محمد امین رسولزاده در خدمت آلمان نازی

۶ آبان, ۱۳۹۶
محمد امین رسولزاده در خدمت آلمان نازی

حزب مساوات به رهبری رسولزاده و فتحعلی خان خویسکی پس از ائتلاف با حزب عدم مرکزیت ترک، موفق شد در 1918 یک دولت مستعجل به پایتختی گنجه تاسیس کند.

عمر این جمهوری که فقط ظاهری از حکومت داشت، حدود یک سال بود و در دوره آشوب جنگ جهانی اول و دوره گذار از تزاریسم به بلشویم تاسیس شد.

این جمهوری تقریبا تابعی از فروپاشی موقت قلمرو تزاری پس از انقلاب 1917 بود و به در عمل به عنوان یک دولت واقعی اهمیتی نداشت.

پس از ورود قوای بلشویک به باکو در 1920 رسولزاده و حکومت مساوات بدون هیچ مقاومتی صحنه را ترک کرده و حکومت را به بلشویک ها تحویل دادند. رسولزاده به کمک استالین به ترکیه فرار کرد و از آن مستقر شد.

در این سالها، ابتدا از ایران درخواست کمک مالی نمود که تیمورتاش نخست وزیر وقت با شدیدترین الفاظ این درخواست را رد.

پس از نا امیدی از ایران رسولزاده به سمت فعالیت های آلمان نازی جذب شد. دوره ای که معمولا از سوی طرفداران دو آتشه و متعصب وی مورد کتمان قرار می گیرد. اما نشان میدهد که وی حاضر بود برای کسب قدرت به هر ریسمانی چنگ بزند. رسولزاده ابتدا در ایران به عقاید پان ایرانیستی داشت، در عثمانی به پان ترکیسم گرایید و حزب مساوات را تشکیل داد. پس از فرار به ترکیه مجددا از ایران درخواست کمک کرد و گفت اما یک دولت نیرومند ایرانی را در بالای سرخود می داشتیم… و در نهایت جذب حزب نازی آلمان شد. وی حتی اونیفورم های وافن اس اس را که باید از سوی اعضای کمیته وی پوشیده میشدند را طراحی و آماده کرده بود

گفتار زیر که در سایت آذرآنلاین منتشر شده است، به این بعد از افکار و فعالیت های محمدامین رسولزاده می پردازد.

***

 

در سال 2003 در مسکو کتاب جالبی چاپ شد بنام: جدایی خواهی ناشناخته: در خدمت اس اس  (انتشارات ریپول کلاسیک،  336 صفحه).  

این کتاب را سرتیپ بازنشته لئو فیلیپویچ ساتسکف نوشته است. او بیش از 40 سال در ک. گ. ب اتحاد شوروی و اس. و. ار(سرویس اطلاعات خارجی) فدراسیون روسیه خدمت کرده است و یکی از بهترین پژوهشگران تاریخ مخفی اروپا و جهان در سده بیستم می باشد.

 نویسنده با استفاده از اسناد غنی و دست نخورده او. گ. پ. او،  گ. پ. او،  ان. ک. و. د،  ان. ک. گ. ب اتحاد شوروی و سرویسهای ویژه کشورهای خارجی موجود در آرشیوهای اس. و. ار فدراسیون روسیه از همکاریهای گسترده دستگاههای جاسوسی لهستان،  ترکیه،  آلمان،  ژاپن ،  ایتالیا، فرانسه و انگلستان با سازمانهای مهاجر جدایی خواه برای تجزیه و نابودی اتحاد شوروی،  تشدید اوضاع و ایجاد تشنج و ناآرامیها در قفقاز و آسیای میانه قبل و بعد از جنگ دوم جهانی صحبت به میان می آورد.  بخشهای زیادی از این کتاب مربوط به ایران،  قفقاز، آسیای میانه،  ترکیه و افغانستان است.  شهر باکو به مدت 70 سال قلعه و دژ سرویسهای جاسوسی اتحاد شوروی در زمینه کار و ارتباط با کشورهای خاورمیانه بود و بهترین و مطمئن ترین جاسوسان اتحاد شوروی برای فعالیت در پنج قاره جهان از میان اهالی آذربایجان،  داغستان و شمال قفقاز انتخاب می شدند زیرا قفقاز مجموعه و کلکسیون قیافه های جهان می باشد.  ما در اینجا بخشهایی از این کتاب را که در باره محمد امین رسول زاده و حزب مساوات است،  ترجمه و در اختیار خوانندگان می گذاریم .

