اسلام ایرانی و اسلام در سرزمین ایران

۲۴ بهمن, ۱۳۹۱
اسلام ایرانی و اسلام در سرزمین ایران

را درباره دین و فرهنگ و تمدن و عرفان ایرانی در قالب واژه های اسلام در سرزمین ایران را بازتاب نمی دهد. مترجم برای تحریف اسلام ایرانی «اسلام در سرزمین ایران» برداشت گونه‌ای از نوشته های کربن را در توجیه تحریف اسم کتاب آورده : «از آنجایی که در اینجا سخن از پدیدار اسلام است، می بایست موضوع پ‍ژوهشگر در باب «پدیدار دینی» معلوم باشد»[1].

 

اگر برای هانری کربن فقط پدیدار دین اسلام مطرح بود چرا اولاً ایشان به عوض ایران، برای تحقیق درباره اسلام به عربستان نرفتند؟ دوماً چرا ایشان برای شناخت پدیدار اسلام از حکمت و عرفان و فرهنگ ایرانی استفاده کردند؟ پس برخلاف گفته‌ی مترجم، معلوم می‌شود هانری کربن دغدغه اسلام ایرانی داشت نه اسلام هایی از نوع عربی و سلفی و وهابی… مترجم در مصاحبه ای گفتند که:

«البته بنده شخصا عبارت «اسلام ایرانی» را عبارت نادرست می دانم»[2] اگر مترجمی عبارتی را در کتابی که ترجمه می کند نادرست بداند و یا اعتقادی به مفهوم آن عبارت نداشته باشد چگونه می تواند در انتقال بار معنایی و پدیدار، مفاهیم را وفادارانه به خواننده انتقال دهد آیا خواننده کتاب نباید دغدغه ای در این مورد داشته باشد؟

مترجم برداشت‌های وارونه‌ای از گفته‌های کربن ارائه می دهد. «مقدمتا خاطرنشان کنم که فیلسوف فرانسوی مخالف و و تخصیص پدیدار دین براساس قومیت یا ملیت است»[3].

بار معنایی شونیستی قومیت و ملیت، برداشت خود مترجم است نه نویسنده کتاب.

پدیدار و مفاهیم اسلام ایرانی، از فرهنگ و تمدن و آیین باستانی ایران نشات گرفته و بار معنای فرهنگ ایران را تداعی می کند نه قومیت و یا ملیت را.

در سی، چهل سال اخیر مقالات زیادی درباره اسلام ایرانی در مطبوعات ایران منتشر شده است، علاقمندان به آثار هانری کربن قبل از انتشار کتاب اسلام ایرانی از چند و چون این کتاب اطلاع پیدا کردند، مهمتر از همه‌ی این مقالات، کتاب «آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی» نوشته‌ی دکتر شایگان با ترجمه‌ی باقر پرهام، مطالب اسلام ایرانی کربن را به خوانندگان شناسانده است و به همین خاطر است خواننده ایرانی انتظار چنین تحریفی را از طرف مترجم درباره اسم کتاب نداشته است.

چهل پنجاه سال پیش «اسلام در ایران» نوشته ی پطروشفسکی در ایران منتشر شد که با ترجمه ی خوب کریم کشاورز و توضیحات استاد محمدرضا حکیمی کتاب را بسی خواندنی تر کرده بود. منظور پطروشفسکی از اسلام در ایران سیر مذهب شیعه در ایران بود که با اسلام ایرانی کربن فاصله ای بسیار دارد.

در اسلام ایرانی پروفسور کربن، صحبت از همه چیز ایرانی است؛ اندیشه ایرانی، پدیده ی ایرانی، ادبیات ایرانی، فرهنگ ایرانی، فلسفه ی ایرانی، حکمت ایرانی، عرفان ایرانی، تصوف ایرانی، معنویت ایرانی، هنر ایرانی و صدها پدیده ایرانی دیگر که در اکثر صفحات کتاب اسلام در سرزمین ایران (اسلام ایرانی) موج می زند. مترجم با چه قصد و نیتی با نادیده گرفتن این همه پدیده ایرانی، اسلام ایرانی را به اسلام در سرزمین ایران تحریف کرده است.

