رابطۀ من-تو در هویت­های جمعی

۹ دی, ۱۳۹۴
رابطۀ من-تو در هویت­های جمعی

به­پای کلّ مردم شریف آذربایجان گذاشت.

اما اگر بنده بخواهم نگاه خودم پیرامون این پدیده را بیان کنم، فکر می­کنم باید آن را به عنوان رفتاری گروهی خاص در یک جامعۀ انسانی مورد مطالعه قرار دهیم. در میان گروه­های انسانی، می­توان گروه­هایی با هویت قراردادی یافت، و می­توان گروه­هایی با هویت حقیقی و ناگسستنی مشاهده کرد. منظور ما از گروه­های با هویت قراردادی ، گروه­هایی است که نقش افراد در آن گره­ها گسستنی، قراردادی و اعتباری است. به عنوان مثال، در میان اعضای یک تیم فوتبال، نقش دروازه­بانی، نقشی پایدار نیست و ممکن است روزی از فرد سلب شود. در تیم فوتبال، در صورتی که یک نقش حذف شود، فرد دیگری می­تواند آن نقش را ایفا کند.

اما هویت ناگسستنی در گروه­هایی دیده می­شود که هویت اعضاء گروه در نوعی نسبیت معنی­دار است. اصلی­ترین گروه انسانیِ با هویت ناگسستنی، خانواده است. هویت یک خانواده، به کلیّت آن است نه به اعضای آن؛ یک فرد، به تنهایی خانواده نیست و خانواده مجموع اعضای خانواده را می­گویند. همچنین، هویت اعضای خانواده نیز به نسبت آنها با خانواده و نقش هریک از اعضا بستگی دارد. به عنوان مثال، همان­طور که فردیناند دو سوسور نیز تأکید کرده است، نقش پدری زمانی معنادار است که آن را در کنار نقش فرزندی قرار دهیم. یا نقش شوهری، زمانی معنادار است که او را در کنار زن خانواده قرار دهیم. بنابراین، در یک خانواده، پدر بودن در گرو حضور فرزند است و اگر پدری فرزندان خود را نابود کند، نقش پدری خود را نیز از دست خواهد داد. به دیگر سخن، هویت هریک از اعضای خانواده، منوط به بقای دیگری است که می­توان آن را رابطۀ من-تو نامید.

حال اگر این مثال را در سطحی کلان بنگریم، با گروه­های انسانی عام­تری مواجه می­شویم. بزرگترین مفهومی که ما می­توانیم از اجتماع انسانی در نظر آوریم، «بشر» است که فراتر از مرز و بوم سیاسی است. بدیهی است که برخورداری از وسعتِ نظری در سطح بشریت، یک نگاه متعالی اخلاقی است. اما ما در سطح واحدهای ملی، اکنون با مفهومی مواجه­ایم که پس از مفهوم «بشر» اصلی­ترین مفهوم انسانی است و آن «ملّت» است. ملّت، همان خانواده در سطحی کلان است. هویت هریک از اعضای یک واحدّ ملّی، فراتر از قوم و نژاد و زبان و … است. دقیقاً همانطور که یک فرزند هویت خود را در خانوادۀ خودش بازمی­یابد و نمی­تواند خود را فارغ از پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده اش تعریف کند، یک ایرانی نیز چنین است. یک فرزند، نمی­تواند برای خود پدر و مادر دیگری بگزیند و اگر چنین کند، رفتاری تصنعی انجام داده است. اگر یک ایرانی نیز به تابعیت هر کشوری درآید، باز یک ایرانی است. برخورداری از شهروندی یا تابعیت یک کشور، یک فرد ایرانی را غیر ایرانی نخواهد کرد. بنابراین، تعلق به گروه در هویت­های حقیقی، ابدی است.

حال پرسش این است که اگر در یک گروه با هویت حقیقی، مثلاً در یک خانواده اختلافی رخ داد، ما بر چه اساس در مورد آن قضاوت خواهیم کرد؟ مثلاً اگر از برادرمان رفتاری دیدیم که ناراحت کننده است، آیا باید علیه او شورید؟ بدیهی است که این رفتاری عجولانه است. ما همواره در زندگی­مان، در مورد دیگران بر مبنای کلّیت رفتار آنها در طول دوران مراوده­اش با خودمان تصمیم می­گیریم. به عنوان مثال، از برادری که در حسن نظر او به خود تردید نداریم، اگر رفتاری ناخوشایند دیدیم، جای گله خواهد داشت، اما از رفتار ناشایست او این تصور را نخواهیم کرد که او یک دشمن است. در عرصۀ هویت کلان ملّی نیز همچنین است. اگر کسی با قومیّت و زبانی خاص، از افراد دیگری با قومیت و زبان و نژاد دیگری آزرده شد، باید بر مبنای کلّیت رفتار او در طول حیات تاریخی­شان قضاوت کند، نه بر مبنای مورد و مصداقی خاص.

در روزهای اخیر که کاهِ طنز فیتیله­ای­ها به کوهی از خشم عده­ای بدل شد که در پی بهانه­های واهی بودند، جریانی از بداخلاقی به نمایش گذاشته شد. رفتار ناشیانۀ صدا و سیما نیز مزید بر علّت شد تا اتفاقی بی­اهمیت، به موضوعی جدی بدل شود. با منطقی که شرح آن رفت، رفتار آن عدۀ قلیل از همشهریان من می­تواند از این جهت مورد پرسش واقع شود: آیا فیتیله­ای­ها یا حتی مجموعه صدا و سیما در مجموع خصومتی با آذری­ها دارند؟ تا آنجا که بنده طی این مدت اطلاع پیدا کردم، تعداد کلیپ­ها و نماهنگ­هایی که فیتیله­ای­ها به زبان آذری تهیه کردند، قابل توجه و همگی با نهایت احترام به مردم آذری بوده است.

پرسش دوم از آن گروه همشهریانم این است: آیا شوخی و طنز اصحاب رسانه صرفاً با آذری­ها است؟ باز هم پاسخ منفی است. در ایران تقریباً همه اطلاع دارند که سریال پایتخت چندین سال است که با لهجۀ مازنی پخش می­شود و مملو از شوخی­ها با مردم شریف مازندران است. این نکته در مورد مردم دیگر اقوام شریف ایران مانند کردها، لرها، گیلکی­ها و … نیز صادق است. اما در آن گروه قلیل از همشهریان من چه روحیه­ای در حال ظهور است که اینچنین آنها را مترصد هر بهانه­ای برای شوریدن می­کند؟من روحیۀ این افراد را شبیه روحیۀ فرزندی می­کنم که با هر طعنۀ پدر، علیه او می­شورد. حال آن­که پدر، با دیگر فرزندان نیز شوخ­طبع و طعنه­زن است. یکی ادب و متانت پیشه می­کند و دیگری طریق شوریدن اختیار می­کند. اما تاریخ به ما همواره آموخته است که در یک خانواده، فرزندی که علیه پدر می­شورد، در نهایت سرافکنده است. و اگر شوریدنِ فرزند فزونی گیرد، او را فرزند ناخلف می­خوانند که باعث سرافکندگی خانواده نیز خواهد شد. آن عدۀ قلیل، چرا و به چه علت چهرۀ همشهریان من را چون مردمانی تهی از ظرفیت نشان می­دهند؟

 

 

* پژوهشگر «آذری»  و دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران