تجربه های ناموفق آمریکا در آموزش دو زبانگی

۱۳ اردیبهشت, ۱۳۹۳
تجربه های ناموفق آمریکا در آموزش دو زبانگی

ساموئل هانتیگتون بسیاری از کشورها دارای یک جریان اصلی فرهنگی هستند که مردم این جوامع به درجات متناوب در آن مشارکت دارند. علاوه بر این فرهنگ ملی، خرده فرهنگ هایی وجود دارند که معمولاً در زیر مجموعه فرهنگ ملی و گاهی بین المللی قرار می گیرند. این خرده فرهنگ ها بر اساس مذهب، نژاد، قوم، منطقه، طبقه و یا هر نوع دسته بندی دیگری که مردم نسبت به آن احساس همبستگی مشترکی داشته باشند بوجود می آیند. آمریکا همواره دربرگیرنده مجموعه کامل از این خرده فرهنگ ها بوده است.
در آمریکا جریان اصلی فرهنگی،فرهنگ انگلو-پروتستان است که بسیاری از مردم در آن مشارکت دارند مهاجران بیش از چهار قرن است که این فرهنگ را بعنوان هسته اصلی هویت آمریکایی بنیان نهاده اند اگر در قرن 17 و 18 به جای پروتستان های بریتانیایی ، کاتولیک های فرانسوی، اسپانیایی و یا پرتغالی در آمریکا ساکن می شدند، آیا آمریکا می توانست همان آمریکای امروزی شود؟
جواب منفی است. در آن صورت آمریکا بیشتر شبیه کبک،مکزیک و یا برزیل می شد تا آمریکای امروز…
فرهنگ انگلوساکسون  همراه با نهادها و اجزای سیاسی و اجتماعی آن ، میراث انگلیس است این میراث دربرگیرنده زبان انگلیسی همراه با ارزش ها و مفاهیم پروتستان است.
آمریکا جامعه پروتستان محسوب می شود و به مدت 200سال تقریبا همه آمریکایی ها پروتستان بودند. با مهاجرت مداوم کاتولیک ها ابتدا از آلمان و ایرلند و سپس از ایتالیا و لهستان تعداد پروتستان ها کاهش یافت.
در سال 2000 حدود 60درصد آمریکایی ها پروتستان بودند در هر حال به رغم کاهش تعداد پروتستان ها دیدگاه، ارزش ها و تصورات شان به عنوان یک عنصر اساسی به حیات خود ادامه داد و این امر همراه با زبان انگلیسی و فرهنگ مهاجران آمریکایی حضور خود را شکل دهی و به زندگی و جامعه آمریکایی تداوم بخشید. چرا که آنان در بطن فرهنگ آمریکایی قراردارند از این رو ارزش های پروتستان به مذهب کاتولیک و سایر مذاهب آمریکا تاثیر بسزایی گذاشته است.
آمریکا بعنوان جامعه پروتستان درست به همان دلایلی شکل گرفت که پاکستان و اسرائیل بعنوان جوامعی مسلمان و یهودی در قرن 20 بوجود آمدند، واگرایی های پروتستانی آمریکا ازکشوری منحصر به فرد ساخته است ، بطوری که حتی در بین جوامع پروتستان قرن بیستم نیز مذهب در بین ملت آمریکا جایگاه ویژه ای دارند.