آنچه مسلم است اسلام ایرانی داریم، اگر اسلام ایرانی نداشتیم حتما یکی از اصحاب تاویل یا محفل انس[4] به پروفسور کربن تذکر می دادند که اسلامی به نام اسلام ایرانی وجود ندارد. از آن گذشته، شیخ اشراق و به تعبیری، «امام افلاطونیان پارس» بعد از صدها سال چنان آتشی در جان هانری کربن انداخت که وی از اروپای مهد فلسفه، شال و کلاه کرد سالها در محضر فیلسوف ایرانی، سهروردی زمان ما، علامه طباطبایی مشق اسلام ایرانی کرد. کربن اعتقاد داشت که ایران سرزمینی است که آسمان و زمین در آنجا به هم می رسند، ایران سرزمین اهورایی است، سرزمین حکمت و فلسفه و عرفان است، ایران قبل از این که یک سرزمین جغرافیایی باشد یک حقیقت فرهنگی و معنوی است. سرزمین منطقه‌ای و جغرافیایی ایران در طول سالیان دراز دستخوش تاخت و تاز و یورش و هجوم قبایل، تغییراتی در وضعیت جغرافیایی و منطقه اش به وجود آمده است. اما حقیقت فرهنگی و معنوی ایرانی از جنس نامیرایی است که خیلی ها را به طرف خودش جلب می کند کربن هم یکی از آنهاست.

بلی اسلام ایرانی داریم، همان طوری حکمت ایرانی، فلسفه ایرانی، عرفان ایرانی، تصوف ایرانی و فرهنگ ایرانی داریم. اسلام ایرانی را هم

ترجمه رضا کوهکن

هانری کربن ابداع نکرده است و اسلام ایرانی هم مقوله امروز و دیروز نیست. بعد از رحلت حضرت محمد(ص) و خلافت خلفای راشدین وقتی اسلام به دست نااهلانی همچون امویان و عباسیان افتاد و عصبیت و جاهلیت عربی جای «انَّ اکرمکم عندالله اتقکم و انّما المومنون اخوه» نشست مقدمه تکوین اسلام ایرانی از آن زمان شروع شد. ایرانی هایی که از جور ستم و بی عدالتی ها و تبعیض های دولتی و دینی ساسانیان رهایی یافته بودند با شنیدن شعار برادری و برابری، اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند. اما نهادها، سمبل ها و تمثیل های اسلام در بین ایرانیان ناشناخته نبود، ایرانی ها سال ها با آئین توحیدی مزدایی زندگی کرده بودند که مشابهت‌های زیادی با سمبل ها و علائم اسلامی داشت، که به حق هانری کربن در این کتاب به آنها اشاراتی دارد که در اسلام ایرانی که توسط فیلسوفان و فقیهان امثال سهروردی ها، میردامادها، ملاصدرا ها، زنوزی ها، علامه طباطبایی ها، آشتیانی ها و … در اسلام ایرانی تجلی پیدا کرد.

 

. . . «همچون جام که به دست فرشتگان به زمین انتقال یافت و به شهسوارانی سپرده شد که در زمره ی پاک ترین مردانند، خورنه نیز به اهورامزدا، یزته ها و موجودات نوری عوالم مینوی وگیتی متعلق است و قوای نوری منشا آن است. خورنه از شاهی به شاهی دیگر در دو سلسله افسانه ای تاریخ اولیه ایران، سلسله های پیشدادیان و کیانیان از کیقباد تا کیخسرو، انتقال یافته است. همچنین به زرتشت پیامبر دین اهورا (اهورامزدا به معنی«خداوندگارـ حکمت») و نیز به ویشتاسب، شاه پشتیبان زرتشت، رسیده است، خورنه به آخرین فرزند زرتشت خواهد رسید، به همو که در پایان دوره ما زاده خواهد شد و به تعبیری می توان او را زرتشت نوپدید خواند( آخرین سوشیانس که نسبت او با زرتشت هم چون نسبت امام دوازدهم به پیامبر اسلام است). خورنه «سوشیانت پیروز و دوستان او را همراهی خواهد کرد، در آن هنگام که وی جهانی نو، همواره زنده، شاداب، فزاینده و به دور از پیری، مرگ و تباهی خواهد ساخت».

