این پدیده یعنی مهاجرت ترکان با جابهجاییها و مهاجرتهای اقـوام تـرک مـاورای سیحون و جیحون پیشتر از قرن چهارم هجری قمری آغاز گردید و نه تنها موجب تحولات سـیاسی،قومی، دینی و زبـانی در ایـران شد،بلکه بسیاری از نقاط خاورمیانه نیز از تاثیر مهاجران بر کنار نماندند.
اکثر مهاجمان و مهاجران که بر ایـران،آناطول و دیـگر جاها مسلط شدند،منسوب به ترکان غز ( اغوز)بودند که بعد از اسلام آوردنشان از سوی مـسلمانان،ترکمن نـیز نـامیده شدند.
کوچهای ترکان به شمال شرقی ایران(خراسان و ماوراءالنهر)و بعدها به آذربایجان،به طور منظم و سازمان یافته از دوره سلطان مـحمود غـزنوی آغاز شد و در دوره سلجوقی شدت بیشتری گرفت.جریان این مهاجرت به آذربایجان در دوره مغول و پس از آن نـیز ادامـه داشـت،زیرا در دوره ترکمانان قراقویونلو،آق قریونلو و صفویه،طوایف بیشماری از ترکان که پیش از آن به آناطولی رفته بودند به آذربایجان آمدند.
به گـواهی مـنابع،تعداد زیادی از این ترکان که همیشه دنبال چراگاه و مرتع بودند توانستند چراگاههای مناسبی بـرای احـشام خـود در ایران به ویژه در ناحیه مساعد آذربایجان بیابند.در کتاب تاریخ ایران کمبریج،آذربایجان یکی از مراکز عهده تجمع تـرکمانان مـعرفی شـده است.(جی آبویل،1366: 239)
به دنبال مهاجرت ترکان،ساختار و ترکیب قومی،اجتماعی و سیاسی و تا حدودی مذهبی آذربایجان دستخوش تحولات بـنیادین شـد.از آثار بسیار مهم و شایسته بحث و بررسی این پدیده، تغییر و تحول در زبان مردم آذربایجان است که هدف ایـن مـقاله نیز پیگیری فرایند و چگونگی این تحول،یعنی استحاله زبان پیشین آذربایجان در زبان کنونی تـرکی است.
بر اسـاس مدارک و منابع تاریخی،(ابن اثیر،ج 61،8631،622،29،19 و 8631،71/01؛ زریاب خوی،7631،602)مهاجرت تـرکان بـه آذربـایجان در مراحل گوناگون و پر دامنهای نزدیک به هفت قرن(از اوایـل قـرن پنجم تا قرن یازدهم هجری قمری)به صورتهای متنوع صورت گرفته است.طولانی بودن زمان مـهاجرت و حـاکمیت سیاسی مهاجران،آثار زیادی از خود به جا گـذاشت کـه تحول در تـرکیب جـمعیتی و زبـانی از مهمترین آثار آن میباشد.پیش از آذربایجان،در اثر نـفوذ و کـوچهای ترکان،ماوراءالنهر سرزمینی کاملا ترکنشین شد. آذربایجان بعد از آن،چنین وضعی به خود گرفت.حمد اللّه مـستوفی کـه کتاب نزهه القلوب خود را در دوره ایلخانان بـه رشته تحریر درآورده است،به سـکونت تـرکان در بیشتر شهرها و بخشهای آذربایجان اشاره کـرده و حـتی«خوی»را«ترکستان ایران»نامیده است.(مستوفی،،1362: 58)
اقوام ترک که در آذربایجان ماورا گزیدند در عین حفظ زبان ترکی،از لحاظ قومی و فـرهنگی با اقـوام و فرهنگ ایرانی اختلاط پیدا کـردند و رنـگ ایـرانی به خود گـرفتند.از عـوامل مهم این اختلاط،از یکسوی،سکونت مـستمر و مـتمادی آنان در ایران و از طرف دیگر،پذیرش اسلام از سوی دو قوم ایرانی و ترک است.پذیرش اسلام از سوی ترکان،در تـسلط آنـها بر ایران و آذربایجان و دیگر نقاط جـهان اسـلام،نقطه عطفی بـسیار مـهم اسـت.زیرا در غیر این صورت، مسلمانان،این مـردم را به عنوان کافر و بیگانه به سرزمینهای اسلامی راه نمیدادند.به مصداق این آیه شریفه قران«لن یجعل اللّه للکافرین عـلی المـومنین سبیلا»مسلح شدن مهاجران و مهاجمان به دین اسـلام،تسلط آنـان را بـر بـلاد اسـلامی در نظر مسلمانان بـلا اشـکال میکرد،به جهت این که به سلاح دین مسلح شده بودند و مشمول سیاست عمومی اسلام یعنی عدم امـتیاز بـین نـژاد و نسب گشته بودند.
در بحث از زبان مردم آذربایجان که بـه دنـبال مـهاجرت اقـوام تـرک،دچار تـحول اساسی گردید،دو پرسش پایهای مطرح است:نخست این که زبان ترکی که امروز مورد تکلم ساکنان این سرزمین است از کی و چگونه در این خطه رایج گردیده است و از چه عناصری تشکیل شـده است؟و دیگر این که زبان مردم آذربایجان قبل از این که به ترکی تغییر یابد چه بود،چه ویژگیهایی داشته و چه آثاری از آن به یادگار مانده است؟
در پاسخ به سوالات فوق،نخست به مباحثی از قبیل«رابطه زبـان و قـومیت»و«زبان مردم آذربایجان پیش از مهاجرت ترکان»«پرداخته شده و پس از آن تغییر تدریجی زبان مردم آذربایجان به ترکی و سرانجام نقد و بررسی نظرات متفاوت در این زمینه به بحث گذاشته شده است.
بحثی درباره رابطه زبان و قومیت و نژاد
قبل از ورود به بحث زبـان دیـرین مردم آذربایجان پیشاز رواج زبان ترکی،لازم است به این نکته اساسی اشاره شود که میان زبانی که یک قوم تکلم میکند و نژاد ایشان اغلب هـیچگونه ارتباط و مـناسبتی وجود ندارد.این قاعده به ویـژه دربـاره کشور ما همیشه در معرض هجوم، مهاجرت و سکونت اقوام مختلف بوده است،بیشتر صادق است.در مقیاس وسیعتر جهانی شاید بتوان گفت که نژاد صددرصد خالص و برگزیده در جهان وجـود نـدارد و نژادها و اجتماعات مختلف انسانی در طـول تـاریخ بر اثر عوامل گوناگون با همدیگر آمیزش یافته و ترکیبات قومی جدیدی را فراهم آوردهاند و این امر همچنان ادامه داشته و دارد،زیرا قدمت جابهجا شدن انسانها از مکانی به مکان دیگر به قدمت نوع انسان اسـت.تنها ایـن موضوع(خالص بودن نژاد)تا حدودی میتواند در مورد جزایر دوردست و نواحی مجزا از سایر نقاط جهان و کوهستانهای متروک و کم مراوده مصداق پیدا کند.مانند بومیان استرالیا و سرخپوستان آمریکا پیش از مهاجرت اروپاییها و مناطق بد راه و دوره افتاده در کـشورمان نـظیر بخشهای کـوهستانی اطراف خلخال و…که قبل از نفوذ رسانهها به ویژه پیر مردان و پیر زنان در آن مناطق نه فارسی بلد بودند و نه ترکی.
بنابراین و بـر اساس مطالعات و مشاهدات و بررسیهای صورت گرفته در بسیاری از جوامع بشری،میتوان گفت که اقـوام مـختلف انـسانی و یا تیرههایی چند از یک قوم و یا یک نژاد،ممکن است بر اثر اتفاقات تاریخی،چندین بار تغییر زبان و مذهب بـدهند.به عـنوان نمونه میتوان به دگرگونیهای چندین باره زبانی،قومی و مذهبی در سرزمینهای مصر،سوریه و ترکیه اشاره کرد.بدین جهت نـمیتوان کـلیه اقـوامی را که به یک زبان سخن میگویند،الزاما از یک نژاد واحد دانست و یا کلیه اقوامی را که در گذشته زبـان و یا زبانهای مشترک و هم ریشهای داشتهاند و امروزه به زبانهای مختلف صحبت میکنند کاملا از یـکدیگر جدا دانست.
این،یک امر تاریخی و مـسلم اسـت و دیاکونوف نیز به درستی اشاره کرده است که تقریبا هیچ یک از اقوام مختلف در منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک به زبانی که اسلاف بلافصلشان چندین هزار و یا چندین صد سال پیش بدان متکلم بودهاند،سخن نـمیگویند.برای مثال،در مصر،زبان
باستانی مصری،جای خود را به قبطی و سپس به یونانی و سرانجام به عربی داد.(دیاکونوف، 0731،96)بنابراین میتوان گفت همه مصریان از اول عرب نبودند،بکله زبانشان تبدیل به عربی شده و به عبارت دیگر عرب زبان شدهاند.در عراق نیز زبـانهای سـومری و هوریانی،جای خود را به زبانهای آشوری،بابلی(اکدی)،آرامی و بالاخره به عربی سپردند.در آسیای مرکزی نیز زبانهای ایرانی سفدی،خوارزمی،پارتی و باکتریایی به زبانهای ترکی ازبکان،ترکمانان و دیگر اقوام ترک تبدیل شده است.تغییرات مشابهی نیز در زبانهای مردم سرزمین مـاد کـه آذربایجان نیز جزو آن بوده صورت گرفت.این دگرگونیها و گونه گونیهای زبانی به هیچوجه به معنی طرد ساکنان اصلی این سرزمینها نبوده و نیست.اقوام کنونی که به زبانهای اجداد دیرینشان و یا زبانهای دیگر سخن مـیگویند،میراث فـرهنگی،تاریخی و قومی همه ساکنان این سرزمینها را در طول تاریخ به ارث بردهاند.(دیاکونوف،0731،96)
ملتهای مختلف جهان صرفنظر از اختلافات نژادی،قومی،زبانی و دینی و…وجوه اشتراک زیادی از لحاظ فرهنگی،تمدنی،آداب و رسوم و سرزمین مشترک و…دارند که آنها را در یک سرزمین و کشور واحـد،دور هـم جـمع میکند و در نتیجه،تشکیل ملیت واحدی را مـی دهند کـه در غـمها و شادیهای یکدیگر شریک هستند.
