تصویر توسعه نیافتگی مناطق قومی/ ضرورت پرکردن شکاف انتظارات و واقعیات

۲۳ اسفند, ۱۳۹۳
تصویر توسعه نیافتگی مناطق قومی/ ضرورت پرکردن شکاف انتظارات و واقعیات

اجتماع و توسعه :عمده دلایل اجتماعی- اقتصادی حرکت های قوم گرایانه در منطقه کردستان و سایر حوزه های قومی کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ به نظر شما ریشه های آن چیست؟

در حوزهه ایی همچون بررسی مسائل در مناطق مرزی؛ معمولاً باید به تفکیک دو موضوع از هم توجه کرد. یک موضوع قومی و یکی مذهبی. به دلیل تحولات چند سده گذشته امروزه مرزهای سیاسی ایران با مرزهای فرهنگی منطبق نیست. به عبارت دیگر بخشهایی از حوزه تمدن کهن ایرانی، از دوره صفویه تا دوره قاجار از جمله منطقه قفقاز، منطقه آسیای میانه، منطقه بلوچستان از ایران تجزیه شد. در واقع بین مرزهای واقعی تمدنی و مرزهای سیاسی و سرزمینی ما با مرزهای فرهنگی و تمدنی و تاریخی ایران به تدریج شکاف ایجاد شد و این بر مناسبات سیاسی و فرهنگی درون جامعه ایران و نظام سیاسی بی تأثیر نبوده است. پس نکته اول ناهمگونی مرزهای سیاسی با مرزهای فرهنگی است.
نکته مهمتری که باید مطرح شود این است که در دوره صفویه مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور، حاکم میشود و در دوره مشروطه هم در اصل یکم متمم قانون اساسی مشروطه به صورت قانونی مذهب رسمی میشود. در دوره شاه اسماعیل تلاش میشود تمام مردم ایران شیعه شوند، در همین زمان بخشهایی از حوزه کردی که بیش از 25 عمارت کردنشین در منطقه غرب و شمال غرب ایران آن روزگار بودند، مقاومت میکنند و به دولت عثمانی می پیوندند. این امر در دوره های بعد بر ناهمگونی مرزهای سیاسی و فرهنگی کشور تأثیر گذار است، البته این را هم باید اضافه کرد که این تحول فقط در حوزه کردی اتفاق نیفتاده، بلکه در حوزه بلوچستان، قفقاز و حوزه های دیگر هم رخ داده است.
در این میان به تدریج در آن بخش هایی که از ایران جدا شده بودند و در قالب امپراتوری عثمانی، قفقاز، آسیای میانه، پاکستان و قبل از آن در هندوستان تحت سیطره بریتانیا قرار داشتند، با سست شدن پایه های اقتدار دولت های حاکم، یکسری جنبش های سیاسی شکل گرفت که بر هویت های محلی مردم آن سرزمین ها تاکید می کرد. همانطور که می بینیم زمانی که امپراتوری عثمانی فرو می پاشد ده ها کشور از این امپراتوری سر برمیآورد که از زمان جنگ جهانی اول تاکنون منشأ بخش قابل توجهی از مشکلات خاورمیانه بوده اند. حتی وقتی مرز برخی از کشورها مثل چاد، لیبی، سوریه، مصر، عربستان و عراق را نگاه میکنیم، میبینیم گویی با خط کش ترسیم شده و هیچ فرورفتگی طبیعی ندارد. در نتیجه کاملاً مشهود است که شکل گیری این مرزها در کش و قوس های سیاسی، فرهنگی و طی یک فرآیند تاریخی بوجود نیامده است.
در زمان فروپاشی امپراتوری عثمانی چند هویت ترکی، ارمنی، کردی و… سر بر میآورد. اولین نشریه کردی در مصر به نام کردستان منتشر میشود و اولین تکانه های ترک گرایی هم در شبه جزیره کریمه و حوزه قفقاز ایجاد میشود که بعد کم کم وارد ترکیه میشود. در واقع زایش حرکات پان کردی و پان ترکی از دوران زوال امپراطوری عثمانی است و سپس در ترکیه نوین  برجسته تر میشود. آن تحولات در ایران هم بی تأثیر نبود و نیم نگاهی هم به حوزه آذری و کردی ایران داشته است..
از سوی دیگر شکل گیری جمهوری آذربایجان و تغییر نام منطقه اران به منطقه آذربایجان در دوره پیش از حاکم شدن کمونیستها بر شوروی در انقلاب 1917 هم پدیده مهمی است که در بوجود آمدن حرکت های قومی در ایران تأثیر گذاشت. در آن زمان شیخ محمد خیابانی نام جنبش خود را ” آزادیستان” میگذارد تا نام آذربایجان تداعی بخش منطقه بالادستی ارس نباشد و مسیر خود را از آنان که به نوعی میتوانستند دشمنان سرزمین ایران محسوب شوند جدا میکند و بر ایرانیت خود تاکید میکند. به گزارش منابع تاریخی، شیخ محمد خیابانی بعد از روز اعلام آزادیستان، اعلام میکند نیروهای دموکرات در تجمعات خود حق ندارند ترکی حرف بزنند و باید فارسی حرف بزنند تا نشان دهند مسئله آنها با آنچه در کشور تازه تأسیس آذربایجان میگذرد، متفاوت است.