خاطرنشان کنیم که نگاه معاد شناختی که مشخصه اصلی معنویت ایرانی است. دقیقا متضمن غیبت خورنه و نیز غیبت امام زمان در حال حاضر است، با همان الزامات و تبعاتی که ناپیدایی جام به همراه دارد. این پیوندگاه مکانی آرمانی است که می توان دیدگاه مشترک شهسواران جام و همه کسانی را که سهروردی از آنان با عنوان خسروانیان یاد می کند در آن جست؛ با این کار می توان مبنای یک علم اخلاق مشترک را یافت که این دو گروه را به طرزی ناشناس به کارزاری واحد می‌کشاند مادام که این ناشناختگی دوام داشته باشد نیروی هر یک از این دو گروه سپند شکست ناپذیر خواهد بود»[5]. این قسمتی که از کتاب نقل شد هر چند اشاراتی کوتاه، آیا دلیل بر اسلام ایرانی نیست؟

در مورد فضیلت ایرانی‌ها درباره درک وفهم از اسلام و قرآن، از طرف حضرت محمد(ص) و امامان، احادیث بی شماری در کتاب‌ها آمده است، این را می توان نوعی پیش بینی ایران اسلامی از طرف پیغمبر اسلام و امامان ما تلقی کرد، در زیر به چند مورد از این احادیث اشاره می شود:

استاد مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران از قول حضرت محمد (ص) در ص 262 آیه شماره 198 از سوره شعرا می نویسد: اگر قرآن را بر فردی از عجم فرو می فرستادیم اینان (عرب ها) هرگز به اسلام ایمان نمی آوردند. امام جعفر صادق (ع) هم فرمود اگر قرآن بر عجم نازل شده بود عرب بر آن ایمان نمی آورد. ولی به عرب نازل شد و عجم ایمان آورد و آن فضیلت عجم است بر عرب و آن حضرت فرمود: آنکه اسلام را با رغبت و میل پذیرفت بهتر از آن کس است که از روی ترس اسلام آورد. منافقان عرب از ترس، مسلمان شدند اما ایرانیان با رغبت اسلام آوردند.

مجلسی حدیثی از حضرت محمد (ص) نقل می کند که آن حضرت درباره‌ی ایرانیان فرمود شما (عرب ها) بر سر تنزیل قرآن با ایرانیها جنگیدند دنیا به آخر نرسد تا آنکه آنان بر سر تاویل قرآن با شما بجنگند[6]. در همین زمینه مرحوم محدث قمی در سفینه البحار روایتی از حضرت امیر (ع) آورده که ایشان از زبان حضرت محمد (ص) می فرماید:  به خدا سوگند همچنان که در ابتدا شما (عرب ها) ایرانیان را به خاطر اسلام خواهید زد، بعد ایرانیان شما (عرب ها) را به خاطر اسلام با شمشیر خواهند زد[7]. احادیث و روایات از زبان حضرت محمد (ص) و امامان معصوم مبنی بر فضیلت ایرانی ها بر عرب ها زیاد است که نمی شود همه ی آنها را در اینجا ردیف کرد.

 

احمد امین مصری استاد دانشگاه الازهر در کتاب پرتو اسلام می نویسد:

عقل و خرد ایرانی ها نسبت به اعراب امتیاز و مزیت بی شماری داشت و آنها (ایرانی ها) اسلام را به رنگ ایرانی درآوردند و به صورت یک کیش پذیرفتند و عقاید دیرین خود را از دست نداده و آئین پارسی را زنده نموده و اسلام را یک دین جدید تصور نمی کردند، بلکه آن را یک کیش دیرین که روزگار بر آنها گذاشته است دانسته اند[8].

