریغ خوردند و پیوسته لعنت کنند بر کشنده ابومسلم و صلوات دهند بر مهدی بن فیروز پسر فاطمه دختر ابومسلم» اما ممکن است برای ایجاد همبستگی یا «مشروعیت»چنین شایعه ای مطرح شده باشد چنانکه در عصر سنت مرسوم بود.

اما مساله ما در این تحلیل، اصالت نسبت خانوادگی بابک و ابومسلم خراسانی نیست. ولی این داده تاریخی نشان می دهد که ارتباط تنگاتنگی بین جنبش‌های ضدخلافت در «شبکه سیاسی شعوبی» وجود داشته است و حرکت بابک عاری از ماهیت ناحیه‌گرایانه بوده است. یکی از نکات جالب برای این تحلیل، در روایت خواجه نظام الملک آن است که خواجه خوانندگانش را به مطالعه کتابی به نام «تاریخ اصفهان» جهت اطلاع بیشتر در مورد قیام بابک خردمین ارجاع میدهد و این فهم را به ما منتقل میکند ارتباط تناتنگی میان ایالت اصفهان و آذربایجان در قرن دوم ه.ق وجود داشته است.

 

سرداران و غلامان تُرک در سپاه خلیفه و افشین

        ابن اثیر تاریخ‌نویس سده هفتم قمری در کتاب الکامل مشتمل بر سیزده جلد (در ترجمه فارسی) به شرح رخدادهای دوران معتصم، بابک و بنیاد شهر سامرا می‌پردازد. تعداد ترکان در دوران معتصم به‌قدری رو به ازدیاد نهاد که وی مجبور شد شهر نظامی سامرا را برای اسکان دادن آنها و دور ساختن آن‌ها از شهرها بنا نهد. ابن اثیر در بیان بنای سامرا می‌نویسد:

          «گفته‌شده علت این بود که عده غلامان ترک بسیار شده بود و همیشه باعث قتل می‌شدند زیرا سوار بر اسب و استر می‌شدند و در کوی و برزن و خیابان تاخت می‌کردند و زن و مرد و پیر را زیر می‌گرفتند و می‌کشتند. غلامان را از مرکب پیاده می‌کردند و می‌زدند و گاهی می‌کشتند. مردم از رفتار غلامان به ستوه آمدند. روز عید معتصم سوار شد. پیر مردی برخاست و گفت ای ابا اسحاق… خداوند تو را جزای نیک ندهد که همسایه بدی هستی. تو با این بیگانگان سنگین‌دل در جوار ما زیست می‌کنی. تو غلامان ترک را میان ما جا دادی. کودکان ما را یتیم و زنان را بیوه کردی و مردان ما را کشتی… ابتدای بنای شهر سامرا در سنه دویست و بیست یک بود» (ابن اثیر، 1374: 86).

      اما روایت تاریخ طبری از جنبش بابک که – سیاست‌نامه نیز توصیه به مطالعه آن کرده است- شاید برای فهم روش و روندشناسی از تاریخ‌نگاری وارونه مفیدتر باشد. نام‌ها و اسامی جغرافیایی آذربایجان و سرداران وابسته به بابک در تمام روایت تاریخ طبری «پارسی» است. از آن جمله می‌توان به ناحیه «هشتاد سر»(هشته سر در گویش محلی) اشاره کرد که احتمالا در دوران قدیم شامل نواحی کلیبر و اطراف‌واکناف آن بود. اسامی مانند شهرک «شارستانه» که سیاست‌نامه از آن نام می‌برد و دهکده «بذ» و قلعه‌ای بنام «نهر» در نزدیکی اردبیل (طبری:1364،5806)، ناحیت مغان (همان:5810)، منطقه «دو رود» و «روذ روذ» و «کوهبانیه» که ابن اثیر نام می‌برد (ابن اثیر: 91 – 97) و سرداری بنام «آذین»(طبری:5810،5825، ابن اثیر: 103، 104، 105) که از یاران بابک بود. بسیاری از منابع نام پدر بابک را مرداس گرفته و نام سلف وی را جاویدان گفته اند که هر دو نام های پارسی‌اند.

 نگاهی به جلد هیجدهم تاریخ طبری از صفحات 5804 تا 5862 روایتی نسبتاً جامع و توأم با جزئیات کار بابک را به دست می‌دهد. ازجمله سرداران تُرکی که به دلیل نفوذ ترکان در دربار معتصم به مقابله با بابک روانه شده بودند می‌توان به «بغای بزرگ، ایتاخ و اسحاق ابن ابراهیم» اشاره کرد، این سه تا دستگیری بابک توسط افشین از سوی خلیفه وظیفه همکاری با او را بر عهده داشتند.