 

•    آمریکایی سازی مهاجران

آمریکایی ها کلمه و مفهوم آمریکا سازی را در اواخر قرن 18 همزمان با ایجاد کلمه و مفهوم مهاجر ابلاغ کردند. آن آمریکایی ساختن تازه واردها را به سرزمین خود ضروری میدانستندو جان در سال 1797 گفت که ما باید مردم خود را آمریکایی شده ببینیم و ؟؟؟ نیز به همین شیوه مشابه سخن می گفت.
تلاش هایی که به منظور دست یابی به این هدف صورت می گرفت در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 به اوج خود رسید قاضی لوئیس برندس در سال 1919 اعلام کرده بود که آمریکایی سازی به این معنی است که یک مهاجر لباس ها، شیوه ها و رسوم عموماً رایج این جا را بپذیرد . زبان انگلیسی را جایگزین زبان مادری خود نماید، اطمینان حاصل نماید که منافع و تعلقات خود در اینجا ریشه دوانده است. وقتی همه اینها را انجام داد آن وقت یک خود آگهی ملی آمریکایی را به دست خواهد آورد.
ضرورت آمریکایی سازی مهاجران جنبش اجتماعی عمده ای را در راستای همین هدف ایجاد نمود . این مساله باعث شد اتخاذ تلاش های متفاوات و گاهی متضاد از سوی دولت های محلی، ایالتی و .. شد که در این میان سازمان های خصوصی بنگاه های تجاری و مدارس عمومی نقش محوری بازی می کردند.
تخریب کنندگان هویت آمریکایی ،برنامه های ترویج کردند تا موفقیت و تاثیر گروه های فرهنگی نژادی و قومی نیمه ملی تقویت کنند. آن ها مهاجران را تشویق می کردند تا فرهنگ های زادگاهشان را حفظ کنند و ایده آمریکایی شون را محکوم می کردند آن ها دوباره نویسی تاریخ و کتب درسی را اجباری کردند تا مخاطب کتاب ها مردم ایالات متحده باشند نه مردم واحدی که در قانون اساسی آمده است. همچنین مرکزیت زبان انگلیسی را در زندگی آمریکایی ها کاهش دادند و آلفرش دو زبانه و تفاوت های زبانی را تجویز کردند
حقوق گروه ها و اولویت های نژادی در مقابل حقوق فردی که در کانون آرمان آمریکایی قرار داشت نیز حمایت کردند آن هااعمال خود را با تئوری چند فرهنگ گرایی و این دیدگاه که تنوع و گوناگونی باید بجای یکپارچگی در ارزش های آمریکایی برجسته شود ، توصیه کردند.
مشاجرات بوجود آمده در زمینه اولویت های نژادی ، دو زبانگی، چند فرهنگی ، مهاجرت و … همه مناقشاتی هستند که در جنگی واحد علیه ماهیت هویت ملی آمریکایی.

•    رفراندم های زبانی:

اکثریت آمریکایی ها در نظر سنجی های پی در پی در چندین رفراندم، نظرات و اقداماتی را که برای تضعیف هویت ملی و تقویت هویت های نیمه ملی انجام می گرفت رد کردند در عین حال برخی اقلیت های مهم ، در زمان کثرت گرایان و حتی اکثریتی از گروه های نیمه ملی نیز به جمع آن می پیوستند. در مجموع ، مردم آمریکا عمیقاً وطن پرست و ملی گرا بودند و نسبت به هویت ، آرمان و فرهنگ ملی خود پایبندند بنابراین فاصله عمیقی بین گروهی از نخبگان آمریکااز یک طرف و توده آمریکایی ها از طرف دیگر وجود دارد .
در سراسر تاریخ آمریکا زبان انگلیسی کانون هویت ملی آمریکا بوده است. در سال 1994وزارت توسعه مسکن و شهرسازی با حکم ارائه شده به شهردار برای صدور تمام اسناد (منحصراً) به زبان انگلیسی به مخالفت برخاست و تهدید کرد که از اعطای کمک 4 میلیون دلاری سالانه شهر آلن تاون خودداری خواهد کرد بعد از جنجال فراوان شهردار اعلام کرد که حکم را اجرا نخواهد کرد و وزارت مسکن و شهرسازی هم پرداخت ها را به حالت تعلیق در نیاورد.
در سال 1999 یازدهمین دادگاه استیناف ادواری ، دستور داد که آلابامبا امتحان رانندگی فقط به زبان انگلیسی نباشد زیرا بند ششم تبعیض علیه ؟؟؟؟ ملی را که تاثیر نابرابر بر انگلیس زبان ها دارد، ممنوع کرده است به هر حال دادگاه عالی آمریکا مقرر کرد که بخش خصوصی این دعوای حقوقی باید اثبات نماید که نه تنها تاثیر نابرابر نگذاشته تبعیض هم نداشته اند.
در سال 1988 رای دهندگان آریزونا با باریک بینی اصلاحیه ای را در قانون اساسی تصویب کردند که بر اساس آن ، انگلیسی زبان رسمی آن ایالت می شد و تمام مقامات ایالتی و کارمندان موظف بودند در انجام کارهای دولتی فقط از بان انگلیسی استفاده نمایند. دادگاه عالی آریزونا اعتبار این الزام را در قانون پذیرفت . قانونی که پیوستن آریزونا به اتحادیه را مشروط به استفاده از زبان انگلیسی بعنوان زبان آموزش در مدارس کرده بود و در عین حال مقامات و کارمندان را نیز ملزم به استفاده از زبان انگلیسی می کرد.