اگر کسی کتاب اسلام در سرزمین ایران را سرسری تورقی بکند علیرغم تحریف اسم کتاب از طرف مترجم، درخواهد یافت کتاب ربطی به اسلام در زمین ایران ندارد این کتاب همان کتاب اسلام ایرانی است. مترجم خیلی تقلا می کند که اعتقادش را با اعتقاد کربن یکی بداند اما برداشت های مترجم همه بر خلاف اسلام ایرانی کربن است و برداشت هانری کربن از اسلام ایرانی، برداشت سرزمینی و قومی را تداعی نمی کند، بلکه این مترجم است که فرهنگ و فلسفه ی ایرانی را تا حد قوم و قومیت تنزل داده است.


هانری کرین
مترجم محترم جمله ای از هانری کربن آورده و روی این جمله تاکید کرده « اما حقیقتا ترجمه لفظ به لفظ آن به زبان فارسی غیر قابل تحمل است زیرا این ترکیب وصفی متضمن نوعی قدسیت زدایی از مفهوم دین و قدسی است»[9]. ما نمی دانیم این جمله واقعا از خود کربن است یا از مترجم. چطوری می شود اگر ترکیب وصفی اسلام (ایرانی) باشد از اسلام قدسیت زدایی می شود اما اگر ترکیب وصفی اسلام عربی، ترکی و … باشد از اسلام قدسیت زدایی نخواهد شد؟ برای اینکه مترجم محترم گفته های خودش را توجیه پذیرتر کند در شرح گفته های بالا در زیرنویس همان صفحه دعوی تعلق داشتن مولوی به افغانستان و ترکیه، دعوای سکولار و ملی گرایی را شاهد آورده است. آقای مترجم! آیا تا حالا شاهد بوده اید که ایرانی‌ها یک چهره فرهنگی عرب‌ها یا یک ملت دیگر را از آن خود بدانند، اما کشورهایی هستند که به علت عقده های حقارتی و هویتی که درباره چیستی و کیستی خود داشته بیشتر چهره‌های فرهنگی ایرانی را مثل ابوعلی سینا، بیرونی، خیام و … به نام دانشمندان عرب به جهانیان قالب می کنند البته این وضعیت بیشتر به بی توجهی خود ما ایرانی‌ها برمی گردد، وقتی هیچ توجهی به ارزش‌‌های معنوی، فرهنگی و ملی خود نداریم دیگران به خودشان حق می دهند دانشمندان و مفاخر ایران ار مصادره کنند و یا عید نوروز ایران توسط بیگانگانی ثبت جهانی شود که مفهوم نوروز را نمی دانند.

البته اعتقاد نداشتن به اسلام ایرانی از طرف مترجم را من درک می کنم، هستند کسانی که به خاطر منافع گروهی و منافع شخصی از اسلام ایرانی دم می زنند اینها نه اسلام را شناختند نه ایران را. منافع سیاسی آنها ایجاب می کند که از اسلام ایرانی دم بزنند، و باز کسانی هستند که کلا منکر همه چیز ایرانی هستند و از بیخ و بن با هیچ چیز ایرانی کنار نمی آیند و سازگاری ندارند: «اصلا چیزی به اسم ایران وجود ندارد و نوروزی هم در کار نیست عید ما باید عید غدیرخم باشد»[10]. ملاحظه بفرمایید این آقایان در کجای جهان ایستاده‌اند در موقع اظهارات این سخنان پاهایشان در خاک کدام کشور قرار داشت؟ حضرت آیت الله اگر یادشان باشد مدت 8 سال مسقط الراس ایشان استان خوزستان در زیر تانک های صدام و ناموس مال جان ایرانی‌ها در دست بی کفایت صدامیان بود و فیل جناب ایشان هم یاد قادسیه کرده بود و به همت جوانان ایرانی اعم از مسلمان، مسیحی، زرتشتی و …(در این باره بنیاد شهید اطلاعات ذیقیمتی دارد) توانستند ایران را آزاد کنند. صدام که با اسلام ما کار نداشت همان طوری که با اسلام کویتی ها کار نداشت، صدام دشمن ایران و ایرانی بود. بلی جوانان ایران به چیزی اعتقاد داشتند و به خاطر آن اعتقاد جانشان را در کف دستشان گذاشتند که ایرانی سرافراز بماند.

