سرمایه خلیل ملکی دانش سیاسی بود/کاوه بیات

۱۸ فروردین, ۱۳۹۷
سرمایه خلیل ملکی دانش سیاسی بود/کاوه بیات
آگاهی ما از زندگی سیاسی خلیل ملکی، غالبا با جدایی او از حزب توده آغاز می‌شود؛ حزبی که از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ به مدت چهار سال عضو رسمی‌اش بود. این در حالی است که آگاهی ما اتفاقا از این دوره زندگی او کمتر از دیگر دوره‌هاست؛ دوره‌ای که شاید مهمترین تاثیر را بر شکل‌گیری منش و کنش سیاسی این چهره سیاسی – فرهنگی بر جای گذاشته است. جلد نخست مجموعه مقالات خلیل ملکی که به تازگی توسط نشر اختران منتشر شده به همین دوره از زندگی او اختصاص دارد؛ مجلدی که اتفاقا نظر کاوه بیات، پژوهشگر تاریخ را نیز بیشتر از مجلدات دیگر به خود جلب کرده است.

مشروح سخنان کاوه بیات را که روز ۲۷ دی‌ ۹۶، در جلسه نقد و بررسی مجموعه پنج جلدی مقالات خلیل ملکی در سرای اهل قلم ایراد شده، در ادامه می‌خوانید:

***

خلیل ملکی یکی از معروف‌ترین چهره‌های سیاسی ایران معاصر است؛ چهره‌ای که فعالیت سیاسی خود را از سال ۱۳۱۰ شمسی از دوره دانشجویی در اروپا آغاز کرد؛ بعد از مراجعه به ایران در سال ۱۳۱۶ به دلیل عضویت در گروه ۵۳ نفر زندانی شد و بعد از شهریور ۲۰ و باز شدن فضای سیاسی کشور در زمره سران حزب توده ایران درآمد. شهرت اصلی او به تعبیر مخالفانش از لحظه‌ای آغاز شد که در پی فروکشیده شدن حزب توده به نقش یک مهره بی‌اختیار در سیاست خارجی شوروی، در فاصله ماجرای نفت شمال تا ظهور و سقوط دو حکومت دست‌نشانده مسکو در تبریز و مهاباد در اواسط دهه ۱۳۲۰، در مقام نقد این تجربه تلخ برآمد و در نتیجه از حزب توده و نوع نگاهی که وابستگی‌هایی از آن نوع را پیش آورده بود به کلی جدا شد. اگرچه در همان تب‌و‌تاب انشعاب، دلایل این امر تا حدودی مورد بحث قرار گرفت اما تسویه‌‌ حساب اصلی تنها با کمی فاصله، در خلال ورود مجدد ملکی به عرصه سیاست و در چارچوب حرکتی صورت گرفت که از اواخر دهه ۱۳۲۰ به نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران منجر شد. در این دوره بود که در اثر سعی و تلاش او برای شکل دادن به یک راه سوم، راهی منفک از دوگانه پیروی از بلوک شرق یا غرب با تاکید بر نقد سیاست‌های حزب توده، مجموعه آرا و عقایدی مطرح شد که از آن زمان به بعد با نام و آوازه او گره خورده است. بر این اساس و از طریق ائتلاف با گروه دکتر مظفر بقایی، یکی از سران نهضت ملی شدن صنعت نفت، نخست «حزب زحمتکشان ملت ایران» تشکیل شد و به دنبال فاصله گرفتن دکتر بقایی از دولت مصدق، «نیروی سوم» را بنیان نهاد.

خلیل ملکی به رغم تمام اختلاف‌نظرهایی که با رهبری نهضت ملی داشت، این چارچوب را تا آخر حفظ کرد، چه در دوره فعالیت‌های علنی واپسین ادوار دولت دکتر مصدق و چه در خلال فراز و نشیب‌های بعدی، به ویژه دوره بینابینی اواخر دهه ۱۳۳۰ تا اوایل دهه ۱۳۴۰ که برای مدتی کوتاه از نو گشایشی در فضای سیاسی کشور فراهم آمد.

سرمایه اصلی خلیل ملکی گذشته از یک ذهنیت کاملا سیاسی‌ که نوعی واقع‌گرایی اصولی نیز به صورت تعبیر سیاست به عنوان امر ممکن و میسر آن را همراهی می‌کرد، دانش سیاسی او بود و توانایی‌اش در ایجاد پیوند میان این دانش با مسائل مبتلابه جامعه.

اینک بخشی مهم و درخور توجه از این فکر و اندیشه به صورت مجموعه‌ای از مقالات او در دسترس قرار گرفته است؛ مقالاتی که اگرچه تاریخ انتشار برخی از آن‌ها به دوران دانشجویی او مربوط است؛ اما در اصل از دوره فعالیت‌های او در حزب توده آغاز می‌شود و به ترتیب مباحث مربوط به انشعاب، دوران فعالیت در احزاب زحمتکشان، نیروی سوم و جامعه سوسیالیست‌ها به میان می‌آید.

