ترکیه بین سه برزخ

۲۹ اردیبهشت, ۱۳۹۵
ترکیه بین سه برزخ

وارد عرصه شده بود فاقد سابقه تمدن و تاریخ منسجمی بود و با این که دین اسلام در زندگی عشیرتی این نودینان کاملاً جای خود را باز نکرده بود، زبان رشد نیافته و غیر ادبی آنان نیز برای فاقد خصوصیات لازم برای رسمیت یافتن در عرصه بزرگی بود که ملل مغلوب در آن با ادبیات غنی خود از ترس و وحشت سکوت اختیار کرده بودند.نتیجه آن شد که چادرنشینانی که اینک در کاخ و حرمسراهای پر زرق و برق آرمیده بودند، ایدئولوژی اسلام سنتی مبتنی بر جهاد و زبانی آمیخته از عربی و فارسی را که تنها بیست و پنج درصد لغات آن ترکی بود در نظام امپراطوری خود مستقر کردند.با فروپاشی حکومت عثمانی، مشکل هویتی که در زیر لوای اسلام فرو خفته بود، دگرباره سر بلند کرد.
حاکمین جدید بین سه انتخاب بسیار اساسی قرار داشتند:۱- زندگی در چارجوب “امت اسلامی” که حالا هژمونی خود را بر آن از دست داده بودند.۲- دنباله روی از اروپای پیشرفته که برتری آنان را در جنگ های گذشته به خوبی لمس کرده بودند.۳- بازگشت به هویت ترکی که یادگار سکونت آنان در اعماق استپ های آسیا بود و در دوران عثمانی این هویت تلویحاً تحقیر می شد. سرخوردگی آنان از نظام ناکارآمد عثمانی متکی بر تعالیم عثمانی، کفه ترازو را به نفع هویتی ترکی برگرداند که هر چند که عده ای از مستشرقین به آنان توصیه کرده بودند، اما قبلاً در شکل مدرنش تجربه نشده بود.
اما چه اینکه از جهان بینی اسلامی پیروی می کردند و یا هویت ترکی را بر می گزیدند، ناگزیر از نوسازی جامعه به شیوه مدرن و غربی بودند؛ هرچند که در وجوب میزان و سطح این نوع غربی سازی اختلاف نظر وجود دارد.دولتمردان جدید به سرعت شروع به اسلام زدایی، ترکی سازی و غربی کردن جامعه کردند. نتیجه آن شد که جامعه مهندسی شده جدید اینک خود را نه با بغداد و بیت المقدس و قاهره و مکه، که با باکو و عشق آباد و قازان و آلتای خویشاوند می دانست و در عین حال سرِ همسری با ونیز و پاریس داشت و هرگونه فرهنگ غیر رسمی را نه در جغرافیای آناتولی، بلکه در سیبری نیز بر نمی تافت. حکومت جدید شدیداً سعی در غربی سازی جامعه، بیگانه کردن نسل جدید با نسل های گذشته و جلب و جذب و الحاق سایر اقوام ترک تباری داشت که علقه خود را با اغلب آنها چندین سده بود که بریده بود یا با برخی از آنها مانند آذربایجانی های ایران و ساکنین قفقاز سابقه جنگ و کشتار و تجاوز و خونریزی داشت.
در حالی که اقلیتهای بومی در ترکیه جدید با شعار “نژاد ترک، مافوق همه” (هر ایرکین اؤستونده، تؤرک ایرکی) به شدت سرکوب می شدند و قلمرو سیبری را ملک ازلی ترکان می دانستند که توسط روسها و سایر اقوام بومی تصاحب شده، تاریخ نگاری فرمایشی موظف به تشکیک در روایت رسمی جهان باستان شده بود تا حضور ترکان را در منطقه موجه و ازلی نشان دهد. در نتیجه هویت ترکان به آن دسته از مللی که صاحب شکوه تاریخی در گذشته دور بودند (اما در تبار و ارتباطات خونی آنها جای پرسش بود) پیوند زده شد.پس از گذشت حدود یک سده از مهندسی ناسنجیده جامعه، ترکیه ای که زمانی از شعار اتحاد تمام مسلمانان زیر بیرق عثمانی ها ناکام مانده بود، اینک از جذب جوامع ترک تبار آسیا در زیر پرچم سرخ خود نیز سرخورده شده و از ورود به دروازه های اروپا نیز مایوس شده است و اتخاذ سیاست های مقطعی شتاب زده مانند تحریک اقلیت های “ترک” دیگر همسایگان خود مانند ایران و عراق و سعی در  ایفای نقش پدری بر کشورهای آسیای میانه به عنوان میل به اتخاذ هویت ترکی، ائتلاف با اعراب علیه ایران و حمایت از گروه های بسیار متحجر و تندرو اسلامی مانند داعش به عنوان سودای بازگشت به عصر عثمانی و در آخر این که نگهداری از پناهندگان جنگ عراق و سوریه به عنوان بلاگردان غرب و تلاش برای ورود به قلمرو شینگن به عنوان تلاش برای ورود به دامان اروپا نشان از بحران هویتی عمیق، گرفتاری در سه راهی برزخ ها و دستپاچگی دولتمردانی دارد که کاخ خود را بر ویرانه کوخ دیگران گذاشته اند و از موهبت داشتن شناسنامه تاریخی و سابقه همزیستی مسالمت‌آمیز مانند ایران بی بهره اند.