زبان مردم آذربایجان پیش از رواج زبان ترکی
الف: قبل از اسلام
از قرنها پیش تاکنون به یک گونه از زبان ترکی در استانهای شمال غربی ایران،یعنی آذربایجان و زنجان و بـعضی از نـواحی مـنفرد دیگر ایران تکلم میشود.با این حال،این امر بـه طـور کلی مورد توافق است و در واقع جای هیچگونه تردیدی نیست که پیش از سلطه و سکونت ترکان،در این نواحی،یعنی آذربایجان و زنجان،همانند دیگر نقاط ایـران بـه زبـانهای ایرانی تکلم میشد. (Henning,1955,157) برای اثبات این امر علاوه بر مدارک تـاریخی،جزایر کوچکی از زبانهای ایرانی قدیم وجود دارند که به نوشته دکتر محمد جواد مشکور هنوز«به حیات ضعیف خود ادامه مـیدهند.»(مشکور،9431،422)در ایـن مـقاله سعی شده است زبان مردم آذربایجان در پیش و پس از کوچ ترکان،مورد بررسی تاریخی قـرار گـیرد،زیرا اسناد و مدارک تاریخی در این گونه موارد دارای اطلاعات فراوان و ارزشمندی هستند.
دیاکونوف درباره زبانهای باستانی رایج در ماد با استفاده از مـنابع آشـوری و بـابلی مینویسد که در این سرزمین چند زبان رایج بوده است:زبانهای کوتی،لولویی،مانیی،مهرانی،کاسبی، وی از نوشته استرابن،جغرافیدان یـونانی قـرن اول مـیلادی،که به مشابهت زبانهای مادی و پارسی اشاره کرده و نیز قرابت زبان اسکیتها(سکایان)با مادیها و قرائن دیگر بـه ایـن نـتیجه رسیده است که زبانی که مردم عهد باستان،مادی مینامیدند به زبانهای ایرانی تعلق داشته اسـت و از ایـن رهگذر مانند زبانهایی بوده که اقوام یکجانشین و لااقل اکثر اقوام صحرانشین آسیای مرکزی کـه اکثریت قـاطع اخـلاقشان اکنون به یکی از زبانهای گروه ترکی سخن میگویند،بدون استثناء در عهد باستان بدان متکلم بـودهاند،از طـرف دیگر لغات بسیاری نیز تصادفا در آثار عهد باستان از زبان مادی محفوظ مانده اسـت کـه روی هـم رفته همه آنها ایرانی هستند.(دیاکونوف،1370: 16)
از سوی دیگر،ناحیه کنونی آذربایجان که روزگاری در آن به یکی از شاخههای زبانهای ایرانی تـکلم مـیشد،تقریبا در محاصره کامل زبانهای ایرانی است.در شرق طالشی،گیلکی مازندرانی و سمنانی،در جنوب شرقی گویشهای اطـراف اصـفهان و یـزد و گویشهای وفس،در نیمه راه بین همدان و ساوه قرار دارد.در جنوب آذربایجان،گویش گورانی و در غرب آن تا ارمنستان،گویش زازا(در محاوره کنونی زرزا)گسترده شـده اسـت.تمامی ایـن گویشها که آذربایجان را در میان خود گرفتانتد،به گروه شمال غربی زبانهای ایرانی تعلق دارنـد.شاید بـتوان بر این قیاس گفت که زبان باستان آذربایجان نیز به گروه شمال غربی تعلق داشته است.از نـابودی گویش ایـرانی آذربایجان باید احتمالا به وجود یک اجتماع ایرانی نابود شده پی بـرد کـه زبان نابود شده بدانها تعلق داشت. (Henning,1955,157)
آذربایجان در دوره مادها و هـخامنشیان جـزو مـملکت ماد بود و بعد از انقراض هخامنشیان توسط اسکندر،یکی از ایـالتهای مـهم ایران بود.مادها که در آذربایجان ساکن شده بودند با دیگر ایرانیها یعنی پارسیان قرابت نـژادی و زبـانی داشتند و اینها یعنی مادها و پارسـها بـه حدی
به یکدیگر نـزدیک بـودند کـه یونانیان باستان،تمایزی میان آنها قائل نـشدهاند،از ایـنرو جنگ های ایرانیان و یونانیان را در عهد هخامنشیان نیز جنگهای«مدیک»(مادی)گفتهاند.بر این اساس،میتوان گفت زبان این دو قـوم ضـمن تاثیرپذیری از زبان بومیان تجد ایران،یکی بـوده و تفاوتی که احساس مـیشده اسـت ناشی از زبانهای بومیان قبل از مـهاجرت مـعروف قوم آریایی بوده است.
کسروی نیم زبانها و یا به عبارت دیگر زبانهای محلی شده موجود در ایـران،نظیر سـمنانی، گیلکی،لری و مانند اینها را ناشی از اختلاط اقـوام بـومی مـناطق مختلف ایران بـا آریـاییهای مهاجر میداند که آثاری از زبـانهای خـود در زبانهای ایرانی بعد از ورود آریاییها به جای گذاشتهاند.(کسروی،8631،94)
نام آذربایجان را که اشکال آغازین آن از یک نام ایرانی آذربایجانی(آتورپات یـا آتـروپاتن) گرفته شده است،دلیلی دانستهاند بر این کـه زبـان دیرین مـردم آذربـایجان بـه گروه زبانهای ایرانی تعلق داشـته است.در بررسی نام قدیم آذربایجان(آتورپاتکان)واژه«آتور»آذر یا آتش و واژه «پات»را به معنای نگهبان گفتهاند و واژه«کان»که بعدها بـه صـورت«گان»و در تلفظ عربها به شکل«جان»درآمده،پسوندی است که در آخـر نـامهای شـهرها و روسـتاهای ایـران بسیار آمده است،مانند بـازرگان،گرگان،زنگان(زنجان)،شادگان،اردکان و…
بنابراین مـیتوان نتیجه گرفت در دوره پیش از اسلام به آثار و نشانههایی از زبان ترکی که امروزه در آذربایجان و بعضی نقاط دیگر ایران رایـج اسـت،برخورد نـمیکنیم،این زبان همچنان که در صفحات آتی روشن خواهد شـد،بعدها در دوره اسـلامی در اثـر مـهاجرت و حـاکمیت و سـرانجام سکونت انبوه و طولانی اقوام ترک در این سرزمین به وجود آمده است،هرچند بعضی از منابع،از وجود دستجاتی از ترکان در آذربایجان در دوره ساسانی و حتی قبل از آن خبر دادهاند، ولی شمار آنها چندان زیاد نـبوده است که بتوانند در زبان مردم تغییر ایجاد کنند.
ب:دوره اسلامی
درباره زبان مردم آذربایجان در دوره اسلامی تا آغاز مهاجرتهای گسترده ترکان به این سامان و تعلق آن به زبانهای ایرانی در منابع مختلف دوره اسلامی مطالب به نـسبت قـابل توجهی وجود دارد.
بعضی از پژوهشگران ایرانی که در مورد زبان مردم آذربایجان پیش از رواج زبان ترکی سخن راندهاند،به پیروی از کسروی،آن را آذری خوانده و به همین جهت،اطلاق نام آذری را بر زبان کنونی آذربایجان تحت عنوان«زبان ترکی آذری»صحیح نمیدانند و«آذری»را اصـطلاحی حاکی از زبـان دیرین آذربایجان میدانند که دوره اسلامی زبان ایرانی آذربایجان را در بر میگیرد.(مرتضوی،5431،364،453 و ناطق،1358 و مشکور،1349: 422)
نوع و وضعیت زبان مردم آذربایجان در سالهای پس از اسلام تا مهاجرت ترکان به مدد آثـار مورخان و جـغرافینویسان اسلامی تا اندازهای روشنتر اسـت.مورخان و جـغرافینگاران و سیاحان اسلامی در اثنای بحث از آذربایجان،به زبان آن نیز اشاره کرده و حتی گاهی نمونههایی از آن را ذکر نمودهاند که در موارد لزوم به آنها اشاره و استناد خواهد شد.
