علل تقارن جنگ دوم قراباغ و موج جدید ایران ستیزی در باکو/برهان حشمتی

۱۴ مهر, ۱۳۹۹
علل تقارن جنگ دوم قراباغ و موج جدید ایران ستیزی در باکو/برهان حشمتی

درگیری های جاری پیرامون قراباغ و به موازات آن موج جدید ایران ستیزی در باکو، شکاف میان دو طرز فکر موجود در ایران درباره نحوه سیاست گذاری در قبال قفقاز را  عیان تر کرده است. در برهه کنونی، “طرفداران حمایت از جمهوری آذربایجان” و “طرفداران اتخاذ سیاست بی طرفی مثبت و تلاش برای برقراری صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان” هر یک با استدلال های گوناگون برای اجرایی شدن نظر خود تلاش می کنند. هر دو گروه نیز دیدگاه خود را  تامین کننده منافع و امنیت ملی ایران تلقی می کنند.

طرفداران حمایت از جمهوری آذربایجان بر این باورند که  ایران به لحاظ اعتقادی و با در نظر گرفتن های مولفه های مختلف جمعیتی و ظرفیت اقتصادی و ضرورت تعامل با مردم این کشور و در کل منافع مادی و معنوی، باید از جمهوری آذربایجان شیعه حمایت کند تا قراباغ و نواحی اطراف را از ارمنستان بازپس گیرد و حاکمیت ملی خود را بر این مناطق اعمال کند.

در مقابل، طرفداران سیاست بی‌طرفی و تلاش برای برقراری صلح میان جمهوری آذربایجان معتقدند جنگ و درگیری در قراباغ علاوه بر کشتار مردم جمهوری آذربایجان و ارمنستان ، از ظرفیت بالایی برای زیان رساندن به ایران و بخصوص مناطق مرزی ایران برخوردار است و بویژه سوء استفاده رژیم صهیونیستی ، دشمن سرسخت ایران و ترکیه را که جاه طلبی های منطقه ای اش مشکلات امنیتی برای ایران ایجاد می کند، به دنبال دارد و بنابراین باید ایران با بکار بستن ابتکار عمل هایی برای توقف این درگیری تلاش و صلح عادلانه را میان دو کشور برقرار کند.

با آنکه بنا به دلایل خاص موجود در کشور ما، هیچ یک از صاحبان این دو نگاه توانایی به کرسی نشاندن دیدگاه خود را ندارند و سیاست ایران در قبال قفقاز و بخصوص در مساله درگیری جاری در قراباغ در تلاطم و ابهام باقی مانده است، به نظر می رسد هر یک از دو نگاه واجد بخشی از واقعیات است؛ واقعیت این است که ایران بخاطر پیشینه تاریخی و فرهنگی و بر مبنای مولفه های ذاتی و اعتقادات خود نمی تواند به خواسته ها و حقوق شیعیان جمهوری آذربایجان بی اعتنا باشد، ضمن اینکه جمهوری اسلامی ایران اساسا بر مبنای نظام اعتقادی و فکری و سیاسی خود نمی تواند به خواسته ها و ارامنه نیز بی توجه باشد. اما، طبیعی است که شیعیان جمهوری آذربایجان نزدیکی بیشتری به مردم و نظام حاکمیتی ایران دارند و در عمل نیز ایران همواره حمایت بیشتری از حقوق و خواسته های شیعیان جمهوری آذربایجان داشته است. گرچه، ایران همواره در قبال حمایت هایش از جمهوری آذربایجان، جز ناسپاسی و نارو خوردن و خیانت دیدن  از حاکمیت و جریان های سیاسی این کشور دریافت نکرده است.

تا این اواخر، ایران در قبال حمایتی که از ارمنستان داشت، دستکم ناسپاسی سیاسی و خیانت و نارو زدن های مشابه رفتارهای حکومت جمهوری آذربایجان را از ارمنستان مشاهده نمی‌کرد تا اینکه ارمنستان با دسیسه رژیم صهیونیستی برای گسترش مناسبات با ایروان مواجه شد و کمابیش همان راهی را رفت که باکو در نزدیکی به غده سرطانی اسراییل رفته و آزموده بود. خوشبختانه ، ارمنستان در روزهای اخیر تا حدی متوجه اشتباهی شد که در گشایش سفارت نزد رژیم صهیونیستی مرتکب شده است و سفیر خود را فعلا از اسراییل فراخواند. اما، در همین برهه اخیر، جمهوری آذربایجان در باتلاق نزدیکی به رژیم صهیونیستی بیش از پیش فرو رفت و به بهانه استفاده از تسلیحات خریداری شده از اسراییل در جنگ با ارمنستان، تبلیغات به نفع این رژیم شیطانی را در رسانه های جمهوری آذربایجان دو چندان کرد و حتی حکمت حاجی اف، دستیار ارشد رییس جمهوری آذربایجان که بیش از اینکه به آذربایجانی بودنش شهرت داشته باشد، به ارتباطات نزدیکش با اسراییلی ها مشهور است، در مصاحبه هایش برای تعریف و تبلغ پهپادهای اسراییلی سنگ تمام گذاشت. همان پهپادهایی که این روزها اسراییل با غبارآلود کردن فضا در قراباغ ، هر از گاهی در پوشش راه گم کردن “پهپادهای آذربایجانی” ، برخی از آنها را  برای اهداف جاسوسی و ضدامنیتی به فضای مناطق آذری نشین ایران نیز اعزام می کند و در هشتم مهر یکی از این پهپادهای متجاوز در محدوده شهرستان ملکان آذربایجان شرقی سرنگون شد.