نکته دیگر این است که وقتی در اینجا تکانه های هویتی تازه ای در تعارض با واقعیت های تاریخی ایران، تمامیت سرزمینی و وحدت فرهنگی ایران شکل میگیرد و یا متوجه ایران میشود، مقاومتی در ایران شکل میگیرد و واکنش هایی برمی انگیزد، به ویژه این واکنش ها در مقابل پان ترکیسم و بعدها پان کردیسم نمود بیشتری دارد.
همزمان با این دوره، دو امپراطوری قدرتمند انگلیس در شبه قاره هند و شوروی کمونیستی، به شدت به ایران زدایی از فرهنگ و تمدن مناطق تحت سلطه خود میپردازند. البته این روند در روسیه تزاری آغاز شده بود و همزمان انگلیس هم زبان فارسی و نفوذ آن در شبه قاره هند را به شدت زیر سؤال میرود که این مسئله بازتاب های گوناگونی دارد.
در این فرآیند تاریخی، مسئله قومی در ایران به تدریج جا باز میکند و جنگ جهانی دوم فرصتی استثنایی در اختیار گفتمان چپ و مارکسیستی میگذارد تا از این فرصت به نفع خود استفاده کند. زمانی که ایران اشغال می شود، بنا به اسنادی که اخیراً از آرشیو حزب کمونیست شوروی کشف شده، استالین طی دستوری به “باقراف” حاکم آذربایجان شوروی، وی را مأمور میکند به جنبش های جدایی طلب ترک و کرد در گرگان و مازنداران و بخش های دیگر ایران کمک کند و آنها را فعال سازد و برای این کار حتی سازمان قومی شکل گیرد. تمام این تحرکات برای دستیابی شوروی به امتیاز نفت شمال از ایران بود و مهمترین ابزارش هم برای به دست آوردن این امتیاز، غیر از اشغال ایران، مسأله قومی و تحریک اقوام ایران بود.
نمونه ای از فعالیت شوروی سابق را در اینجا بیان میکنم؛ ما می دانیم که “پیشه وری” از معدود شخصیتهای سیاسی به اصطلاح کنشگر و فعالی است که از انقلاب مشروطه در تاریخ سیاسی ایران و اندیشه مارکسیستی مطرح بوده، وی به عنوان وزیر داخله میرزا کوچک خان جنگلی، از کمونیست های باسابقه ایرانی بود، اما همین فرد تا سال 1323 “پیشه وری” ایرانی است ولی پس از آنکه به نمایندگی مجلس 14 انتخاب میشود  و اعتبارنامه اش رد می شود ، در تابستان 1323 به باکو و حزب کمونیست شوروی میرود و دستورات لازم را برای تأسیس فرقه جدایی طلب آذربایجان، برمبنای زمینه حزب توده دریافت میکند. وی سپس به دستور باقراوف وارد آذربایجان میشود، بخش ایالتی حزب توده در آذربایجان را منحل می کند و حزب دموکرات آذربایجان تأسیس می شود و از اینجا “پیشه وری” ایرانی به “پیشه وری” دیگران تبدیل میشود.
در همین دوره ما با شکل گیری جمهوری مهاباد مواجه هستیم. در سال های 1321 تا 1323 در شهر مهاباد سازمانی کومله  با نام ” سازمان تجدید حیات کرد” فعال می شود و با سفر قاضی محمد به باکو به حزب دموکرات کردستان ایران تغییر نام پیدا میکند. در واقع واژه “دموکرات” در بسیاری از اقمار شوروی سابق مثل جمهوری دموکراتیک کره، جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) کاربرد رسمی داشت و در گفتار چپ آن زمان به معنی همراهی با گفتمان سوسیالیسم و لنینیسم-استالینیسم بود.
جریان های سیاسی قوم گرایانه در حوزه های کردنشین و آذربایجان در دهه 20 شمسی بر اساس اندیشه چپ شکل گرفتند و در دهه 50 در کردستان فرصت مجددی برای آنها مهیا میشود و در سال 57 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از فردای انقلاب به دلیل بی ثباتی حاکم بر کشور، فضای تازه ای برای حزب دموکرات کردستان ایجاد می شود.
