فوتبال و سیاست در یوگسلاوی،از سکو ها تا سنگرها

۱۵ اسفند, ۱۳۹۱
فوتبال و سیاست در یوگسلاوی،از سکو ها تا سنگرها

های داخلی یوسگلاوی که در 1991 با شعله ور شدن کینه های قومی آغاز شد ، بیش از هر نمونه دیگری چهره ی تیره و سیاه ورزش – و فوتبال – که معمولا در پناه شعارهای ظاهری پنهان می شود را عیان ساخت.

با مرگ مارشال تیتو در مه 1980 ،یوگسلاوی موازی با فرو پاشی کمونیسم ،به چند تکه تقسیم شد و دشمنی های کهن جمهوری های اسلوونیا ، کرواسی، مقدونیه و بوسنی و هرزگوین تازه به استقلال رسیده شعله کشیدند(1). نادیده گرفتن احساسات قومی و ملی در دوران تیتو در عصر نو بدون کمونیسم به ناسیونالیسم غلیظی رسید که با فاشیسم و نازیسم پنج دهه پیش برابری می کرد.

در کینه توزی بی حصر صرب ها در جریان حمله به کروات ها و بوسنیایی ها، بدویتی موج می زد که کینه های «قبیله ای» را به یاد می آورد و ترکیب کوچک شده آن سال ها در میادین فوتبال یوگسلاوی جریان داشت. در گیری طرفداران «ستاره سرخ بلگراد» – صرب ها – و «دیناموزاگراب » – کروات ها – کینه های « قبیل ای» در دیدارهای دو باشگاه را به نمایش گذاشته بود. هولیگانیسم (اوباشی گری) برای یوگسلاوی ها پدیده نویی نبود و آن را می شناختند ، ولی وقتی جنگ در جبهه به قتل عام هزاران نفر انجامید ، یادآوری خشم توجیه شده و خشنونت قانونی میادین فوتبال ، ناگزیر به نظر می رسید.

پیراهن ها و شال گردن های همرنگ تماشاگران فوتبال با جامه های نظامی خاکی عوض شدند و شیپور ها جای خود را به تفنگ و تپانچه دادند و صدای رگبار گلوله ها،غریو شعارهای درون میادین را خاموش کردند. مراسم آیینی که طرفداران دو تیم به صورت گروهی با پوشیدن لباس ها ،  در دست گرفتن پرچم ها و سردادن سرودها در تشویق باشگاه خودی یا حقیر شمردن تیم مقابل، اجرا می کردند .شکل نمادین اعتراض ، شورش و طغیان بودند؛ اما درگیری های فیزیکی و قتل و تجاوز جبهه ، بروز عینی کینه چند صد ساله بشمار می رفتند.جو نا آرام استادیوم های یوگسلاوی ،نشانی از بی قراری جامعه ای در آستانه انفجار بود.

وقایع جاری در دیدارهای فوتبال یوگسلاوی پس از رفتن پدر تیتو ، نوید آینده تلخی را می دادند و آهنگ سرودها و دشنام ها و فضای پر تنش بین طرفداران باشگاه های بلگراد ، زاگرب و اسپلیت از جنگی خبر میداد که گریز ناپذیر بود. درسال 1990  وپیش از آغاز رسمی جنگ بالکان ، مطبوعات بسیاری به این دیگ جوشان اشاره می کردند.

« امروز افراد بسیاری آن چه در یوگسلاوی می گذرد را کتمان می کنند ، ولی ورزش یوگسلاوی و خصوصا فوتبال آن نماینگر تنش جاری است . مقیاس خشونت در میادین فوتبال یوگسلاوی روز به روز بزرگتر می شود و پیش در آمدی بر جنون آشنای کشور های بالکان است که همین روزها از راه خواهد رسید ».

  طرفداران روی سکوهای سربازان بیرحمی شدند که بازی داخل میدان را خودشان ادامه دادند و به دیدگاه های سیاسی شان عینیت بخشیدند. آن چه در یوگسلاوی گذشت ، خاطر نشان ساخت چگونه شعارها و نماد های روی سکوهای استادیوم های فوتبال مقدمهای بر مرگ شدند و آن تهدیدها ، نام ها و نشانه های صرف نبودند.

 

اعلان جنگ در میدان فوتبال

نقش واسطه ای فوتبال یوگسالوی در ابراز خشنونت از سوی صرب ها حیرت انگیز بود. یکی از معروف ترین چهره های صرب در طول جنگ «ارکان» (2) پیش از آن که در کسوت رهبر جوخه نظامی تایگرز به کشتار کروات ها و بوسنیایی ها بپردازد, پشقراول طرفداران باشگاه ستاره سرخ بلگراد بود و در استادیوم فوتبال چهره آشنایی به شمار می رفت. او اولین کسی بود که از جنگ داخلی حرف زد و اسلحه اش را برداشت و به جبهه رفت. در حقیقت پیش از آنکه ارتش و ژنرال ها اعلام نبرد کنند , طرفداران ستاره سرخ برابر دینامو زاگرب , جنگ را آغاز کرده بودند.

