غلامعلی رعدی آذرخشی: زندگی و آثار + شعری در وصف زبان ملّی و دسیسه‌های دشمنانش
«دشمن ما تازد اوّل بر زبان مشترک»

۱۸ بهمن, ۱۴۰۰
«دشمن ما تازد اوّل بر زبان مشترک»

آذربایجان همواره یکی از مراکز سخن‌سرایی به زبان فارسی و حفظ و حراست زبان ملّی بوده و شاعران والایی برای ایران‌زمین پرورانده است. از آن جمله می‌توان به غلامعلی رعدی آذرخشی اشاره کرد.

غلامعلی رعدی، در مهر ۱۲۸۸ شمسی در محله ششگلان تبریز به دنیا آمد. پدرش محمدعلی افتخار لشکر، مستوفی و دیوانی بود و خاندان پدری پشت در پشت نظامی و دیوانی بودند. نیاکان پدری و مادری از مستوفیان آشتیان برخاسته و بعداً به تبریز کوچ کرده بودند. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی تبریز به پایان برد. در سال ۱۳۰۶ به تهران رفت و به تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی پرداخت. پس از اخذ لیسانس حقوق، در آبان سال ۱۳۱۵ برای ادامهٔ تحصیل عازم پاریس شد. مدتی نیز در ژنو تحصیل کرد و سرانجام در رشتهٔ حقوق بین‌الملل و ادبیات تطبیقی دکترا گرفت. پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۰ در وزارت فرهنگ مشغول کار شد و در سال ۱۳۲۰ مدیریت کتابخانه فنی وزارت فرهنگ و ریاست ادارهٔ کل نگارش را به عهده گرفت. رعدی در امر ایجاد فرهنگستان ایران با محمدعلی فروغی و علی‌اصغر حکمت همکاری کرد و مدتی نیز عهده‌دار ریاست دبیرخانهٔ فرهنگستان ایران بود.

پیش از آنکه مقاله‌ای درباره زندگی و آثار او به قلم عبدالحسین آذرنگ را بیاوریم، شعری زیبا از او در وصف زبان فارسی نقل می‌کنیم که گویای تعلق خاطر این شاعر تبریزی به زبان ملّی است.

این زبان پارسی پیوند قومیّت بود
ورنه استقلال ما هرگز نماند برقرار

دشمن ما تازد اوّل بر زبان مشترک
چون بخواهد کرد ما را با بداندیشی شکار

تا فشاند عاقبت بذر زبان خویش را
مزرع ما را کند با حیله‌ها شخم و شیار

سست سازد پایۀ کاخ زبان مشترک
گه به‌نرمی گه به‌گرمی گاه با زور و فشار

تا کند ما را ز شعر پارسی بیزار و سرد
می‌کند حفظ زبان‌های محلّی را شعار

ای جوان گر با فسون اجنبی از این زبان
بگسلی، گردی ز خود وز مام میهن شرمسار

حیف باشد کز هوس در آرزوی کلبه‌ای
جهل تو ویرانه‌ای سازد ز کاخی زرنگار

خیز و این کاخ کهن را بیشتر آباد کن
هرچه داری از هنر بر آستانش کن نثار

از زبان‌های محلّی هم مشو غافل که نیست
هیچ غم گر سرو را شمشاد روید در کنار

این زبان پارسی گنجینۀ فرهنگ ماست
وز سر گنجینه باید دور کردن موش و مار

زاید این گنجینه در آینده هم گنجینه‌ها
گر در آن رنج سخنگویان ما افتد به کار

زین سبب بیگانه خواهد، زین زبان گنج‌زا
تا شود فرهنگ ما نازا، بر آوردن دمار

این زبان را خوار خواهد آن که در چشمان او
این همه گل‌های جان‌پرور خلد مانند خار

بگذر از ما، بین به فرهنگ و زبان چون شیفته‌ست
شرقی و غربی، گرت بر شرق و غرب افتد گذار