در تلگرام ارسالی فون ریبن تروپ وزیر امور خارجه آلمان هیتلری به تاریخ 5 دسامبر 1942 به فون پاپن سفیر رایش در آنکارا گفته می شد که ” او دستور فوری صادر کرده است تا مبلغ 5 میلیون رایش مارک برای حمایت از دوستان آلمان در ترکیه به حساب سفارت ریخته شود”.  در این تلگرام همچنین توصیه شده بود که با گشاده دستی میلغ مورد نظر خرج شود و صورت مخارج به برلین ارسال گردد. بدین ترتیب همکاری با مهاجرین قفقازی، روسی، اوکرائینی و دیگران در مد نظر رهبران آلمان هیتلری قرار گرفته بود.

محمد امین رسول زاده از جمله افرادی بود که نفوذ فراوانی در میان مهاجرین قفقازی داشت و نام او اغلب در مکاتبات سری سفارتخانه های خارجی و مطالب ارسالی سرویسهای جاسوسی بچشم می خورد: عده أی به او با دید مثبت نگاه می کردند و عده اى دیگر با دید منفی. 

جزئیات زندگینامه او در پرونده های گوناگون با همدیگر تفاوت دارند.  در اسناد عملیاتی او. گ. پ. او- ان. ک. و. د گفته می شود که او پس از دستگیری به مسکو فرستاده شد،  ولی با کمک هموطنان خود موفق شد تا از مسکو فرار و به فنلاند برود. اوسپس در ترکیه،  فرانسه، آلمان و رومانی زندگی می کرد و به یکی از رهبران برجسته مهاجرین قفقازی تبدیل شد.

اما جزئیات کامل زندگینامه او در مطالب آرشیوهای گشتاپو منعکس شده است. در این مطالب با استناد به منبع خبری گشتاپو گفته می شود که رسول زاده گویا از دوستان دوران جوانی استالین بود و آن دو در جنبش انقلابی در قفقاز با همدیگر همکاری داشتند.  هنگامیکه او دستگیر شد، دوستانش بطریقی استالین را از خطری که جان رسول زاده را تهدید می کرد، باخبر می کنند و این مسئله باعث نجات او و سپس مهاجرتش به خارج می شود. تشخیص راست و دروغ در این میان دشوار است و در این اسناد شهادتهای مستند وجود ندارند.  اما این مسئله آنقدرها هم مهم نیست،  مسئله اساسی در آنست که رسول زاده به یکی از فعالترین مخالفین حکومت شوروی تبدیل شد و مقام شایسته ای را در میان مهاجرین قفقازی کسب کرد.  او با مطبوعات همکاری می کرد و بینشهای سیاسی و ایدلوژیک او مشخص بود و اسناد عملیاتی تنها به روشن سازی زوایای شخصیت او می پرداختند.

رسول زاده در سالهای 30 به نماینده خود در آنکارا چنین نوشت:

 

“مسئله ملی در اتحاد شوروی بطور جدی نظر دولتهای بزرگی چون آلمان، ایتالیا، انگلستان و فرانسه را بخود جلب کرده است.  شمار کسانی که به امکان تجزیه اتحاد شوروی به چندین واحد ملی باور دارند، زیاد می شود و اگر هم در این میان عده أی با شک و تردید به تحقق این مسئله نگاه می کنند، با این همه به بحث و بررسی در این زمینه علاقه نشان می دهند. حتی آلمانیها سرویسهای ویژه أی دارند که با این مسائل سرودست می شکنند”.