درگیری طرفداران ستاره سرخ که با عنوان «شجاعان» قدرتشان را به رخ می کشیدند و طرفداران دینامو زاگرب سال ها روی سکو جریان داشت و دوربین های تلویزیونی بارها آن را به صورت زنده پخش کرده بودند. نشریه رد استار ریوویو در 1992 طی گزارشی در مورد جنگ صرب ها و کروات ها نوشت :« شجاعان ستاره سرخی پرچم هایشان را روی سکوها گذاشته , تفنگ هایشان را برداشتند و به جبهه رفتند».

کروات های طرفدار دینامو زاگراب نیز کنار تماشاگران اسپلیت زاگرب جوخه های مقاومتی سامان بخشیدند تا در خیابان و میادین شهرهای کرواسی برابر حملات صرب ها مقاومت کنند. طرفداران دیناموزاگرب در زمره اولین کسانی بودند که خود را به مراکز نظامی معرفی کردند, لباس ارتشی پوشیدند و اسلحه به کمر بستند.

درگیری های اولیه بین گروه هایی رخ داد که سال ها در میادین فوتبال به هم ناسزا می گفتد و یکدیگر را تهدید می کردند. اصطلاحات و مکالمات جاری در استادیوم بارها در میادین نبرد به گوش رسیدند و عجیب نبود که اولین بناهای یادبود از دست رفتگان جنگ در استادیوم های فوتبال کراوسی بنا شدند.

کشش های دیرپای ناسیونالیستی قوم های مختلف یوگسلاوی که تا دیروز فقط در میادین فوتبال ابراز می شد, زبانه های جنگ را شعله ورتر ساخت و حداقل در ابتدای جنگ بسیار تعیین کننده بود. فوتبال دلیل جنگ نبود اما پیش درآمدی برای کینه توزی بعدی به شمار می رفت. فوتبال سهل تر و ساده تر فاصله ها را بر می داشت و با همه گروه  های سنی ارتباط برقرار می کرد.

پیشتر هم فوتبال تضاد بین قوم های مختلف در یوگسلاوی را عیان می ساخت. فقط کسی آن را جدی نگرفته بود. شاید ارتباطی که روی سکوها بین طرفداران تیم ها جریان داشت هرج و مرج گونه به نظر می رسید اما در نهایت نوعی انضباط آهنین و هماهنگی درونی بین آن ها را نشان می داد که هر ارتشی آرزویش را داشت. برای صرب ها و کروات های اهل فوتبال که به خشم و کینه خو گرفته بودند و زبان یکدیگر را می فهمیدند نظم بخشیدن به جوخه های جنگی ساده به نظر می رسید.

حدیث تجزیه یوگسلاوی – که روزی روزگاری سرزمینی – بود در تب و تاب ناسیونالیسم آمیخته به قوم گرایی و روند خشونت های ظاهرا کوچک دهه ی 80 آغاز شد و یک دهه بعد به پهنای سرزمینی بزرگ رسید و آن را به گشتزارهای مرگ بدل ساخت.    

 

 

 

(1): با تقسیم شدن یوگسلاوی به مقدونیه, بوسنی و هرزگوبین , اسلونیا (ثروتمند ترین جمهوری یوگسلاوی و مرکز صرب ها) و کرواسی (دشمن تاریخی صرب ها) , صرب ها به رهبری اسلوبوران میلوسویچ (یک ناسیونالیسن و کمونیست متعصب صرب) در ژوئیه 1991 به کرواسی هجوم بردند و وقتی نیروهای چهارده هزار نفری سازمان ملل در ژانویه 1992 اعلام آتش بس کردند حداقل بیست و پنج هزار نفر کشته شده بودند و سی درصد سرزمین کرواسی در اختیار صرب ها قرار داشت. صرب ها در 1992 به بوسنی و هرزگوبین نیز حمله ور شدند تا صربستان بزرگ را شکل دهند. با حمله صرب ها به روستاهای بوسنی که با ویرانی و قتل و تجاوز همراه بود تا فوریه 1994 حداقل دویست هزار بوسنیایی قتل عام شدند که هشتاد و پنج درصد آن ها افراد غیرنظامی بودند. به جای ماندن چهار میلیون آواره , ابعاد گسترده این جنگ را نشان می داد.

(2): ارکان فرمانده معروف ارتش صرب که در ژانویه 2000 در هتلی توسط مخالفانش ترور شد.

 

 

منبع: کتاب روزی روزگاری فوتبال،نوشته حمیدرضا صدر