اگرچه برای شناخت خلیل ملکی و بر همین اساس آشنایی با پاره‌ای از مسائل مورد بحث، در میان طیفی از نیروهای سیاسی که در آن سال‌ها نسبت به نظام حاکم بر ایران انتقاد داشتند، بررسی تمام این مجلدات لازم و ضروری است؛ اما شاید برای آن‌هایی که به دلیل انتشار پاره‌ای از مباحث مطرح در این مجموعه، به صورت یک رشته آثار مستقل در گذشته با گوشه‌هایی از آرا و عقاید نیروی سوم در معنای عام کلمه آشنایی بیشتری دارند، جلد اول و جلد آخر این مجموعه، کنجکاوی بیشتری را بر‌انگیزاند؛ یعنی جلدهای موسوم به حزب توده (جلد یکم) و جلد جامعه سوسیالیست‌ها (جلد پنجم). جلد اول همان‌طور که در مقدمه ناشر نیز آمده از آن روی اهمیت دارد که بر دوره‌ای از فعالیت‌های ملکی مشتمل است که معمولا به دلیل سنگینی وجه به اصطلاح نیروی سومی آثار بیشتر شناخته شده او، نادیده انگاشته می‌شود. در واقع اینک به یمن مجلد اول این مجموعه، نه فقط از خود ملکی و آثارش در یک دوره تصویری کامل‌تر به دست می‌آید، بلکه از نوع عملکرد نظری حزب توده در دوره اوج فعالیت‌هایش در نیمه نخست دهه ۱۳۲۰ نیز نمونه‌ای درخور توجه ارائه می‌شود که شاید از لحاظ روشن کردن جوانبی گسترده‌تر از کارکرد و حضور فکری حزب توده، مفید باشد.

بخش اصلی مقالات خلیل ملکی در دوره فعالیت‌هایش در حزب توده در فاصله سال‌های ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ بیشتر به مضامین سیاسی روز مربوط می‌شود؛ از مباحثی کلی چون سیاست خارجی، دموکراسی، استثمار، مجلس، حقوق زنان و دادگستری گرفته تا تمجید و ستایش از نظام شوروی و جوانب مختلف آن. مقالات انتقادی دوستانه یا خصمانه‌، همین‌طور مقالات معطوف به اشخاص یا احزاب مشخص او در این دوره نیز در یک چنین چارچوبی قرار می‌گیرد؛ مانند پاره‌ای از نوشته‌هایش در اشاره به بعضی از سخنرانی‌های دکتر مصدق در مجلس در مقوله نخست، یا جدل‌هایش با احزاب میهن، عدالت و مخصوصا سید ضیاءالدین و جراید هوادار او در این مقطع، در مقوله دوم.

جدا از این موارد، پاره‌ای از دیگر مقالات او را می‌توان نوشته‌هایی در یک حوزه تخصصی مشخص دانست؛ یکی حوزه آموزش‌وپرورش که در کنار تاکید تام و تمام بر اهمیت آموزش‌و‌پرورش به طور کلی، مواردی مشخص‌تر چون نقد کتب درسی و لزوم استقلال موسسات آموزشی را نیز در برمی‌گیرد.

با تشکیل کابینه قوام‌السلطنه در بهمن‌ماه ۱۳۲۴ که حزب توده خود را به قدرت نزدیکتر یافت، به منظور تدارک توسعه نفوذ و اقتدار خود، به انتقادهایش از وضعیت موجود، جنبه‌ای مستمر و مشخص‌تر بخشید؛ از جمله در حوزه فرهنگ که در این دوره تحت وزارت ملک‌الشعرای بهار قرار داشت. دوره‌ای که بهار بعدها با تاکید بر حملات حزب توده به وزارت فرهنگ، از آن به عنوان دوره‌ای تلخ و شوم یاد کرد. او در یکی از نامه‌هایش در اشاره به همین موضوع نوشته است: «ای کاش آقای قوام مرا به وزارت دعوت نمی‌کرد تا آن چند ماه شوم را [که] بی‌هیچ گناه و جرمی در آن دوزخم افکنده بودند، نمی‌دیدم…» در ادامه نیز از فشار حزب توده می‌نویسد: «می‌خواست تمام صاحب‌منصبان قدیمی و مطلع وزارت فرهنگ را بیرون ریخته، دوستان تازه و بی‌تجربه را به جای آن‌ها بگمارد.»

به نظر می‌آید، بخشی از این فشارها نیز از جانب ملکی وارد می‌شد که به هر حال دستی در امور فرهنگی داشت؛ چراکه پاره‌ای از نوشته‌های او در این دوره، در تابستان ۱۳۲۵، به انتقاد از شخص ملک‌الشعرا و تاسیسات تحت فرمان او اختصاص دارد. البته در این مقالات درباره آنکه بعد از برکناری بهار از مسند وزارت فرهنگ و انتصاب دکتر فریدون کشاورز به جای او در وزارتخانه مذکور چه کردند، نوشته‌ای دیده نمی‌شود؛ اما بعد از ترمیم کابینه در اواخر مهر ۱۳۲۵ و برکناری وزرای حزب توده، ملکی از کارنامه کلی حزب توده در آن ۷۵ روز گزارشی درخور توجه منتشر کرده که در این مجموعه آمده است.