از گدار روزگاران این زبان پویان گذشت
وای اگر اکنون زنی بر سیل غفلت بی‌گدار

هان مهل تا زین درخت آسان بریزد بار و برگ
سستی و پستی و جهل مردمی بی بند و بار

وای بر قومی که فخرش بر زبان اجنبی‌ست
زشت‌تر زان، کز زبان مادری او راست عار

***

در ۱۳۲۷ (مهر ۱۲۸۸)، سه سال پس از انقلاب مشروطه، در کوچه بند امیر، واقع در محله ششگلان تبریز، به‌دنیا آمد. خاندان پدرى‌اش، همه نظامى و دیوانى بودند. پدرش از آشتیان و مادرش اهل تفرش بود که به تبریز کوچ کرده بودند.
دلیل اصلى توجه رعدى آذرخشى به آشتیان و تفرش و مقاله مهمى که درباره امیرکبیر نوشته‌است، همین امر و نیز خاطره کودکى‌اش از کوچه و باغى به‌نام امیر در تفرش بوده‌است (همو، ۱۳۷۰ش، ص ۲۳۶ـ۲۳۸، ۴۹۸؛ آرین‌پور، ج ۳، ص ۵۵۱؛ نیز ← ادامه مقاله).
کودکى او با رویدادهاى پس از انقلاب مشروطه، قیام مردم تبریز برضد محمدعلى‌شاه (حک : ۱۳۲۴ـ۱۳۲۷)، اشغال تبریز از سوى قواى روس، قیام شیخ‌محمد خیابانى و ابوالقاسم لاهوتى، اعدام ثقه‌الاسلام تبریزى، جنگ جهانى اول (۱۹۱۴ـ۱۹۱۸) و ناامنیها و آشوبهاى آن روزگار هم‌زمان بود.
صحنه‌هایى از قحط و غلا و فقر مردم و محیط پر ادبار آن زمان را با قلمى زنده در خاطراتش وصف کرده‌است (← رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۵۱۴ـ۵۲۱؛ عابدى، ص ۱۳ـ۱۴). در نه‌سالگى، مادرش براثر ابتلا به حصبه درگذشت (رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۵۱۰، ۵۱۴، ۵۱۸). مرگ مادر تأثیر عمیقى بر او گذاشت و به تعبیر خودش «از سنگ خارا چشمه آبى جارى» کرد، که شعر دردمندانه رعدى بود (← آرین‌پور، ج ۳، ص ۵۵۲ـ۵۵۳).
پدرش مجدداً ازدواج کرد و نامادرى با او مهربان نبود و بى‌مهرى یا بى‌توجهى آن دو، سبب شد رعدى ساکت و کم‌حرف شود (همان، ج ۳، ص ۵۵۳). خاطره‌هایى که بعدها از دایه کُردش نقل کرده‌است، که از دو سالگى تا هفت‌ سالگى پرستار او بود، و قصه‌هاى کهن را براى او حکایت مى‌کرد، از تقابلى عمیق در روح او حکایت مى‌کند (← رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۴۹۱ـ۴۹۶).
رعدى دوره ابتدایى را در مدرسه حکمت تبریز گذراند. رضا گنجه‌اى، بعدها سردبیر باباشمل، با او بر یک نیمکت مى‌نشست (همان، ص ۵۱۰، ۵۱۲). تحصیلات دبیرستانى را در دبیرستان محمدیه تبریز گذراند (همان، ص ۲۳۸). در دبیرستان فردوسىِ تبریز با محمدحسین شهریار، خلیل ملکى، ناصح ناطق و چند تن از مشاهیر دیگر هم‌مدرسه‌اى بود (← روشن‌ضمیر، ص۳۹۸؛ عابدى، ص ۱۵ـ۱۶).
در دوره دبستان شاگردى معمولى به‌شمار مى‌رفت و در برخى درسها استعداد نداشت. پدرش، که خوش‌خط و خوش‌انشا بود، بى‌استعدادى او را در ریاضیات و ناپختگى خطش را تحقیر مى‌کرد (رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۴۹۹؛ آرین‌پور، ج ۳، ص ۵۵۲). رعدى نخستین شعرهایش را در سالهاى بلوغ سرود و انشاهاى زیبایى نوشت، تا آنجا که اسماعیل امیرخیزى، مدیر مدرسه، از همدرسان رعدى خواست نوشته‌هاى او را سرمشق قرار دهند و شعرهایش را از بر کنند (رعدى آذرخشى، ۱۳۶۴ش، مقدمه حسین خطیبى، ص هفت).
