جمهوری آذربایجان و دو عامل شیعه و ایران

۱۵ اردیبهشت, ۱۳۹۲
جمهوری آذربایجان و دو عامل شیعه و ایران

در ابتدای قرن بیستم، کشف نفت در منطقه باکو جامعه آذربایجان را متحول ساخت. سپس در حدود سال‌های 1920 [1299 شمسی] آذربایجان دوران کوتاهی از استقلال را، قبل از در آمدن به صورت یکی از جمهوری‌های فدرال شوروی، تجربه کرد. و بالاخره در سال 1990 از این پیکره جدا شد. هفتاد و پنج درصد از جمعیت آذربایجان شیعه هستند. این منطقه که سرنوشت جالبی دارد، در قرن شانزدهم توسط قبایل کوچ‌نشینی که ریشه ترکمن داشتند و از قسمت‌های جنوبی آناتولی سرازیر شده بودند «ترک زبان» شد. ولی این قبایل ترکمن به هنگام کوچ و اطراق در منطقه آناتولی به وسیله وعاظ شیعه به این مذهب گرویده بودند.

این تغییر مذهب باعث شد که قبایل آذری به امپراتوری ایران که از دیر زمان به ثروت و امکانات این منطقه چشم دوخته بودند، روی آورند.

آذربایجانی‌ها چه در امپراتوری قدیم و چه در ایران جدید هم از نقطه نظر سیاسی و هم در دستگاه دولتی نقش مهمی ایفا کرده‌اند. تداخل دوجانبه نخبگان آذری و نخبگان فارسی زبان یکی از دلایل شکست کوشش استالین در 1945 در جهت تجزیه ایران برمبنای تفکر پان‌آذریسم و ملحق کردن آذربایجان ایران به خاک شوروی بود. استالین با ‌آرزوی دستیابی به اقیانوس هند، بر ملی‌گرایی آذری و یگانگی فرهنگی بین مناطق آذری‌نشین قفقاز و آذربایجان ایران تکیه کرد تا یک جمهوری شوروی آذربایجان در ایران به وجود آورد. البته به این امید که این جمهوری به شوروی منضم گردد، درست در زمانی که وی از کیسه ایران یک جمهوری کردستان به وجود آورد، حمله متقابل نیرومند ایران این دولت مصنوعی را به راحتی در هم شکست و پیوندهای تاریخی آذری‌های ایرانی با ایران، پوشالی بودن این دولت را نشان داد.

از نقطه نظر اجتماعی، مذهب شیعه در هر دو سوی مرز یکسان عمل می‌کند. ولی در جمهوری آذربایجان جامعه روحانیت از ساختار

ژئوپلتیک شیعه اثر فرانسوا توال

ضعیف‌تری نسبت به ایران برخوردار است. آذربایجانی‌های قفقاز، در اثر غلبه روس‌ها بر این منطقه در قرن نوزدهم، یک جانشین شدند و همین یک جانشینی باعث پیدایش نوعی آگاهی سیاسی در چهارچوب توسعه شهرنشینی در این منطقه شد که پس از اکتشاف نفت به سرعت در حال تحول بود. آذربایجانی‌های روسیه همواره و حتی در امپراتوری‌های رو به زوال تزاری، قوم و ملتی کاملاً خودآگاه بودند و در نتیجه نسبت به ملت ایران احساس همبستگی می‌کردند. در دوران شوروی در آذربایجان یک اداره مسلمانان ماوراء قفقاز وجود داشت که مقر آن در باکو و درواقع مسئولیت کلیه شیعیان شوروی با آن بود.

 

خودآگاهی ملی آذربایجانی‌ها، امروز به خاطر استقلال سیاسی نوین و نیز جنگ با ارامنه تقویت شده است. اما این آگاهی سیاسی از نظر انتخاب ژئوپولیتیکی بر سر دو راهی قرار گرفته است و تعلق هفتاد و پنج درصد از جمعیت آذربایجان به مذهب شیعه دوازده امامی یکی از ملاک‌های تعیین‌کننده در سرنوشت آینده این کشور است.

معمای آذربایجان، تعیین جهت کلی کشور و احیاناً انتخاب متحدین آن است. با وجود تکلم به یکی از زبان‌های ترکی، که به زبان رایج در ترکیه شبیه می‌باشد، آذری‌ها به علت داشتن مذهب شیعه خود را از ترک‌ها جدا احساس می‌کنند. دولت غیرمذهبی ترکیه نیز که متکی به خصوصیات ملی و حتی مبانی مغایر با دین است رهبری همه ترک‌های جهان را از آن خود می‌داند، به همین دلیل دولت آنکارا معتقد است که می‌تواند نقش بسیار مهمی در آذربایجان نوین بازی کند. این همبستگی قومی و ملی که شکل جدیدی از پان‌ترکیسم است، بدون آن‌که دیگر به فکر الحاق سرزمین‌های ترک‌نشین باشد، در برخی محافل غیرمذهبی آذربایجان طرفدارانی یافته است. این مسئله و نیز منشی لائیک حاکمان باکو بعد از استقلال جمهوری آذربایجان و هراس آنها از گسترش روابط فرهنگی مردم جمهوری آذربایجان با ایرانی‌ها دلیل انتخاب الفبای لاتین را به جای سیریلیک توسط آذری‌ها در 1992 به خوبی توضیح می‌دهد.