برای بررسی و شـناخت زبـان مردم آذربایجان پیش از زبـان تـرکی،چنان که منوچهر مرتضوی نیز توجه داده است،مطالعه موارد زیر ضرورت اساسی دارد:
الف-گواهیهای تاریخی منابع گوناگون،مدارک مستقیم یعنی آثار باقیمانده از گویش ایرانی آذری،جزیرههای زبانی در آذربایجان و بررسی مواد و عناصر زبان دیرین در گویش کنونی مردم آذربایجان.(مرتضوی،1354: 644)
در مورد گواهیهای تـاریخی دوره اسـلامی،کهنترین مأخذ،روایت ابن الندیم به نقل از بن مقفع است که در کتاب الفهرست آمده است.در گزارشی که در الفهرست آمده،ابن مقفع به شرح وضع زبانی ایران در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی میپردازد.به گفته ابن مقفع زبانهای ایـرانی عـبارتند از پهلوی،دری،فارسی،خوزی و سـریانی.(الفهلویه)منسوب به فهله (پهله) یعنی سرزمینی که شامل ری،اصفهان،همدان،ماه نهاوند و آذربایجان بوده است.از روایات ابن الندیم چنین مستفاد میشود که زبـان مردم آذربایجان در اوایل دوره اسلامی به پهلوی منسوب بوده است.متن عربی روایت بـه سـبب اهـمیت آن به شرح زیر عینا نقل میشود:«و قال عبد اللّه ابن مقفع:لغات الفارسیه،الفهلویه،و الدریه و الفارسیه و الخوزیه و السریانیه،فاما الفهلویه،فمنسوب الی فهله،اسم یـقع خـمسه بلدان و هی اصفهان و الری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان،(ابن الندیم،،1350: 51)
خوارزمی در مفاتیح العلوم(7431،21)و با تفصیل بیشتری حمزه بـن الحـسن اصـفهانی و به نقل از او یاقوت حموی نیز مشابه این سخن ابن الندیم را آوردهاند.(صفا،تاریخ ادبیات ایران،ج 1، 3631،041)
یعقوبی از مورخان و جـغرافینگاران قرن سوم هجری قمری در کتاب«البلدان»(1731،64)و یاقوت حموی در«معجم البلدان»(5591 م.،821)زبان رایج در آذربایجان را«آذری»و«آذریه»را به عـنوان صفت در مورد مناطق مـختلف آذربـایجان به کاربرده است.«اهالی شهرها و روستاهای آذربایجان مردمی به هم آمیختهاند از عجمهای کهن آذریه و جاودانیه»(یعقوبی،64)از گفته یعقوبی چنین برمیآید که آذری گذشته از زبان،بر مردم آذربایجان نیز اطلاق میشده است. اگرچه در این منبع از زبان آذربایجان صریحا سـخن نرفته است ولی ذکر صفت«آذری»برای «عجم»(ایرانی)میتواند قرینه روشنی باشد برای درک مفهوم و معنای تاریخی و لغوی«آذری» به عبارت روشنتر همچنان که«عجم آذری»مفهومی جز«ایرانیان آذربایجانی»نمیتواند داشته باشد،برای «آذری»به معنی زبان آذربایجان نیز جز«زبان عجم آذری»یا«زبان ایرانیان آذربایجانی» قابل تـصور نیست.(مرتضوی،4531،964)
اصطخری در کـتاب«المسالک و الممالک»(اصطخری،8631،061)و ابن حوقل در«صوره الارض»(6631،69)و مقدسی در«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»که از جغرافینگاران برجسته قرن چهارم(هـ ق)هستند از زبان مردم مناطق آذربایجان و اران و امنستان به فارسی و عربی یاد کردهاند.مقدسی در سخن از اقلیم رحاب که در نوشته او شـامل آذربـایجان،ارّان و ارمنستان است،میگوید:«زبان مردم ایران از جمله آذربایجان فارسی است».ولی در جای دیگر گفته است:«زبان آذربایجان خوب نیست.پارسی آنان در پارهای واژهها به لهجههای خراسانی نزدیک و همانند است».(مقدسی،6091 م.»573،473،952)
واضح است که منظور این نویسندگان از این کـه زبـان مردم آذربایجان را فارسی نوشتهاند، لهجه خراسانی یا لهجه متداول در فارس نیست،بلکه در اینجا منظور از«فارسیه»ایرانی است در مقابل عربی.(صفا،3631،541)
درباره زبان عربی نیز از نوشته ابن حوقل چنین برمیآید که زبان عربی در آن روزگاران زبان بازرگانی و سـیاست بـوده و بـه همین جهت اکثر بازرگانان،صاحبان امـلاک و سـیاستمداران بـا آن آشنایی داشتهاند.
مسعودی از دیگر مورخان قرن چهارم هجری قمری،پارسیان و ایرانیان را یکی شمرده است. وی از میان زبانهای مختلف ایرانی،به زبانهای پهلوی،دری و آذری اشاره کرده است،به نـوشته مسعودی:«پارسیان قـومی بـودند که قلمروشان دیار جبل بود از ماهات و غیره و آذربـایجان تـا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند و باب ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو دیگر ولایـتهای خـراسان و سـیستان و کرمان و اهواز و فارس با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حـاضر به این ولایتها پیوسته است.
همه این ولایتها یکی مملکت بوده،پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود،فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند؛زیرا وقـتی حـروفی کـه زبان را بدان مینویسد یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد،زبان یکی است و گـرچه در چـیزهایی دیگر تفاوت داشته باشند،چون پهلوی ،دری و آذری و دیگر زبانهای پارسی»(مسعودی،9431،97-87)
بنابراین،مطابق نوشته مسعودی،آذربایجان در حوزه قلمرو آذری از زبانهای ایرانی قرار داشت که بـه لحـاظ اهـمیت آن،مسعودی آن را همراه با دری و پهلوی آورده است.در آذربایجان لهجههای دیگری نیز وجود داشته است گـفته مـقدسی کـه در ناحیه اردبیل آمیزهای از زبانهای مختلف(هفتاد زبان)وجود داشت.هرچند به نظر مبالغهآمیز میآید،مشهور است.
ذکر این نکته ضروری اسـت کـه مـنظور از کلمه«آذری»مصطلح در کتب قدما که ذکرشان رفت،وجود و رواج لهجهای از زبان ترکی در آذربایجان در آن روزگاران نیست؛زیرا در این کتب«آذری»در ردیـف زبـانهای ایرانی آورده شده است،نه از گروه زبانهای ترکی(اورال آلتایی).
ناصر خسرو نیز در سفرنامه خود درباره آذربایجان مطالبی دارد.وی از دیـدارش بـا قـطران تبریزی یاد میکند.به نوشته او«قطران شعر نیکو میگفت؛ولی زبان فارسی نیکو نمیدانست» (ناصر خسرو،0731،09)
به نظر مـیرسد مـنظور ناصر خسرو از فارسی،فارسی دری یعنی لهجه شمال شرقی ایران بوده باشد.به نوشته مرتضوی در واقع قـطران،مشکلات فـارسی دری را نـیکو نمی دانست و ثانیا ناصر خسرو طبعا فارسی را به معنی زبان مورد تکلم خود تلقی کرده و شـکی نـیست که قطران زبانش آذری یا فهلوی بوده نه فارسی دری مثل ناصر خسرو(مرتضوی،4531،274)
حمد اللّه مـستوفی،در قـرن هـشتم هجری قمری،در بحبوجه مهاجرت گسترده ترکان به آذربایجان در عهد ایلخانان،اطلاعات بسیار مفیدی دارد که درباره زبـان مـردم آذربـایجان جالب توجه است.
در مورد زبان بعضی از شهرها که او پهلوی نامیده،میتوان گفت که زبـان ایـرانی آذربایجان تا آن دوره هنوز متکلمانی داشته است؛علیرغم آن که ترکان به انبوهی،در بیشتر نقاط آذربایجان مستقر شده بودند.مستوفی زبـان مـردم مراغه را پهلوی مغیّر،زبان مردم زنجان را پهلوی راست و زبان مردم گشتاصفی مغان را پهـلوی بـه جیلانی باز بسته ذکر مینماید.درباره سلطانیه مـیگوید: زبان ایـشان هـنوز یکسره نشده و با پهلوی ممزوج است.(ممزوج،2631،39،78،26،65)امروزه زبان فـراگیر مـردم تمامی این شهرها که مستوفی از آنها نام برده است،ترکی است.اگر به گفته های مـستوفی اعـتماد کنیم باید بگوییم که زبـان پیـشین مردم آذربـایجان تـا نـیمه اول قرن هشتم هجری کاملا از بین نرفته بـود.شاید بـا استناد به نوشتههای مستوفی بتوان به این نتیجه رسید که زبان مـردم این مـناطق از آذربایجان بعد از این تاریخ یعنی در دوره قـراقویونلوها و به خصوص در دوره صفویه به کـلی تـرکی شده است.
البته مستوفی از اختلاط ترکان و تـاجیکان(ایرانیان)و نـیز از اکثریت ساکنان ترک بعضی از شهرها و بخشهای آذربایجان مطالبی آورده است.مثلا مردم طسوج واقع در شـمال دریـاچه ارومیه را مخلوطی از ترک و تاجیک و خـوی را تـرکستان ایـران نوشته است.(مستوفی،1631،58،18)
این بود مـختصری از آگـاهیها درباره زبن آذربایجان پیـش از رواج زبـان ترکی،که میتوان با مراجعه به کتب تاریخی و جغرافیایی دوره اسلامی به آنها دست یافت.
برای شناخت زبان پیـشین آذربـایجان،راههای دیگری نیز وجود دارد.یکی از این راهـها بررسی و شـناخت اسلامی و اعـلام جـغرافیایی،نظیر نـام رودخانهها،کوهها و دریاها،شهرها و روستاهاست؛زیرا بـعد از تغییر زبان مردم یک منطقه چهبسا بسیاری از این نامها دچار تغییر نشوند و همان نامهای قـدیمی را داشـته باشند،عکس این قضیه نیز میتواند اتـفاق بـیفتد.بدین مـعنی کـه بسیاری از نـامها یا از زبان غـالب و جـدید پدید میآیند و یا این که اگر نامی،معنای روشن داشت به زبان جدیدتر ترجمه و برگردانده میشود.در این ارتـباط بـه تـعدادی از نامها و اعلام آذربایجان که بیشتر اسامی روستاها و قـصبهها و رودهـا کـه مـعنای روشـن دارنـد و اغلب مربوطه به اوایل دوره اسلامی میباشند اشاره میشود.