رعدى در ۱۳۰۶ش به تهران آمد و در مدرسه عالى حقوق و علوم سیاسى به تحصیل پرداخت. على‌اکبر دهخدا*، استاد آن مدرسه، به استعداد رعدى در شعر و ادب پى برد، هر چند برخى از شعرهاى رعدى در مطبوعات منتشر شده و نام او را تا حدى آشنا کرده‌بود. رعدى «مسمّط نوروزى» را در پانزده‌سالگى سروده و چاپ کرده بود.
در تدوین امثال و حکم با دهخدا به همکارى پرداخت و در رفت و آمد به منزل دهخدا، با رجال ادب، ازجمله یوسف اعتصامى، محمدتقى بهار (ملک‌الشعرا)، على‌اصغر حکمت (بعدآ وزیر معارف)، رشیدیاسمى، احمد کسروى، مجتبى مینوى، وحید دستگردى، صادق هدایت و شمارى دیگر آشنا شد (همانجا؛ همو، ۱۳۷۰ش، ص ۳۹۰، ۴۶۳؛ عابدى، ص ۱۹).
رعدى پس از فراغت از تحصیل در مدرسه عالى، مدتى در وزارت طرق و شوارع، که سیدحسن تقى‌زاده* مسئول آن بود، کار کرد. از آنجا به وزارت معارف منتقل و براى تدریس در دبیرستان به تبریز اعزام شد (رعدى آذرخشى، ۱۳۶۴ش، ص ۲۱۶؛ همو، ۱۳۷۰ش، ص ۴۶۴). در ۱۳۱۰ش، مثنوى اردى‌بهشت‌نامه را نخستین بار در انجمن ادبى تبریز خواند (همو، ۱۳۵۸ش، ص ۸؛ آرین‌پور، ج ۳، ص ۵۵۵). پس از یک سال‌ونیم اقامت در تبریز به تهران بازگشت.
على‌اصغر حکمت*، که در ۱۳۱۲ش به کفالت وزارت معارف منصوب شده بود، او را مأمور تأسیس کتابخانه فنى در آن وزارتخانه و سپس به سرپرستى اداره کل انطباعات (بعدآ: نگارش) منصوب کرد و رعدى تا ۱۳۱۵ش در این سمت مشغول بود (رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۴۶۴ـ۴۶۵؛ آرین‌پور، ج ۳، ص ۵۵۳). در همان زمان با مطبوعات همکارى داشت، شعرهایش در برخى جراید چاپ و با تشویق بزرگان ادب روبه‌رو مى‌شد.
عارف قزوینى، در مطلبى که درباره ایرج‌میرزا نوشته، رعدى را «اولاد خود» خوانده و به استعداد او در شاعرى اشاره کرده‌است (← ص ۳۹۸). رعدى تا ۱۳۱۵ش به همکارى با دهخدا ادامه داد، مجله تعلیم و تربیت را سرپرستى و با روزنامه  ایران همکارى کرد. در ۱۳۱۴ش، در تأسیس فرهنگستان ایران با محمدعلى فروغى*، نخست‌وزیر وقت ــکه به‌سبب تندروىِ برخى از صاحب‌نظران در گرایش به پارسى‌گویى و مخالفت با عربى، به سرنوشت زبان فارسى بسیار حساس شده بود (← رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۳۶۰ـ۳۶۱)ــ همکارى کرد و رئیس دارالانشاى (سردبیر) فرهنگستان شد (همو، ۱۳۶۱ش، ص ۷۳۷؛ آرین‌پور، همانجا).
در ۱۳۱۵ش براى ادامه تحصیل و «تکمیل معلومات و مطالعه در امور تعلیمات و مطبوعات و فرهنگستانها» با یارى و نظر مساعد على‌اصغر حکمت، به فرانسه اعزام شد (رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۴۷۱). رعدى در دانشگاه سوربُن در رشته‌هاى حقوق و ادبیات تحصیل کرد و پس از قطع‌شدن مناسبات سیاسى ایران و فرانسه به‌سبب انتشار مطالبى برضد رضاشاه، به سوییس رفت و تحصیلات خود را در دانشگاه ژنو ادامه داد و در ۱۳۲۰ش با درجه دکترى به ایران بازگشت (همانجا؛ کامران، ص ۷۰۰).