این سرویسهای ویژه آلمانی حتی زمانیکه دولت مساوات در آذربایجان بر سر کار بود، رسول زاده را در مرکز دقت خود جای داده بودند. او پس از مهاجرت و سازماندهی ساختارهای تشکیلاتی مهاجرین قفقازی باز هم از دید این سرویسها در امان نماند. او پس از روی کار آمدن نازیها در آلمان روابط تنگاتنگی را با سرویسهای جاسوسی آلمان برقرار کرد.

درپرونده موجود در آرشیو شوروی سند جالبی وجود دارد. این سند گزارش محرمانه منبع روسها در باره دیدار او (منبع) با رسول زاده بر اساس دستور سرویس جاسوسی اتحاد شوروی می باشد:

” من در سال 1934 در اداره پلیس با رسول زاده آشنا شدم که از برلین آمده بود. من هدف اصلی او از این مسافرت را نفهمیدم ولی برای من آشکار شد که رسول زاده روابط نزدیکی با رئیس پلیس دارد و دستورات او را اجرا می کند. من هنگام اقامت در ورشو نزد یک آشنای قدیمی رفتم و چون می دانستم که او با مساواتی‌ها رابطه دارد، از او در باره وضعیت مهاجرین پرسیدم. او پیشنهاد کرد که به پیش حیدراف برویم و من در آنجا با سلطان اوف یکی از رهبران مهاجرین مساواتی ملاقات کردم.

او گفت که عده أی از افسران آذربایجانی که به خارج مهاجرت کرده اند، در ارتش لهستان خدمت می کنند و حتی بعضی از آنها در ستاد کل ارتش مشغول به کار هستند. مهاجرین قفقازی آدمهای خود را در اراضی اتحاد شوروی دارند و با آنها در ارتباط می باشند و تمامی این ارتباطات زیر رهبری لهستانیها می باشند. بنا به گفته او، اوضاع سیاسی متشنج است و لهستانی‌ها با شدت تمام آماده جنگ می شوند و به این خاطر محافل مهاجرین قفقازی در انتظار آن اند تا همراه با لهستانیها بر علیه اتحاد شوروی بپابرخیزند.

سلطان اوف به اوضاع اتحاد شوروی صرفا از نقطه نظر اطلاعاتی علاقه نشان می داد و پرسش‌هایی در زمینه تسلیحات ارتش سرخ، نیروی هوایی،  کارخانه های دفاعی و در مجموع صنایع نظامی،  روحیه اهالی و غیره از من پرسید. من پس از دو روز اقامت در ورشو به برلین بازگشتم و پیش از عزیمت تلفنی با رسول زاده تماس گرفتم. رسول زاده خودش در ایستگاه راه آهن به استقبالم آمد و ما به منزل او رفتیم. من متوجه شدم که او بسیار پولدار است و همیشه یک دستگاه اتومبیل با راننده در اختیار او قرار دارد و همچنین نفوذ زیادی درمیان محافل آلمانی دارد. رسول زاده روز بعد بمن پیشنهاد کرد تا برای تفریح به خارج شهر،  به محلی در کنار یکی از دریاچه ها برویم. سحرگاه روز بعد اتومبیلی به دنبال ما آمد. ما هنگامیکه به مقصد رسیدیم در آنجا قایق تفریحی بسیار زیبایی در انتظار ما بود. در عرشه قایق چندین نفر آلمانی با لباس شخصی از ما استقبال کردند، اما من متوجه شدم که آنها افسران ستاد ارتش آلمان بودند.  گشت و گذار باشکوهی ترتیب داده بودند،  شیشه های شرابهای گرانبها،  انواع خوراکهای سرد، شکلات و میوه جات روی میزها را پر کرده بودند و از ما پذیرایی خیلی گرمی بعمل آوردند. پس از اینکه یک روز تمام در قایق تفریحی بسر بردیم، در رستوران ساحلی ناهار مفصلی خوردیم و سپس سوار بر اتومبیل‌های آنها به برلین بازگشتیم. یکی از آنها که خود را ولف معرفی کرد و خیلی دور و بر من می پلکید و درصدد آن بود تا با نهایت احترام و عزت، اطلاعاتی در باره اوضاع اتحاد شوروی از من کسب کند.

