حسن حضرتی
مناظره درباره تاریخ در غیاب مورخان

۸ بهمن, ۱۳۹۹
مناظره درباره تاریخ در غیاب مورخان

در چند روز گذشته مناظره صادق زیباکلام (استاد علوم سیاسی) و خسرو معتضد (وقایع نگار)، سروصدای زیادی به پا کرد. چند نکته در این باره قابل تامل است:

زیباکلام و معتضد هر دو درباره تاریخ می نویسند و می گویند، ولی هیچ کدام مورخ آکادمیک نیستند. مورخ آکادمیک یعنی داشتن عزیمت علمی به تاریخ شناسی و تاریخ نگاری. نامبردگان هر دو از این ویژگی به بهره اند. زیباکلام در کتاب پرتیراژ “ما چگونه ما شدیم”، آن جا که درباره حمله مغول به ایران سخن می گوید، استنادش به مقاله ای در روزنامه همشهری است. گمان نمی کنم او یک بار هم منابع تاریخ مغول مانند تاریخ جهانگشای جوینی را خوانده باشد، چه برسد به این که بخواهد به آن ارجاع بدهد. یا حتّا توان این را داشته باشد که تاریخ وصّاف را بخواند و بفهمد وصاف الحضره چه می گوید!

 

زیباکلام در “ما چگونه ما شدیم”، آن جا که درباره حمله مغول به ایران سخن می گوید، استنادش به مقاله ای در روزنامه همشهری است. گمان نمی کنم او یک بار هم منابع تاریخ مغول مانند تاریخ جهانگشای جوینی را خوانده باشد، چه برسد به این که بخواهد به آن ارجاع بدهد. یا حتّا توان این را داشته باشد که تاریخ وصّاف را بخواند و بفهمد وصاف الحضره چه می گوید!

خسرو معتضد هم دست کمی از او ندارد. کسی که مفاهیم علمی را در تاریخ ورزی به صورت دیمی استفاده کند و هیچ فهم علمی از آنها نداشته باشد، نمی تواند مورخ آکادمیک باشد. دانش تاریخ رویدادهای منفرد را به بحث می گذارد، اما به وسیله مفاهیم عام. درک کسانی مانند معتضد از مفاهیم عامی مانند حکومت، دولت، مشروعیت، تجدد، نوسازی و… همانند عامیان است نه عالمان. داشتن چارچوب مفهومی در مطالعات تاریخی، نقطه تمیز مورخان آکادمیک از مورخان غیرآکادمیک است. او از این حیث بی تردید مورخ دیمی نگار است.

تاریخ شناسی همانند علوم دیگر روش تحقیق خاص خود را دارد. اغلب در تحقیقات تاریخی، مورد مطالعه یکی بیشتر نیست. از این رو امکان مقایسه و تطبیق وجود ندارد. از این رو مورخ خود به خود در تشریح و اثبات مدعای خود روی می آورد به ارائه گزاره های شرطی خلاف واقع Counterfactual Condition . معتضد و زیباکلام از این گونه گزاره ها زیاد استفاده می کنند؛ مانند: اگر مصدق نبود، صنعت نفت ملی نمی شد و یا اگر رضاشاه نبود ایران وارد دوران مدرن نمی شد و… . تا اینجای کار اشکالی ندارد. مشکل آن جا رخ می نماید که هر دوی این آقایان درک روش مندی از شیوه ردّ و یا اثبات گزاره های شرطی خلاف واقع ندارند. پاسخ گزاره شرطی خلاف واقع “اگر مصدق نبود، نفت ملی نمی شد”، این نیست که بگوییم “خیر اگر کاشانی نبود، نفت ملی نمی شد” و یا “اگر ترور رزم آرا نبود، نفت ملی نمی شد” و… . شیوه آزمون مدعاهای شرطی خلاف واقع ساختن میدان های مجازی و دنیاهای بدیل در قالب آزمایش های ذهنی Thought Experiments و یا استفاده از روش منطق تحلیل شبیه ترین Logic Of Most Similar Analysis است که تصور نمی کنم هیچ کدام از این دو بزرگوار شناختی از این روش ها داشته باشند. از این رو طبیعی است که مناظره شان می شود مدل داد و بیداد قهوه خانه ای.

مشکل آن جا رخ می نماید که هر دوی این آقایان درک روش مندی از شیوه ردّ و یا اثبات گزاره های شرطی خلاف واقع ندارند. پاسخ گزاره شرطی خلاف واقع “اگر مصدق نبود، نفت ملی نمی شد”، این نیست که بگوییم “خیر اگر کاشانی نبود، نفت ملی نمی شد” و یا “اگر ترور رزم آرا نبود، نفت ملی نمی شد”

اما نکته مهم تر این است که چرا این دو به مناظره درباره موضوعات مهم تاریخ معاصر ایران دعوت می شوند، در حالی که هیچ کدام مورخ آکادمیک نیستند؟ (آکادمیک به معنایی که گفتم نه به معنای صرف دانشگاهی بودن. چه بساد استادان تاریخ دانشگاهی که آکادمیک نمی نویسند و هستند مورخان غیردانشگاهی که آکادمیک می نویسند.) و چرا از تاریخ نگاران متخصص و درجه یک آکادمیک برای چنین گفتگوهایی دعوت نمی شود؟ شیوه ای که در رسانه های معتبر بین المللی به جد رعایت می شود و همیشه برای مباحث تاریخی از مورخان برجسته علمی دعوت می شود. پاسخ روشن است: گویا جامعه ما در سطح عمومی بیش از آن که طرفدار شجریان ها باشد و موسیقی فاخر آنها را به گوش جان طالب باشد، خواهان موسیقی نازل و هتاکانه تتلوهاست. تتلوهایی که به شدت در فضای عمومی جامعه ما فالوئر دارند و رکورد لایوهای اینستگرامی را مرتب جابجا می کنند. حکایت ما حکایت همان مردمی است که از میان عیسی مسیح (پیامبر رافت و مهربانی) و باراباس قاتل، یک صدا باراباس را انتخاب کرد و تقاضای عفو او را نمود.

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست.

 

حسن حضرتی: استاد تاریخ دانشگاه تهران