تحریف و جعل تاریخ برای اهداف از پیش تعیین شده
نقدی بر کتاب «اسطوره گرگ‌ها»

نقدی بر کتاب «اسطوره گرگ‌ها»

درآمد

مشخصات کتاب: احمدی، عمار (1397)؛ اسطوره گرگ‌ها (مقایسه‌ی تطبیقی اسطوره‌های ترکان ایران با اسطوره‌های ایران، چین و یونان باستان)، ساوالان ایگیدلری، یاشماق، تهران

 

یکی از روش‌های جریان قوم‌گرا برای نهادینه کردن تجزیه‌طلبی، فعالیت در عرصه فرهنگ و ساخت زیربنای فرهنگی برای گروه‌های قومی جدای از ملت ایران است. بدیهی است در فقدان چنین زمینه‌ای، جعل و تحریف تنها ابزار موجود برای پیشبرد چنین پروژه‌ای محسوب می‌شود. ریشه‌های تاریخی ملت‌ها نیز همواره مورد توجه این دست از گروه‌ها بوده است. جریان پان‌ترکیسم برای نابودی فرهنگ و تاریخ نیاز به جایگزینی یک محتوای دیگر دارد؛ لذا به‌طور موازی هم تاریخ ایران تخریب می‌شود و هم رشته جعلیات و برساخت‌های دیگری که یا اصولاً مربوط به سرزمین‌های دیگر و یا محصول تخیّل است، به جامعه عرضه می‌شود.

آنچه در این میان مایه‌ی تأسف است، اعطای مجوز به چنین کتاب‌هایی است. این آثار در عمل دروغ را ترویج و عادی می‌کنند. در این زمینه، تفاوت عقیده و یا آزادی بیان و انتشار آزاد عقاید موضوع اصلی نیست؛ بلکه بحث بر سر ترویج آزادانه‌ی «دروغ» با اهداف سیاسی است.

آن‌گونه که در ادامه خواهد آمد کتاب «اسطوره گرگ‌ها» از سری آثار منتشر شده در انتشارات «ساوالان ایگیدلری»، نه‌تنها در محتوا حامل ویژگی‌های فوق است؛ بلکه در فرم و شکل نیز از ابتدایی‌ترین روش‌ها و رویه‌هایی که یک کتاب باید برخوردار باشد، محروم است.

نگارنده بیشترین ارجاع را به کتاب شناخت اساطیر ایران از جان هینلز داده است و وقتی شماره صفحات استفاده شده در کتاب را بررسی کنیم، به اعدادی چون (437-438) و (484-485) و… برخواهیم خورد. در حالی‌که آخرین چاپ کتاب معروف جان هینلز تنها 214 صفحه است.

نقد شکلی

کتاب «اسطوره گرگ‌ها» از سری آثار و کتاب‌های غیرعلمی جریان‌های قوم‌گرا برای برساخت پشتوانه‌ی تاریخی در پروژه ملت‌سازی از اقوام است که از سوی یکی ناشران شناخته ‌شده در این حوزه منتشر شده است. نام نویسنده در هیچ منبع علمی به‌عنوان نویسنده یا پژوهشگر مرتبط با رشته‌های تاریخی، ادبیات، زبان‌شناسی و… فهرست نشده است و به نظر می‌رسد برخی در پرتو آزادی‌های رایج به تدوین کتاب با اهداف از پیش تعیین‌شده روی می‌آورند؛ بنابراین نمی‌توان این اثر را حتی یک گردآوری متوسط نیز تلقی کرد و به طریق اولی برخلاف نامش اثری پژوهشی نیز نیست.

کتاب حاضر درواقع گردآوری (بازتولید) چند اثر درجه دوم دیگر درخصوص اسطوره‌های قومی است و از چیدمان نقل‌قول‌های پیاپی و طولانی و ارجاعات پی‌درپی به چند منبع ثابت تشکیل شد است و با متد علمی و روش‌شناسی رایج در علوم انسانی فاصله زیادی دارد. نه‌تنها مسأله‌شناسی کتاب به‌درستی مشخص نشده است بلکه همانند سایر آثار این حوزه فاقد سؤال، فرضیه و نظریه و متدهای علمی دیگر است. از سوی دیگر مرز بین یافته‌ها و دیدگاه‌های خود مؤلف به‌ هیچ ‌روی مشخص نیست به‌گونه‌ای که به نظر می‌رسد یافته‌ها همان دیدگاه‌های مؤلف است.

