گزارش دریادار احمد مدنی، استاندار خوزستان در سال ۱۳۵۸ (+ فایل صوتی)
چگونه آشوب گروهک «خلق عرب» در خوزستان دفع شد؟

۲۷ اسفند, ۱۴۰۰
چگونه آشوب گروهک «خلق عرب» در خوزستان دفع شد؟

پس از انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، در اثر پیدایش خلاء قدرت و بی‌توجهی دولت به خوزستان به ویژه در دو ماه اول که استاندار هم برای آنجا تعیین نشده بود، استان خوزستان دستخوش جولان نیروهای آشوب‌طلب پانعربی به ویژه با حمایت عراق شده بود. نیروهای خارجی و افراد سرسپرده به عراق در شهرهای خوزستان متشکل و مسلح شده بودند و خود را آماده می‌کردند تا با ایجاد آشوب در شهرهای مختلف، تبلیغات قوم‌گرایانه و طرح مطالباتی مانند تدریس در مدارس به زبان عربی و خودمختاری، گام‌های پرشتابی به سوی تجزیهٔ خوزستان بردارند. آن زمان، با تعطیلی پادگان‌ها و سستی در قدرت سیاسی و انتظامی حاکمیت ایران، گروه‌های تجزیه‌طلب و تروریست با حمایت قوی عراق فرصت بی‌نظیری در خوزستان یافته بودند تا شعله‌های آشوب در این منطقه را شعله‌ور کنند. البته عراق توطئه مشابهی نیز در منطقه غرب ایران با حمایت از احزاب تروریستی پانکردی پیش می‌برد که موجب آشوب‌ها و منازعات سختی گردید.

بالاخره در فروردین ۵۸ تیمسار احمد مدنی به استانداری خوزستان منصوب شد. او که پیشتر به عنوان نخستین فرمانده نیروی دریایی پس از انقلاب مشغول خدمت شده بود، از نفوذ اطلاعاتی و نقشه‌های عراق برای آشوب و تجزیه خوزستان تاحدودی اطلاع یافته بود. اما پس از ورود به استانداری، دریافت که دولت عملا هیچ کنترلی بر خوزستان ندارد و عوامل بیگانه و آشوب‌گران تجزیه‌طلب پانعربی و بعثی آزادانه مشغول تبلیغات و فعالیت هستند و درصدند تا به قول خودشان «جمهوری عربستان» ایجاد کنند. مدنی در طی ۱۰ ماه خدمت به عنوان استاندار خوزستان توانست بخشی از مهم‌ترین آشوب‌های جریان پانعربی به ویژه آشوب خرداد ۱۳۵۸ را که به زعامت گروهگی موسوم به «خلق عرب» صورت گرفت و مترصد شورشی مسلحانه در برخی شهرهای خوزستان و سپس اعلام جدایی این خطه از مام میهن بود، خنثی و سرکوب کند.

دربارهٔ وقایع این دوره، روایات کاذب تجزیه‌طلب‌ها و گروه‌های چپ و مخالفان شخص احمد مدنی مدعی کشتار وسیع اعراب در خوزستان هستند. امری که مطلقا حقیقت ندارد. سرکوب به حق شورش‌های مسلحانهٔ تجزیه‌طلبان و پیگرد ستون پنجم دشمن (عراق) در دورهٔ استانداری مدنی به طور حیرت‌انگیزی نسبتا با تعداد تلفات بسیار اندکی انجام گرفت و یکی از بزرگترین توطئه‌های پس از انقلاب اسلامی که می‌رفت شیرازهٔ کشور را از هم بپاشد، خنثی شد.

در ادامه گزارش تیمسار احمد مدنی از این وقایع در دورهٔ استانداری‌اش در خوزستان را شنیده و مرور می‌کنیم.