 رسول زاده خیلی رک و راست با من صحبت می کرد. او ابتدا با کند و کاوی در روحیه و احوال من گفت که یک سال و نیم در مدرسه جاسوسی ستاد کل ارتش آلمان دوره دیده است و در این مدرسه شاگرد سرهنگ نیکلای رئیس پیشین اداره اطلاعات ارتش آلمان بود و پس از اتمام این دوره، گواهی نیز دریافت کرده است.  رسول زاده پس از چند روز به من پیشنهاد کرد تا به همراه او بدیدن یک نفر از شخصیت‌های بانفوذ محافل دولتی آلمان برویم. بر طبق اظهارات او این شخص معاون وزیر بهداری بود و در این دیدار علاوه بر او عده دیگری نیز از جمله دکتر ولف شرکت خواهند کرد. من موافقت کردم.

معاون وزیر بهداری(او خودش را چنین معرفی کرد) که در اصل آشکارا افسر شعبه اطلاعات ستاد کل ارتش بود و دکتر ولف از ما استقبال کردند. پس از پذیرایی، هنگامیکه بکلی سرمست شدیم، این دو آلمانی سر صحبت را با من باز کردند.  آنها با اطلاع قبلی از این مسئله که من از مسکو به برلین آمده ام، علاقمند اوضاع اتحاد شوروی بودند. آنها در درجه اول پرسش‌هایی در باره وضعیت ارتش سرخ و تسلیحات آن، نیروی هوایی، نیروی دریایی، نیروهای مستقر در خاور دور و همچنین در مرزهای غربی، کار و فعالیت صنایع دفاعی، روحیه و احوال مردم عادی،تامین مردم با مایحتاج عمومی، شواهد بروز نارضایتی مردم وغیره از من پرسیدند. دکتر ولف با ماهیت خود اطلاعات کاری نداشت بلکه او بیشتر علاقمند آن بود تا از جهت گیری من در قبال واقعیت‌های موجود اتحاد شوروی و قدرت تشخیص و سنجش من و اینکه تا چه حد من می توانم به عمق مسائل پی ببرم، خبردار شود.

 رسول زاده سپس صریح و واضح بمن گفت که هدف از این دیدار و گفتگو در آن خلاصه می شد که دکتر ولف و معاون وزیر بهداری می خواستند در کنار اطلاعات رسول زاده در باره من، برداشتهای شخصی از من داشته باشند. من و رسول زاده پس از مهمانی معاون وزیر بهداری گفتگوی بی پرده دیگری نیز داشتیم. او خبر داد که سرویس جاسوسی آلمان شعبه أی در ایران دارد که فعالیت گسترده أی را در زمینه جمع آوری اطلاعات در باره قفقاز آغاز کرده است. بنا به اظهارات رسول زاده این فعالیتها نتایج مثبتی را به بار آورده اند، ولی شعبه جاسوسی ستاد کل ارتش هدف سازماندهی یک مرکز جاسوسی قدرتمندتری را در اراضی ایران در پیش روی خود قرار داده است. این مرکز باید در صورت امکان آغاز جنگ، فعالیت‌های جاسوسی در اراضی اتحاد شوروی را فراهم کند. هدف از دعوت من به قایق شخصی و دیدار با معاون وزیر بهداری، بررسی امکان تشکیل و راه اندازی پوششی با شرکت من برای جاسوسان آلمانی بود. رسول زاده در برلین، خیابان پراگر اشتراسه منزل شماره 30 زندگی می کند”. 