بررسی های تاریخی نشان میدهد بعد از اعدام قاضی محمد، رهبر حزب دموکرات کردستان در سال 1325، تا سال 1357 به تدریج دو جریان در کردستان احیا میشوند. یک جریان ذیل فرقه دموکرات در باکو است که با راه اندازی رادیو “فرقه” ساعاتی را به پخش برنامه به زبان کردی اختصاص میدهد، و دیگری شعبه داخل کشور است که به صورت مخفیانه تا دهه 30 فعالیت میکند. شعبه داخل کشور حزب دموکرات در سال 1337 لو میرود. در سالهای بعدی رهبران این حزب هرکدام سرنوشت های مختلفی می یابند و عده ای نیز از که از جریان حزب دموکرات جدا شدند سلسله تحرکاتی را در مرزهای ایران انجام دادند که سرکوب میشود.
در 23 بهمن 57 و دقیقاً فردای پیروزی انقلاب اسلامی، دو اتفاق بسیار مهم در کردستان رخ میدهد. یکی خلع سلاح شهربانی مهاباد و دوم درگیری کردهای شیعه و ترک های قروه کردستان با پیروان شیخ هادی هاشمی که از فرقه های مشایخ کرد سنی قروه بود. در این درگیری 58 نفر کشته شدند که در واقع یکی از مهمترین تحرکاتی سیاسی با رنگ و بوی مذهبی بود.
پس از موضوع مهاباد، دولت موقت در 30 بهمن 57 تصمیم میگیرد هیاتی برای گفتگو با شخصیت های سیاسی کرد به مهاباد اعزام کند. همزمان در اول اسفندماه 57 پادگان مهاباد غارت می شود که به قول یکی از رهبران احزاب کردی این امر برای زهرچشم گرفتن از دولت موقت بوده است. خلع سلاح شهربانی مهاباد نقطه عطف درگیری های کردستان است زیرا با غارت پادگان هزاران اسلحه در اختیار احزاب مخالف قرار گرفته بود. این حرکت علاوه بر اینکه موجب بالارفتن امکان جنگ و درگیری میشد در کنار وضعیت بی ثباتی حاکم بر سراسر کشور که نهادهای کهن زیر سؤال رفته اند، نظم پیشین از هم پاشیده و نظم جدید هنوز مستقر نشده و بخش های زیادی از گروه های چپ خواهان انحلال ارتش بودند و طبیعتاً ارتشی هم نبود ندارد، بسیار خطرناک بود.
از یک طرف بی نظمی و از طرفی دیگر خواسته های متعدد گروه های سیاسی انقلابی موجب شد که گروه های چپ کم کم وارد حوزه های قومی شوند که از مهمترین آنها میتوان به حرکت چریک های فدایی خلق، گروه اشرف دهقان و پیکار به سمت مهاباد، ترکمن صحرا، زاهدان و خوزستان اشاره کرد. به دلیل حضور گروههای چپ و قوم گرا در آذربایجان، کردستان، سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا کم کم درگیری ها شروع میشود و اتفاقات خونینی در آنجا رخ میدهد. به عنوان نمونه در کردستان در اواخر اسفندماه 57 در شهر سنندج میان هواداران کاک احمد مفتی زاده (رهبر جماعت مذهبی سنندج) با گروههای چپ گرا بر سر اداره شهر اختلافاتی رخ میدهد.
در واقع اگر بخواهیم به موضوع چالش های سیاسی و قومی در ایران بپردازیم متوجه می شویم که پس از انقلاب اسلامی این چالش به تدریج شکل سیاسی به خود میگیرد و عده ای تلاش میکنند اقوام ایرانی را سیاسی کنند. این موضوع از منظر تئوری یعنی قومیت سازی، قومیت هم به معنی سیاسی شدن اقوام است. این در حالی است که سیاسی شدن اقوام هیچ گاه در ایران موفق نبوده است چرا که کل جامعه قومی با آن همراهی نمی کنند ولی هزینه های بسیار سنگین انسانی، اقتصادی و اجتماعی در پی دارد. به عنوان نمونه سلسله درگیری های کردستان که از سالهای 58-67 شروع می شود تا سال 67، بیش از 20 هزار نفر تلفات دارد که بخشی از آن متعلق به گروه وابسته به دولت از جمله ارتش و سپاه، بخشی متعلق به گروه های مارکسیست و احزاب کرد و بخش عمده ای از آن به نیروهای بومی کرد تعلق دارد که در برابر نیروهای دموکرات-کومله، پیکار و فدایی و … ایستاده بودند. ضمن اینکه چندین هزار نفر از آنها در درگیری بین خود گروه های رقیب از جمله دمکرات با کومله، کومله با چریک فدایی و… کشته شدند. این داده ها نشان میدهد که چه وضعیت بی ثبات و ناآرامی بر منطقه حاکم بوده و عوارض و پیامدهای تغییرات پس از انقلاب، درگیری های خونین پیش آمده که در لابه لای این درگیریها دهها و صدها نفر انسان بی گناه قربانی منازعات شدند.