با اینکه در رشته حقوق تحصیلات عالى داشت و درواقع حقوق‌دان به‌شمار مى‌آمد، جز رساله‌اى حقوقى به زبان فرانسوى، اثرى در این زمینه ندارد و در فعالیتهاى حقوقى نیز شرکت نداشته‌است.
علاقه او به ادبیات منحصر بود و پس از بازگشت از اروپا، با تسلطى که به زبان و ادبیات فرانسه یافته بود، به ادبیات تطبیقى توجه نمود و بعدها آن را در دانشگاه تدریس کرد. رعدى در ۱۳۲۱ش به خدمت در فرهنگستان ایران مشغول شد (← کامران، همانجا).
در ۱۳۲۵ش، رایزن فرهنگى ایران در لندن و نماینده دائم ایران در یونسکو شد، که مقر آن در آن زمان در لندن بود و پس از انتقال یونسکو به فرانسه، به پاریس رفت. وى هفده سال نماینده ایران در یونسکو بود (همانجا). رعدى در این مدت با وظیفه‌شناسى خدمت کرد و سهم مؤثر او در یونسکو، معرفى فرهنگ و نگرش شرق بود (توضیح شفاهى احسان نراقى، جامعه‌شناس همکار یونسکو درباره دوره مأموریت رعدى آذرخشى در یونسکو)، اما بازده ادبى و علمى وى در این سالها، که از قضا دوره پختگى رعدى هم هست، بسیار ناچیز به‌نظر مى‌رسد.
رعدى معمولا تاریخ سرودن شعرهایش را ذکر کرده‌است و در این سالها جز مثنوى «گلزار آدیس‌آبابا»، که ارزش ادبى چندانى ندارد، اثر مهم دیگرى از او منتشر نشده‌است (← رعدى آذرخشى، ۱۳۵۸ش، ص ۱۹۱ـ۳۰۰؛ براى نقد از برخى جهات ← باستانى پاریزى، ص ۲۲۱ـ۲۲۵). رعدى در ۱۳۴۲ش، به دلایلى که چندان معلوم یا دقیق نیست، از سِمَت نماینده ایران در یونسکو برکنار، و به دستور شاه منوچهر اقبال به‌جاى او منصوب شد (← رعدى آذرخشى، ۱۳۵۸ش، ص ۲۹۹؛ عابدى، ص ۲۴).
رعدى به تهران بازگشت، نماینده تهران در مجلس سنا شد و تا ۱۳۴۶ش در این سِمَت باقى بود، اما به لحاظ نطقش در سنا در انتقاد از وضع آموزشى، مغضوب قرار گرفت (← رعدى آذرخشى، ۱۳۵۸ش، ص ۳۶۹ـ ۳۷۲، ۳۹۲؛ کامران، همانجا). پس از پایان‌یافتن دوره سناتورى، به تدریس تاریخ ادبیات، ادبیات تطبیقى و متون ادبى جدید در دانشکده‌هاى مختلف روى آورد و در ۱۳۵۱ش به ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه ملى (نام کنونى آن: شهید بهشتى) منصوب گردید.
او تا پیش از انقلاب سِمَتهاى دیگرى هم داشت، ازجمله ریاست اداره آموزش عالى، ریاست دبیرخانه دانشگاه تهران، مدیریت کل فنى و آموزشى وزارت فرهنگ، عضویت در شوراى عالى فرهنگ و هنر، عضویت در شوراى فرهنگى سلطنتى و در هیئت امناى کتابخانه پهلوى (کامران، همانجا؛ آرین‌پور، ج۳، ص۵۵۳). رعدى چند ماه پس از پیروزى انقلاب اسلامى (بهمن ۱۳۵۷)، در ۱۳۵۸ش به استناد سابقه سناتورى مجلس سنا و برخى سمتهاى دیگر، از کار در دانشگاه بر کنار شد (رعدى آذرخشى، ۱۳۵۸ش، ص ۳۹۶؛ آرین‌پور، همانجا).
کامیار عابدى که پرونده رعدى را در دانشگاه شهید بهشتى و به قصد نوشتن کتابى درباره او بررسى کرده‌است، مى‌گوید: «هیچ‌گونه مدرکى که نشان‌دهنده ارتباط نزدیک او با مراجع حکومت پهلوى دوم، پس از کنارگذاشته‌شدنش از مجلس سنا باشد» ندیده‌است (ص ۲۷). مکاتبات دادسراى انقلاب اسلامى نیز حاکى از عدم اتهام او به سوءاستفاده مالى بوده که به رفع ممنوعیت تصرفات مالى حکم شده‌است.