امکان دوم برای آذربایجان این است که در چهارچوب جامعه دولت‌های مشترک‌المنافع به حوزه شوروی سابقه به سوی روسیه باز گردد.

روسیه نیز به نوبه خود سعی در تضعیف نفوذ آمریکا، ایران و ترکیه در آذربایجان دارد. به خصوص که مسکو بر این اعتقاد است که سیاست پان‌ترکیزم از جانب آمریکا حمایت می‌شود که می‌خواهد جلوی بازسازی یک امپراتوری بزرگ مابعد کمونیستی بر ویرانه‌های اتحاد جماهیر شوروی را بگیرد.

از طرف دیگر قدمت پیوندهای اقتصادی با روسیه به خصوص در موارد زیربنایی از نظر نخبگان سیاسی جدید باکو برگی است که به سادگی نمی‌توان از آن گذشت. اما تحول آذربایجان به واقعیت منطقه‌ای نیز وابسته است. از جمله خصومت و رقابتی که از دیرباز میان ارامنه و آذری‌ها وجود داشته است. به‌ویژه در قره‌باغ علیا که آذری‌ها سعی در بیرون راندن ارامنه از این منطقه دارند و ارمنستان در پی اشغال دائمی بر آن است.

در سال 1995 ارامنه توانستند میان منطقه قره‌باغ و خاک اصلی ارمنستان یک پیوستگی ارضی به وجود آورند. یعنی در واقع قسمتی از خاک آذربایجان تحت اشغال دشمن دیرینه قرار گرفت (در این جا لازم به یادآوری است که آذربایجان با گرجستان نیز چندان رابطه دوستانه‌ای ندارند.) تاکنون از جنگ میان ارامنه و آذری‌ها فقط مسکو و واشنگتن بهره‌مند شده و حتی مسکو موفق به برکناری و ساقط کردن اولین گروه سیاسی‌ای گشت که پس از استقلال آذربایجان قدرت را در دست گرفت. گروهی که در پیرامون رئیس جمهوری سابق «ایلچی بیگ»، سیاستی را که از دید روس‌ها زیاده از حد تمایل به آمریکا داشت دنبال می‌کرد. البته روابط حیدر علی‌اف با ایران نقش مؤثری در به قدرت رسیدن وی داشت.

سومین امکان برای آذربایجان، در درازمدت چرخش به طرف ایران است. در نگاه اول، وجود گذشته تاریخی مشترک و همبستگی فرهنگی و

نقشه منطقه

ریشه‌ای این فرض را از همه متحمل‌تر می‌سازد. اما وابستگی فرهنگی و ریشه‌ای این فرض را از همه متحمل‌تر می‌سازد. اما وابستگی مردم این ایالت سابق ایران به مذهب شیعه دوازده امامی را نباید به این سادگی تجزیه و تحلیل کرد. در درجه اول نباید از یاد برد که این مذهب هفتاد سال اخیر را تحت سلطه کمونیسم و تبلیغ لامذهبی گذرانده است.

هم‌اکنون در آذربایجان، هر چند که مذهب شیعه به صورت غیرقابل انکاری دوباره در حال نضج گرفتن می‌باشد اما این تمایل در برابر جامعه‌ای عمیقاً غیرمذهبی قرار داد. به هیچ وجه معلوم نیست که افکار عمومی با روی کار آمدن حکومتی مانند حکومت ملت ایران در آذربایجان نظر موافق داشته باشد.

 

همبستگی‌های قومی و فرهنگی گذشته نیز می‌تواند شرایطی غیرقابل اجتناب تلقی شوند. از سوی دیگر حکومت ایران نشان داده است که می‌خواهد آرامش بر قفقاز حاکم باشد و هرگونه بی‌ثباتی در آذربایجان را به ضرر ایران ارزیابی می‌کند.

جدایی مناطق آذری‌نشین قفقاز از ایران رسماً برای ایرانی‌ها یک مسئله عاطفی است. علاوه بر وجود اعتقاد مذهبی مشترک شیعه دوازده امامی در هر دو سوی مرز، ایران دارای نوار مرزی مشترک و طولانی با ‌آذربایجان می‌باشد. این همجواری مرزی چنانچه روابط دو کشور از وضعیت دوستانه‌ای برخوردار باشد، به ثبات در جمهوری آذربایجان کمک می‌کند. در جمهوری آذربایجان مستقل، که خود در خطر ایرانی شدن می‌بیند، گهگاه ایجاد نگرانی می‌کند.

