یادداشت‌هایی از احسان یارشاطر و محمدرضا شفیعی کدکنی
به یاد ایرج افشار، پاسدار بزرگ فرهنگ ایرانی

به یاد ایرج افشار، پاسدار بزرگ فرهنگ ایرانی

استاد احسان یارشاطر:

افشار را همچنین باید پدر واقعی کتابشناسی در ایران محسوب داشت. درست است کسانی مانند زنده‌یاد دکتر مهدی بیانی، رئیس اسبق کتابخانۀ ملّی، برخی قدم‌های نخستین را از جمله تأسیس کلاسی برای کتابداری در دانشسرای عالی برداشتند، ولی دانشمندی که این علم را در ایران رونق بخشید و مثال‌های متعدد از ثمرات این علم را یا به‌تنهایی و یا به کمک همکارانی مانند کریم اصفهانیان و محمدرسول دریاگشت و پوری سلطانی به وجود آورد افشار بود.
از اقدامات اساسی دیگر افشار تأسیس نشریۀ فرهنگ ایران‌زمین با همکاری زنده‌یاد محمدتقی دانش‌پژوه و منوچهر ستوده بود که در آن عدۀ زیادی از رسائل تاریخی و ادبی و غیر اینها که حجم آنها به حجم مرسوم کتاب نمی‌رسید انتشار یافت.
بر اثر ممارست در مطالعۀ نسخ خطی افشار به‌خصوص پس از درگذشت دوست و همکارش، زنده‌یاد محمدتقی دانش‌پژوه به عنوان نسخه‌شناس طراز اول ایران شناخته شد. مجلۀ بسیار سودمند نامۀ بهارستان که به نسخ خطی می‌پردازد از تشویق و همکاری منظم وی بهره‌مند بود، همانطور که مؤسسۀ سودمند میراث مکتوب نیز از همکاری وی برخوردار بود.
شمارش کتاب‌هایی که افشار به تحقیق و طبع آنها پرداخته و یا مشوق طبع آنها بوده و عدۀ مقالاتی که به قلم آورده موجب شگفتی است، ولی از آن میان چاپ یادداشت‌های قزوینی در چند مجلد و زندگی طوفانی که تقی‌زاده دربارۀ زندگی خود نوشته است درخور ذکر مخصوص‌اند. افشار بسیاری از نامه‌ها و یادداشت‌های قزوینی و دکتر مصدق را نیز منتشر ساخت و در تحقیق سرگذشت اللهیار صالح که با وی نزدیکی ویژه داشت قدم‌های بلند برداشت.
چگونه می‌توان از مؤسسۀ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که عده‌ای از متون و آثار تحقیقی دربارۀ ایران را به طبع رسانید و هم تجلیل از دانشمندان طراز اول ایرانشناسی را بر عهده گرفته (نذیر احمد، ریچارد فرای، دو بروین، منوچهر ستوده) و یا از مجلّدات متعدّد ناموارۀ دکتر محمود افشار ذکری نکرد. در سال ۱۳۸۴ که انجمن بین‌المللی مطالعات ایرانشناسی (ISIS) جایزه‌ای برای مجموع خدمات فرهنگی و توفیق‌های علمی به بهترین دانشمندان ایران‌شناسی یکی در ایران و یکی در خارج از ایران در نظر گرفت، نخستین کسی را که در ایران انتخاب کرد به‌حق ایرج افشار بود…
افشار شوربختانه دیگر با ما نیست. برای من آسان نیست باور کنم که آن همه دانش و آگاهی و معرفت و غمخواری ایران و آن همه کوشش و پویایی و آن همه شوق به خدمت در خاک رفته باشد‌. باید به این دل خوش کرد که آثارش باقی است و زندگی‌اش به‌عنوان سرمشقی برقرار خواهد ماند.

احسان یارشاطر
۱۸ اسفند ۱۳۸۹

منبع: بخارا، شمارۀ ۸۱، خرداد-تیر ۱۳۹۰، ص ۱۱۹-۱۲۱

***

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:

حدود نیم قرن با او زندگی کردم در کوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمین‌های بیگانه، و یک جمله سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمی‌خواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.

یک بار که بعضی دوستان به ضرورتی می‌خواستند، در ساعاتی که مهمان او بودند، برنامه‌ای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامه موردنظر خویش را تماشا کنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دسته‌ای نبود ولی یک سیاست بزرگ را همواره پیش چشم‌ داشت و با آن زندگی می‌کرد و آن سیاست، مصلحتْ‌اندیشی درباره ‌سرنوشت جهانِ ایرانی بود.

در مراکز علمی جهان و در حوزه‌های ایران‌شناسی دانشگاه‌های کره زمین، هیچ‌کس از معاصران ما، اعتبار و حرمت ایرج افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، یارشاطر را هم به یاد می‌آورم.

در غربالی که ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم ایران، در عرصه فرهنگ کرده است ایرج افشار یکی از دانه‌های دُرشتی است که در کنار علّامه قزوینی، سیّدحسنِ تقی‌زاده، محمدعلی فروغی، علی‌اصغرِ حکمت، ابراهیم پورداود، علّامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بدیع‌الزمان فروزانفر، سیداحمد کسروی، اقبال آشتیانی، پرویز ناتل‌خانلری، غلامحسین مصاحب، علی‌اکبر دهخدا، صادق هدایت، ملک‌الشعراء بهار و نیما یوشیج قرار می‌گیرد،بی‌آنکه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچ‌ کدام ایشان داشته باشد و یا تکرار یکی از آنها بشمار آید.

او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی.

پژوهشگرانِ عرصه ایران‌شناسیِ جهان، در حوزه‌های تاریخ، مردم‌شناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، کتابشناسی و کتابداری و اطّلاع‌رسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بوده‌اند و خواهند بود. بزرگا مردا که او بود و دریغا و بسیار بار دریغا که به پنجاه «چهره ممتاز هم نمی‌توان جای خالیِ آن یگانه را پُر کرد.