•    شکست سیاست های دو زبانگی

تا سال 2001 کنگره مبلغ 446 میلیون دلار برای برنامه های دو زبانه اختصاص داد که با مبلغ هنگفتی از بودجه ایالتی تکمیل می شد. همان گونه که یکی از حامیان این طرح اظهار می دارد «سوال کلیدی که از آغاز برنامه دو زبانه هنوز به آن پاسخ داده نشده این است که هدف قانون حرکت سریع به سمت زبان انگلیسی است یا تشویق دو زبانگی». در ابتداء هر دو هدف دنبال می شد.در سال 1974 قانون اصلا شد و مدارس موظف شدند که آموزش به زبان بومی را تا حدی که ضروری است و به دانش آموز اجازه پیشرفت چشمگیر در سیستم آموزش را می دهد برای وی فراهم کنند. تا سال 1978 برنامه های حفظ و انتقال هر دو وجود داشت تا اینکه موسسات تحقیقاتی امریکا گزار شکردند که 86 درصد مسئولان برنامه های آموزشی دو زبانه اظهار داشتند که بچه های اسپانویلی زبان بعد از تبحر در زبان انگلیسی بازهم در برنامه های قبلی (آموزش دو زبانه) باقی مانده اند. بنابراین کنگره به حمایت از برنامه های حفظ آموزش دو زبانه خاتمه داد.
بر اساس بررسی مجله تایمز تا اواسط دهه 80 قسمت اعظم آموزش دو زبانه طوری طراحی شده بد که زبان اصی دانش آموز برای مدتی نامحدود حفظ شود و زبان را با مطالعات غنی سازی در هنر،ادبیات و تاریخ بومی تقویت کنند. مسئولان یکی از برنامه های دو زبانه در سانفرانسیسکو می گوید: «برای خیلی مهم است که کودکان نسبت به فرهنگ خود احساس غرور نمایند». که البته منظور وی فرهنگ امریکا نبود بلکه فرهنگ نیاکان بود.
در سال 2000 یکی از حامیان اصلی قانون آموزش دو زبانه هرمان بدیلو اظهار داشت در شهر نیویورک 85 درصد از دانش آموزان پایه نهم در برنامه های دو زبانگی (انگلیسی به عنوان زبان دوم) این برنامه را تا آخر دو دبیرستان به پایان نرسانده اند  و 55 درصد از دانش آموزان پایه شش هشت سال بعد هم به کلاس های اصلی راه نیافته اند. از دیدگاه وی آموز شدو زبانه تبدیل به آموزش یک زبانه شده بود که کمکی به دانش آموزان نمی کرد. هدف این بود که ابتدا آموزش زبان انگلیسی و بعد زبان اسپانیایی باشد. تصور نمی شد که انجام یک برنامه هشت سال به طول انجامد. بلکه تصور بر این بود که اجرای آن به صورت موقت باشد.
تشویق دولت فدرال از زبان های غیرانگلیسی و مخالفت حکومت های ایالتی و نهادهای خصوصی با روش های صرفا انگلیسی یک ضد جنبش را به وجود آورد. در سال 1981 سناتور اس آی هایاکوا اصلاحیه قانون اساسی را معرفی کرد که در آن انگلیسی زبان رسمی ایالات متحده اعلام شد. دو سال بعد وی به تشکیلات «انگلیسی ایالات متحده» پیوست تا این هدف را تشویق نماید و در سال 1986 یک گروهحامی زبان انگلیسی به