این اسامی بیشتر از دوره قدیم است که گهگاه در کتب جغرافیایی و تاریخی دوره اسلامی که ذکرشان گذشت به اینها نیز اشاه گردیده است.همچون
زنـجان(زنگان) چهرگان، ارسباران، دهخوارگان، مغانجوق،گردآباد، بستان آباد،مهاباد،سردرود،شبستر، خورخوره، هشترود، سراب، سرخاب،چرنداب،ششگلان،خوی،مرند،سلماس و بسیار نامهای دیگر.
اکثر این اسامی،معانی روشن دارند و به سادگی میتوان به ارتباط آنها با زبانهای ایرانی رایج در آذربایجان پیش از رواج زبان ترکی پی برد.
علاوه بر این،به نظر کسروی بعضی از نامهای ترکی در آذربایجان بـه جـهت معنای روشن آنها به ترکی برگردانده شدهاند،نظیر یالقوزه آغاج،استی بولاخ،گردنلو،قوزلو،قزلجه و مانند اینها که نام کهن و قدیمی آنها به ترتیب یکهدار،گرمخانی،گردکانک،جوزدان و سرخه بوده است که بعد از آمدن ترکان،ترکی گردیدهاند.(کسروی،8631،83)این قول کسروی جـای تـامل بسیار دارد و در مورد بعضی از اسامی به نظر صحیح نمیآید و شاید برداشت شخصی وی باشد؛زیرا اسامی فوق که به نظر کسروی به ترکی ترجمه شدهاند میبایست سـابقه ذکر آنـها در مدارک و منابع قدیم به صـورت غـیر ترکی موجود باشند.کسروی به منابع و اسنادی که این اسامی کهن در آنها به کار رفته،هیچگونه اشارهای نکرده است.(کسروی،8631،83)
ب-راه دیگر شناخت زبان قدیم آذربایجان،بررسی و شناخت مواد و لغات آن زبـان امـروزی اهالی آذربایجان است،در این ارتـباط نـیز مثالهای زیادی وجود دارد که به مواردی از آنها ادیب طوسی به قرار زیر اشاره کرده است:
مانند آباد،آخور،آزار،آش،افسون،افسار امرود (گلابی)،ارخ(جوی)،اوستا(استاد)،ایاز(نسیم سرد شب و آسمان صاف و بیابر(،باجه (سوراخ)،بستان،بیبی(عمه)،پخمه،پردو،پنجره،جام،جاموش(گاومیش)،جلو(افسار و دهنه)، تای،تخت،چادر،چرک،چلیس(خسیس)،خرمن،خزل(برگ ریزان)،دانه،دوشاب،زنجیر، سینه،سهمان،شوربا،شلوار،کلنگ،گردکان،مرجمک،ناخوش،نشان،ناودان،هشتاد، هام(هامی-همه)دام و بسیاری از لغات دیگر که اینها فقط نمونههایی از آنـها هـستند(ادیب طوسی،8631،981-681)نگارنده نیز در محاورت روزمره مردم آذربایجان به ویژه در میان پیرمردان و پیر زنان شاهد استفاده از واژههای بوده است که ریشه ترکی ندارند،مانند آبار (آبراهه)،انایین(بیآیی)،پاجا(باجه)،هامی(همه)،درد آجار(درد ژر دردمند)،باها(بها)، زیان و…
اسامی و لغاتی نیز هستند که رنگ ترکی گرفتهاند،مانند تـوبره کـه توربا یـا تریه شده است و نیز بعضی از افعال در ترکی آذربایجانی هستند که ریشه آنها غیر ترکی و ایرانی است.مانند: روانلماق(از روانـ)،از برلماق(از بر)،زارلد ماق(از زاری)،بانلماق(از بانگ).(ادیب طوسی، 8631،981)
این لغات نشانگر وجود زبانی با ریـشه غـیر تـرکی پیش از رواج زبان ترکی در آذربایجان هستند.
علاوه بر اینها جهت شناخت زبان دیرین آذربایجان راه دیگری نیز وجود دارد و آن وجود به اصطلاح جزیرههای زبـانی،یعنی بـقایای زبان کهن مردم آذربایجان در سرزمینهای دور افتاده و پرتی است که از دسترس مهاجمان و مهاجران دور ماندهاند.
در ایـنباره چـندین نـاحیه را نام بردهاند؛از جمله نواحی هرزنی(هرزند کوه)گلین قیه در مرند،برخی روستاها در قراجه داغ در شمال تبریز،روستاهای بسیاری در خلخال و نـیز از زبان تاتی نام بردهاند،که مرکز آن زبان مناطق دیزمار،حسنو و روستاهای گرینگان و ارزین است. (مرتضوی،4531،754-654؛کارنگ،8631،372؛مرتضوی،8631،853)
از مجموع مباحث گـذشته میتوان به این نـتیجه رسـید که زبان مردم آذربایجان،قبل از رواج زبان ترکی به یکی از زبانهای ایرانی تعلق داشت که زبان اقوام مادی و دیگر ایرانیان بود و از زبانهای بومی پیش از مهاجرت آریاییها نیز تاثیر پذیرفته بود.از اینرو،در منابع دوره اسـلامی به زبانهای پهلوی،فارسی و آذری یاد شده که از قرن پنجم هجری به بعد،به تدریج جای خود را به زبان ترکی داده است.با این همه،بسیاری از واژهها و اصطلاحات و کاربردهای آن زبان همچنان در زبان کنونی آذربایجان به حیات خود ادامـه مـیدهند.فرآیند تحول و تطور زبان مردم آذربایجان در بخشهای بعدی به بحث گذاشته میشود.
تغییر و دگرگشت زبان مردم آذربایجان
از اثرات بسیار مهم کوچها و مهاجرتهای ترکان به آذربایجان،تغییر و تحول زبان ساکنان این دیار میباشد.این تغییر و تحول زبانی از یک مـنظر شـاید با مهاجرت معروف آریاییها در ایران که شاخه مادی آنها در آذربایجان ساکن شدند،قابل مقایسه باشد.به ویژه از جهت تاثیری که مادها در رواج زبان مورد تکلم خود با تاثیرپذیری از زبانهای بومیان در این خطه بـه یـادگار گذاشتند.از ذکر این نکته نیز نباید غافل شد که در هر دو مورد،سلطه سیاسی مهاجران در فرآیندهای تغییرات زبانی نقش اساسی داشته است.
در قسمتهای گذشته،هویت ایرانی زبان مردم آذربایجان از دوره مادها تا قرن پنجم هـجری در دوره اسـلامی بـه اختصار مورد بررسی قرار گـرفت.با ایـن هـمه،زبان ترکی چندین قرن است که زبان مورد تکلم آذربایجانیها،منطقه زنجان و بعضی از مناطق مختلف ایران است.
مهاجرتهای گسترده ترکان که از اواخر نیمه اول قرن پنجم هـجری بـه ایـران و آذربایجان آغاز شد،سرانجام منجر به تغییر زبان قدیم آذربـایجان بـه ترکی شد.از تغییر زبان مردم آذربایجان باید به مهاجرت و سکونت همهجانبه ترکان و در نتیجه،افزایش جمعیت این سامان در طول تاریخ این مهاجرتها پیـبرد.بنابراین،میان ظـهور و اشـاعه زبان ترکی در آذربایجان و مهاجرت و سکونت اقوام ترک در این خطه مـقارنهای موجود است.
زبان امروزی آذربایجان به تحقیق محققان و زبانشناسان و مورخان از لحاظ ساختاری،ارتباطی با زبان ساکنان قدیمی این مرز و بوم ندارد؛ولی انـتصاب آن بـه خـانواده زبانهای ترکی بدیهی است و اثبات آن به مدرک و دلیلی نیاز ندارد.این زبان کـه یـکی از شاخههای زبان ترکی است،به تدریج و با گذشت زمان جایگزین زبانی شد که به گروه زبانهای ایرانی غـربی تـعلق داشـته است. از این زبان همانگونه که پیش از این اشاره گردید در منابع دوره اسلامی بـا نـامهای پهـلوی، آذری و گاهی فارسی یاد شده است.
زبان کنونی مردم آذربایجان که به اصطلاح ترکی آذری خوانده میشود،از لحـاظ زبانشناسی بـا زبـانها و لهجههای اقوام غز و ترکمانان سلجوقی قرابت دارد و تاریخ نشان نمیدهد که«اقوام غز»پیش از قرن پنجم هجری قـمری/یازدهم مـیلادی به آذربایجان آمده و سکونت کرده باشند(زریاب خوئی،7631،602).مهاجرتهای ترکان که در ادوار مختلف بعد از سلجوقیان به آذربایجان صـورت گـرفت نـیز مؤید این نظر است که آنان از اواخر فروپاشی دولت ایلخانی تا نیمه های دورهء صفویه از آنـاطولی بـه آذربایجان آمدند،از اقوام مختلف«اغوزها»(غزها)بودند که در دورههای سلجوقی و مغول وارد آناطولی شده بودند.
لکن باید از انبوه عـظیم دیـگر تـرکانی که همراه مغولان سیلوار به آذربایجان آمدند از جغتائیان،اویغورها و نیز از قبچاقها که از شمال به آذربایجان آمـده بـودند یاد کرد.