برنامه هیتلر برای نابودی کمونیسم و اتحاد شوروی سرپوشیده نبود و تنها محتاج زمان بود. پس از اشغال اراضی اتحاد شوروی و یا حداقل بخش اروپایی آن، خواه ناخواه مسئله سازماندهی فعالیتهای اقتصادی این مناطق تحت کنترل مقامات آلمانی بوجود می آمد. هنوز مسئله سازماندهی اداره سرزمینهای وسیعی چون اوکرائین و یا قفقاز مشخص نشده بود. امکان اداره مستقیم از برلین و یا احتمال شکلی از قیمومیت و یا اصلا تشکیل دولتهای مستقل و ملی مانند سابق در آذربایجان، گرجستان و ارمنستان تحت نظارت دولت آلمان در نظر گرفته شده بود. در آن صورت خیلی از رهبران فعلی مهاجرین قفقازی بدرد می خوردند.

   برای کنترل سفت و سخت قفقاز با ملل و پیروان ادیان گوناگون علیرغم وجود تمامی مشکلات،  یک اهرم موثر لازم بود. مطابق با تصمیمات حزب نازی باید کنفدراسیون دولتهای مستقل قفقاز تشکیل شود و این تشکل باید سازمان هماهنگ کننده و حتی دولت ائتلافی خود را داشته باشد.  در این زمینه همکاریهای لازم با سازمانهای مهاجرین باید ادامه می یافت.

   اما این وظیفه آینده بود و هنوز اتحاد شوروی به زانو در نیامده است.  یک ضرب المثل روسی می گوید که پوست خرس شکار نشده را نمی توان کند. سرویس جاسوسی ولی باید برای آینده کار بکند و این بدان معنی است که باید با وسایل خود برای حل وظایف اصلی کمک کند. تحکیم اتحاد مهاجرین قفقازی که به بهترین وجهی در اسناد اجرایی و ساختارهای سازمانی ثبت شده است، مسئله تشکیل کنفدراسیون قفقاز را در آینده می توانست تسهیل کند. در اینجا باید از نفوذ و تجربه رسول زاده استفاده می شد. هوکس افسر سرویس جاسوسی آلمان با او در ترکیه در تماس نزدیک بود.

   رسول زاده پس از آغاز جنگ دوم جهانی به رومانی نقل مکان کرد. این کشور که متحد آلمان هیتلری بود،  از نقطه نظر سیاسی هم برای او و هم برای سرویس جاسوسی آلمان مکان مناسبی بود. ترکیه بیطرفی خود را اعلام کرده بود و فعالیتهای گسترده او بدون شک می توانست موجب اعتراضات مسکو گردد و این مسئله فعلا در دستور کار روزدولت آلمان هیتلری قرار نداشت. آنها علاوه بر این باید نقطه نظرات مقامات ترکیه را نیز در نظر می گرفتند.

مطابق اطلاعات بدست آمده گویا  آلمانیها به رسول زاده قول داده بودند که پس از جنگ، در قفقاز دولتهای ملی تحت حمایت آلمان هیتلری تشکیل دهند و نقش تعیین کننده أی در آنجا برای او فراهم سازند. رسول زاده بر اساس اصرار دوستان آلمانی کارهای زیادی را در زمینه اتحاد و تحکیم جریانات گوناگون موجود در میان مهاجرین قفقازی بر اساس مواضع و رویکردهای سیاسی و سازمانی انجام داد. در برلین بر این باور بودند که مناسبترین شکل سازمانی قفقاز در آینده، کنفدراسیون دولتهای ملی قفقاز خواهد بود.