نام «ابتدا انگلیسی» پا به عرصه وجود گذاشت. این تشکیلات جنبش های وسیعی را به وجود آورد که در نتیجه آن نوزده ایالت طی دهه 80 و90 زبان انگلیسی را رسمی کردند. این تصمیم باعث شد که هیپنیک ها و سایر گروه های اقلیت و سازمان های حقوق مدنی نسبت به آن شدیدا اعتراض نمایند و سه ایالت را ترغیب کنند تا لوایح «به علاوه انگلیسی» را به تصویب رسانند. برخی مجالس قانون گذاری نپذیرفتند که قانونی را بر اساس یکی از این طرحها به تصویب رسانند اما در هیچ یک از نظر سنجی ها طرح زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی شکست نخورد.
مجالس قانون‌گذاری ایالاتی که قوانین حمایت از انگلیسی را تصویب کردند، بیشتر با ایالات جنوبی بودند و یا ایالاتی با تعداد کمی از مهاجران آسیایی و هیسپنیک. در ایالاتی که جمعیت اقلیت آنها زیاد بود، مجالس قانون‌گذاری یا زیر بار تصویب این پیشنهادها نرفتند و یا این طرح‌ها را با شکست مواجه ساختند. براساس اظهارات جک سیترین و دیگران چهار ایالت (آریزونا، کالیفرنیا، کلرادو و فلوریدا) که رأی‌دهندگان، طرح زبان انگلیسی به‌عنوان زبان رسمی را پذیرفتند (در سه ایالت با اکثریت مطلق)، «دارای بالاترین درصد از غیرانگلیسی زبان‌ها، مهاجران، هیسپنیک‌ها و آسیایی‌ها بودند. هم‌چنین این چهار ایالت، در بین سال‌های 1970 و 1980، از بالاترین نرخ رشد جمعیت هیسپنیک و خارجی برخوردار بودند.
با هر شاخصی، جمعیت آمریکا به شدت حامی زبان انگلیسی هستند. در سال 1990 چهار محقق در بررسی دقیق دیدگاه‌های عموم به این نتیجه رسیدند که «برای توده مردم، زبان انگلیسی نشانه مهمی از هویت ملی است». در سال 1986، 81 درصد جمعیت آمریکا معتقد بودند که «هر کسی که بخواهد در این کشور ماندگار شود باید انگلیسی یاد بگیرد». در نظرخواهی سال 1988، 76 درصد کالیفرنیایی‌ها صحبت کردن به زبان انگلیسی را در آمریکایی شدن، افراد، مهم تلقی می‌کردند و 61 درصد معتقد بودند که رأی دادن باید محدود به انگلیسی زبان‌ها باشد. در سال 1998 در یک نظرخواهی، 52 درصد آمریکایی‌ها قویاً و 25 درصد آنها تا حدی، از قانونی حمایت کردنند که مدارس را مؤظف می‌کند تا آموزش دانش‌آموزان به زبان انگلیسی باشد و هم‌چنین آنها را مؤظف کند تا دانش‌آموزانی که در زبان انگلیسی ضعف دارند، در برنامه‌های یکساله آموزش انگلیسی شرکت نمایند.
اکثریت آمریکایی‌هایی که انگلیسی را جزء کلیدی هویت ملی خود قلمداد می‌کردند، با سختگیری‌های قانون‌گذاران در مسائل زبانی همراه شدند و انگیزه قوی برای مخالفان زبان رسمی و مخالفان آموزش دوزبانه به وجود آوردند تا خط‌مشی‌های خود را با متوسل شدن به ابتکارات به صورت قانون مصوب درآوردند.