 

•     اجتماع و توسعه :در اینجا این موضوع مطرح میشود که آیا بنیادگرایی مذهبی نیز جایی در این منازعات قومی داشته است؟

کردستان به طورعام هیچگاه خواستگاه بنیادگرایی مذهبی اعم از شیعه یا سنی نبوده است. در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد کردهای ایران شیعه مذهب هستند که سکونتگاه آنها از ایلام و کرمانشاهان شروع میشود و تا شاهین دژ در آذربایجان غربی ادامه دارد. اما گروه دوم در کردستان اهل سنت هستند که بازهم از حوزه های آذربایجان غربی و کردستان تا اروامانات کرمانشاه را در بر می گیرد. ضمن اینکه در کردستان جمعیت سومی هم داریم که معروف به اهل حق هستند که یاری و یارسان دو تلقی از این جمعیت است و گروهی آنها را بخشی از شیعه میدانند و گروهی آنها را فرقه متفاوتی میدانند. البته برخی نزدیکی بین علوی ها، ایزدی ها، یاری ها و کاکه ای ها را بسیار زیاد می دانند اما ساختار آنها با هم متفاوت است چرا که علوی های ترکیه به شیعه بسیار نزدیک ترند و شاه اسماعیل صفوی برای آنها در حد یک شخصیت تقدیس شده است. اما داستان اهل حق و جامعه یاری داستان متفاوتی است هر چند اهل حق لزوماً به کردهای ایران مختص نیستند و در جامعه ترک در آذربایجان و یا در شمال کشور هم حضور دارند.
اما وقتی به بحث تقاوت های مذهبی در کردستان بازگردیم می بینیم که در حوزه کردنشین، کردهای شیعه اساساً در تاریخ معاصر درگیر فضای قومی یا مذهبی نبودند. هیچ شخصیت برجسته قوم گرای کرد را در میان رهبران احزاب کرد دموکرات، کومله و پیکار و فدایی شاخه کردستان پیدا نمی کنید که شیعه یا اهل حق باشد.
ضمن اینکه جامعه اهل سنت در کردستان، هم جامعه بسیار متساهلی بوده است و بنیاد گرایی زمینه ای آنجا نداشته است. از فردای تصویب قانون اساسی،طرح قانون اساسی در تابستان 58 برای رسمیت مذهب تشیع، برخی نارضایتی ها در بین اهل سنت ایران به تدریج شروع شد در بلوچستان مولوی عبدالعریز،در کردستان کاک احمد مفتی زاده و دیگران شروع کردند به انتقاد که بهتر است در قانون اساسی رسمیت با اسلام باشد نه به شیعه،مقاومت شد مهمترین مقاومت از طرف ایت ا…شریعتمداری و آیت ا… منتظری ودیگر مراجع بود آنها مقاومت کردند،آیت ا… خمینی موضع دیگری داشت.
در اواخر پاییز 58 دکتر ابراهیم یزدی از طرف آیت ا… خمینی مامور رسیدگی به مسئله بلوچستان شد البته بعد از استعفای دولت موقت،یزدی طی گزارشی به آیت ا… خمینی می گوید مهم ترین خواسته نخبگان و ناراضیان سنی بلوچ این است که مذهب شیعه رسمی نباشد یعنی رهبران مذهبی منطقه،آنها خواسته هایشان این بود. جالب اینجاست که آیت ا… خمینی در پیامی مکتوب به یزدی اعلام می کند چه اشکالی دارد در اولین رفراندم، شیعه را به رفراندم می گذاریم و اگر خواسته مردم این بود آن را تغییر می دهیم. ما می دانیم که در مقدمه قانون اساسی فعلی آمده است که بحث مذهب در جمهوری اسلامی لایتغیر است. ولی از نظر ایت ا… خمینی در پاسخ مکتوب به دکتریزدی این اصل می تواند مورد تجدید نظر قرار بگیرد. شورای شمس در چنین شرایطی شکل می گیرد متشکل از رهبران مذهبی مناطق کردنشین غرب و بلوچستان ،مولوی عبدالعریز،احمد مفتی زاده و… در اعتراض به این اصل،دو گروه عمده سنی البته گروههای اقلیتی هم از فارس های اهل سنت مثل فارس های جنوب استان هرمزگان در بندر لنگه و… با آنها همراهی می کردند که درگیری هایی هم در آن منطقه رخ می دهد مسئله هنوز به بنیاد گرایی نرسیده است چون بنیاد گرایی سُنی در دنیا هنوزجان ندارد