بخشی از مصاحبهٔ تیمسار مدنی با تاریخ شفاهی هاروارد دربارهٔ آشوب پانعرب‌ها در خوزستان در سال ۱۳۸۵

🔰 خلاصه موارد مهم گزارش دریادار مدنی از غائلهٔ خوزستان در ۱۳۵۸:

➖[گروه‌های تحت حمایت عراق] برای جدایی خوزستان تبلیغ می‌کردند. آن‌جا «خلق عرب» را درست کردند که به دنبال ایجاد «جمهوری عربستان» بود و پیشاپیش اسم‌های برخی شهرهای استان را هم عوض کرده بودند، مثلا محمره و فلان … گذاشته بودند.

➖جرج حبش می‌آمد در شادگان سخنرانی می‌کرد! از طریق عراق می‌آمد، آن‌وقت روابطش با عراق خوب بود.

➖من رفتم آقای شیخ طاهر آل شبیر را دیدم که به‌اصطلاح حضرت آیت‌الله عظمی آن‌جا شده بود و اعلامیه‌هایش را که صادر می‌کرد، رادیو عراق و رادیو کویت می‌خواندند. یک چیزی از او ساخته بودند، عظمتی به او داده بودند.

➖رفتم پیش آل شبیر. همه هم نشسته بودند توی اتاقش، دارودسته‌های خودش. هی گفت، «خلق عرب، خلق عرب.» اول خواست به عربی صحبت کند، گفتم که یا به فارسی صحبت می‌کنید یا من یک متد دارم که بیست دقیقه فارسی یادتان می‌دهم، جز فارسی به زبان دیگری صحبت نمی‌کنید. می‌دانستم فارسی می‌داند.

➖خطاب به آل شبیر و دارودستهٔ خلق عرب که اطرافش بودند، گفتم:
یک سانتیمتر از خاک خوزستان را محال است بگذارم از ایران جدا بشود حتی یک سانتیمتر. گفتم اگر باید پانصدهزار تا بکشم می‌کشم چون می‌بایست تکلیف را یکسره کنم. گفتم یک سانتیمتر نمی‌گذارم از خاک خوزستان جدا بشود.

➖تجزیه‌طلبان و تروریست‌های خلق عرب تحریک می‌کردند و می‌گفتند: «ما این استاندار را نمی‌خواهیم، استاندار محلی می‌خواهیم.»

➖در این داستان خلق عرب، ما سراغ داشتیم که حتی افراد توده‌ای یا از چریک‌ها به قیافه‌ عربی درمی‌آمدند، و آشوب می‌کردند و آتش‌سوزی راه می‌انداختند. عراق هم با کمال میل داشت کار خودش را می‌کرد.

➖«خلق عرب» نقشه کشیدند برای یک قیامی. اطلاعات گیر آوردم که این «خلق عرب» زیر لوای اعراب خوزستان، اما در حقیقت با پشتیبانی عراق می‌خواهند شلوغ کنند و به‌اصطلاح در یک حرکت همگانی خوزستان را اشغال کنند. و از خرمشهر این کار را شروع کردند. یک مرتبه به همان سبک تهران یک روز همه‌جا را آتش زدند. یک مرتبه خرمشهر رفت زیر آتش. این کار را در آبادان گسترش دادند، در شادگان کردند، در چند جای دیگر هم کردند. در اهواز هم کردند.

➖در فرمانداری خرمشهر مستقر بودم. رئیس شهربانی آمد پیش من گفت که «اشغال شد.» گفتم خاک بر سرت. گفت «چه بکنم؟» گفتم باید می‌ایستادی کشته می‌شدی. حالا هم می‌روید اگر نتوانستید شهربانی را پس بگیرید، به جایی که بیایید پیش من، دستور می‌دهم از دم تیربارانتان کنند.

➖در صبح روز شورش گروهک «خلق عرب»، ۴ نفر از نیروهای دولتی ایران را کشتند. مدنی دستور مقابله قاطع با جریان تجزیه‌طلب داد. در مجموع ۱۶ نفر از دو طرف در اثر این شورش کشته شدند. از عوامل شورش، ۲۵۰ نفر دستگیر و به دزفول منتقل شدند.