مشکل اساسی دیگر کتاب، مسأله ارجاعات آن است. ارجاعات کتاب به‌جز چند اثر که به‌صورت دکوراتیو در فهرست منابع آمده؛ (ولی از آنها کمتر در متن استفاده شده است) فاقد اعتبار تاریخی و علمی هستند. به این معنا که اولاً نویسندگان آنها (کتابهایی که به عنوان مرجع مورد استناد کتاب گرگ ها قرار گرفته است) بیش از آن‌که پژوهشگر تاریخ و زبان‌شناسی باشند، فعال سیاسی بوده، یا فاقد تحصیلات دانشگاهی در زمینه‌ی کتاب‌هایی‌ هستند که نامشان بر روی آنها دیده می‌شود و بدتر از آن آثارشان از هیچ روش‌شناسی خاصی پیروی نمی‌کند و با پیش‌داوری و اهداف مشخص سیاسی به تدوین کتاب روی آورده‌اند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های تحقیق علمی، فراغت از داوری و تعصبات است. این ویژگی دست‌کم در بخش روش‌شناسی و داده‌ها باید محسوس باشد. درحالی‌که این دست از آثار به‌جای داشتن پروپوزال پژوهشی، نقشه راه و اهداف سیاسی دارند که باید در نهایت تأمین شوند. اکنون کتاب اخیر با استناد به آثاری از این ‌دست، درصدد تکرار همان یافته‌ها و اهداف است.

از مجموع 138 صفحه‌ی کتاب نزدیک به 50 صفحه‌ی آن نقل‌قول‌های مستقیم از آثار دیگران است و افزون بر 50 صفحه دیگر نقل‌قول‌های غیرمستقیم از منابع است. سه‌چهارم از 11 صفحه‌ی مقدمه‌ی کتاب نیز نقل‌قول‌های مستقیم و غیرمستقیم است و در لابه‌لای مطالب کتاب مطالب غیرواقعی، مشکوک، نادرست و ارجاعات دست‌دوم به فراوانی دیده می‌شود.

نگارنده در کتاب خود بیشترین ارجاع را به کتاب شناخت اساطیر ایران جان هینلز داده است و وقتی شماره صفحات استفاده شده در کتاب را بررسی کنیم، به اعدادی چون (437-438) و (484-485) و… برخواهیم خورد. درحالی‌که آخرین چاپ کتاب معروف جان هینلز (چاپ بیستم، 1396) با فهرست اعلام و منابع، تنها 214 صفحه است. طرفه این‌که هنگامی‌که به فهرست منابع و مآخذ مراجعه شود، اثری از ارجاع نهایی به کتاب هینلز نیست! یعنی نویسنده به اصلی‌ترین منبع خود ارجاع نهایی نداده است و اصولاً مشخص نیست که مترجم و ناشر اثر هینلز کیست! درحالی‌که از این کتاب چند ترجمه از مترجمان بزرگ مانند مهرداد بهار و ژاله آموزگار و احمد تفضلی وجود دارد.

ایراد اساسی دیگر در ارجاعات کتاب این است که نگارنده در «فهرست منابع و مآخذ» کتاب خود به نام 115 کتاب اشاره کرده است؛ ولی در متن اثر تنها به 20 عنوان کتاب ارجاع داده است! روشن نیست که حدود 100 منبع دیگر برای معرفی کتاب ارجاع داده شده است یا برای اعتباربخشی صوری به کتاب. البته یکی از وظایف ناشران کتاب این مهم است که با سپردن کتاب به ویراستاران ماهر و نظارت دقیق خود، دست‌کم به رفع ایرادهای شکلی از این ‌دست توجه کنند؛ اما با یک جست‌وجوی کوتاه اینترنتی روشن می‌شود که درواقع ناشر و نویسنده یک فرد هستند! البته مهر و نشان ناظری دیگر به نام «دفتر فنی یاشماق» در شناسنامه کتاب به چشم می‌خورد. این بدان معناست که ظاهراً یک فرد یا گروه دیگر نیز بر روند انتشار کتاب نظارت کرده‌اند!

از نویسنده کتاب که در عین حال همان ناشر کتاب نیز هست، هیچ پیشینه علمی اعم از تحصیل یا تالیف مقالات پژوهشی در ارتباط با تاریخ و ادبیات پیدا نشده است. پژوهش علمی محصول دانشگاه و محیط علمی و برآمده از یک روش شناسی مشخص تاریخی است نه محیط سیاسی

نقد محتوایی

نویسنده در کتاب به اثر موسوم دده قور قود به‌منزله‌ی یکی از اسطوره‌های آذربایجانی‌ها اشاره نموده (ص 19)، درحالی‌که در کتاب دده قور قود حتی برای یک‌بار نیز از آذربایجان و جای نام‌های این سرزمین نامی برده نشده است؛ زیرا تمام حکایت‌های آن در مناطق ترک‌نشین آسیای مرکزی در کرانه‌های رود سیحون زیستگاه غُزان اتفاق افتاده و هیچ ارتباطی با مردم آذربایجان (چه آذربایجان ایران و چه جمهوری آذربایجان) ندارد.