در دو دهه اخیر ما شاهد تحولاتی در دنیای اهل سنت هستیم. در زمان اشغال افغانستان توسط قوای شوروی، گروه های جهادی که در افغانستان شکل میگیرند از سوی جهان عرب تغذیه می شدند و در زمان شکل گیری فعالیت های بن لادن، شخصیت های مصری مثل ایمن الظواهری و دیگران هم وارد این فضا می شوند و پاکستان فرصتی برای این گروه ها محسوب می شود. اشغال افغانستان اجازه می دهد که پیوندی بین دو گروه مهم سُنی یعنی حنفی ها و حنبلی ها تقویت شود. در پاکستان و مجموعاً شبه قاره هند فرقه مذهبی با نام “دیوبندی” وجود دارد که فرقه ای بسیار قدرتمند، به نسبت کم شمار و ضد استعماری است که از دوره استعمار هند و شبه قاره شکل گرفته بود و با اینکه حنفی بودند اما با سنی های حنبلی پیوند خورده بودند. سنی های حنفی حدیث گرا و فقه محور نبودند، با توجه به اینکه امام حنیفه رهبر و بنیانگذار فقه حنفی به دلیل رشد در فرهنگ و تمدن ایرانی تحت تأثیر این فرهنگ بسیار متساهل و عقل گرا بود اما سنیهای حنبلی با خاستگاه شبه جزیره عربستان و منبع اصلی بنیادگرایی اسلامی، دارای تفکری به شدت سنت گرا و شریعت محور هستند.
در شبه قاره حدود 400 تا 500 میلیون مسلمان داریم. پاکستان در دوره ای شکل گرفت که تنها ابزارش برای مقابله با هند، اسلام بود. پاکستان کشور بسیار فقیری است که هنوز نتوانسته از مواهب توسعه به نحو شایسته ای استفاده کند و شاخص های توسعه در آنجا بسیار پایین است.
 به طور نمونه باید اشاره کردم که فاصله محل سکونت نیمی از مردم ایالت بلوچستان پاکستان به نزدیکترین دستشویی دارای آب بین 500 متر تا 5 کیلومتر است. نبود آب، حمام شخصی در منازل، جاده، آب و برق، مدرسه از دیگر شاخصهای عدم توسعه پاکستان است. در جایی که بیشتر دخترها مدرسه نمیروند و معدل سواد زیر 50 درصد و برای زنان زیر 30 درصد است، حداقل دوازده هزار مدرسه علوم دینی وجود دارد که اسلام را با دو شاخصزمینه های اسلام تکفیری و جهادگرا آموزش می دهند. مدرسه علوم دینی در پاکستان هم با تصور مرسوم مدرسه با 30 شاگرد متفاوت است و هر کدام چندین هزار شاگرد دارند که بسیار برای یک تحلیل گر مهم است.
پاکستان بمب اتمی دارد و در عین حال این تعداد مدرسه علوم دینی که کنترل چندانی بر فعالیتهایشان وجود ندارد، مشکلاتی ایجاد میکند. در جامعه فقیر پاکستان، که بسیاری از حقوق اولیه شهروندان در آن به رسمیت شناخته نشده و دولت پاکستان به دلیل مواجه بودن با بحران قومی در بلوچستان، تنها راه مقابله با بلوچ های تجزیه طلب را اسلام سیاسی میداند از همین رو این نوع نگرش را در آن منطقه تقویت میکند تا از این طریق هم در افغانستان نفوذ کند و هم با بلوچ های تجزیه طلب مقابله کند.
منطقه هم بافت قبیله ای دارد و به هر حال ممکن است این تحولات بر جامعه اهل سنت ایران هم تأثیر بگذارد. اتفاق 11 سپتامبر، حضور بن لادن و اشغال افغانستان توسط آمریکا جاذبه بیشتری برای آنهایی که کشش و علایق مذهبی به اسلام سلفی داشتند ایجاد کرد.
حادثه بعدی که موضوع بنیادگرایی مذهبی را پیچیده تر میکند، حمله آمریکا به عراق است. این حمله باعث شد سلفیها در عراق به ویژه در مناطق مرکزی و شمال غربی (نینوا و موصل، الانبار، رمادی و فلوجه) قدرتمند شوند، اسلام سلفی در آنجا با بازماندههای بعث درهم آمیخت. حال اگر تحولات سوریه را هم اضافه کنیم متوجه میشویم که در سالهای اخیر فرصتهای تازهای برای اسلام سلفی در سوریه مهیا شده که در هر صورت بی تأثیر نیست. افزون بر این برخی اقدامات ناپخته برای جلوگیری از مشارکت شهروندان اهل سنت در ساختار کلان مدیریت کشور هم به اضافه مواردی از کج سلیقگی های گاه و بیگاه علیه اعتقادات و شخصیت های مورد احترام اهل سنت موجب میشود داستان اهل سنت در کشور با معادله تازه ای با نام اندیشه سلفی رو به رو شود.