تلاش های رژیم صهیونیستی برای زیان وارد کردن به ایران از ناحیه جمهوری آذربایجان علاوه بر صحنه عملیاتی – امنیتی، بخصوص در روزهای اخیر در فضای رسانه ای و تبلیغاتی بسیار شدید بوده است. بسیار ساده لوحانه است که تصور شود در هجمه های تبلیغاتی روزهای اخیر که در رسانه ها و سخنان نمایندگان مجلس و کنایه های  رییس جمهوری آذربایجان به سمت ایران نشانه رفت، رژیم صهیونیستی نقش و تاثیری نداشته است و این ایران ستیزی باکو کاملا مستقلانه بوده است. درست است که همانند تحریک به شروع جنگ دوم قراباغ، در تحریک این موج از ایران ستیزی باکو نیز مقامات و رسانه های ترکیه و روزنامه نگاران پان ترکیستی همچون ابراهیم کاراگل، نقش آشکار داشتند، اما با اندکی دقت در توصیه ها و تحریکات صهیونیست ها به ترک ها می توان رد پای رژیم صهیونیستی و عناصر صهیونیست همچون آویگدور لیبرمن و آریه گوت ، راشل آوراهام و برندا شیفر و… را  در عروسک گردانی نمایش ایران ستیزی اخیر رسانه های ترکیه و جمهوری آذربایجان تشخیص داد و مشاهده کرد. رصد مقالات روزنامه نگاران و نویسندگان صهیونیست درباره روابط اسراییل و جمهوری آذربایجان به وضوح نشان می دهد که تقریبا هیچ یک از صهیونیست ها هیچ نوشته ای را بدون تحریک جمهوری آذربایجان به ایران ستیزی به پایان نمی برند و  بطور مستقیم و غیرمستقیم هدف از فروش های تسلیحاتی رژیم صهیونیستی به باکو را نیز ضرورت تقویت دوستان باکویی خود در مقابل ایران بیان می کنند. در چنین فضایی، نه شروع جنگ دوم قراباغ  را و نه موج جدید ایران ستیزی را که به موازات  هم در جمهوری آذربایجان شروع شد، نمی توان حرکتی مستقل از سوی مراکز رسانه ای و فکری و سیاسی جمهوری آذربایجان دانست. به همین دلیل، نمی توان این استدلال را پذیرفت که بخاطر شیعه بودن مردم جمهوری آذربایجان و تضییع شدن حقوق این مردم در جنگ اول قراباغ، باید جنگ دوم قراباغ را که صحنه گردان اصلی اش اسراییل و ترکیه است، مورد حمایت ایران قرار گیرد. کاملا روشن است که گروه ها و سازمان های شیعه و دینداران جمهوری آذربایجان نیز بخاطر احساسات و تضییع شدن حقوق حقه خود در دام این فتنه بزرگ افتاده اند و گرفتار یک فریب بزرگ شده اند و قطعا  ایران به اقتضای وظیفه دینی و برای تامین امنیت و منافع ملی خود باید برای رهایی برادران شیعه خود در جمهوری آذربایجان از این فتنه گام جدی بردارد. قطعا  امکان پذیرترین گام ایران در این فضای فتنه آلود، همانا  دعوت به صلح و تلاش برای برقراری صلح عالانه میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان است و صد البته، باید تدابیر و چاره اندیشی های دیگر نیز برای پیشگیری از ایران ستیزی در جمهوری آذربایجان در دستور کار قرار گیرد و این پیشگیری نیز اتخاذ سیاستی  نیست که هم ایران را فریب دهد و هم موجب فریب ایران  دوستان در جمهوری آذربایجان و به نفع اسراییل و متحدان ترکیه ای و باکویی اش تمام شود.