
دفاع از طباطبایی نه موضوعی شخصی است و نه ناشی از حب و بغض، بلکه دفاع از موضعی است که او این روزها برجستهترین مدافع آن است؛ موضع ایران.
موضع طباطبایی در نقدها و مقالات اخیرش نه عمل سیاسیست، نه تسویه حساب شخصی. موضع او نقَادی کذب و مغالطات عظامیانی است که، با ردیف کردن اسامی پارهای فیلسوفان و متفکران و چندتای «ایسم»، میخواهند مخاطب را بفریبند و در آخر نتیجه بگیرند که این «ایران» و کشوری که چند ده میلیون انسان نسل اندر نسل در درون مرزهای فرهنگی و سیاسیاش زندگی کردهاند «جعل» است، مرزهایش مصنوعیست و تاریخش «موهوم» است.
الغرض، آنقدر موجودیت ناچیزیست که خوبیت ندارد «طبقات پیشرو» و «خلقهای قهرمان» خود را به آن مشغول دارند. دکّان اسلافِ این علما که رویای انقلاب پرولتری داشتند تخته شد و بازار «طبقات پیشرو» هم کساد؛ حالا رسالت «رهاییبخشی» را در موهوماتی چون اتونومیِ «اقوام» میجویند.
مغالطههایشان البته روی ابتذال را سفید میکند. در یک نمونه، وجود ملت و کشور و دفاع از حیثیت و موجودیت ملّی را به ناف «ناسیونالیسم» میبندند، «ناسیونالیسم» را ابزار «فاشیسم» معرفی میکنند و فاشیسم هم که بهطور خودکار سر از موسولینی و هیتلر درمیآورد. نتیجه مغالهای که نه مقدمه آن صحیح است و نه تالیهای آن:
آنهایی که در برابر مغاطلات این جماعت کذّاب از تاریخ و کیان کشور ایران دفاع میکنند فاشیست هستند و منتسب به عقاید هیتلری. بالاخره دکّاندارانِ «رهاییبخشی» باید، برای فروش امتعه خود، بازار موهومی جعل کنند که در آن محصولاتی بد، بیکیفیت و به قیمت گزاف عرضه میشود:
مثل «فاشیسم» و «نمونههای شست و شو رفته»اش؛ شاید اینطور بتوانند «بنجلجات» خود را به خلقالله قالب کنند. اینچنین جامه کس سیه میکنند و دلق خود ازرق.
مارکس اگر امروز زنده بود و این درجه از ابتذال اهل ایدئولوژی را میدید، توصیف ایدئولوژی به «دوربین تاریکخانهای» را مسامحهای بیش از حد مییافت. چنین مغالطات بیدر و پیکری را مگر از امکاناتی که «فتوشاپ» در اختیار کاربران مبتدی کامپیوتر قرار میدهد بتوان قیاس کرد؛ چنانکه بلواییان «مجازستان» هم مکرر به این امکانات متوسل میشوند
(نمونهاش: موجوداتی خطرناک که تصویر و نوشتهای جعلی از نویسندهای مخالف ایدئولوژی اهریمنیِ[1] «پانترکیسم» را در قالب یک صفحه فیسبوک سر هم کرده بودند تا نشان دهند که نویسنده در حال سازماندهی عدهای علیه «خلق تورکستان» است؛ جعل فتوشاپی برای توجیه موجودیتی جعلی. سرهمبندی فتوشاپی آنقدر شلخته و باورناپذیر بود که، یکی از این گمنامان مجازی، برای ماستمالی کردنِ گند قضیه، گفته بود «گیرم که فیک باشد، مگر حرف دل فلانی غیر از این است؟!»).
زمانی منتقد چپگرای یونانی-فرانسوی در وصف جهالت ایدئولوژی مارکسیستی نوشته بود اهل ایدئولوژی گمان برده اند که با لفاظی و ادعای اینکه «ملت» وجود ندارد و «فریب و افسانه» است، کار را یکسره کردهاند، اما درواقع خود را «افسون» میکنند. میگویند «ملت» چیزی «غیرواقعی» است، «چراکه در هنگامۀ انقلاب جهانی فرومیپاشد». حواله دادن «علت» به فردای انقلاب جهانی که دیگر «ملت» وجود ندارد، شباهت قریبی به پای چوبین استدلال دکّانداران «گفتار رهایی» دارد ــ که کارشان اخیرا به شنفتن نجواهایی در گوش رسیده است که فرمان «چرخش» میدهند[2].
در فردای رهایی، مانند ایام خوشی که انقلاب جهانی قرار بود بسازد، گویا اثری از کشور و ملت نیست. منتقدِ مذکور ترّهات اهل ایدئولوژی را «به فروختن پوست خرس نکشته» تعبیر میکرد و، فراتر از آن، به «گفتاری گسسته» که واقعیت تاریخی را انکار میکند.