•    اجتماع و توسعه :به نظر شما تأثیر تقسیم بندی ساختار قدرت در عراق بعد از صدام بر کردهای ایران چگونه بوده است؟

کردهای عراق بخشی از حوزه تمدنی ایران کهن بوده اند و سرنوشت کردهای عراق برای ما ایرانیان بسیار مهم است. اما باید ابتدا دو موضوع را از هم تفکیک کنیم. موضوع اول این بود که پیش از سال 1991 و جنگ عراق و کویت، کردها به تدریج در کردستان عراق صاحب نفوذ شدند. آنها به دلیل همکاری با نیروهای ایرانی در جنگ عراق علیه ایران در سلسله عملیاتهای نصر، فتح و والفجر 10 در منطقه مستقر میشوند و بارزانی و طالبانی هم نیروهای ایرانی را همراهی میکنند و کم کم بخش هایی از کردستان عراق تحت تأثیر حضور نیروهای کرد قرار میگیرد ضمن آنکه جنگ 1991 این فرصت را میدهد که کردها در منطقه کردستان عراق و شیعه ها در جنوب عراق صاحب نفوذ شوند.

•    اجتماع و توسعه :در این دوره چه تاثیراتی بر جامعه کردی ایران وارد شد؟

ما شاهد دو تأثیر در حوزه کردی ایران هستیم، یک تأثیر حوزه تکفیری است که ربطی به کردها ندارد ولی به تدریج در حوزه کردی عراق و پس از آن حوزه کردنشین ایران تأثیر میگذارد. این تأثیر تا به آنجا بود که برخی کردهای اهل سنت ایرانی رفتند در کنار اعراب سُنی تکفیری که دشمن کردها بودند، با آمریکایی ها در فلوجه جنگیدند و کشته شدند.
نکته بعدی در ارتباط با کردستان عراق است که این منطقه رابطه تنگاتنگی را میان کردهای عراق با دولت جمهوری اسلامی ایرا ن ایجاد کرده است. به عبارت دیگر شرط ایران برای کردستان عراق، عدم انجام هر گونه عملیات نظامی در خاک ایران علیه دولت ایران است. این موضوع تنش را کاهش میدهد و شاهد هستیم که از زمان تشکیل کردستان عراق به شکل کنونی هیچ گروه کرد ایرانی از خاک عراق برای عملیات علیه به خاک ایران نیامده است. در حال حاضر وضعیت کردها در سوریه به شکل کانتون خودمختار است چرا که کردهای سوریه مثل کردهای ایران و عراق به هم متصل نیستند و طی سیاست عربی سازی کردها در دوره حافظ اسد، کردها در مناطق سکونت اعراب زندگی میکنند و از سایر مردم جدا نیستند.

•     اجتماع و توسعه :برخی عنوان میکنند که بخش هایی از کشور که از تنوع قومی بیشتری برخوردار است تا حدی نسبت به سایر بخش های دیگر از کمتر توسعه یافته است، به نظر شما تا چه اندازه میتوان عامل نامتوازن بودن برنامه های توسعه کشوری را در بروز این مسئله دخیل دانست؟

