گزارشی از سفر مظفرالدّین شاه به بادکوبه:
چرا مظفرالدین شاه به جای اقامت در منزل زین العابدین تقی اف در خانه تومانیان ارمنی اقامت گزید؟

۷ شهریور, ۱۴۰۰
چرا مظفرالدین شاه به جای اقامت در منزل زین العابدین تقی اف در خانه تومانیان ارمنی اقامت گزید؟

سایت ریتنیگ در 26 ژانویه 2021 ، گزارشی تاریخی پرکنایه ای  به بهانه سالروز تولد حاج زین العابدین تقی اف، “سرمایه دارِ خیّر” معروف باکویی منتشر کرد که در این گزارش به دیدار و گفتگوی حاج زین العابدین تقی اف با مظفرالدین شاه قاجار در جریان یکی از سفرهای اروپایی وی پرداخته شده است. در گزارش تاریخی سایت ریتینگ همچنین با اشاره به “یافته های” مستند تولید شده در شبکه اجتماعی ، اقامت مظفرالدین شاه قاجار در منزل تومانیان ( سرمایه دار ارمنی) پرداخته است. این گزارش به این واقعه تاریخی می پردازد که چرا شاه ایران، به جای اقامت در منزل زین العابدین تقی اف در منزل تومانیان ارمنی اقامت گزیده بود.

در این گزارش تاریخی آمده است:

« در ارتباط با روز تولد حاج زین العابدین تقی اف در 25 ژانویه ، افراد زیادی در شبکه های اجتماعی مطالب زیادی را به اشتراک گذاشته اند که یکی از آنها عکس دیدار این خیّر معروف با مظفرالدین شاه قاجار ایران است. آیا واقعا هم ، چنین دیداری انجام شده است؟

شاه قاجار سه بار به اروپا سفر کرد. یک بار در 1279 یعنی سال 1900 به مدت هفت ماه، دومین بار در 1381 یعنی 1902 به مدت شش ماه و سومین بار نیز در سال 1384 یعنی 1905 به مدت چهار ماه.  هزینه های سفر نیز به حساب وامی که از تزار روسیه گرفته شده بود، پرداخت شده است.  در کتاب مناف سلیمان اف با نام ” شنیده ها و خوانده ها و مشاهداتم” ( باکو، آذرنشر، 1987) آمده است: ” شاه ایران در سفرنامه اش ، اقامت دو روزه اش در باکو را اینگونه بیان کرده است:

« قطار ایستاد، ما از واگن پیاده شدیم، در ایستگاه جمعیت بزرگی از مسلمانان [منظور،آذری زبان های مسلمان است که بعدها به اتباع جمهوری آذربایجان تبدیل شدند ولی به دلیل فقدان هویت قومی مشخص در آن تاریخ صرفا با شناسه دینی از سایرین متمایز می شدند]، تبریزی ها ، داغستانی ها از ما استقبال کردند. گروه تشریفات نظامی آماده ایستاده بود، موسیقی نواخته شد. از مقابل گروه تشریفات عبور کردیم، سپس به اتاقی که از قبل آماده شده بود، وارد شدیم. در اینجا، علما و سیدها و تاجرها و افراد تومانیان ایستاده بودند. نظام الملک، سرکنسولمان در تفلیس که به امور قفقاز رسیدگی می کرد، منتظر شرفیابی بود. چند دقیقه گذشت و خبر دادند که دُرشکه آماده است. باد خزری شدیدی در حال وزیدن بود.  باد خزری پرچم ها و چراغ ها و طاق نصرتی که در خیابان ها به افتخار ما نصب شده بودند، خراب می کرد. احساس می شد که به افتخار من ، برنامه جشن آماده کرده اند. برغم طوفان شدید، در خیابان ها و پیاده روها مسلمانان و اشخاصی از سایر ملل حضور داشتند. در عرض 20 دقیقه از ایستگاه به اقامتگاه رسیدیم. در مقابل این امارت باشکوه، تعداد زیادی قالی و فرش پهن شده بود و ساختمان با پرچم ها و چراغ ها تزیین شده بود… ما در طبقه سوم این ساختمان مقیم شدیم.

یکی از تالارهای بار عام مظرالدین شاه در باکو که پیش از وی تزار روس نیز در آنجا حضور پیدا کرده بود.

اتاق ها به سبک اروپایی و خیلی عالی مفروش و تزیین شده بود. افراد تومانیان از من استقبال کردند…روز بعد، صدر اعظم خبر داد که به فرمان امپراطور روس، فرماندار قفقاز برای دیدار من از تفلیس به باکو آمده است و منتظر شرفیابی است. فرماندار داخل شد و دیدار کردیم. شخصی درشت هیکل و خوش سیما و عاقل و با فراست بود. او پس از گفتگویی کوتاه رفت. تمامی اعیان و اشراف باکو به حضورم شرفیاب شدند. در سینی شایسته امپراطورها ، نان و نمک برایم آوردند. فرج بیگ نیز به حضورم آمد. به او نیز اظهار لطف کردم. شش عدد تفنگ اعلاء را که امپراطور روس هدیه فرستاده بود، به من تقدیم کردند. تفنگ های بسیار خوبی بودند. ( مظفرالدین شاه شکارچی ماهری بود.) امارتی که ما در آن اقامت داشتیم، ایوان بزرگی داشت.