رعدى ده سال پایانى عمرش را تا ۱۳۷۸ش، که گمنام از دنیا رفت و از مرگش جز شمار اندکى باخبر نشدند، در انزوا و با بیمارى سر کرد و معلوم نیست آیا از این ایام آثارى از وى برجاى مانده‌است یا نه. از رعدى شمارى مقاله، که گزیده‌اى از آنها با عنوان گفتارهاى ادبى و اجتماعى، در تهران در ۱۳۷۰ش انتشار یافته، نوشته‌هایى پراکنده و اشعارى بازمانده‌است. او حدود هفتاد سال در نشریه‌هاى مختلف شعر و مطلب مى‌نوشت و خوانندگان با ویژگیهاى شعر او آشنا بودند.
مقالات
برخى از مجله‌هایى که مقاله‌هاى ادبى و تحقیقى رعدى در آنها منتشر شده‌است، عبارت‌اند از: آینده، راهنماى کتاب، رودکى، فردوسى، گوهر، مجله دانشکده ادبیات، وحید و یغما. مقاله‌هاى ادبى او بیشتر درباره شعر معاصر ایران، شاعران، مکتبهاى ادبى ایران و غرب و برخى بحثهاى ادبیات تطبیقى است.
جز این، در حوزه تاریخ، کتاب و مطبوعات، پیوندهاى فرهنگى، فرهنگ و تمدن ایران، درباره اشخاصى نظیر امیرکبیر، بهار، پروین اعتصامى، پورداوود، تقى‌زاده، حکمت، دهخدا، رشید یاسمى، صورتگر، فروغى و وثوق‌الدوله مقاله‌هایى دارد که برخى از آنها از حیث تحلیل شخصیت و وصف دقیق و هنرمندانه جزئیات، به تصویرپردازیهاى داستانى مى‌مانند (ازجمله درباره دهخدا ← رعدى آذرخشى، ۱۳۷۰ش، ص ۳۸۰ـ۳۹۷) و بعضى اطلاعات دست اول (ازجمله درباره حکمت ← همان، ص۴۶۰ـ۴۷۳) در آنها آمده‌است.
مقاله مفصّل او درباره امیرکبیر (← همان، ص ۲۳۵ـ۳۰۹) ارجاع ندارد، اما یکى از مهم‌ترین نوشته‌هاى رعدى در زمینه تحلیل شخصیتى تاریخى است. در این مقاله احاطه چشمگیر مؤلف بر تاریخ قاجار آشکار است و تلاش وى را براى یافتن ریشه‌هاى اجتماعى ـ سیاسى و فرهنگى فساد، استبداد و واپس‌ماندگى نشان مى‌دهد.
مقاله‌هاى «رستاخیز ادبى ایران» (← همان، ص ۱۹ـ۴۸)، «شعر فارسى معاصر» (← همان، ص ۶۳ـ۱۰۴)، و «درباره سبکهاى شعر فارسى و نهضت بازگشت» (← همان، ص ۱۰۵ـ۱۳۳)، که پیشتر به‌صورت مستقل یا در جراید منتشر شده و متن منقّح آنها در گفتارهاى ادبى و اجتماعى آمده‌است، در شمار مراجع بنیادى و تحلیلى درباره ادبیات معاصر ایران و تحول ادبى است.
در این مقالات، توجه رعدى به آنچه در عرصه ادبى جهان و در سایر کشورها مى‌گذشت و ادیبان هم‌روزگار او از آن غافل بودند، به‌خوبى نمایان است. «تاریخى از فرهنگستان ایران» (← همان، ص۴۹ـ۶۲)، منبعى دست‌اول درباره تاریخچه فرهنگستان است. او مقالاتى هم درباره فردوسى، شاهنامه و بوستان (← همان، ص ۱۵۵ـ۲۳۱) دارد که شایان توجه است.
کتاب گفتارهاى ادبى و اجتماعى که از پنج بخش و هر بخش از چند مقاله و رساله تشکیل شده، از منابع مهم ادب فارسى است. رعدى بیشتر از دیدگاه اجتماعى و از دید یک صاحب‌نظر، نه پژوهشگر ادبى، به مسائل ادبى مى‌نگرد و تلاش او براى طبقه‌بندى، ارزشیابى و جاى‌دادن هر چیز در جایگاه خود، چهارچوبِ جنبه‌هایى از مباحث ادبى معاصر را مشخص کرده‌است. او با اینکه از روش تحقیق بى‌اطلاع نبود و به زبانهاى فارسى، ترکى آذربایجانى و استانبولى، عربى، فرانسوى و انگلیسى تسلط داشت و تحصیل‌کرده بود، مقاله‌هایش کمتر براساس اطلاعات مستند و یافته‌هاى تحقیقى است و بیشتر آنها را براساس تأملات و دیدگاه شخصى خود نوشته‌است، که البته به سهم خود ارزشمند و از برخى جهات اصیل به‌شمار مى‌روند.