➖کسانی که تمایلات جدایی طلبانه داشتند تا آن روز در خوزستان نامی نداشتند. یعنی اینکه به‌عنوان سران عشایر باشند یا مردمان به‌نام عرب خوزستان، مطرح نبودند. این را عرض کنم که اعراب خوزستان که من با آن‌ها در تماس هستم کلا آدم‌های وطن‌پرستی هستند و توی جنگ عراق و ایران هم نشان دادند که آدم‌های وطن‌پرستی هستند. به آن مفهوم که جدایی‌طلب باشند نیستند. مردم خوزستان اصولاً خیلی وطن‌پرستند.

➖به سرکرده‌های خلق عرب گفتم: این لغت خودمختاری در خوزستان مطلقاً نباید به کار برده بشود. به شدت با آن مبارزه خواهم کرد. شما هم جز شعار همه زیر لوای یکپارچگی ایران اما مساوات و برابری شعار دیگری نباید بدهید. اگر دیدم کسی اسمی از خودمختاری برده به شدیدترین وجهی مقابله خواهم کرد، ههیچ هم واهمه ندارم که در روزنامه‌ها چی می‌نویسند، یا در رادیو بغداد یا کویت علیه من چی بگویند!

➖در پاسخ آل شبیر که می‌خواست تدریس به زبان عربی در خوزستان رسمی شود، پاسخ داد:
فرهنگ شما محترم، فرهنگ آذری، کردی، بلوچی محترم، چون فرهنگ ایران است. شما در خانه با زبان عربی با بچه‌ها و قوم‌خویشتان صحبت می‌کنید. زبان عربی را خودبه‌خود یاد می‌گیرید. در مدرسه هم باید زبان ملَت را یاد بگیرید که بتوانید با ملّت به زبان فارسی صحبت کنید. با مترجم که نباید صحبت کنید! در سراسر ایران باید تدریس به زبان فارسی باشد. و این «بایدِ ملّت» است. در خوزستان هم من به عنوان نماینده ملّت اجازه نمی‌دهم جز به زبان فارسی به زبان دیگری تدریس شود. البته زبان عربی هم باید ترویج شود، چون متعلق به ایران است.

➖در طول خدمت ۱۰ ماهه من در استانداری خوزستان، آشوب‌هایی در شهرهای مختلف استان [توسط جریان تجزیه‌طلب خلق عرب] رخ داد و مجموع کشته‌شده‌ها در زد و خوردهای پیش آمده [میان این تجزیه‌طلبان و نیروهای دولتی] ۴۹ نفر از دو طرف بود.

 

مشروح مصاحبه تیمسار مدنی دربارهٔ غائلهٔ خوزستان و چگونگی نجات ایران از فتنهٔ پانعربی:

مدنی (ج) – رفتم خوزستان درحالی‌که آن دو تا مسئولیت دریایی و چیز هم کماکان بود، دیدم واه چه وضعی است. جورج حبش می‌آید شادگان سخنرانی می‌کند.

مصاحبه‌کننده (س)- جورج حبش حضور داشت در خوزستان؟

ج- می‌آمد گاهی سخنرانی می‌کرد آن‌وقت از طریق عراق می‌آمد، آن‌وقت روابطش با عراق خوب بود. فلسطین از طریق دفتر خودش یک‌جور دارد فعالیت می‌کند، شاخه‌های چپ و چیز فلسطینی هر دو آن‌جا هستند. امل یک‌جور فعالیت دارد.

س- چه می‌گفتند این آقایان؟

ج- برای جدایی خوزستان. آن‌جا خلق عرب را درست کردند که جمهوری عربستان اسم‌های محمره گذاشته فلان، پیشاپیش اسم‌هایش را هم عوض کرده و جمهوری عربستان هم درست کرده که،

س- آقای جورج حبش؟

ج- نخیر آن خلق عرب که تحریک عراق می‌شد و تحریک دارودسته‌های از همه این‌ها هم می‌شد.