 نام بُغای بزرگ (طبری، 1364: 5807،5808،5818،5819،5820،5821،5823) و ایتاخ (همان: 5824) در سراسر این صفحات و دیگر وقایع مربوط به خلافت معتصم دیده می‌شود. دیگر آثار نیز از بُغای کوچک، اشناس و… نام می‌برند.

طبری در جزئیات ترور یکی از سرداران اصلی بابک هنگامی‌که به دیدن خانواده و به دور از قلعه بذ رفته بود چنین می‌گوید:

«به دهکده خویش رفت برکنار هشتاد سر که قشلاق کند. افشین به تُرک وابسته [بنام] اسحاق بن ابراهیم که در مراغه بود نوشت و دستورش داد شبانه سوی آن دهکده رود… و تُرک در دل شب به‌سوی وی رسید، بکشت و سرش را به نزد افشین فرستاد» (طبری،1364: 5824).

این داستان به قدری شهرت دارد که عینا در تاریخ تاریخ «الکامل» و با تفصیل بیشتر تکرار شده است:

      «او از بابک اجازه خواست مدت زمستان را دریکی از قصبات خود بسر برد که آن محل نزدیک شهر مراغه بود. افشین مراقب و مترصد او بود. چون دانست که او حرکت کرده، غلام ِ اسحاق ابن ابراهیم را که نامش تُرک بود و در آن هنگام در مراغه بود امر داد که برود به جنگ طرخان و کار او را زنده یا مرده بسازد که اگر بتواند او را اسیر کند و گرنه بکشد. تُرک شبانه رفت و طرخان را کشت و سرش را برید و نزد افشین فرستاد» (ابن اثیر، 1374: 94).

 از این روایت و روایت‌های دیگر علاوه بر حضور ترکان در برابر سپاه بابک می‌توان استنباط دیگری کرد و آن این‌که حکومت بابک در آذربایجان فراگیر نبود و بابک بیشتر از قلعه بذ و اطراف آن حکمرانی نمی‌کرد. برای مثال حاکم مراغه تابع خلیفه و افشین است. ابن اثیر می‌نویسد:

«… افشین دچار قحط گردید. افشین به حاکم مراغه نوشت که خواروبار بفرستند و تعجیل کند. حاکم مراغه یک قافله عظیم فرستاد که هزار گاونر علاوه بر چهارپایان دیگر با آن قافله بود که ناگاه لشکریان بابک بر آن تاخت و همه را برد تا آخرین چیز» (همان: 85)؛ و می‌نویسد «افشین به بُغا نوشت که با سپاه خود به سوی مراغه برود و در آنجا بماند» (همان: 93).

 تاریخ‌نگاری وارونه در قفقاز چنین وانمود می‌کند که بابک سرداری آذربایجانی بود که موفق به تأسیس دولتی کوچک و مستقل از خلیفه شد. حال‌آنکه با مطالعه تواریخ دست‌اول به حقایق متفاوتی می‌توان رسید. حکمرانی بابک فراتر از منطقه کوهستانی ارسباران نمی رفت و در شهرهای اطراف مانند مراغه اعتباری نداشت.

خیانت سرداران بی‌تدبیر بابک نیز در دست‌یابی نیروهای خلیفه و افشین به راه‌ها و شرایع حساس ارسباران و نفوذ به کوه‌های صعب‌العبور در شکست وی کم تأثیر نبوده است. چنانچه ابن اثیر روایت می‌کند:

«روزی بابک یکی از سپهبدان خود را به نام عصمت با عده فرستاد که مهمان ابن بعیث [دژبان یک قلعه استوار به نام شاهی در نزدیکی تبریز] شدند و آن بر حسب عادت و اعتماد بود. ابن بعیث سران سپاه را به ناهار دعوت کرد و پس از صرف طعام، شراب بسیار به آن‌ها داد تا مست و بی‌خود شدند. او جست اول عصمت را گرفت و بند کرد و تمام سالاران را کشت. به عصمت که گرفتار بود دستور داد که بقیه پهلوانان و سران سپاه را یک‌یک نام ببرد و بخواند او چنین کرد و هر که می‌رسید سر می‌برید… این بعیث عصمت را نزد معتصم روانه کرد. معتصم از چگونگی وضع بلاد و سنگر و استعداد بابک پرسید و او تمام راهه‌ای پیروزی را نشان داد» (همان: 81).

در کتاب الکامل به شرح مفصلی از جنگ بابک با سرداران تُرک خلیفه ازجمله بُغای بزرگ نیز می‌توان برخورد (همان: 90-94). تاریخ الکامل از سرداری ترک‌تبار دیگری به نام بشیر تُرک نام می‌برد که از پیشتازان اشغال قلعه بذ بود: «چون پاسی از شب گذشت افشین به سپاه خود فرمان داد تا آماده کارزار باشند. شبانه بشیر تُرک را با جمعی از سرداران فرغانه که همراه او بودند فرستاد تا زیر تل قرار گیرند» (همان: 103-104).