نثر رعدى روان، ساده، صحیح، و در نوشته‌هایى که جنبه عاطفى دارد، بسیار پراحساس و مؤثر و گاه به نثر توصیفىِ قصه نزدیک است. در برخى از نوشته‌هایش رگه‌هایى از طنز و شوخ‌طبعى دیده مى‌شود (براى مثال ← همان، ص ۲۳۶). کتاب خاطرات نظام وظیفه (گزیده‌هایى از آن در آینده، سال ۱۵، ش ۱۰ـ۱۲، دى ـ اسفند ۱۳۶۸، ص ۷۷۶ـ۷۷۹، سال ۱۹، ش ۷ـ ۹، مهر ـ آذر ۱۳۷۲، ص ۷۱۲ـ۷۱۳ چاپ شده‌است)، بیانى طنزآمیز و سرگرم‌کننده دارد، ولى نثر مقاله‌هاى پژوهشى و انتقادى او غالبآ دردمندانه و معترضانه است.
کامیار عابدى در کتاب شاعرى از دیار آذرآبادگان: زندگى و شعر رعدى آذرخشى به معرفى، بررسى سروده‌ها، تحلیل اندیشه‌هاى فرهنگى و ادبى و برگزیده‌اى از شعر و نثر رعدى آذرخشى پرداخته‌است.
اشعار
شناخته‌شده‌ترین شعرهاى رعدى در دو مجموعه پنج آینه در تهران در ۱۳۵۸ش و نگاه در تهران در ۱۳۶۴ش انتشار یافته‌اند. رعدى در مقدمه نگاه (ص بیست‌وپنج) مجموع شعرهاى خود را «تخمینآ سه برابر ابیات مجموعه نگاه» مى‌داند.
بعید است که در میان دوسوم منتشرنشده‌اى که رعدى ادعا مى‌کند، شعرهایى باارزش‌تر از آنچه در این دو مجموعه آمده‌است موجود باشد. پنج آینه از پنج منظومه تشکیل شده که هر کدام همچون آیینه‌اى تصویرکننده اوضاع اجتماعى است. این پنج منظومه عبارت‌اند از:
«اردى‌بهشت‌نامه» (سروده ۱۳۱۰ش)، «گلزار آدیس‌آبابا» (۱۳۴۱ش)، «دو روز در کویر» (۱۳۴۸ش)، «غرور خودکامه و خیمه‌شب‌بازى سنا» (۱۳۵۱ش) و «برو ساقى» (۱۳۵۲ش). جز «اردى‌بهشت‌نامه»، بقیه مثنویها به‌علت محتواى انتقادى سیاسى ـ اجتماعى‌شان در دوره پهلوى قابل چاپ نبودند (رعدى‌آذرخشى، ۱۳۵۸ش، ص‌پنج).
به همین دلیل پنج آینه یک سال پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به هزینه خود شاعر چاپ شد. «اردى‌بهشت‌نامه»، که در ۲۲ سالگى آن را سروده، بهاریه* و در وصف طبیعت و شعرى بسیار احساسى است. «گلزار آدیس‌آبابا» شرح مأموریتى است ازسوى یونسکو به رعدى براى سفر به اتیوپى (حبشه)، با اشاره‌هایى به اوضاع و احوال سیاسى ـ اجتماعى آنجا و بیان سرگذشتى عاشقانه به موازات شرح اوضاع.
بیشتر ابیات این مثنوى را مى‌توان به نثر نوشت. «دو روز در کویر» شرح مشاهدات و تأملات شاعر در جریان سفرى به نواحى شرقى کشور، به همراه على‌اصغر حکمت، وزیر معارف وقت، و عده‌اى دیگر به‌منظور بررسى وضع تحصیلى آن مناطق است. در این مثنوى شاعر به ایام کودکى و نوجوانى خویش و اوضاع و احوال اجتماعى ـ سیاسى آن روزگار اشاراتى دارد. این مثنوى از حیث وصف زیباییهاى کویر بى‌نظیر است.