س- یک آقای آیت‌الله یک کسی هم آن‌جا بود که بعد بردنش قم،

ج- بله خود من.

س- اسمش چه بود؟

ج- شیخ طاهر آل‌شبیر، آن هم هی این‌جا رجز می‌خواند برای خلق عرب، خلق عرب، پرسیدم شادگان که این یارو جورج حبش می‌آید سخنرانی می‌کند مگر بخشدارش از شما کسب تکلیف نمی‌کند؟ گفت، «اصلاً بخشدارش تابع ما نیست اصلاً تماس با ما نمی‌گیرد.» گفتم جزیره مینو بخشدارش مگر چیز نمی‌کند؟ گفت، «اصلاً تماس با ما نمی‌گیرد.» گفتم سربندر، گفت، «اصلاً تماس نمی‌گیرد.» پنج‌تا از این بخشدارها را دیدیم اصلاً بالکل قطعند اصلاً تماسی ندارند مطلقاً، اصلاً جدا هستند. رفتم پیش آقای شیخ طاهر آل شبیر را دیدم که به‌اصطلاح حضرت آیت‌الله عظمی آن‌جا شده بود و اعلامیه‌هایش را که صادر می‌کرد، رادیو عراق می‌خواند و رادیو کویت می‌خواند. یک چیزی از او ساخته بودند عظمتی به او،

س- چه بود آقا در این اعلامیه‌ها؟ یکی‌اش را ممکن است توضیح بفرمایید؟

ج- همه برای خلق عرب بود دیگر! از این حرف‌ها که «خلق عرب در مضیقه هستند، می‌خواهند چیز باشند …

س- مستقل باشند، خودمختاری…

ج- «مستقل باشند، خودمختاری می‌خواهند، فلان می‌خواهند، ایران تمام این‌ها را استثمار می‌کند…»، هی از این ادا اطواری که حالا در کردستان نظیرش را می‌شنوید. من رفتم پیش شیخ طاهر آل شبیر. همه هم نشسته بودند توی اتاقش، دارودسته‌های خودش. آن ور هم توی مسجدش پر بود از این عوامل عراق. خانه‌اش هم به مسجد نزدیک بود. هی گفت، «خلق عرب، خلق عرب.» اول خواست به عربی صحبت کند، گفتم که یا به فارسی صحبت می‌کنید یا من یک متد دارم که بیست دقیقه فارسی یادتان می‌دهم، جز فارسی به زبان دیگری صحبت نمی‌کنید.

س- توی خانه‌اش شما این را به او گفتید؟

ج- بله، بله.

س- آن‌جا با نظامی‌های دیگر رفته بودید یا تنها رفته بودید؟

ج- نه من با یکی دو نفر بیشتر نرفته بودم.

س- خودتان تنها رفته بودید؟

ج- بله، با یکی دو نفر بیشتر نرفته بودیم.

س- گفتم یا فارسی صحبت می‌کنید یا من یادتان می‌دهم ظرف بیست دقیقه، شروع کرد فارسی صحبت کردن. چون می‌دانستم فارسی می‌داند. گفت که هی «خلق عرب، خلق عرب.» پیش این‌ها همه. گفتم چیه هی خلق عرب بازی راه انداختید؟ خیلی شدید. گفتم، خلق عرب بازی چیه راه انداختید؟ یک حکومت فاسدی بود علیه‌اش انقلاب کردیم در حکومت فاسد همه ملت ایران در شکنجه بودند، مردم ایران از همه جای ایران در شکنجه بودند. مردم ایران از همه‌جای ایران در حکومت بودند یعنی آن کُردش در شکنجه بود کُردش در حکومت بود. عربش در شکنجه بود عربش در حکومت بود کما این‌که جنابعالی حقوق‌بگیر ساواک بودید.