ابتدا باید ببینیم میان جغرافیای قومی و جغرافیای توسعه انطباق کامل وجود دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید به چند نکته اشاره کرد. اول اینکه هر شهروند ایرانی حق دارد به شاخص های توسعه دسترسی داشته باشد و از توسعه نیافتگی جایی که زندگی میکند ناراضی باشد. فرصت های بهتر، انسانی تر، مناسب تر و دسترسی بیشتر به امکانات و رفاه حق شهروندی تمام ایرانی ها است و حق دارند آن را مطالبه کنند و از دولت بخواهند توجه بیشتری به آنها داشته باشد. دیگر اینکه هیچ کدام از دولت ها در تاریخ معاصر تا امروز در زمینه توسعه به صورت تام و تمام موفق نبوده اند و این مسئله در آمارهای موجود نسبت با سایر کشورها مشهود است.
اما سوی دیگر موضوع روایت هایی است که از توسعه نیافتگی برخی مناطق منتشر می شود. ما در کشور مناطق بسیاری داریم که از نظر شاخص های توسعه وضعیت متفاوتی باهم دارند. ضمن اینکه جامعه ایران، جامعه توسعه یافته کاملی نیست و در ردیف کشورهای در حال توسعه قرار دارد و دیگر اینکه اساساً توسعه کشور در بخشهای مرزی و کرانه ها در 70 سال گذشته با برنامه ریزی ناموزن و نامتوازنی همراه بوده و نقاط مختلف از فرصت های توسعه ای برابر برخوردار نبودند. این موضوع میتواند جنوب استان کرمان که فارس زبان و شیعه مذهب هستند باشد یا بخشهایی از خراسان که فارس زبان هستند و یا زابل باشد که اسطوره های ایرانی رستم و شاهنامه در آنجا شکل گرفته و یا میتواند بانه و چابهار سُنی نشین باشد.
ضمن اینکه اسناد زیادی از ابراز نظر و کلام مسئولان کشوری و تاکید بر محرومیت زدایی وجود دارد در واقع اراده حاکمیت بر توسعه همه بخش ها به خصوص بخش های محروم است و در هیچ برنامه ای دیده نمیشود که تعمداً تلاش شود مناطقی به زور محروم نگه داشته شوند! اما باید توجه داشت که جغرافیا سهم موثری در توسعه دارد. با وجود این پراکندگی جغرافیایی و سختی بسیار، تحولات شگرفی در حوزه شاخص های توسعه انسانی و عمرانی بسیاری از روستاها رخ داده است. این فرض که به دلیل وجود یک قوم در منطقه آن منطقه نتوانسته توسعه پیدا کند نکته غلطی است. چرا که برخی مناطق کشور هستند که یک قوم خاص در آنجا ساکن اند و جزء مناطق برخوردار کشور محسوب میشود که نمونه آن تبریز است. اگر قرار بود توسعه کشور قومی باشد باید اکنون تبریز جزء مناطق محروم کشور میبود. البته اتفاقی که در توسعه نامتوازن رخ داده، ناموزون بودن توسعه در درون استانها است. می ببینید که امکانات استان ها بیشتر در مرکز استان متمرکز است که به طور نمونه موجب می شود در کردستان سطح توسعه سنندج با مریوان قابل مقایسه البته مریوان هم بادزلی قابل مقایسه نیست این نامتوازن بودن تا اعماق روستا های کشور خودش را نشان می دهد کما اینکه بین تبریز و ورزقان و هریس هم دسترسی به شاخص های توسعه قابل مقاسه نیست این را می گویم چون تجربه کار میدانی این را نشان می دهد اسناد توسعه ای هم این را نشان می دهد. واقعا تفاوت ها بسیار زیاد است آیا تعمدی است که تبریزی ها می خواهند حقوق شبستری ها،هریس و ورزقان را ضایع کنند؟ آیا در کردستان معاون برنامه ریزی استاندار که کرد اهل سنت است برنامه ای دارد که مردم مریوان را از مزایای توسعه محروم نگه دارد؟ و یا فرماندار بومی بانه که اتفاقا کرد اهل سنت است برنامه ای دارد که دشت عباس آباد،دشت شیلر را از توسعه محروم کند؟به نظر می آید که به همان میزان که رئیس برنامه و بودجه کشور در تهران سوءظن را نسبت به کردستان ندارد،مدیر کل برنامه و بودجه در کردستان هم همان سوءظن را نسبت به محیط خودش ندارد.
نکته مهمی که در این بخش باید به آن پرداخت بحث چشم انداز بلند مدت امنیت است. این چشم انداز در دو وجه خود را نشان میدهد. یک وجه آن در زمان جنگ عراق علیه ایران بود. پس از شروع جنگ ظرفیت تجاری و اقتصادی مناطق غربی و جنوبی کشور از جمله خرمشهر و آبادان به شدت در معرض تهاجم و نابودی قرار گرفت، از این رو در همان دوره تصمیم گرفته شد برای عدم دسترسی دشمن به مراکز صنعتی، بهتر است سرمایه گذاریها در مرکز کشور انجام گیرد تا در دسترس نباشند. اما این رویه بعد از جنگ هم ادامه پیدا کرد، چرا که وقتی جایی سرمایه گذاری میشود مجبورید تا پایان پروژه آن را ادامه دهید و استمرار کار هم بودجه میخواهد که این بودجه باید به طور فزاینده تزریق شود.
از سوی دیگر ناامنی های محلی در کردستان، بلوچستان و برخی از مناطق قومی در سه دهه اخیر موجب فرار سرمایه شده است. در واقع هر جا که چشم انداز بلند مدت امنیت نباشد سرمایه گذار هم حاضر به سرمایه گذاری نیست. هم اکنون در بانه، پیرانشهر و سردشت به دلیل تجارت غیر رسمی ناشی از تحریم ها با عراق، بسیاری از کالاها وارد کشور میشود و همین موضوع عده ای را صاحب درآمدهای نجومی کرده است. اما همین سرمایه داران کرد که در خلیج فارس کِشتی و یا در چین کارخانه دارند حاضر به سرمایه گذاری در منطقه خودشان نیستند. بعضی ها ممکن است بگویند اجازه سرمایه گذاری وجود ندارد اما زد و بند اداری و بوروکراسی پیچیده در همه مناطق وجود دارد. از سوی دیگر تصویری که گروه های قوم گرا در خارج از کشور از منطقه کردستان ارائه میدهند، تصویر ناامن و بی ثبات است که این خود سم مهلک و ضربه ای محکم به برنامه های توسعه است چرا که سرمایه گذاران غیر دولتی و حتی بومی را دچار تردید می کند.
با این تفاصیل به نظر نمی آید جغرافیای قومی با جغرافیای توسعه در کشور منطبق باشد و عوامل توسعه نیافتگی مناطقی از کشور را باید در متغیرهای دیگری به جز اقوام جستجو کرد. ضمن اینکه بعضی از گروههای قومی علیه یکدیگر شایعه پراکنی میکنند، به طور مثال فعالان پان ترک مدعی هستند دولت به فعالان کرد در مرزهای ترکیه و عراق فرصتهای بی نظیری داده تا بتوانند با تجارت قدرتمند بشوند و از نفوذ پان ترکها جلوگیری کنند، در حالی که اینها تنها تحلیل های ذهنی و خیالی است.