«غرور خودکامه و خیمه‌شب‌بازى سنا» منظومه‌اى است کاملا سیاسى و انتقادى و شاعر در بخشى از آن مدعى است که در دوره سناتورى مغضوب شاه شده و ساواک قصد جانش را کرده‌است (← همان، ص۳۴۸ـ۳۴۹). البته این مثنوى پس از انقلاب‌اسلامى و در زمانى انتشار یافت که هیچ‌گونه تأثیر سیاسى ـ اجتماعى در جامعه نداشت.
این مثنوى ضمیمه‌اى هم دارد که در خرداد ۱۳۵۸ سروده شده و به وقایع زمان انقلاب، اوضاع دانشگاهها و نابسامانى در اداره آنها اشاره کرده‌است (← همان، ص۳۸۸ـ۴۰۱). «برو ساقى»، آخرین مثنوى پنج آینه، اثرى است سیاسى ـ اجتماعى در بیان فساد و ستمها و بیدادگریهاى اجتماعى عصر پهلوى دوم.
رعدى (۱۳۵۸ش، ص‌شش) مى‌گوید این مثنوى را در ۱۳۵۲ش سروده و آن را تکثیر و میان عده‌اى از دوستانش به‌طور خصوصى توزیع کرده‌است (براى نقد این‌گونه انتقادهاى رعدى ← الهى، ص ۱۷۰ـ۱۷۱). پنج آینه نشان‌دهنده قدرت رعدى در سرودن مثنویهاى اجتماعى (افشار، ص ۱۲۶)، وصف پاره‌اى رویدادها، بیان بعضى حکایتها و خاطره‌هاست، و سواى شمارى از تک‌بیتها و برخى قسمتها، ارزش شعرى خاصى ندارد (← الهى، ص ۱۷۰).
باستانى پاریزى از قسمتهایى از این کتاب به‌نرمى و با بذله‌گویى انتقاد کرد (← ص ۲۲۱ـ۲۲۵) و رعدى در پاسخ او منظومه‌اى سرود و در آن یادداشتهایى گلایه‌آمیز آورد (← ۱۳۶۰ش، ص ۶۷۸ـ۶۸۰). رعدى در پانوشتهاى پنج آینه گاه توضیحاتى آورده که از نظر ادبى، تاریخى و حتى جغرافیایى حاوى اطلاعات و نکات سودمند است.
مجموعه نگاه از چهار بخش تشکیل مى‌شود: چکامه‌ها (قصاید)، غزلها، مثنویها و گوناگون (قطعه، دوبیتى، مسمّط، ترکیب‌بند و غیره). تاریخ و محل سروده‌شدن هر شعر قید شده و در آغاز شمارى از شعرها توضیحاتى آمده‌است که به شناخت بهتر فضاى شعر، و گاه مقصود شاعر، کمک مى‌کند. عنوان این مجموعه از شعرى به همین نام گرفته شده که مشهورترین شعر رعدى است و به زبانهاى دیگر هم ترجمه شده‌است و تعبیر و تفسیرهاى متفاوتى از آن دردست است.
چکامه «نگاه» ۴۹ بیت دارد، در ۱۳۱۴ش به سبک خراسانى سروده شده و سرشار از تصویرهاى زیبا، واژه‌هاى آهنگین و موسیقى حروف، به فارسى سره است که جز کلمه عربى «بنیان»، که آهنگ واژه‌هاى فارسى را دارد، واژه عربى دیگرى در آن به‌کار نرفته‌است. اهمیت «نگاه» در محتواى عاطفى عمیق، نگاه انسانى و بیان شکوهمندانه آن است.
«نگاه» در شعر سنّتى فارسى در شمار شاهکارهاى شعرى، نقطه اوج شعر رعدى و ماندگارترین آفریده اوست. رعدى از تفسیرهاى مختلف منتقدان از این شعر راضى نبود و به‌ویژه به نقد عبدالحسین زرین‌کوب (ص ۲۸۰ـ۲۸۱) از آن واکنش نسبتآ تندى نشان داد. بعدها توضیح داد که به‌رغم اینکه طرفدار سره‌نویسى نبوده، اما براى نشان‌دادن توانایى خود به مدعیان، چکامه را آگاهانه به فارسى سره سروده و فقط یک واژه عربى فارسى‌نما را به‌عمد در آن به‌کار برده‌است (۱۳۶۱ش، ص ۷۳۸ـ۷۴۳).