س- به او گفتید این را؟

ج- بله، گفتم کما این‌که جنابعالی حقوق‌بگیر ساواک بودید، در حکومت بودید، حالا به نوع دیگر در حکومت بودید. کرمانی‌اش در شکنجه بود کرمانی‌اش در حکومت بود. آذربایجانی‌اش در شکنجه بود آذربایجانی‌اش در حکومت بود. مردم ایران یک اقلیتی از همه‌جای ایران حکومت می‌کردند یک اکثریتی از همه‌جای ایران در شکنجه بودند حالا همه‌جای اکثریت قیام کردند، خلق عرب یا یک خلق چنانی نداریم، شما تافته جدابافته نیستید که هی داری این‌ها را مستثنا می‌کنی. این خلق عرب بازی چیه راه انداختی؟ این لغت را دیگر نشنوم و من استانداری هستم کارم هم از عهده‌ام ساخته است هر چه بگویم، نه ترسو هستم نه بی‌عرضه هستم از عهده‌ام ساخته است، یک سانتیمتر از خاک خوزستان را محال است بگذارم از ایران جدا بشود حتی یک سانتیمتر. گفتم اگر باید پانصدهزار تا بکشم می‌کشم چون می‌بایست تکلیف را همین خوب یکسره کنم، گفتم یک سانتیمتر نمی‌گذارم از خاک خوزستان جدا بشود. یا این‌کار از عهده من ساخته بود یا ساخته نبود، اگر آمدم قبول کردم ساخته بود که آمدم. … این بود که خیلی همچین محکم چیز کردیم.

س- پاسخی به شما نداد؟

ج- تحریک کرد که ما این استاندار را نمی‌خواهیم، استاندار محلی می‌خواهیم. این‌جوری بعدش شروع کرد.

س- ایشان تماس داشت با آقای خمینی؟

ج- آن‌وقت داشت. آن‌وقت فیلم بازی می‌کرد. با عراق تماس داشت، با آقای بازرگان هم تماس داشت، با همه تماس داشت. منتها داشت چیز [پنهان‌کاری] خودش را، ظاهراً گاهی قیافه موجهی می‌زد در برابر با آن‌ها. من می‌گفتم، آقا این دروغ می‌گوید هر چه می‌گوید. خیلی هم قیافه موجهی داشت. البته در کار خودش آدم ملایی است. اطلاعاتش خوب است بی‌خود توی این‌کار سیاست وارد شده. من یک دفعه به او گفتم، گفتم تو یک آدم باارزشی هستی در کار خودت بی‌خود توی این‌کار وارد شدی. بعد این جریان خاتمه نیافت تحریکات این‌ها ادامه داشت و دیگران و بسیاری هم بودند در این ماجرا آتش می‌زدند و این داستان خلق عرب را حتی کسان توده‌ای از داخل ما سراغ داشتیم به این قیافه‌های عرب درآمدند، از چریک‌ها درآمدند از دیگران که هی آتش می‌زدند. عراق هم با کمال چیز داشت کار خودش را می‌کرد و من مجبور شدم هم سفارت، فلسطین هم همچنین، مجبور شدم اول روی تلاش‌های عراق و فلسطین و این‌ها شدیداً کنترل کنم و آن را محدود کنم، تمام عراقی‌هایی که در کنسولگری و در مدرسه و کشتی‌رانی مشترک شط العرب ردشان کنم. چون می‌دانستم آن‌جا در حدود پنجاه شصت‌تا عوامل اطلاعاتی و امنیتی عراق مشغول کار بودند.

س- این‌ها ایرانی بودند؟

ج- نه عراقی. چون ما مدرسه عراقی در خوزستان داشتیم و توی کشتیرانی مشترک شط‌العرب که قرار بود مشترکاً اداره بشود نیمی ایرانی نیمی عراقی و یک سال در عراق یک سال در ایران نظارت بر امور کشتیرانی داشته باشند. آن یک سال نوبت ایران بود در اداره بندر[خرمشهر]. این‌ها جمع بودند که من اطلاع داشتم که بیست‌وسه چهارتا این‌ها بیشترشان مأمور اطلاعاتی هستند یا توی کنسولگری بیشتر مأموران اطلاعاتی هستند و افسران اطلاعاتی، این بود که لازم بود که آن‌جا را من تصفیه کنم. این‌کار را کردم مدرسه و همه این برنامه‌ها را انجام دادم و کنسولگری فلسطین را هم بستم و این‌جا هم بی‌پروا پیش رفتم خیلی بی‌پروا پیش رفتم.