زبان این قبایل ترک نیز بر زبان مهاجرین پیشین تأثیر گذاشت،چنانکه در تـرکی آذربایجان امـروز بـقایای لهجههای مختلف این قبایل را میتوان یافت.مثلا در تشکیل زبان اهالی تبریز عناصر قبچاق نقش مهمی داشته است.
به طـور کـلی مـیتوان گفت که در تشکیل زبان ترکی آذربایجان،ترکی اغوز،نقش اصلی و محوری داشته است؛ولی در کـنار آنـ،لهجهء قبچاق،اویغور،جغتائی،زبان مغول و تا حدی باقیماندهء گویشهای محلی و بومی تاتی و هرزنی و غیره به عنوان عناصر فرعی نقش داشـتهاند کـه این زبان با گذشت زمان و نفوذ کلمات عربی و فارسی به صورت کنونی در آمـده است.
برای ایـنکه زبان ترکی از چه زمانی به صورت فـراگیر،زبان سـاکنان آذربـایجان را تشکیل میداده است،تاریخ دقیقی نمیتوان تعیین کرد.اصولا طـرح سـؤال بدین صورت درست نیست؛ زیرا هیچ ملت و یا قومی یک روزه آیین و یا زبان و آدابـ و رسـوم خود را عوض نمیکند؛بلکه اینگونه تغییرات و دگـرگونیها مـعمولا آرام و با گـذشت زمـان بـه نسبت طولانی صورت میگیرند که در اینباره،مثالهای زیـادی مـیتوان آورد،از جمله،فتح ایران به دست اعراب و به تبع،آن مسلمان شدن اکثریت ساکنان این خـطه،یک شـبه صورت نگرفت و سالها و در بعضی مناطق قـرنها طول کشید که مـردم اسـلام بیاورند.در مسألهء تغییر زبان مـردم آذربـایجان نیز وضعیت به همین منوال است.با این همه،این امر مسلم است که فرآیند تـرویج زبـان ترکی در آذربایجان بعد از مهاجرت گـستردهء تـرکان در دورهـء سلجوقی یعنی از قـرن پنـجم هجری قمری آغاز گردید.البته تـغییر زبـان از گویشهای قدیم ایرانی به ترکی آذربایجانی همانگونه که گفته شد، تغییری آرام بوده است.
به نوشتهء زریاب خـوئی،چون از ایـن زمانها ترکمانان،به حکم چادرنشینی و گلهداری،در مراتع و چـراگاههای مـجاور روستاها بـه زنـدگی پرداخـتند،از اینرو مسألهء«ترکی شدن»زبان مـردم آذربایجان از قصبهها و روستاها آغاز شد و نفوذ زبان ترکی به شهرها که مراکز فرهنگی بودند، دیرتر صورت گـرفت.نخست نـامهای روستا و مزارع و بسیاری از رودخانهها و کوهها بـه تـرکی تبدیل شد.
مثلا در اسـناد قـدیم،نام رودخـانهء قزل اوزن سـپیدرود یـا سفیدرود است؛اما پس از آمدن ترکان، نام آن در آذربایجان به«قزل اوزن»یعنی رودخانهء سرخ تغییر یافت و نام قدیمی آن«سفیدرود»تنها به قـسمتهایی از رودخـانه کـه در شمال و در سواحل خزر جریان دارد اطلاق شد.(زریاب خوئی، 7631،602)
در دورهـء ایـلخانان مـغول،که بـیشتر لشـکریان آنـها از ترکان«بویژه اویغورها»بودند و آذربایجان را مقر خود قرار داده بودند،نفوذ ترکان در این سرزمین بیشتر شد و گذشت زمان به استحالهء مغولها نیز در ترکهای ساکن در آذربایجان انجامید و به عبارت دیگر با تداوم مـهاجرت ترکان به آذربایجان در این دوره و نیز ترک زبان شدن خود مغولها،جمعیتهای ترک زبان روز به روز رو به فزونی گذارد.در این دوره نیز بعضی از نامها به ترکی گاهی به مغولی بدل شد.مثلا قزلاوزن،نام مغولی«هولان موران»به خـود گـرفت که ترجمه مغولی قزلاوزن است.و نام تپههای تخت سلیمان به«سغورلق»تبدیل شد که ظاهرا ترکی مینماید؛ولی استعمال آن از دورهء مغول به بعد است و مثالهای زیاد دیگری در این مورد میتوان ذکر کرد.
ناگفته نماند که بـرابر اخـبار و روایات بعضی از منابع در دورهء ایلخانی،علیرغم رواج روبه افزایش زبان ترکی،زبان پیشین آذربایجان هنوز به طور کامل از بین نرفته بود.حمد اللّه مستوفی هنگام بحث از زبان مورد تکلم بـعضی از شـهرهای آذربایجان از زبان غیر ترکی آنـها یـاد کرده است و نیز از نوشتههای او میتوان به وضعیت دو زبانی در بعضی از شهرها و نیز غلبهء گستردهء زبان ترکی در بعضی از شهرها،به ویژه در غرب آذربایجان که امروزه شامل آذربایجان غربی میشود،پی برد.
زوال تـقریبا نـهایی زبان پیشین آذربایجان،در ادوار بـعد از مـغول یعنی در عهد ترکمانان قراقویونلوها،آققویونلو و صفویه تحقق یافت و از این زبان بجز در پارهای از مناطق صعب العبور و کوهستانی دیگر اثری باقی نماند.با این همه،بعضی از واژههای زبان مذکور،داخل زبان ترکی گردید که قبلا به نمونههایی از آنـها اشـاره گردید.از اینرو،وجود بعضی از واژههای غیر ترکی و ایرانی را که گاهی شکل و صورت ترکی به خود گرفتهاند،از بقایای زبان آذری مغلوب و متروک دانستهاند.
بنابراین،چندین قرن حاکمیت ترکان که با کوچهای متواتر آن قوم نیز همراه بـود،اندک اندک زبـان ترکی،تقریبا تـمام شهرها و روستاهای آذربایجان را بجز چند روستای انگشت شمار فرا گرفت و فروشندگان و بازرگانان نیز ناچار از آموختن زبان ترکی شـدند.چون زبان،مهمترین وسیلهء ارتباط با دیگران است،بومیان آذربایجان بتدریج به جهت ایجاد ارتـباط بازرگانی،سیاسی و اجـتماعی نـاگزیر از یادگیری زبان ترکی شدند.این بطوطه ابهت ترکان و ثروت و مکنت آنها را در سفرنامهء خود در دیدار از بازار شهر تبریز شـرح داده اسـت که در خور توجه است.به نوشتهء وی بازرگانان و فروشندگان شهر تبریز کالاها را به زبان تـرک نـشان مـیدادند.(ابن بطوطه، 7331،622،522) از این نوشتهء ابن بطوطه میتوان پی برد که تجار و کسبهء شهر تبریز،به منظور ارتباط تجاری و نـیاز اقتصادی،زبان ترکی را آموخته بودند.
با اتکا به اسناد و مدارک تاریخی،مسلم است که پیش از روی کار آمـدن صفویان،زبان اکثریت قریب به اتـفاق مـردم آذربایجان ترکی شده بود.یکی از دلایل این امر،وضعیت خود خاندان صفوی میباشد.زیرا این خاندان چنان که از دو بیتیهای شیخ صفیالدین،نیای بزرگ آنها برمیآید زبان غیر ترکی داشتهاند؛ولی چون به زمان شاه اسماعیل،توجه میکنیم، میبینیم که زبـان اینها ترکی شده و شاه اسماعیل دیوان شعر خود را به ترکی سروده و«ختائی»را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
حکومت صفویان که با پشتیبانی قبایل ترک آناطولی(قزلباشها)تشکیل شد،بیش از پیشتر رواج عام زبان ترکی افـزود.از لحـاظ زبان ترکی میتوان گفت که در این دوره سه عامل مهم در رواج آن زبان در آذربایجان و بعضی نقاط منفرد ایران نقش و تأثیر زیادی داشتهاند:
1-مهاجرت طوایف مختلف ترک که از آناطولی میآمدند و ارادت به خانقاه و خاندان صفوی پیدا کرده بودند.
2- تصرف آذربـایجان تـوسط عثمانیها به دفعات و سالهای متمادی.چون عثمانیها نیز ترک بودند لاجرم از حیث ترویج زبان ترکی و شاید سکونت عدهای از ترکان عثمانی در آذربایجان میتوانستند مؤثر واقع شوند.
3- ترک بودن هم عثمانیها و هم صفویان که زبـان رسـمیشان ترکی بود و در نتیجه، محاورات و گفتگوها به زبان ترکی رد و بدل میشد.
«شاردن»سیاح مشهور فرانسوی در قرن هفدهم میلادی یعنی دورهء صفویه از ایران دیدن کرده است،حاکمیت و غالبیت زبان ترکی را در سرتاسر ایران غربی تا ابهر نزدیک قـزوین گـوشزد کرده و نـیز نوشته است:«زبان مورد تکلم دربـار صـفوی تـرکی است».(شاردن:0531،33)
بدینسان،زبان ترکی به تدریج در سه دورهء متوالی سلجوقی،مغول و بعد از مغول(یعنی دورههای قراقویونلوها و آققویونلوها و صفویه) (Sumer,f,1957,429-430) زبان رایج و عمومی مردم آذربایجان گردید و جای زبان پیـشین را گـرفت و حـتی کلمهء”آذری”توسط بعضی از نویسندگان ترک و به تبع آن،خاورشناسان بـه آن نـوع ترکی اطلاق گردید که امروزه در آذربایجان مورد تکلم است.در حالی که آذری همانطوری که در پیش نیز اشاره گردید به تصریح تـعدادی از مـنابع مـعتبر اوایل دورهء اسلامی،زبان محاورهء مردم آذربایجان قبل از زبان ترکی بوده و بـا زبان ترکی یکی نیست،هرچند عناصر قابل توجهی از آن زبان در زبان کنونی مردم آذربایجان موجود است.