گردآورنده‌ی کتاب، «اوزان»ها را همان «عاشیق»ها دانسته و می‌نویسد که: «گل سرسبد اوزان‌ها شخصیت اساطیری به نام «دده قور قود» است.» (ص 20)؛ درحالی‌که او مطلب را تحریف می‌کند چراکه «اوزان»ها یا همان «گوسان»ها نوازندگان و خنیاگران دوره‌گرد در دوره‌ی اشکانیان بوده‌اند.

نگارنده‌ی کتاب، «سارا» را (که «سارای» نوشته)، اسطوره‌ی زنان آذربایجان دانسته که در عفت و پاک‌دامنی و شجاعت و مردانگی زبانزد خاص و عام بوده است (ص 21)؛ ولی داستان «سارا» که براساس آن شعری نیز سروده شده فاقد قدمت طولانی است و نمی‌توان آن را با «اساطیر» همسان دانست.

نویسنده در جای‌جای کتاب، اساطیر ایران را از اساطیر آذربایجان (که همان اساطیر ایرانی هستند) جدا نموده و با جعل و تحریف واقعیت‌ها آنها را در تقابل با یکدیگر دانسته است. عباراتی چون «اسطوره‌های آذربایجانی» (ص 20)، «اسطوره‌های ترکان آذربایجان» (ص 21)، «سرزمین آذربایجان علاوه بر مشترکات تاریخی و فرهنگی با ایران …» (ص 32)، «در اسطوره‌ها عناصر طبیعت همه برای مردمان آذربایجان هم مردمان ایران» (ص 39)، «در بحث توتم هم بین اسطوره‌های ایرانی با اسطوره‌های آذربایجان …» (ص 41) در سرتاسر کتاب به‌وفور دیده می‌شود و چنین به خواننده تلقین می‌شود که گویی جدایی ماهوی بین ایران و آذربایجان وجود دارد و درنتیجه اساطیر آن نیز متفاوت هستند.

یکی از ادعاهای گردآورنده‌ی کتاب، تأثیر پذیرفتن هومر در داستان «اودیسه» از داستان «تپه گوز» (دپه‌گوز) در کتاب دده قور قود است باید پرسید چگونه اثری که نزدیک به 2500 سال پیش به نگارش درآمده از اثری که حداکثر قدمت آن (آن هم با حدس و گمان) به سده‌های نخستین اسلامی است، الهام گرفته است.

گردآورنده کتاب در رشادت و شجاعت زنان می‌نویسد که در حمله‌ی اسکندر به ایران یک هزار دختر و زن آذربایجانی در کنار مردان در میدان جنگ از کشورشان دفاع می‌کنند (ص 22)؛ درحالی‌که در هیچ منبع و مأخذی به این موضوع اشاره نشده است. او در ادامه به نقل از محمدتقی زهتابی نوشته: «در جنگ چالدران هم شش هزار دختر شجاع آذربایجانی در میدان جنگ حضور داشته‌اند.» (ص 23) چیزی که در هیچ‌ یک از منابع و مآخذ آن دوره به آن اشاره نشده است.

درباره‌ی افسانه «بوزقورد» (گرگ خاکستری)، گردآورنده کتاب آن را «توتم اسطوره‌ای آذربایجان» به‌حساب آورده و نوشته: «با ظهور زرتشت در آذربایجان و رواج دامداری، این حیوان اسطوره‌ای جایگاه خود را به پاسبان گله می‌دهد. در دوران زرتشت سگ حیوان خارق‌العاده محسوب می‌شود؛ چون نگهدارنده‌ی دام و گله مردم به‌حساب می‌آید؛ اما با این ‌وجود، هنوز هم در بین ترکان آذربایجان گرگ خاکستری جایگاه اسطوره‌ای خود را محفوظ داشته است. برای مثال باگذشت سالیان بسیار هنوز هم پنجه‌ی گرگ در میان عامه مردم آذربایجان در رفع بیماری‌های مختلف من‌جمله بیماری‌های زنان مؤثر است. این موضوع نشانگر اهمیت گرگ در فرهنگ اساطیری آذربایجان است» (ص 24).

در جای دیگر نویسنده آورده که: «قبل از این‌که در آذربایجان دین زرتشت رواج پیدا کند اعتقاد و آیین مردم این سرزمین به آیین شامان بود.» (ص 28). درحالی‌که شمنیسم آئینی بوده که در میان اقوام ترک آسیا و مغولان رواج داشته و هیچ ارتباطی با مردم آذربایجان ندارد. مشخص نیست چرا این نویسنده و ناشر در کتابهای تولیدی خود تا این میزان به ترویج و جا اندازه مسئله شمنیسم و حیوان پرستی در تاریخ آذربایجان اصرار دارد.