س- منظورتان از بی‌پروا پیش رفتن چیست؟

ج- یعنی توهم نداشتم که این تهران چه می‌گوید یا چه چیز می‌گوید، خودم تصمیم می‌گرفتم خودم کار می‌کردم، دیگر یک خرده هیچ کاری با چیز نداشتم.

س- آیا برخوردی هم پیدا کردید توی این جریانات؟ برخوردهای محلی؟

ج- آن روز آن وقتی که این‌ها را داشتم جمع می‌کردم نه. ولی نقشه کشیدند برای یک قیامی. اطلاعات گیر آوردم که این «خلق عرب»،  زیر لوای اعراب خوزستان، اما در حقیقت با پشتیبانی عراق می‌خواهند شلوغ کنند و به‌اصطلاح در یک حرکت همگانی خوزستان را اشغال کنند. و از خرمشهر این‌کار را شروع کردند. یک مرتبه به همان سبک تهران یک روز همه‌جا را آتش زدند. یک مرتبه خرمشهر رفت زیر آتش. این کار را در آبادان گسترش دادند، در شادگان کردند، در چند جای دیگر هم کردند. در اهواز هم کردند که یک‌خرده افکار متآثر بشود. چون مرکز [تحرکات آشوب‌طلبان] خرمشهر بود برای این‌کارها من دفترم را خرمشهر قرار دادم و خودم رفتم توی صحنه عملیات یعنی آن مدت زمان همان‌جا ماندم نه پایم را تهران گذاشتم نه حای دیگرو همان توی قلب عملیات ماندم، چون اصل این بود خودم هم توی قلب عملیات باشم. بعد این برنامه‌ها را، خب، ناگزیر بودم با تحمل مقابله کنم به یک ترتیبی و خبر داشتم که یک روز را این‌ها می‌خواهند با یک هیجان عمومی و حمله همگانی ابتکار عملیات را دست بگیرند و با پشتیبانی عراق – البته عراق پس‌پرده نه ظاهراً. بعد یک دفعه خوزستان سقوط کند و به فرمی به خیال خودشان «جمهوری عربستان» را تشکیل بدهند. این بود که یک دفعه حمله کردند شهربانی را اشغال کردند در خرمشهر. به من هم موقعی که توی فرمانداری خرمشهر بودم اطلاع داده شد که شهربانی سقوط کرد و یکی دو نقطه دیگر هم. رئیس شهربانی آمد پیش من گفت که «اشغال شد.» گفتم خاک بر سرت. گفت، «چه بکنم؟» گفتم می‌ایستادی کشته می‌شدی. حالا هم می‌روید اگر نتوانستید شهربانی را پس بگیرید، به جایی که بیایید پیش من، دستور می‌دهم از دمتان را تیرباران کنند.

س- توانستند شهربانی را پس بگیرند؟

ج- بله، با کمک دژبان. یک دژبان قوی هم درست کرده بودم، پانصد نفر از کادر خیلی ورزیده در خوزستان، با کمک دژبان، شهربانی را پس گرفتند. ولی حمله ناگهانی «خلق عرب» از فردا صبحش بامدادان شروع شد.

س- در این پس گرفتن [شهربانی] کسی هم کشته شد؟

ج- نه اصلاً هیچ‌کس.

س- هیچ‌کس.

ج- آن‌جا اصلاً، ولی در آن حمله ناگهانی که فردا صبحش غفلتاً حمله شد…

س- باز هم در خرمشهر؟

ج- بله. برنامه این بود که سقوط کند. [در شروع حمله «خلق عرب»] یک مرتبه چهار نفر از ما بلادرنگ کشته شدند.