دریا از آنجا دیده می شد. از ایوان اطراف را تماشا کردیم. در مقابل امارت افراد زیادی جمع شده بودند. اکثرشان اتباع ایران بودند که پشت سر هم صلوات می فرستادند و با صدای بلند هورا می‌گفتند. از ایوان، شهر و دریا به خوبی دیده می شد. بخاطر کمبود آب خوب و شیرین و بدی خاک و زیادی نفت، در آن حوالی درخت نبود، درختان اندکی هم که بودند با زحمت زیاد نگهداری می‌کردند. هوای باکو آنقدرها هم تعریف کردنی نیست. زیرا، کنار دریاست و رطوبت زیاد است، همچنین معدن نفت نزدیک است و از همه جا، از در و دیوار و پنجره ها بوی نفت می آید. همه جا سیاه است…

اتباعی که برای تحصیل به اروپا فرستاده بودیم، آمده بودند. صدراعظم آنها را به حضورم آورد. آنها را به پایتخت های کشورهای مختلف فرستادم. من و صدراعظم به همراه آدمیرال آرسنیف، با درشکه راهی تماشای معدن نفت شدیم… از تجارت نفت سود زیادی برده می شود؛ صاحبان معدن نفت و تاجرها و دولت روس این سود را بین خود تقسیم می کنند.  با درشکه به معدن نفت فرج بیگ رسیدیم. به علت اینکه معدنی بزرگ و قابل توجه بود، ارزش تماشا را داشت. خروج نفت و جاری شدنش را انبار پشتی تماشا کردیم. به یک باره، نفت مثل باران بارید و به رویمان ریخت که بوی تعفن و بدی می داد. در آنجا زیاد نماندیم و برگشتیم. برای استراحت همه چیز آماده بود. باکویی ها به افتخار ما مجلس ضیافت و تشریفات برپا کرده بودند. تمامی شهر چراغانی شده بود. روز بعد در ایوان امارت نشسته بودم. صدراعظم هم در حضورم بود. شاگردان تمامی مدارس در لباس های نو و زیبا و پرچم به دست و با آواز خواندن دسته دسته  همانطور که برای امپراطوران اجرا می کنند، از جلوی اقامتگاه من عبور می کردند. اهالی شهر در مقابلم ایستاده بودند».

قطار ایستاد، ما از واگن پیاده شدیم، در ایستگاه جمعیت بزرگی از مسلمانان، تبریزی ها، داغستانی ها از ما استقبال کردند. در عرض 20 دقیقه از ایستگاه به اقامتگاه رسیدیم. در مقابل این امارت باشکوه، تعداد زیادی قالی و فرش پهن شده بود و ساختمان با پرچم ها و چراغ ها تزیین شده بود… ما در طبقه سوم این ساختمان مقیم شدیم.

ملا احد که در معدن نفت کارگری می کرد، می گفت: « شهر را تزیین کرده بودند. در همه جا پرچم های روس با نشان عقاب و پرچم های ایران با نشان شیر و خورشید نصب شده بودند و ایوان ها با قالی و قالیچه تزیین شده بودند… همه جا چراغانی بود…قایق ها به حرکت درآمده بودند، موسیقی نواخته می شد، به افتخار شاه توپ‌هایی شلیک کردند. در حیاط کنسولگری ایران در خیابان اسپاسکی و نظامی ، قربانی کردند و جشن به پا شد. خیابان ها مملو از جمعیت بود. دو روز در مقابل اقامتگاه شاه ازدحامی بزرگ بود».

در این گزارش تاریخی افزوده شده است:

« اکثریت کارگرهایی که در معادن نفت و کارخانه ها و راه های شوسه و کارهای ساختمانی کار می کردند، ایرانی ها بودند. همه شان به این تجمع ( دیدار با مظفرالدین شاه) آمده بودند. وقتی شاه به ایوان طرف خیابان رفت، یک کارگر خودسوزی کرد. برای خاموش کردن آتش ، به رویش پالتو و پتو انداختند. در آن زمان، در مجموع وضعیت کارگران و بخصوص ایرانی ها خیلی سخت بود. در خود ایران، استبداد شاه و ظلم خان ها و مالکان، بدرفتاری ماموران دولتی، تنزل اقتصاد کشور، بیکاری و هرج و مرج و گرسنگی آنها را وادار به ترک وطن می کرد. هر کس قادر به ایستادن به روی پایش بود، به دنبال کار  به طرف روسیه می دوید؛ به باکو و آستاراخان و سامارا و گرجستان و قفقاز شمالی و سایر جاها.  این افراد در غربت ، در زیر ظلم و ستم سرمایه داران  و قدرتمندان و زورمداران له می شدند.  قوچی ها یا قلدرها (نیروهای محافظ افرادبا نفوذ که “قوچو” نامیده می شوند) برای آزمایش طپانچه ای که به تازگی می خریدند، آن را به سوی ایرانی های بدبخت نشانه می‌گرفتند و آنها را می‌کشتند، کسی هم نبود که حرفی بزند. در محله ای از باکو که “پالان همشهری” ( همشری پالانی) نامیده می شد، در بالای خیابان شورس ، ایرانی های فقیر زندگی می‌کردند ( در آن زمان ، به کارگران مهاجر ایرانی و بخصوص آذری های ایرانی که برای کار به باکو می رفتند، همشهری گفته می شد که هنوز هم این اصطلاح نسبتا تحقیرآمیز تا حدی در باکو باقی مانده است و درباره آذریهای ایرانی ها بکار برده می‌شود.) پس از آن محله، زباله دانی و صحرا و بیابان بود. دخمه های کوتاه و مرطوب درست شده از تخته و تکه چوب و فلزات زنگ زده و زیرزمین های تاریک محل سکونت آنها بود. پنج شش نفر در یک دخمه یا زیرزمین زندگی می‌کردند. اطراف هم چرکاب و تعفن بود…با فرارسیدن شب، حرکت حمال ها و عمله ها در خیابان کامنیستی (شورس) رو به بالا شروع می شد، با سر و روی کثیف و مازوتی و گلی.

روزی دوازده ساعت کار سخت… نیمه گرسنه… زمان زندگی در غربت را با شمارش میتیل هایی که پاره می کردند، حساب می کردند؛ سه میتیل، پنج میتیل، هفت میتیل و… به محض اینکه باد خزری شروع می شد، از گرد و خاک در محله “پالان همشهری” چشم چشم را نمی دید، با بارش باران، آب دخمه ها و زیرزمین ها را فرا می گرفت…. در محله های فقیرنشین، گل و لای به زانوی رهگذران می رسید. در زمان بارش باران ، سیل به راه می افتاد و آت و آشغال و گل و لای محله های واقع در ارتفاعات را  می آورد و می ریخت به خیابان بازار و میدان قبا ( میدان فضولی کنونی)….

آن کارگر ایرانی ( که در مقابل اقامتگاه مظفرالدین شاه) خودسوزی کرد، همان شب مرد. ( همانطور هم هر روز چند کارگر یا خودشان در معدن و چاه های نفت تلف می‌کردند یا هدف گلوله قوچی ها (محافظان) قرار می‌گرفتند.

مظفرالدین شاه در پاسخ به این گلایه زین العابدین تقی اف که چرا به جای اقامت در منزل منِ مسلمان به منزل تومامیان ارمنی رفته است، گفته بود: اگرچه تو مسلمان هستی، اما تبعه روس هستی، اما تومانیان رعیت من و تبعه ایران است

در ضیافت بزرگی که حاج زین العابدین تقی اف به افتخار شاه ترتیب داده بود، گلایه کرد و گفت: در حالی که من مسلمان ام، شما بجای منزل من، در منزل تومانیان ارمنی اقامت کردید؟ مظفرالدین شاه جواب دادکه اگرچه تو مسلمانی، اما تبعه روس هستی، اما تومانیان رعیت من و تبعه ایران است. منزل او منزل من است.”

در این گزارش تاریخی، همچنین به نقل از مستندی که مسلم حسن اف تحت عنوان “قرن 20” تولید کرده، آمده است که شاه ایران گرچه شب را در منزل تبعه ارمنی ایران سپری کرد، با مسلمانان متنفذ نیز دیدار کرد و از جمله به حاج زین العابدین تقی اف قول داد که در بازگشت از سفر اروپا از مدرسه دخترانه و کارخانه ای که وی ساخته بود، بازدید خواهد کرد. مظفرالدین شاه به وعده خود عمل کرد و هنگام بازگشت از اروپا علیرغم بیماری به بازدید از مدرسه دخترانه تقی اف پرداخت.

در این گزارش سایت “ریتنیگ” افزوده شده است : « در منابع ایرانی آمده است که شاه درباره هر سه سفرش سفرنامه نوشته است. همچنین درباره سومین سفر مظفرالدین شاه به اروپا این ذکر شده است : ” مظفرالدین شاه از تزار روس، خوش رفتاری  با مسلمانان بادکوبه را خواستار شد…” این نیز مشخص است که پدر این شاه، یعنی ناصرالدین شاه نیز در بازگشت از سفراروپا، به باکو آمده بود.»

ترجمه: برهان حشمتی

https://reyting.az/slayd/50386-qacar-ahnn-bakya-sfri-fhlnin-intihar-v-ran-tbsi-fotolar.html