«نگاه» از همان آغاز اقبال عمومى یافت و با تشویق اهل‌نظر روبه‌رو شد (← همو، ۱۳۶۴ش، همان مقدمه، ص هشت؛ یوسفى، ص ۶۶۴). در مجموعه نگاه شعرى همپایه «نگاه» نیست، اما شعرهاى بسیارى در آن مجموعه چیره‌دستى رعدى را در قصیده‌گویى و غزلسرایى نشان مى‌دهد. مثنوى «کودک و سایه» (ص ۵۰۸ـ۵۱۰) از شعرهاى اخلاقى و اندرزى رعدى است. چکامه‌هاى «خارکن» (ص ۳۴ـ۳۹)، «دخترم گلناز» (ص ۵۱ـ ۵۵)، «دخترم سوسن» (ص ۸۶ـ۸۹) و «خورشید و ناهید» (ص ۱۱۶ـ۱۱۹) همگى به فارسى سره سروده شده‌اند، اما تصنعى در آنها احساس نمى‌شود.
«مرغ طوفان» (ص ۱۵۸ـ۱۶۶) شعر وطن‌خواهانه‌اى است که بیتى از آن (من مرغ طوفانم نیندیشم زطوفان/ موجم، نه آن موجى که از دریا گریزد) زبانزد شده‌است. رعدى در همه قالبهاى شعرى، به‌ویژه در قصیده، غزل عاشقانه و مثنوى اجتماعى ـ سیاسى چیره‌دست بود. حسین خطیبى (رعدى‌آذرخشى، ۱۳۶۴ش، مقدمه، ص هشت ـ بیست‌و سه)، ضمن اشاره به مطالعه مستمر رعدى در شعر گذشتگان، ویژگى اشعار وى را چنین برمى‌شمارد: تنوع در قافیه‌ها و ردیفها، طبع‌آزمایى در انواع شعر، تسلط بر واژه‌گزینى و پیوند کلمات، نواندیشى، اصالت در اندیشه و احساس.
برخى دیگر رعدى را از شاعران سنّت‌گراى موفق معاصر و جایگاه او را در صف بهار، پروین اعتصامى، ایرج‌میرزا، عشقى، شهریار، حمیدى شیرازى، رهى‌معیرى و ابوالحسن ورزى قرار داده‌و او رادر وصف احساسات درونى شاعرى بسیار توانا به‌شمار آورده‌اند (← فرشیدورد، ج ۱، ص ۲۵۷؛ آرین‌پور، ج ۳، ص ۵۵۴)؛ بااین‌حال به عقیده عبدالحسین زرین‌کوب (ص ۲۸۰)، او بیش از اندازه پاى‌بند سنّت بود، تا بدان حد که در شعر «نگاه»، قالب و زبان رایج در شعر سنّتى به اندیشه و احساس شاعرانه او زیان رسانیده‌است.
منابع : یحیى آرین‌پور، از صبا تا نیما، ج :۳ از نیما تا روزگار ما، تهران ۱۳۷۴ش؛ ایرج افشار، «]درباره[ پنج آینه از غلامعلى رعدى آدرخشى»، آینده، سال ۶، ش ۱و۲ (فروردین ـ اردیبهشت ۱۳۵۹)؛ صدرالدین الهى، «]درباره[ پنج آیینه : سروده دکتر رعدى آذرخشى»، مجله ایران‌شناسى، سال ۶، ش ۱ (بهار ۱۳۷۳)؛ محمدابراهیم باستانى پاریزى، «]درباره[ پنج آینه: مجموعه پنج منظومه از دکتر غلامعلى رعدى آذرخشى»، آینده، سال ۷، ش ۳ (خرداد ۱۳۶۰)؛ غلامعلى رعدى‌آذرخشى، «آینه ششم: ملاحظاتى بر نقد دکتر باستانى پاریزى بر پنج آینه»، در همان، سال ۷، ش ۹ و ۱۰ (آذر و دى ۱۳۶۰)؛ همو، پنج آینه، تهران ۱۳۵۸ش؛ همو، «چکامه نگاه و نقد ادبى»، آینده، سال ۸، ش ۱۱ (بهمن ۱۳۶۱)؛ همو، گفتارهاى ادبى و اجتماعى، تهران ۱۳۷۰ش؛ همو، نگاه : مجموعه‌اى از اشعار، تهران ۱۳۶۴ش؛ مهدى روشن‌ضمیر، یادِ یاران، تهران ۱۳۷۱ش؛ عبدالحسین زرین‌کوب، شعر بى‌دروغ، شعر بى‌نقاب، تهران ۱۳۴۶ش؛ کامیار عابدى، شاعرى از دیار آذر آبادگان: زندگى و شعر رعدى آذرخشى، تهران ۱۳۸۸ش؛ ابوالقاسم عارف قزوینى، «نامه مهم عارف قزوینى به رعدى آذرخشى»، آینده، سال ۱۵، ش ۳ـ۵ (خرداد ـ مرداد ۱۳۶۸)؛ خسرو فرشیدورد، درباره ادبیات و نقد ادبى، تهران ۱۳۶۳ش؛ مرتضى کامران، «شاعران گزیده معاصر: استاد غلامعلى رعدى آذرخشى»، گوهر، سال ۱، ش ۸ (شهریور ۱۳۵۲)؛ غلامحسین یوسفى، چشمه روشن: دیدارى با شاعران، تهران ۱۳۶۹ش.
عبدالحسین آذرنگ