س- از نیروی دژبان؟

ج- از کل. از نظامی و غیرنظامی …  به من اطلاع دادند گفتم، مقابله کنید، مقابله کنید و شدیداً. چون دیگر …

س- چاره‌ای نیست.

ج- بله. مقابله کردند چندتا هم از آن‌ها کشته شد و مجموعا چهارده نفری توی این برنامه کشتار یا شانزده نفر یادم نیست، چهارده نفر یا شانزده نفر کشتار دو طرف بود. اما این با مقیاس آن و یورش‌ها و آن‌جور چیزها چیزی نیستو درست است که یک نفرش هم زیاد است ولی گاهی ما مقایسه می‌کنیم، این چیزی نیست. چون من گفتم بودم بیشتر هوایی بزنید به آن فرم که ما همیشه توی ارتش هیچ‌وقت به ملت شلیک نمی‌کردیم. به هوا می‌زدیم. گفتم ایجاد ترس بکنید و سعی کنید به این طریق [آشوب را خنثی کنید]. خود من هم چون در عملیات بودم و این‌جا ایستادم و اعلام می‌کردم که محال است بگذاریم حتی تا یک سانتیمترش را جدا کنید، این بود که این [به آشوب‌گران] فهماند که نه! ما محکم ایستاده‌ایم و تسلیم شدند و از کسانی که آتش‌بیار این شورش بودند در حدود دویست و پنجاه نفر را گرفتیم و فرستادیم دزفول توی زندان.

س- این‌ها کی‌ها بودند آقا؟ تبعه ایران بودند؟

ج- البته ظاهراً تبعه ایران بودند چون ظاهراً اما ما آن وقت شناسنامه‌ها را که نمی‌دیدیم ظاهراً می‌گفتند تبعه ایران هستند اما بیشترشان من حدس می‌زدم از این مرزهای حقوق بگیر هستند. و آرام گرفتند بعش هم من یک سخنرانی کردم و گفتم که ما حقوق شما را می‌خواهیم طبیعی است و حقوق یکسان. به آن‌ها اطلاع دادم که ضمن این‌که همه ملت ایران هستید و من هم به عنوان یک کارگزار وظیفه دارم در خدمتتان باشم اما این هم ناگفته نگذارم که اجازه هرج‌ومرج یا جدایی خوزستان را نخواهم داد. دیداری با نمایندگان خلق عرب من داشتم که این دیدار تا سه و نیم بعد از نیمه شب ادامه داشت.

س- کی‌ها بودند آقا این نمایندگان خلق عرب؟

ج- کسانی که خودشان خودشان را نماینده کرده بودند آن‌وقت.