رسول زاده با شناسنامه أی که سفارت ترکیه در وین صادر کرده بود، به رومانی آمد. در بخارست مطابق با نظم موجود به او اجازه اقامت در پایتخت رومانی داده شد و هنگامی که مدت این اقامت به پایان رسید، سفارت ترکیه در بخارست از مقامات پلیس تقاضا کرد تا مدت اقامت رسول زاده تمدید شود. اما با گذشت زمان مطابق با دستورالعمل‌های داده شده به پلیس، مسئله اخراج بیگانگانی که به کارهای نامعلوم دست می زدند، پیش کشیده می شد. اما از اداره پلیس بخارست به کلانتری محل اقامت رسول زاده دستور داده شد تا مزاحم این قفقازی نشوند زیرا او از مبارزین بنام بر علیه بلشویک‌ها محسوب می شود.

پس از ورود نیروهای آلمانی به رومانی، سفارت آلمان در بخارست به پلیس رومانی اطلاع داد که رسول زاده در خدمت دولت آلمان است و برای او تقاضای روادید مکرر برای سفر به آلمان را کرد. رسول زاده در زمان جنگ چندین بار به برلین مسافرت کرده بود.

   او هنگام آغاز حمله آلمان هیتلری به اتحاد شوروی در برلین بود. او هنگام بازگشت از برلین از طریق سفیر ترکیه در بخارست به آنکارا خبر داد که در برلین به او پیشنهاد کرده اند تا پست مشاور دولت آلمان در زمینه امور مربوط به قفقاز را بپذیرد. در برلین به او گفته بودند که زمان لازم برای حل عملی مسئله قفقاز هنوز فرا نرسیده است و این مسئله پس از اشغال تمام قفقاز مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

  رسول زاده در ماه مه 1942 برای شرکت در گنگره مهاجرین قفقازی به آلمان دعوت شد و پس از گنگره بر اساس دستور سرفرماندهی عالی ارتش آلمان به کار تشکیل و سازماندهی لژیون ملی از میان نظامیان آذربایجانی اسیر شده ارتش سرخ جلب گردید. بر اساس اسناد موجود در آرشیوهای ما او شخصا در امر سازماندهی و ارسال خرابکاران سرویس جاسوسی آلمان به پشت جبهه ارتش سرخ نقش داشته است.

 از آنجا که رسول زاده همچنان در رومانی زندگی می کرد، برای گرفتن اجازه اقامت و سفر به خارج باز آلمانیها دست بکار شدند. سفارت آلمان در بخارست طی نامه أی مستقیما به اداره کل امنیت رومانی مراجعه و با ارائه اسناد لازم خاطرنشان ساخت که فرد مزبور حق سفر به آلمان و اقامت در آنجا را دارا می باشد.

 رسول زاده بیش از زمان در نظر گرفته شده در برلین معطل شد و این بار مشکل گریبانگیر همسر او گردید. آلمانیها صلاح ندیدند تا برای دومین بار به مقامات رومانی متوسل شوند و مخفی کاری بیش از حد را نیز مجاز ندانستند و بدین خاطر این بار براون معاون آتاشه نظامی آلمان در بخارست نامه أی با امضای خود برای سرهنگ دیاکونسکو مدیرکل پلیس امنیتی فرستاد. او در این نامه اطلاع داد که خانم لیلا مقیم خیابان آورل ولایکو، خانه شماره166، منزل13، همسر رسول زاده شهروند ترکیه می باشد که در خدمت دولت آلمان است و اینک در رابطه با مسائل خدمتی در برلین بسر می برد. پلیس رومانی بنا به اظهارات خانم لیلا مزاحم او می شود و گویا او را یک نفر خارجی مشکوک می پندارد. براون در ادامه نامه خود نوشت که” جناب سرهنگ از شما خواهشمندم تا با ارسال دستوری به تعقیب و پیگرد این خانم پایان داده شود. دیدگاه این خانم مشخص و روشن می باشد و هیچ خطری ندارد”.

پس از این درخواست تمامی مشکلات اقامت زوج رسول زاده ها در رومانی حل گردید.