در یک جمعبندی کلی و با توجه بـه بـررسیهای گـذشته میتوان گفت که زبان ترکی از حدود نیمهء دوم قرن پنجم هجری قـمری بـه آرامی و به تدریج تبدیل به زبان رایج و عمومی مردم آذربایجان گردیده و به یکباره به وجود نیامده،بلکه در طـول قـرنها از اخـتلاط لهجههای مختلف ترکی،به ویژه لهجههای اقوام اغوز،قبچاق و ایغور تشکیل شده و با نفوذ پارهـای از واژهـهای زبـان و لهجههای کهن آذربایجان و زبانهای مغولی،فارسی و عربی به صورت کنونی درآمده است.
به نظر میرسد زبان ترکی تـا رواج کـامل آن در آذربـایجان،در دورهء سلجوقیان،زبان مهاجران تازه را تشکیل میداده و بعدها در دورهء مغول گسترهء آن بیشتر شده و بعضی از مناطق زبانشان کـاملا تـرکی گردیده و در بعضی جاها حالت دو زبانی(ایرانی”آذری”و ترکی)پیش آمد تا اینکه در دورههای ایلخانی و ترکمانان و صفویه رفـته رفـته بـه صورت زبان عموم مردم درآمده است.
نباید ناگفته گذاشت که مهاجرت ترکها که به صورت گسترده از قـرن پنـجم هجری قمری شروع گردید تنها باعث تغییر زبان مردم آذربایجان نشد،بلکه ترکها با مـهاجرتهای خـود بـه ارّان(جمهوری فعلی آذربایجان)و ترکیه نیز باعث تغییر زبان و قومیت مردم آنجا شدند.همچنین زبان ترکی که امروزه زبـان عـموم مردم آذربایجان و زنجان میباشد،با اندکی تفاوت لهجه در سایر نواحی ایران نیز(از جـمله تـهران،قزوین،ساوه،همدان،اراک،فارس،کرمان،خراسان،…)و نیز در مـناطقی از عراق از جمله کرکوک،زبان عدهای از مردم است.بنابراین،ترکها با مهاجرتهای خود تأثیر زیادی در قویمت و زبان مردم مناطق وسـیعی از خـاورمیانه گذاشتند.
رواج زبـان ترکی در آذربایجان،رخدادی تاریخی است یا فاجعه تاریخی؟
از بحثهای گذشته دربارهء زبان مردم آذربـایجان در قـبل و بعد از مهاجرت ترکان،نکات زیر نیز شایان توجه است:اول اینکه تغییر زبان مردم و اهالی این سرزمین همانند اکـثر نـقاط جهان-از قبیل ترکیه،مصر،سوریه،و بعضی از کشورها در آمریکا و آفریقا که امروزه به زبانهای مختلف انگلیسی،اسپانیایی و فـرانسوی…سخن مـیگویند،در حالی که پیش از آن،زبانهای بومی دیگر داشتند-،یک مـقوله واقـعیت تـاریخی است که مهاجرت و حاکمیت سیاسی مهاجران در آنـ نـقش اول و اساسی داشته است.دیگر این که بهتر است اینگونه پدیدههای تاریخی بدون هیچگونه پیشداوری و تـعصب،با اتـکا به اسناد و مدارک دقیق بـه صـورت علمی و مـستند مـورد ارزیـابی و تحقیق واقع شوند،زیرا پدیدهء استقرار و اشـاعهء یـک زبان در سرزمینی،به حساب از بین رفتن زبان قبلی ساکنان آن سرزمین و شاید تحلیل رفتن زبـان آنـان در زبان جدید و از این قبیل،مسألهای است که در تـاریخ کوچها،استیلاها و اسکانهای قبایل مـختلف انـسانی به کرّات اتفاق افتاده اسـت.به عنوان نـمونه میتوان به دگرگونیهای زبانی در آمریکای لاتین،آفریقا و هند بعد از استعمار در قرون جدید اشاره کرد.
متأسفانه کـسانی هـستند که دانسته یا نداسته و مـغرضانه و گـاهی از روی احـساسات وطن دوستانهء مخصوص خـود و تـعصبات منفی و پارهای با اهـداف و مـقاصد خاصی،بدون در نظر گرفتن واقعیات تاریخی،دیدی غیر علمی،غیر تاریخی و غیر منطقی به حادثهء تاریخی و قومی جـایگزینی زبان تـرکی در آذربایجان دارند و آن را یک مقوله و رخداد تـاریخی تـلقی نکرده و گـهگاه بـا عناوین و تـعابیر«فاجعهء تاریخی»،«تحمیل بیابانگردان»،«یادگار منحوس تـرکان غزه»،«تحمیل مغولان و تاتاران خونخوار»،«میهمان ناخوانده و مزاحم»،«تحمیلی بر شیرین زبانان دیار آذربایجان»،«گسترش زبان ترکی به عنوان خطر اسـاسی آذربـایجان»و…معرفی میکنند.و راهحلهای غیر عملی و غیر علمی نـظیر مـخالفت بـا آمـوزش بـه زبان ترکی در هـر مـدرسه و دانشگاه،«مبادلهء جوانان کم سن و سال آذربایجان و انتقال آنها به مناطق فارس زبان»و…را به زعم خود برای ریـشه کـنی و نـابودی به«این زبان تحمیلی بیگانه»ارائه میکنند.پرواضح است که ایـنگونه اظـهار نـظرهای افـراطی اگـرچه جـنبهء تبلیغاتی سخن را بالا میبرد،ولی از ارزش علمی آن بینهایت میکاهد و در مواردی عکسالمعلهای افراطی طرفهای مقابل را نیز در پی میآورد.
لازم به ذکر است که در میان صاحبان اینگونه نظرها،هم محققان و مورخان بنامی که در روشن شـدن گوشههایی از تاریخ کشورمان نقش داشتهاند و هم نخبگان آذربایجانی که تندترین نظرهای ناسیونالیستی را در ضدّیت با زبان ترکی ارائه نمودهاند،به چشم میخورند.به دلیل محدودیت صفحات مقاله را ذکر تک تک نظریهها و صاحبان آنها خودداری و به نـقد و ارزیـابی نگرشهای مذکور پرداخته میشود1.
دربارهء نقد و تحلیل آرایی این چنین،ابتدا به اختصار باید گفت،اگر ما صفحات تاریخ را ورق بزنیم،میبینیم که ترکان هرگز برای ترویج زبان خودشان،در آذربایجان و دیگر جاها از (1).طالبان جـهت آشـنایی بیشتر با تعدادی از این نظریهها میتوانند به کتاب«زبان فارسی در آذربایجان»که در برگیرندهء مقالات متعدد به کوشش ایرج افشار و از انتشارات موقوفات محمود افشار است مراجعه نمایند.
زور و قـدرت اسـتفاده نکردهاند،برعکس هرگاه فرصتی مییافتند،مسوق و مـوجب گـسترش زبان فارسی نیز میشدند.غزنویان که سلالهای ترک در شرق ایران بودند،شعرای زیادی در دربار خود داشتند که به زبان فارسی شعر میسرودند و همین غزنویان بودند که زبـان فـارسی را در شبه قارهء هند رواج دادنـد.سلجوقیان نـیز همین وضعیت را داشتند و هیچگونه مخالفت و ضدّیتی از طرف آنها با زبان فارسی و گسترش و رواج آن ظاهر نشده است.اینها نیز همانند غزنویان از مشوقان زبان فارسی بودند،حتی بعضی از آنها از سلاجقهء روم مدتها زبان درباری و مکاتباتشان بـه زبـان فارسی بود و بعضی از فرمانروایان این سلسله نامهای ایرانی کیقباد و کیخسرو و از این قبیل داشتند.
دربارهء مغولها نیز باید گفت که اینها ترک زبان نبودند و خودشان نیز بعد از مدتها حکومت در ایران که پایتختشان آذربایجان بـود،به تـدریج در جامعهء تـرکهای آذربایجان مستحیل گشتند.مغولها هر جنایتی که کردند و فجایع زیادی که به بار آوردند،به شهادت تاریخ از این جنایت،یعنی تـغییر زبان مردم به زور و قدرت مبرّا بودهاند.
زریاب خوئی در مورد عدم اعمال زور و فشار در تـرویج زبـان تـرکی در آذربایجان می نویسد:«مردم در اثر تماس مکرّر با قوم غالب ترک که خصوصیات نژادی و قومی قویتری داشتند به تدریج بـر اثـر اجبار اقتصادی و اجتماعی،نه اجبار سیاسی عمدی یا تحکم و فشار،زبان قوم غالب را آموختند و با ایـشان در آمـیختند.نظیر ایـن حادثه در آناطولی و آسیاسی صغیر نیز روی داد،زیرا زبان مردم آنجا پیش از حملهء ترکان،یونانی بود.البته در آسیای صـغیر شواهد تاریخی در دست است که مردم را از تکلم به زبان غیر ترکی منع کـردهاند،اما چنین شواهدی در آذربایجان در دسـت نـیست.»(زریاب خوئی،7631،602)
بنابراین،نظر کسانی که ترویج زبان ترکی را تحمیلی و ناشی از تعصب و اعمال زور و فشار ترکان و مغولان میدانند،منطبق با واقعیات تاریخی نیست؛بلکه این زبان به دلیل مهاجرت و سکونت انبوه اقوام ترک و نیاز ارتباطی مردم بومی در آذربایجان و دیگر نـقاط ایران،به مرور زمان،زبان عموم مردم گردیده است.