بهره سخن:

در روایت تحریف شده آکادمی های تاریخ سازی باکو به هیچ یک از منابع اصلی که روایتی از قیام بابک را به دست داده اند اشاره نمی شود، تغییر خط و الفبا نیز این امکان را از مردم باکو گرفته است که خود شخصا امکان مراجعه به منابع بی‌کران تاریخ اسلامی را داشته باشند. بنابراین فریب مردم و هدایت افکار عمومی به روایت های برساخته حکومتی بسیار آسان است.

مردم محروم از علم جمهوری آذربایجان آن چیزی را مصرف می‌کنند که کارخانه تاریخ سازی و جعل آکادمی های علوم از دهه چهل میلادی به آنها داده اند و امکان انتخاب و تفکر را سلب کرده اند.

یکی از برساخته های این داستان‌پردازی نیز، نقشی است که به افشین داده شده است. در این روایت افشین به بابک خردمین خیانت می کند و این تعبیر خیانت به دلیل افسانه دوستی سه یار قدیمی یعنی «مازیار،افشین و بابک» بوده است احتمالا بیرون از قلمرو افسانه، رنگی از حقیقت نداشته باشد. به هر حال در این دست از روایت‌هاف افشین سرداری ایرانی (پارسی) است که به خدمت خلیفه درآمده و به بابک خیانت میکند.

پرسش اینجا است که اگر افشین به دلیل همکاری با خلیفه و ایفای نقش در شکست بابک نماد فارس‌ها یا ایرانی‌ها است، پس ایتاخ و بُغای بزرگ و اسحاق ابن ابراهیم به‌عنوان سرداران تُرک و حتی خود خلیفه به‌عنوان حاکمی تُرکزاده نماد چه کسانی هستند؟

 فراموش نکنیم که افشین از مردم اشروسنه و فرغانه در آسیای میانه بود. ناحیه که سال‌ها از سوی همین تاریخ‌نگاری وارونه ترک‌نشین معرفی‌شده‌ و مشاهیر برخاسته از آن ناحیه مصادره و ترک معرفی می‌شوند. اما به یکبار فردی به نام افشین از این ناحیه (آسیای میانه) بر می‌خیزد و دستگاه جعل تاریخ باکو، از وی به عنوان ایرانی یاد میکند.

کشیدن پرده قومی به روندهای تاریخی در دورانی که مسائل هویتی و قومیتی هنوز به شکل امروزین خود مطرح نبود، روش درستی در تفسیر و قرائت تاریخ نیست و افتادن در این چرخه گنگ چالش‌های نامعلومی مانند همین مورد اخیر در بر خواهد داشت. با تکیه بر این روایت ها میتوان یک منازعه (نمایشنامه) جدید با رویکرد قومی دست و پا کرد و ترکان خلیفه را دشمن ردیف اول بابک وانمود کرد. اما نه خود بابک و نه خود ترکان خلیفه و نه هیچ کس دیگر از بازیگران اصلی و البته انسان های خردمند چنین روایتی را نخواهند پذیرفت.

حقیقت این است که بابک انسان فرزانه ای نبود و در بهترین حالت سردار و شمشیرزنی برجسته ای بود که توان رهبری جنبش را داشت. خمیرمایه اندیشه خرمدینان در جای دیگر تولید شده بود و بخشی از شاخه های متعدد شعوبیه به شمار می رود. شعوبیه شاخه های نظامی،فرهنگی و سیاسی داشت، همچنین رویکردهای متضاد اسلامی، شیعی و حتی غیر اسلامی در درون خود نهفته داشت. به نظر می رسد خدمینان به رویکرد غیراسلامی و نظامی آن وفادار بودند، نه می توان در مورد آنان مبالغه کرد و نه با انکار و یا رویکردهای غیرعلمی (تعصبات سیاسی) درجه وسعت آنان را کاهش داد.

 

 

ابن اثیر، عزالدین علی (1374)، کامل: تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی، جلد چهارم، شرکت چاپ و انتشارات علمی، تهران

نفیسی، سعید (1384)، بابک خرمدین دلاور آذربایجان، انتشارات اساطیر، تهران

ممتحن، حسنعلی (1370)، نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، تهران

طوسی، خواجه نظام الملک (1383)، سیرالملوک (سیاست‌نامه)، به همت هیوبرت دارک، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران

طبری، محمدابن جریر (1364)، تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران.

 ویلسون، گرائم (بی تا)، الهام سیمای یک رئیس جمهور، سفارت جمهوری آذربایجان در ایران

 

 

این گفتار بخشی از کتاب تاریخ نگاری وارونه در قفقاز (1394) است که توسط انتشارات تمدن به چاپ رسیده است.



[1] -Ethno-symbloism