مسئله آذربایجان، قدرت‌های منطقه‌ را به نوعی مبارزه برای کسب نفوذ وادار کرده است که آمریکا در آن غایب نیست. بنابراین مسئله شیعه در آذربایجان به آن سادگی‌ها تصور می‌شود نیست.

این واقعیت که اکثریت آذربایجانی‌ها شیعه مذهب هستند نمی‌تواند به تنهایی دلیل تمایل آنان به ایران اسلام‌گرا باشد، همان‌طوری که سخن گفتن آذری‌ها به زبان ترکی به این معنا نیست که حاضر باشند به صورت تحت‌الحمایه اقتصادی و سیاسی ترکیه جدید درآیند و بالاخره آذربایجان این مسئله را منتفی می‌داند که دوباره به صورت یکی از اقمار امپراتوری جدید روسیه درآید که اکنون نه بر پایه کمونیسم بلکه بر مبنای قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی استوار است که همه‌شان نیز رنگ لیبرالیسم خورده‌اند.

در ضمن باید به این نکته توجه داشت که علی‌رغم کوشش ناکام استالین در سال 1946 و نیز کوشش ناکام دیگری قبل از آن در 1920 برای تجزیه آذربایجان، از ایران آذریان ایران همواره نسبت به دولت مرکزی ایران وفادار بوده‌اند. نمونه مشخص آن را می‌توان در حمایت پیوسته‌ای دید که از حکومت اسلامی در مقابله با دشمنان دیرینه خود نشان می‌دهند و حضور شمار زیادی از آنان در سطوح بالای سلسله مراتب نظامی و اداری و روحانی ایران نیز نشانگر این مسئله است. چنانچه حتی رهبر عالی ایران نیز از آذری‌ها می‌باشد.

تجزیه جمهوری آذربایجان به صورت کنونی امری درازمدت به نظر می‌رسد. اعتقاد مشترک به مذهب شیعه در هر دو بخش، طبیعتاً موجب نوعی همبستگی می‌گردد، ولی سیاست خارجی و دید ژئوپولیتیک فقط براساس همبستگی‌های ناشی از گذشته مذهبی و فرهنگی مشترک پایه‌ریزی نمی‌شود و احتمال بسیار دارد که آذربایجان به خاطر جلوگیری از تأثیر و نفوذ بیش از اندازه روسیه، در حقیقت به بازی ماهرانه برقراری نوعی موازنه در رابطه با ایران و ترکیه ادامه دهد. تنها ادامه همین بازی و سیاست است که آذربایجان را از رفتن یکسره در کام روسیه و حتی آمریکا نجات خواهد داد.

جمهوری آذربایجان در صورت پی‌ریزی سیاست سنجیده‌ای در رابطه با دو عامل ایران و شیعه می‌تواند خود را از پیوستن به اقماری روسیه جدید نجات دهد.

واقعیت این است که روس‌ها در حال برنامه‌ریزی درازمدت برای احیای امپراتوری خود بازپس‌گیری سرزمین‌های تجزیه شده می‌باشند. باز با تکیه بر دو عامل ایران و شیعه، جمهوری آذربایجان می‌تواند خود را از معرض تأثیر و نفوذ فزاینده‌ آمریکا نیز دور نگه دارد. به علت موقعیت ژئواستراتژیک جمهوری آذربایجان و وجود  منابع سرشار انرژی در این کشور آمریکا در صدد تحکیم و تعمیق نفوذ خود در این کشور به صورت درازمدت و دایمی می‌باشد. در برنامه یک صد ساله استراتژیک آمریکا این موضوع مورد تأکید قرار گرفته که در جهان جایگزینی برای نفت وجود ندارد و در آینده. منابع انرژی در اختیار هر کشور که باشد، آن کشور به قدرت برتر تبدیل خواهد شد. آمریکا نیز برای حفظ برتری خود در مقابل اروپا، چین، روسیه و تسلط بر منابع انرژی، هزاران نیروی نظامی خود را در کشورهای نفت‌خیز حوزه خلیج فارس و عراق مستقر کرده است. از این منظر، جمهوری آذربایجان همواره در نقطه دقت و در معرض طرح‌های نفوذ آمریکا خواهد بود. جمهوری آذربایجان می‌تواند با تکیه بر دو عامل شیعه و ایران ـ که سیاست مستقلی در برابر آمریکا دارد ـ خود را از تأثیر نفوذ فزاینده آمریکا برکنار نگه دارد. ازا ین‌رو باکو نیازمند برقراری روابط استراتژیک با ایران است که البته این روابط برای آمریکا خوشایند نیست.

 

* فرانسوا توال پژوهشگر فرانسوی که برخی از آثار وی به فارسی نیز ترجمه شده است

مقاله حاضر حاصل ترجمه  “کتایون ناصر” می باشد.