مشاهده‌ای از سید حسن تقی زاده در سال ۱۲۷۷ خورشیدی
ایران‌خواهی اهالی بادکوبه

ایران‌خواهی اهالی بادکوبه

پیرمردهای بادکوبه‌ای گریه کردند و گفتند: پسر! ما از خدا همین قدر عمر می خواهیم که این چنارها بلند و تناور شوند و این‌جاها باز ملک ایران گردد و مأمورین مالیاتی ایران اینجا برای جمع مالیات بیایند

خاطره سید حسن تقی‌زاده از ایران‌خواهی اهالی شمال ارس در حدود ۱۲۳ سال پیش

سید حسن تقی‌زاده رجل نامدار و ادیب و نویسنده چیره‌دست معاصر زمانی در یک سخنرانی در دانشگاه تهران خاطره‌ای از سفر و مشاهدات خود در منطقه بادکوبه (شمال رود ارس) ذکر می‌کند و به هنگام نقل آن، از شدت تاثیرگذاری خاطره به گریه می‌افتد و دانشجویان هم به گریستن می‌افتند. تقی‌زاده می‌گوید:

«مثالی از احساسات اسلامی و ایرانی مردم آنجا [= نواحی جنوبی و شرقی قفقاز] قصه‌ای است که در مسافرت خودم بدان منطقه در حدود سنه 1316 قمری [حدود ۱۲۷۷ خورشیدی] دیدم؛ وقتی که پس از سه روز طی مسافت از تبریز به چاروادار در آخرین منزل که قریه سوجا، نزدیک جلفا باشد، خوابیدم. از اهالی آنجا شنیدم که یکی گفت وقتی به آن طرف رود ارس یعنی قفقازیه رفته بود در دهی به اسم یاجی نزدیک رود ارس. روزی دید جمعی از اهل قریه در میدان ده دور هم نشسته‌اند و چند نفر پیرمرد در میدان نهال چنار کاشته اند و هر روز مراقبت و آبیاری می‌کنند. پس روزی به آنها گفت: عمو چرا این همه زحمت به خودتان می‌دهید. این چنارها سالها می‌خواهد که درخت تناور و سایه‌دار شوند و شما با این سن و سال رشد و بزرگی آنها را نمی‌بینید.
پیرمردها گریه کردند و گفتند: پسر! ما از خدا همین قدر عمر می خواهیم که این چنارها بلند و تناور شوند و این‌جاها باز ملک ایران گردد و مأمورین مالیاتی ایران اینجا برای جمع مالیات بیایند و ما قادر به ادای دین مالیاتی خود نباشیم و آن مأمورها پاهای ما را به این چنارها بسته و شلاق بزنند… خانواده من و پدر من [= تقی‌زاده] دارای همین احساسات بودند» (زندگی طوفانی[خاطرات تقی‌زاده]، توس، صص22-23).