از سال 1980 تا 2000، دوازده همه‌پرسی در سه شهر و چهار ایالت درباره زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی و آموزش دوزبانه انجام گرفت. (به جدول مراجعه کنید). این همه‌پرسی‌ها به وسیله طرفداران زبان انگلیسی به اجرا درآمد. در تمام این همه‌پرسی‌ها به جزء در یک مورد، رأی‌دهندگان به طرح‌های طرفداری از زبان انگلیسی و ضدیت با آموزش دوزبانه رأی دادند. متوسط آرا به نفع جایگاه زبان انگلیسی 65 درصد بود که پایین‌ترین آن 44 درصد در کلرادو و بالاترین آن 85 درصد در فلوریدا بود. در تمام این موارد، نخبه‌های سیاسی و نهادهای طبقه حاکم و نیز رهبران هیسپنیک‌ها و سایر گروه‌های اقلیت زبانی به شدت با این اقدامات مخالفت می‌کردند.
در سال 1980 اقدامی در زمینه لغو فرمانی که بخش دید Dade  از فلوریدا را دو زبانه و دوفرهنگی، اعلام می‌کرد، صورت گرفت و به دولت اختیار داد تا فقط از زبان انگلیسی استفاده نمایند و هزینه کردن بودجه عمومی برای تشویق فرهنگی، به جز فرهنگ ایالات متحده را منع کرد. این تصمیم با مخالفت شدید هیسپنیک‌ها، روزنامه هرالد میامی و اطاق بازرگانی میامی روبه‌رو شد. اطاق بازرگانی میامی به تنهایی 50 هزار دلار هزینه کرد تا این تصمیم را با شکست روبه‌رو نماید. کسانی که حامی این طرح بودند، در این مبارزه فقط 10 هزار دلار خرج کردند. رأی‌دهندگان بخش دید، با 59/2 درصد اکثریت آراء، این طرح را پذیرفتند.
در سال 1986 پیشنهاد اصلاح قانون اساسی کالیفرنیا برای اعلام زبان انگلیسی به‌عنوان زبان رسمی با مخالفت تمام شخصیت‌های بلندپایه سیاسی (به جزء سناتور پیت ویلسون) مواجه شد. در روز رأی‌گیری، 73/2 درصد رأی‌دهنده‌های کالیفرنیا اصلاحیه را با اکثریت آرا برای هر ایالت پذیرفتند.
در سال 1988، جورج دبیلو بوش و میشل دوکاکیز، نامزدهای ریاست جمهوری با اقدامات انجام شده برای اعلام زبان انگلیسی به‌عنوان زبان رسمی در ‌رأی‌گیری فلوریدا، آریزونا و کلرادو مخالفت کردند. نخبگان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم در این ایالات به همین نحو عمل کردند. در فلوریدا، اصلاحیه قانون اساسی پیشنهاد شده با مخالفت فرماندار، دادستان کل، وزیر خارجه، روزنامه هرالد میامی، اطاق بازرگانی میامی و خیلی از سازمان‌های هیسپنیک روبه‌رو شد. در هر حال برخی دیگر از آنها به خاطر محبوبیت بیش از حد این اقدام، به آن رأی ممتنع دادند. این اعلامیه سرانجام با 85/5درصد آرای رأی‌دهندگان به تصویب رسید و تمام ایالت را با خود همراه کرد.

منبع: چالش های هویت در امریکا،ساموئل هانتیگتون، ترجمه موسسه ابرار معاصر