در اشاره به جلد پنجم؛ یعنی جلد موسوم به «جامعه سوسیالیست‌ها» به ویژه آن بخش از مقالات ملکی کنجکاوی بیشتری را برمی‌انگیزد که در چارچوبی متفاوت از نشریات رسمی نیروی سوم مثل «نبرد زندگی» یا «علم و زندگی» منتشر شده‌اند؛ مخصوصا مقالات او در مجله «فردوسی» که گرچه بخش مربوط به خاطرات وی از زندان فلک‌الافلاک به صورت مستقل چاپ شد، ولی مابقی آن کمتر مورد توجه بوده‌اند. در واقع حضور سیاسی مستمر، موضوعی است که به ویژه در این جلد پایانی خود را نشان می‌دهد؛ دوره‌ای که به رغم پیشامد گسستی کوتاه در ثبات و انسجام نظام برآمده از کودتای ۲۸ مرداد در اواخر همان دهه اصولا دوره بسته شدن تدریجی کل فضای سیاسی کشور و میسر نشدن همان اظهارنظرهای گاه‌ به گاه و محتاطانه در نشریاتی چون فردوسی است. از این رو آخرین نوشته‌های مهم ملکی، فقط در خارج از کشور در مجله سوسیالیست انتشار یافت که در جلد پنجم مجموعه مورد نظر، در دسترس قرار گرفته است.

اگرچه از لحاظ مقتضیات نشر برای هر یک از مجلدات مجموعه مقالات خلیل ملکی، عنوان خاصی انتخاب شده است؛ اما باید در نظر داشت که این عناوین از لحاظ اشتمال بر مطالب هر جلد کم‌و‌بیش تقریبی‌اند، مثلا در بخش اولیه جلد یکم (حزب توده) به تعدادی از مقالات خلیل ملکی اختصاص دارد که در دوره رضاشاه منتشر شده است. بخش قابل توجهی از بخش‌های اولیه جلد دوم (انشعاب) نیز مقالات دوره فعالیت‌های خلیل ملکی در حزب توده را شامل می‌شود و به همین ترتیب بخش مهمی از بخش‌های آخر همین جلد که مقالات منتشرشده در روزنامه «شاهد» را در برمی‌گیرد و طبعا به دوره حزب زحمتکشان مربوط می‌شود. این وجه را کم‌و‌بیش در دیگر مجلدات نیز می‌توان دید، هرچند همان‌طور که اشاره شد، چاره‌ای جز این نامگذاری کنونی نیز نبود.

به رغم نقش شاخص و راهبر ملکی در تکاپوهای سیاسی احزابی چون زحمتکشان، نیروی سوم و جامعه سوسیالیست‌ها، برای درک و بررسی بیشتر این تحرکات فقط نمی‌توان به آرای منتشرشده او در این‌گونه مجموعه‌ها اکتفا کرد. خلیل ملکی اصولا به دلیل نوع نگاه پویا و انتقادی‌اش نسبت به جهان پیرامون و پایبندی‌اش به اصلی که از آن به نام واقع‌گرایی و تعقیب سیاست به عنوان امر ممکن و میسر یاد شد، با پاره‌ای از سیاست‌های حاکم بر نهضت ملی چه در مقیاسی کلان و چه به صورت بازتاب آن در تحرکات احزاب مطبوع خود وی چون زحمتکشان، نیروی سوم و حتی جامعه سوسیالیست‌ها، سازگاری چندانی نداشت. این را می‌توان در انتقادهایش از رهبری جبهه ملی ملاحظه کرد؛ هم در دوره حکمروایی دکتر مصدق که روایت نسبتا کمرنگی از این اختلاف نظر در لابه‌لای سطور کتاب «۲۸ مرداد» او منتشر شده، هم در مباحث مربوط به فرازوفرود جبهه ملی دوم در اواخر دهه ۱۳۳۰. در مقیاسی محدودتر نیز این ناسازگاری را بیش از هر چیز در رشته مباحثی می‌توان پیگیری کرد که در خلال انشعاب بخشی از اعضای نیروی سوم تحت رهبری محمدعلی خنجی و مسعود حجازی مطرح شد؛ انشعابی که مقدمات آن از اندک‌ زمانی پیش از کودتای ۲۵ مرداد فراهم شده بود؛ اما تنها بعد از آن ماجرا صورتی آشکار و علنی به خود گرفت. از این رو برای بررسی تحرکات این احزاب، جدای از نوشته‌های خلیل ملکی که بخش اعظم آن در این مجموعه فراهم آمده، اسناد و گزارش‌هایی به مراتب بیش از این‌ها باید مورد مراجعه قرار بگیرند/ تاریخ ایرانی