باری چه خوب است شمه ای دیگری از اعتقاد بی وطن نان و یا جهان وطن نان را بخوانید:

«من نمی دانم اصلا ایران کجاست و چیست ؟حد و ثغور آن چیست؟ ایران را نمی فهمم؟ منظور از ایران چیست؟»[11] واقعا شنیدن این حرف از زبان کسی که ادعای روشنفکری دینی دارد و خودش را قهرمان معنویت می داند چندان عجیب و غریب نیست. چون امثال این آدم ها کسانی هستند که پاسپورت و یا تابعیت یک کشور بیگانه را در جیب بغلشان دارند و به خاطر همین است که با اعتماد به نفس خودشان را از هویت ایرانی بودن تهی می‌کنند.

اگر برای کسی که ایران برایش معنی ندارد چه چیزی می تواند معنی داشته باشد. آیا این آقایان نمی دانند که با این اعتقادشان به عقیده و ایمان و وطن پرستی هزاران شهید و معلول جنگ تحمیلی که برای حفظ ایران شهید و یا معلول گشته اند خط بطلان می کشد. آیا کسی که مام وطن را انکار  کند مادرش را انکار نمی کند؟ این آدم ها از هوا و فضا و فرهنگ و تمدن کدام کشور استنشاق کرده و بهره برده اند. پشت شان به کدام کشور بیگانه گرم است. این گونه آدم ها چگونه با فرمایش و حدیث پیغمبر اکرم (ص) کنار می آیند که: محبت وطن جزیی از ایمان است. آیا کسی که وطن ندارد ایمان دارد؟ کسی که وطن ندارد چه دارد؟ امثال این آقایان بودند و هستند که چماق ملی گرایی، باستان گرایی و شونیسم را بالای سر هر وطن پرستی شمشیر داموکلس آویزان کرده اند و هر کسی که از ایران و فرهنگ ایرانی صحبتی بکند با انواع و اقسام تهمت ها روبرو می شود.  

اگر مترجم محترم اعتقاد دارد که اسلام ایرانی وجود ندارد می تواند به ما بگوید که: اسلام ما ایرانی‌ها چه نوع اسلامی است؟ اسلام سلفی یا القاعده، اسلام طالبانی و یا وهابی، اسلام اخوانی یا اسلام بعثی سوری و عراقی و صدها نوع اسلام که در جهان وجود دارد و ماشاالله همه ی آنها هم ادعای اسلام ناب محمدی دارند و همه شان هم اسلام را از دریچه ی تنگ چشم خود نظاره گر هستند.

مترجم محترم در جایی می گوید: «پرسش شما (مصاحبه کننده) و چنین القا می کند که بنده نگران برداشت منطقه ای و ن‍ژادی از اسلام بودم. البته بنده شخصا عبارت «اسلام ایرانی» را نادرست می دانم و آنچه بدرستی می توان گفت آن است که فهم متعددی از اسلام موجود است که آنها را می توان به دو دسته مخالف قشری و باطنی (نه ترکی و نه ایرانی و نه عربی) جای داد»[12].

این همه صفت که ما برای اسلام ردیف کردیم مترجم محترم فقط به دو نوع اسلام قشری و باطنی معتقد است و در آخر هم مشخص نمی کند که اسلام در سرزمین ایران از کدام نوع اسلام است قشری یا باطنی یا از آن اسلام هایی که در بالا ردیف کردیم. بدبختی آنجاست که آن مسلمانان که در بالا ردیف شد ما ایرانی ها را مسلمان نمی شناسند و ایرانی ها را بدعت گذار می شناسند بدبختی آنجا مضاعف می شود که مردم دنیا، مسلمانان ایرانی را در جوال مسلمان عربی می ریزند فکر می کنند مسلمان بودن مساوی با عرب بودن است و لاغیر.

اما درباره اصحاب تاویل که بیشتر اسلام ایرانی هانری کربن از اینها تاثیر پذیرفته است، علامه طباطبایی، استاد جلال الدین آشتیانی، دکتر سید حسین نصر هیچ کدامشان نفی کننده اسلام ایرانی نبودند ودر جایی دیده نشده است که از اسلام ایرانی با کراهت یاد کنند.