جلال آل احمد،مسأله شیوع عام زبان ترکی را در آذربایجان به عنوان یک موضوع تاریخی که جانشین زبان محلی«تاتی،آذری»شد ناشی از دو عامل مهم میداند:
الف-کثرت اردوی ترکان و تداوم مهاجرت و هجوم و اقامت ترکها در قرنهای متمادی.
ب-نبودن ادبیات،شعر و سـنت فـرهنگی جا افتاده و قابل توجه در زبان محلی قدیمی،همچون ادبیات و فرهنگ فارسی.(آل احمد،8631،12)مرحوم آل احمد به مسائل مهمی اشاره کرده است؛زیرا در جایی که در اشاعه و رواج یک زبان جدید در سرزمینی،تعصب و فشار و سیاست خاصی نباشد و با گذشت زمان صـورت گـیرد،ارائهء اینگونه دلایل،بویژه،کثرت و انبوهی مهاجران و ضعفهای زبان قبلی از جمله نداشتن ادبیات مکتوب قابل توجه،منطقیترین و تاریخیترین دلایل است.
وی در ادامهء نوشتارش در مخالفت با سیاست تحریم و تحقیر زبان ترکی در دورهء پهلوی مینویسد:«آزادی هر زبانی از بدویترین و بـدیهیترین حـقوق بشری است».علیرغم تمام کوششها و تلاشهای حکومت ایران در دورهء پهلوی،در محدودیت و محو زبانی ترکی،نه تنها موفقیتی حاصل نشد،بلکه این سیاستها موجب ایجاد نوعی نفاق و نقار میان ترک و فارس شده بود.(آل احمد،8631،502-02)آل احمد در ادامـه،ضمن حـمایت از تـدریس زبان مادری اقوام مختلف در ایران،در کـنار زبـان رسـمی فارسی مینویسد:در این صورت،امکان و شرایط پیشرفت برای همه،مساعدتر و هموارتر میشود مثلا شهریار شاعر غزلسرای معاصر که منظومه «حیدر بابا یه سلام»او به زبـان تـرکی شـهرت جهانی دارد و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. در سـرودن شـعر،به زبان ترکی شاعری است دست اول،اما به عنوان شاعر فارسی زبان،غزلسرای دست سوم و چهارم است.(آل احمد،8631،72)البته به نظر نگارنده،شهریار در سـرودن اشـعار و
غزلیات بـه زبان فارسی درجه دوم است نه درجه سوم و چهارم.بویژه سرودهء وی در سـتایش از حضرت علی(ع)از غنای بیشتری برخوردار است.
علاوه بر این،همانطوری که یکسانسازی در امر اندیشه و سیاست و فرهنگ و اعتقادات در تاریخ دولتها و یا گـروههای مـختلف جـوامع بشری علیرغم نیات شاید مثبت مجریان و طرفداران آنها،نتایج نامطلوبی از لحاظ رکود و تـعطیلی انـدیشه و انحطاط علمی و فرهنگی در بردارد، یکسانسازی با ایجاد وحدت زبانی علیرغم احساسات وطن دوستانهء نهفته در آن نیز در صورتی که بـا فـشار و تـعصب و تحقیر همراه باشد،تعصبات و واکنشهای متقابل را برمیانگیزاند.تاریخ پر حادثه و پرمخاطرهء ایران،گواه این است کـه از بـابت وجـود خرده فرهنگها و زبانهای محلی و منطقهای در ایران نباید هیچگونه نگرانی وجود داشته باشد.زیرا روحیهء ایـرانی و ایـرانیگری در هـمهء اقوام این سرزمین علیرغم تنوع زبانی و گاهی مذهبی و قومی در برابر ناملایمات و حتی جشنها و خوشیهای مـلی بـه خوبی خود را نشان داده است.اینگونه وضعیت اقوام ایرانی میتواند موضوع مقالهء دیگری باشد.امواج این وحـدت مـلی و روحـیهء خوب است که ایران را بر خلاف بسیاری از کشورها و سرزمینها که گسستها و انقطاعهای فرهنگی و مدنی داشـتهاند، همچنان زنـده و استوار نگه داشته و آن را از تمدنی کهن و ریشهدار و افتخارآمیز بهرهمند ساخته است.اقوام مختلف مردم ایران نـشان دادهـاند کـه همدلی و علاقه به وطن و سرزمین(ایرانیت) برای آنها مهمتر و بهتر از همزبانی است.اوج این احساس و علاقه به ایـران در عـین علاقه به زبان مادری(ترکی)در این بیت شهریار،شاعر درد آشنا و شیرین سخن آذربایجانی موج میزند:
تـرکی مـا بـس عزیز است و زبان مادری
لیک اگر ایران نگوید لال باد از وی زبان
دست تقدیر خداوندی نیز ایران را در موقعیتی قرار داده اسـت کـه گـونه گونیهای طبیعی زیادی دارد که در حیات اجتماعی و فرهنگی و تمدنی مردم نقش داشتهاند.گونه گونیهای یـاد شده در کـنار تنوع قومی،فرهنگی،زبانی و دینی و…این مرز پر گهر را به صورت پردهای رنگارنگ در آورده است.این گونه گونیهای به ظاهر مـتضاد بـه شهادت تاریخ،از عوامل پرورش
شعور و وحدت ملی بوده است که همچون موزائیک پر نقش و نـگار چـون کلیتی هماهنگ و منجسم میباشد.( وحدت در عین کثرت)
در هـر صـورت،در بـحث از اینگونه مقولههای تاریخی و فرهنگی نباید دچار احـساسات شـد. زیرا برخوردهای احساسی در این موارد همانگونه که اشاره گردید،هر قدر شدیدتر و بیشتر باشد،به همان انـدازه،از ارزش عـلمی سخن میکاهد،بر تبعات منفی آنـ نـیز میافزاید.صاحبان نظریههای مـخالف زبـان تـرکی،علیرغم نیات وطنخواهانهء شدیدی که دارند،به جـای تـأکید بر وحدت زبانی به قیمت نابودی زبانهای محلی و منطقهای،میتوانند در تحکیم ارکان وحدت ملی ایـران بـر اشتراکات فراوان و روحیات ایرانگرایانهء اقوام ایـرانی تأکید نموده و همهء اقـوام و زبـانهای و فرهنگهای آنها را در داخل حوزه تـمدنی ایـران محترم بشمارند و بدین طریق به یکپارچگی میهن خود خدمت مضاعف نمایند.به نوشتهء جواد هـیئت«برای رسـیدن به همدلی اول باید زبان هـمدیگر را فهمید.»(هیئت،0831،8)
در پایـان بـا استفاده از کل مـباحث ایـن مقاله باید به نـکاتی نـیز دربارهء ویژگیهیا کارهای تحقیقاتی که تاکنون دربارهء زبان آذربایجان به عمل آمده،اشاره شود،در اینباره تـاکنون بحثهای مـتفاوت و متضاد و مختلفی به عمل آمده اسـت کـه سه وجـه تـمایز داشتهاند:
الف:بعضی اعـتقاد دارند که زبان تـرکی از قرنها پیش از اسلام به این شکل و صورت در آذربایجان وجود داشته و زبان عموم مردم بوده اسـت و زبـانی با ریشههای ایرانی و آریایی در این سرزمین وجـود نـداشته اسـت.اینگونه اظـهارات از طـرف کسانی ارائه شده اسـت کـه از روی احساس و با نادیده گرفتن مدارک تاریخی و منطقی به اظهار نظر پرداختهاند و به همین جهت قابل اعتنا نـمیباشند.در صـفحات گـذشته به نادرستی این نظریه با استناد مـدارک مـهم و مـعتبر تـاریخی از جـمله،روایات ابـن الندیم،یعقوبی،مستوفی و…تأکید شده است.
ب:دستهای دیگر همانگونه که در خلال مطالب قبلی گفته شده حساسیت زیاد و فوقالعادهای به زبانهای غیر ایرانی و آریایی دارند،معتقدند که همهء زبانها غیر از زبان فارسی
باید از بین بـرود و گاهی میگویند اگر کسانی هم به زبان غیر فارسی حرف میزنند،خیانت میکنند،باید از آن زبانها دست کشیده و به زبان شیرین و دیرین آبا و اجدادی خود سخن بگویند.این اندازه احساسات تند تیز در بازار دانش ارجی نـخواهد داشت.
ج:عدهای دیـگر نیز در تحقیقات خود سعی کافی به عمل آوردهاند تا متکی به مدارک و اسناد تاریخی و زبانشناسی باشند و برای اثبات مدّعا و نظریهء خود به تاریخ رجوع میکنند و آنچه را مستند و عاقلانه بـاشد انـتخاب میکنند و سعی دارند به نتیجهء درستی نایل آیند.
بنابراین احساسات و علاقهمندیهای وطنخواهانهء شدید را هرچند که در جای خود بسیار ستایشانگیز و پسندیده است،در عمل نباید در کار تحقیق عـلمی دخـالت داد.نگارنده سعی نموده است که مـقالهء حـاضر از نوع دسته سوم باشد،که چنین باد.