س- از اعراب خوزستان بودند؟

ج- از اعراب خوزستان ولی کسانی از این‌ها که تمایلات جدایی طلبانه داشتند و تا آن روز در خوزستان این‌ها نامی نداشتند یعنی به‌عنوان سران عشایر باشند یا مردمان به نام عرب خوزستان مطرح نبودند. این را عرض کنم که اعراب خوزستان که من با آن‌ها در تماس هستم کلا آدم‌های وطن‌پرستی هستند و توی جنگ عراق و ایران هم نشان دادند که آدم‌های وطن‌پرستی هستند. به آن مفهوم که جدایی‌طلب باشند نیستند. مردم خوزستان اصولاً خیلی وطن‌پرستند و خیلی دقیق ما توی این جنگ ایران و عراق دیدیم نمونه‌اش را. آن‌وقت هم یک معدودی بودند که این‌کارها را می‌کردند این‌ها هم اکثریت را می‌خواستند بچرخانند و در خلال این احوال هم البته سعی می‌کردند از آقای آقا شیخ طاهر آل‌شبیر هم سوءاستفاده بکنند یعنی کسانی که، و او هم یک سادگی داشت گول این‌ها را می‌خورد یک وعده رئیس جمهوری و امثال این مثلاً گولش بزنند. به این‌ها هم قاطعانه گفتم، گفتم که این خودمختاری نه چیز بدی است نه چیز خوبی است … ما اجازه نمی‌دهیم کشور تفرقه بشود از هم جدا بشود از هم پاشیده بشود … من اجازه نمی‌دهم و این لغت در خوزستان مطلقاً نباید به کار برده بشود به شدت با آن مبارزه خواهم کرد. شما هم جز شعار همه زیر لوای یکپارچگی ایران اما مساوات و برابری شعار دیگری نباید بدهید. اگر دیدم کسی اسمی از خودمختاری برده به شدیدترین وجهی مقابله خواهم کرد، این را خیلی محکم صحبت کردم گفتم هیچ هم واهمه ندارم که توی روزنامه‌ها چه بنویسند، هیچ هم واهمه ندارم که توی رادیو بغداد یا تلویزیون بغداد یا کویت علیه من چه بگویند، من دینم را باید ادا کنم. من وظیفه‌ای دارم کاری به مطالب روزنامه ندارم می‌خواهد بد بنویسد می‌خواهد خوب بنویسد. آن را من خیلی اهمیتی نمی‌دهم. با این‌ها خیلی قاطعانه تکلیف را مشخص کردم. این بود که بعد این‌ها فهمیدند که مطلقاً دیگر در این مسیر خودمختاری با من به جایی نخواهند رسید تکلیف را یکسره کردم. بعد با آقاشیخ طاهر صحبت کردم گفتم شما باید تکلیفتان روشن باشد مشخصا بدانید که این‌جا این خلق عرب بازی و این مسائل را نمی‌توانید بهانه کنیدو البته حقوق باید محفوظ باشد مؤکداً می‌گویم باید تمام ملت ایران حقوق مساوی داشته باشند فرهنگ ایران هم فرهنگ اقوام ایران است. آمدند به من گفتند، «اجازه می‌دهید که ما این‌جا زبان عربی را تدریس کنیم در مدارس؟» گفتم که زبان عربی را اگر تدریس کنید آن‌وقت با من کرمانی با مترجم صحبت کنید؟ فرهنگ شما محترم فرهنگ کردی محترم فرهنگ آذری محترم فرهنگ بلوچی محترم، همه این‌ها محترم چون فرهنگ ایران است. شما توی خانه‌تان با زبان عربی با بچه‌تان با قوم و خویش‌های‌تان صحبت می‌کنید. زبان عربی را خود به خود توی خانه یاد می‌گیرید توی مدرسه هم زبان ملت را یاد می‌گیرید که بتوانید با ملت به زبان فارسی صحبت کنید با مترجم که نباید صحبت کنید که، اما فرهنگ شما هم محترم. بنابراین در، نه تنها در خوزستان در سرتاسر ایران باید تدریس به زبان فارسی باشد و این باید باشد، باید ملت نه باید من. بنابراین در خوزستان من به‌عنوان سخن ملت مطلقاً اجازه نمی‌دهم جز زبان فارسی زبان دیگری تدریس بشود اما زبان عربی هم باید ترویج بشود چون زبان فرهنگ ماست متعلق به ماست همان‌طوری که می‌گوییم فرهنگ آذری باید ترویج بشود چون متعلق به ماست فرهنگ ایران مجموعه‌ای‌ست از همه فرهنگ‌ها، این است که گفتم نه آن را هم اجازه نمی‌دهم مطلقاً باید به زبان فارسی باشد حتی اگر تهران چیز کند من اجازه نمی‌دهم، استعفا می‌کنم اجازه نمی‌دهم، باید آن یکپارچگی حفظ بشود بر بنیاد برابری و مساوات. این بود به هر طریق تکلیفم را با این‌ها همه روشن کردم. به شیخ طاهر هم گفتم، چون باز در سودای برنامه‌ریزی‌های خودش بود چاره‌ای ندیدم جز این‌که از خوزستان تبعیدش کنم به جای دیگر.