موضوع دیگری که گردآورنده، آن را تحریف کرده بحث نژاد مردم آذربایجان و التصاقی بودن زبان آنها از دیرباز است (صص 32 و 33) که با یافته‌های زبان‌شناسی تطبیق ندارد.

در ادامه، نگارنده برای اثبات تحریفات خود و دروغ‌هایی که سر هم بافی می‌کند «آتروپات» را یکی از طوایف مشهور آذربایجان معرفی می‌کند (ص 34) درحالی‌که «آتروپات» نام یک شخص است و نه طایفه.

کتاب از زندگی قوم‌های مختلف «با لهجه‌های مختلف اما با زبان التصاقی واحد» در آذربایجان است. اقوامی چون: «قوتی، لولوبی، ایشغوز، سارومات، آلبان، ماساژت، کادوسی، کاسپی و…» (ص 33). درحالی‌که بسیاری از این اقوام مانند آلبان‌ها، ماساژت‌ها، کادوسی‌ها، کاسپی‌ها، ایشغوزها، سارومات‌ها از اقوام ایرانی ساکن در کناره‌های دریای خزر، قفقاز و آسیای مرکزی بوده‌اند که نه زبانشان التصاقی بوده و نه تبارشان ترک بوده است.

یکی از ادعاهای گردآورنده‌ی کتاب، تأثیر پذیرفتن هومر در داستان «اودیسه» از داستان «تپه گوز» (دپه‌گوز) حماسه‌ی دده قور قود است (ص 108). باید پرسید چگونه اثری که نزدیک به 2500 سال پیش به نگارش درآمده از اثری که حداکثر قدمت آن (آن هم با حدس و گمان) به سده‌های نخستین اسلامی است، الهام گرفته است.

برآیند

بخش مهمی از کتاب حاضر، محصول گردآوری آثار دیگران و نقل‌قول‌های طولانی از منابع غیرعلمی است که حجم آن گاهی تا چند صفحه نیز می‌رسد. به‌ این ‌ترتیب کمابیش یک‌سوم کتاب نقل‌قول از آثار سایرین است. به‌طورکلی محورهای اصلی کتاب اخیر که بیشتر به جزوه‌های حزبی و سازمانی شباهت دارد، شامل نکات زیر است:

1- برخی از گزاره‌های کتاب به‌صورت غیرمستقیم مبلغ این ایده است که در طول تاریخ گذشته، ناحیه آذربایجان تلاش‌هایی برای جدایی از ساختار کلی ایران به خرج داده است. برای مثال این جمله: «برای این‌که آذربایجان مستقل شود و ماد غربی و ماد کوچک بتواند از امپراتوری هخامنشی مستقل شود و بتواند هم ازلحاظ اقتصادی و هم ازلحاظ سیاسی روی پای خود بایستد زمان لازم داشت…» (ص 38).

2- تأکید بر محوریت تفکیک اسطوره‌ای میان ایران ـ آذربایجان، مانند این جمله: «در ادبیات عامه و شفاهی مردم آذربایجان اسطوره‌ای به نام گاو جهان مطرح است» (ص 38). نویسنده بدون هیچ ارجاع و سندی این جمله را در صفحه بعدی به این گزاره وصل می‌کند: «شبیه این اسطوره‌ی آذربایجان در اسطوره‌های ایران باستان نیز به چشم می‌خورد». اصولاً نام کتاب نیز مؤیّد این دوگانه‌ی ایرانی ـ آذربایجانی است.

3- اصرار بر تقدس گرگ خاکستری (نماد جنبش پان‌ترکیسم) از محورهای اصلی کتاب است و اصولاً گویی پروژه‌ی انتشار چنین کتابی برای القای این معنا شکل‌گرفته است. خلاصه‌ی چاپ‌شده در پشت کتاب نیز مؤید همین ادعاست؛ زیرا در این خلاصه چنین گفته شده است که: «گرگ یکی از توتم‌های مردم آذربایجان است».

4- نسبت دادن آئین‌های شمنی مغولان و ترکان آسیای میانه به مردم آذربایجان با هزاران کیلومتر فاصله.

5- تحریف تاریخ برای تُرک قلمداد کردن آذربایجان از طریق طرح چهره فردی ناشناس در ایران به نام اغوزخان!

6- کتاب حاضر تلاشی است برای ایجاد یک پیوند ساختگی و ارتباط دادن اساطیر اقوام ترک‌نژاد آسیای میانه با مردم آذربایجان ایران که هرگز ترک‌تبار و ترک‌نژاد نیستند و تنها از رهگذر یورش غزان و ترکان سلجوقی به ایران در یک دوره‌ی ششصد ساله از حمله‌ی غزان تا دوران صفویان، زبان اصلی‌شان که گونه‌ای از لهجه‌های پهلوی به نام «آذری» بود، دچار (assimilation) یا همگونی با زبان آنان شد.