•     اجتماع و توسعه ::از نظر شما دولت به عنوان مجری اصلی برنامه های توسعه ای چه اقداماتی میتواند انجام دهد تا این حوزه بهتر سامان پیدا کند؟

باید توجه داشت که برنامه ریز و صاحب سرمایه اصلی کشور، دولت است و نقش دولت برای کاهش شکاف های توسعه ای بسیار با اهمیت است. دولت در چند دهه گذشته نتوانسته عادلانه، دقیق و کارشناسانه به مسئولیت های توسعه ای خود عمل کند و بخش زیادی از توسعه نیافتگی ناشی از کارکردهای منفی دستگاههای دولتی در سطوح ملی و محلی است که باید برای این مهم چاره اندیشی شود. در واقع دولت تمامی سرمایه ها و امکانات کشور را در اختیار داشته اما به اندازه مسئولیت هایش نتوانسته پاسخگوی نیازهای توسعهای کشور باشد. ضمن اینکه قبل از هر راه حلی، دولت میتواند از نظر قانونی و حقوقی فرصتی را مهیا کند که سازمانهای مربوطه در حوزه برنامه ریزی دانش خود را افزایش دهند. نبود دانش کافی برای هر تصمیمی قطعاً نتیجه عکس میدهد.
 نکته دیگر پر کردن شکاف ملت و حاکمیت است تا مشارکت عمومی به طور کلی گسترش یابد. باید به مردم ایران اعتماد کرد و فضای سیاسی و فرهنگی متناسب با این روزگار را حق مردم دانست. نکته دیگر اینکه دولت میتواند در بعضی از مناطق با اهل سنت گشاده دستانه تر برخورد کند. مشارکت اهل سنت در این حوزه به تمرکز زدایی از ساختار دولت در بخش اقتصادی و شناسایی فرصتهای خاص هر منطقه برای سرمایه گذاری کمک میکند.
اما همه اینها باید از حوزه عمومی به حوزه تخصصی منتقل شود تا دولت به دور از حوزه سیاسی و پوپولیستی شده، فشار افکار عمومی یا نمایندگان مجلس و گروهای ذینفوذ، از مسیر عقلانی و کارشناسی جدا نشود تا بتواند بخشی از مشکلات را حل کرد. ضمن اینکه توسعه لزوماً فقط با گامهای دولت صورت نمیگیرد و نهادهای اجتماعی را هم باید درگیر کرد. توسعه پایدار تحت تأثیر متغیرهای اجتماعی و سیاسی است و به همین منظور برای توسعه کشور باید از همه امکانات اجتماعی و سیاسی موجود سود جست. ضمن اینکه ایران با داشتن منابع بزرگ، نیروهای انسانی متخصص در داخل و خارج فرصتهای زیادی برای پرکردن شکاف انتظارات توسعهای و واقعیات موجود دارد.

اجتماع و توسعه :باتشکر از شما که وقت تان را در اختیار ما گذاشتید.