«ای شمایی که رنج این ایام را به تن دارید و کسانی که یکپارچگی خود را با مرگ شهادت دادهاید، [خطاب به] همۀ شما [میگوییم]، شما وجود ندارید، شما هیچگاه در نسبت با تاریخ راستین وجود نداشتهاید. آنچه زندگیاش خواندهاید تصورات باطل شما و سایۀ رویاهایتان بوده است، نه تاریخ»[3].
زمانی که قدرت به دست ما برسد، حساب کار دستتان خواهد آمد و «تاریخ راستین» را از «تاریخ توهم» بازخواهید شناخت…
چیزهایی از این «تاریخ راستین» را استالین و مائو و پل پوت و چائوشسکو و کیم جونگ ایل و پسرش و همپالگیهایشان در این سو و آن سوی جهان نشانتان دادند. اما به این مقدار قناعت نکنید، هنوز هزار شعبده نادیده و کمتر رو شده در آستین «گفتار رهایی» هست؛ یکی همین برکشیدن ایدئولوژی قومیت و قومگرایی ــ «چرخیدن» از مسیر آزادی و حرکت به سمت دوزخ ارتجاع.
نقد طباطبایی بر «علمای» دانشگاهی و روشنفکران پرگو و واعظان منبر اخلاق که چندی است سوراخ دعا را در ستیز با وجود و تاریخِ مفهوم ایران یافتهاند سخت بهجاست. در این زمانه که از هر سوی کفتارها و شغالان برای وحدت و موجودیت ایران دندان تیز کرده و کرکسان در کمین نشستهاند، هیچ موضوع و مسئله مهم اجتماعی و سیاسی وجود ندارد که به زور مغالطه و اتهامزنی به نفی ایران مشغول شدهاید و بر آتش ایرانستیزان میدمید؟
البته جماعتی که در فضای مجازی به تراواش حرف مفت و جعلیات «فتوشاپی» مشغولاند از نمدِ حرفهای نیمپز آن علما کلاهی برای یاوههای قومگرایانه خود میبافند؛ باشد که مقرّری اربابان را حلال کنند یا تکانی به رسالت ایدئولوژیکشان بدهند.
با تکرار کذب و توسل به موعظههای اخلاقی و افسوس خوردن به لحن «غیرآکادمیک» منتقدان، نه سخن کذب حقیقت میشود, و نه کذابان حرفهای و نه پاپتیهایِ مجازستان را میتوان اهل نظر خواند. بهخاطر دارم زمانی دانشجویی به دکتر داود فیرحی، از اساتید خوشنام دانشگاه تهران، گفت که «میگویند نقدهایی طباطبایی لحن خوبی ندارد، تند است». فیرحی با متانت مألوفش پاسخ گفت که «وقتی حرفی غلط است، خوب باید گفت غلط است». نقد جای تعارف نیست.
البته جماعتی که به «لحنِ» طباطبایی ایراد میگیرند باید ابتدا به موضوع نقد هم نظری بیاندازند. چگونه است که کسانی با سرهم کردن انواع مغالطات و جعلیات، وجود «کلّی» یک کشور و مصلحت عالی یک ملت را به پرسش میگیرند و گاه نفی میکنند، اما همین سرخوشانِ از مغالطات و «الحانِ» شبهآکادمیک خود ــ که نقش مار بر دیوار میکشند و میکوشند یاوهها در مغز دانشجویان و مخاطبان بچپانند ـ به لحن منتقدان خرده میگیرند؟
اگر بهجای یاوهسرایی و به بازیچه گرفتن عالیترین مفاهیم حیات ایرانیان, به منظور تسویه حساب شخصی یا مبارزه ایدئولوژیک، سخنی جدی از این علما صادر شد، آن وقت میتوانند مدعی «لحنِ نقد» باشند؛ تا آن زمان بهتر است مسئولیت بافتههای خود را به عهده بگیرند.
طباطبایی میداند و خود در جایی گفته است که «بالاخره در نقطهای میتوان به توافق رسید و گفتگو کرد». اما وقتی بر کشتی نشسته زیر پا سوراخ میکنند، چه جایی برای اتفاق و گفتگو میماند؟ تا زمانی که، بهجای مباحثی جدی، پای تسویه حساب شخصی یا مغالطات و ترّهات ایدئولوژیک در میان باشد، البته مجال چندانی برای توافق باقی نمیماند.
1. اهریمنان عصر جدید آشوبگران و متجاوزان به حقوق و آزادی هستند؛ حقوقْ تعینِ آزادی است و تنها در درون کشور محقق میشود. معارضه با وجود یک کشور-ملت در واقع معارضه با حقوق و آزادی شهروندانی است که در درون آن کشور صاحب حقوقی بالقوه یا بالفعل هستند.
2. نک: صالح نجفی« درباره امکان تاریخ زوال»، شرق، 22/12/1395
3. کورنِلیوس کاستوریادیس، نهاد ایماژینارِ جامعه. صص 9-148