استاد آشتیانی معتقد بود که: «مردم ایران، دین اسلام را به عنوان دین حق و حقیقت پذیرفتند ولی به هیچ وجه زیر قیومیت حکام عرب نرفتند و سخت می تازد به آنهایی که معتقدند ایرانیان، حکومت اعراب را ناگزیر پذیرفت ولی با به وجود آمدن تصوف، به مبارزه با اسلام برخاستند اینان در دریای ضلالت غوطه ورند»[13].

دکتر سید حسین نصر درباره حکمت ایرانی می گوید: « … و این یک حادثه و اتفاق نیست که حکمت اشراق سهروردی که مبتنی بر تمثیل عالم نوری و حکمت ایران باستان که در دامن عرفان و حکمت اسلام در ایران گسترش یافته و شاید مهمترین تمثیل جهان مینوی «نور» باشد که آن چنان در دل ایرانیان جای دارد که فضای درونی و بیرونی آن از ولادت تا مرگ را تعیین می کند و همان نور است که اساس آیین زرتشتی قرار گرفته، به طوری که شیخ محمود شبستری می فرماید:

جهان جمله فروغ نور حق دان                          حق اندر وی ز پیدایی است پنهان

چه نور حق ندارد نقل و تحویل                          نیاید اندر او تغییر و تبدیل

عالم جز تجلی حق توسط نور خود به خود نیست و زیبایی جهان نتیجه همین تجلی نور الهی است»[14]

درباره علامه طباطبایی هم باید گفت که پروفسور کربن اسلام ایرانی را در مکتب علامه آموخته است مگر می شود گوینده شعر:

همی گویم و گفته ام بارها                                  بود کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی است در کیش مهر                        برونند زین جرگه هشیارها

اعتقادی به اسلام ایرانی نداشته باشد.

در نهایت اینکه: «چون ایرانیان موحد بودند اسلام را با جان دل پذیرفتند و اسلام بسط طبیعی، فرهنگی ایرانی است و به همین دلیل ایرانیان در استحکام و شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی نقش برجسته‌ای داشتند. اگر ایرانیان را از تمدن اسلام کنار بزنیم چیز اندکی باقی خواهد ماند»[15].

 

 

توضیحات

 

[1] . اسلام در سرزمین ایران، مقدمه مترجم، ص 26

[2] . مهرنامه، شماره 21، ص 271

[3] . اسلام در سرزمین ایران، مقدمه مترجم، ص 26

[4] . دکتر داریوش شاکیان، ویژه نامه روزنامه شرق، ویژه علامه طباطبایی

[5] . اسلام در سرزمین ایران، صص 285و 286

[6] . بحارالانوار، به نقل از ایران نامه، جلد اول، ص 47

[7] . به نقل از ایران نامه، جلد اول، ص 107

[8] . پرتو اسلام، ترجمه عباس خلیلی اقدم، سال 1316، چاپ تهران

[9] . اسلام در سرزمین ایران، مقدمه مترجم، ص 29

[10] . یکی از سخنرانی های آیت الله خزعلی در موسسه الغدیر چاپ شده در روزنامه

[11] . این مطالب را در سالهای 85/84  در یکی از سخنرانی های آقای ملکیان در یکی از روزنامه ها خواندم که اسم روزنامه را فراموش کرده ام و اکنون از مهرنامه شماره 23 ص 283 نقل می کنم.

[12] . مهرنامه، شماره 21، ص 271

[13] . از گفتار آیت الله دکتر سید مصطفی محقق میرداماد اطلاعات حکمت و معرفت، شماره سوم یادنامه سید جلال آشتیانی

[14] . ایران پل زمین و آسمان، ایران پل فیروزی از متن کتاب

[15] . گفتگوی استاد سید محمد موسوی بجنوردی رئیس دائره المعارف بزرگ اسلامی، روزنامه اطلاعات، شماره 25206، چهارشنبه 30 آذر 1390.