اما این که زبانی خوب است یا بد،مایهء اتحاد است یا جدایی،همهء اینها را باید به زمان واگذار کرد.زبان وسیلهء بیان و ارتـباط اسـت.مهم این است که ایـن زبـان چه فرهنگ و تمدن و ملیتی را در خود منعکس و نمایندگی میکند.در جوامعی که ادعای پیشرفت و ترقی و اخلاق دارند،اختلاف زبان و رنگ و قیافه نباید مهم باشد.به تعبیر قرآن کریم از اختلافات ظاهری در جهت بازشناسی و تعامل قبایل و جوامع بـا هـمدیگر باید استفاده کرد.و به قول مولانا زبان دل باید یکی باشد.اکثریت مردم ایران خود را ایرانی و مسلمان میدانند و حتی اقلیتهای دینی نیز ترقی و تعالی ایران را میخواهند،چون ایرانی هستند و نیز اکثریت مردم ایران از کـرد و تـرک و لر گرفته تا گـیلک و بلوچ و…به زبان شیرین و جذاب فارسی،در کنار زبانهای محلی خود عشق میورزند و آن را زبان رسمی،ملی و نوشتاری خود میدانند؛ولی زیـبایی و شیرینی زبان فارسی نباید موجب تغییر و تحقیر زبانها و نیم زبانهای محلی بـاشد؛.زیرا شـیوایی و زیـبایی زبان فارسی لطف بیان و مفاهیم زبانهای دیگر را از بین نمیبرد.مقولهء زبان را در ایران باید مانند همه کشورهای پیشرفته تنها به عـنوان یـک عامل ارتباط نگریست.
فرمایش مولانا:
ای بسا دو هندو ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان یـکدلی خـود دیـگر است
همدلی از همزبانی بهتر است
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
نتیجهگیری
حاصل سخن و نتایجی که از ایـن پژوهش میتوان گفت به اختصار به قرار زیر است:
1- آذربایجان به عنوان یکی از ایالتهای مـهم و باستانی ایران در تاریخ پر حـادثهء خـود،محل عبور،مهاجرت،سکونت و تهاجم اقوام مختلف از جمله آریاییها،یونانیها و مقدونیها، اعراب،ترکان و…بوده است.
2- در اثر این مهاجرتها و سکونتها بافت سیاسی و اجتماعی این خطه همانند سایر نقاط کشور دستخوش تغییرات اساسی شده است.در همین راستا مهاجرت ترکان،موجب تحولات سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و دینی و بـویژه دگرگونی زبان مردم آذربایجان گردیده است.
3- عدم وجود ارتباط و مناسبت قطعی بین زبان مورد تکلم اقوام مختلف جهان از جمله اقوام ایرانی با نسب و نژاد آنها تقریبا امری است مسلم.به عبارت دیگر،کلیهء اقوامی که یـک زبـان مشترک دارند الزاما از ریشه و نژاد واحد نیستند و نیز همهء اقوامی که در یک سرزمین به زبانهای مختلف سخن میگویند،کاملا از یکدیگر جدا نیستند.
4- زبان مردم آذربایجان بیش از رواج زبان ترکی به شاخهء زبانهای ایرانی شمال غـرب ایران تـعلق داشته است که از آن در منابع مختلف بیشتر تحت عناوین پهلوی و آذری یاد شده است.
5- ترکی اقوام«اغوز»در تشکیل زبان کنونی مردم آذربایجان به عنوان عنصر اصلی،و سایر لهجهها و زبانهای ترکی از جمله اویغوری،قبچاقی و بقایای زبان دیرین آذربـایجان و نـیز مواد و لغاتی از زبانهای فارسی و عربی به عنوان عناصر فرعی نقش داشتهاند.
6- دگرگونیها و تحولات زبانی در تاریخ ملتها به کرات اتفاق افتاده است که سرزمین آذربایجان نیز از این امر مستثنا نیست؛بنابراین،رواج زبان ترکی در ایـن خـطه،از جـهات مختلف یک امر تاریخی است نـه فـاجعهء تاریخی.
7- سیاست تـحقیر و فشار در مواجهه با زبانهای محلی و منطقهای نه تنها کارساز نمیباشد، بلکه میتواند نتایج نامطلوبی نیز به بار آورد.همهء زبانها جذابیت و لطافت خـاص خـود را بـویژه برای متکلمان خود دارند؛به عبارت دیگر،در بحث از زبان تـرکی(مادری)مردم آذربـایجان در کنار زبان رسمی فارسی با استفاده از جریانات تاریخ و فرهنگ آذربایجان باید گفت که شیوایی و شیرینی زبان زیبای فارسی موجب سـلب لطـافت و ظـرافت و شیوائی زبان ترکی برای ترکی زبانان نیست.سخنوران،ادیبان،شاعران،و دانشمندان آذربایجان در آثار خـود به زبان فارسی که زبان رسمی و ملی همهء ایرانیان و زبان سعدی،حافظ،و مولاناست،همانند زبان ترکی که زبان مادری آنهاست،عشق و علاقه زایـد الوصـفی از خـود نشان داده و میدهند.
8- و جان کلام اینکه:«همدلی از همزبانی بهتر است»و برای رسیدن به هـمدلی شـناخت و احترام زبان همدیگر ضرورت اساسی دارد.
منابع و مآخذ
آل احمد،جلال،(8631)«روشنفکر و مشکل زبان ترکی»از کتاب«در خدمت و خیانت روشنفکران»وارلیق،(23-91).
ابن اثیر،عزالدین،(8631)تاریخ کامل بزرگ ایران و اسـلام،ترجمهء عـلی هـاشمی حائری،جلد 71 و 61.
ابن حوقل،محمد،(6631)،سفرنامهء ابن حوقل«ایران در صوره الارض»ترجمه و توضیح جعفر شعار،تهران،امیرکبیر.
اصطخری،ابواسحق ابراهیم(8631)،المسالک و الممالک،به اهتمام ایرج افـشار،تهران،علمی و فرهنگی.
ابن النـدیم،محمد ابـن اسحاق الوراق،(0531)،الفهرست،به کوشش مجتبی مینوی،تهران.
ابن بطوطه،(7731)،سفرنامه،ترجمهء محمد علی موحد،ج 1،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ادیب طوسی،محمد امین(8631)«آذربایجان و زبـان پارسـی»زبان فـارسی در آذربایجان،تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار.
افشار،ایرج(گردآورنده)8631،زبان فارسی در آذربایجان،تهران،بنیاد موقوفات محمد افشار.
بویل.جی.1،«گردآورنده»(9631)تاریخ ایران کمبریج،ترجمهء حسن انوشه،ج 5،تهران، امیرکبیر.
حموی،یاقوت،ابو عبد اللّه یعقوب ابـن عـبد اللّه،(5591 م)معجم البلدان،بیروت،دارصادر،دار بیروت.
خوارزمی،ابو عبد اللّه،محمد بن احمد بن یوسف کاتب،(7431)مفاتیح العلوم،ترجمهء حسین خدیوجم،تهران،بنیاد فرهنگی ایران.
قبادیانی،ناصر خـسرو،(0731)سفرنامه،به کـوشش مـحمد دبیر سیاقی،تهران،زوار.
دیاکونوف،ا.ام.(0731)تاریخ ماد،ترجمهء کریم کشاورز،تهران،علمی و فرهنگی.
زریاب خوئی،عباس(7631)«آذربایجان»دایره المعارف بزرگ اسلامی،ج 1،تهران،مرکز نشر دایره المعارف بزرگ اسلامی.
شاردن،سرجان،(0531)سیاحت نامه،ترجمهء مـحمد عـباسی،ج 3،تهران،امیرکبیر.
صفا،ذبیح اللّه،(3631)تاریخ ادبیات در ایران،ج 1،تهران امیرکبیر.
کارنگ،عبدالعلی(8631)،«زبان آذربایجان در سالهای پس از اسلامی»،زبان فارسی در آذربایجان،تهران،بنیاد موقوفات محمود افشار.
کسروی،احمد،(8631)«آذری یا زبـان بـاستان آذربـایجان»زبان فارسی در آذربایجان،تهران،بنیاد موقوفات محمد افشار.
مشکور،محمد جواد(9431)،نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی و جمعیتشناسی آن، تهران،انجمن آثار ملی.
مستوفی،حمد اللّه،(2631)نزهت القلوب،به تـصحیح گـای لسترنج،تهران،دنیای کتاب.
مسعودی،ابو الحسن،(9431)التنبیه و الاشراف،ترجمهء ابوالقاسم پاینده،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مرتضوی،منوچهر،(8631)«زبان آذربایجان زبان فارسی در آذربایجان،تهران،بنیاد موقوفات محمود افشار.
مرتضوی،منوچهر،(5431)«آثار و اسـناد مـربوط بـه زبان دیرین آذربایجان»،نشریهء دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز،شماره 611،974-544.
مقدسی،شمس الدین محمد بن احمد المعروف بـه البـشاری مـقدسی،(6091 م)احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم،لیدن هلند.
ناطق،ناصح،(8531)،سخنرانی دربارهء زبان آذربایجان،تهران،شرکت مؤلفان و مترجمان.
هیئت،جواد،(0831)سیری در تاریخ زبان و لهجههای تـرکی،تهران،نشر پیکان.
یار شـاطر،احسان(به کوشش وی)(5431)دانشنامهء ایران و اسلام،ج 1،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب واضح الکاتب المعروف به الیعقوبی،(1731البلدان،ترجمهء محمد ابراهیم آیـتی،تهران،علمی و فرهنگی.
Henning,W.B(1955),The Arcient language of Azerbaijan T.P.S.PP,157-177.
Sumer,F,”Azerbaijani Turklesmesi tarihina umumi Bir Bakis”Belleten,1957, sayi 83,S.429-447.