همایش «ایران همین جاست که ایستاده‌ایم»

۱۷ دی, ۱۳۹۵
همایش «ایران همین جاست که ایستاده‌ایم»

ایران: دکتر سید جواد طباطبایی که در میان اهالی اندیشه و سیاست به عنوان «فیلسوف سیاست» شناخته می‌شود، در پروژه فکری خود به بحث سنت و تجدد تمرکز دارد. او معتقد است که «تحول مفاهیم» در تاریخ اندیشه سیاسی غرب ناشی از تداوم اندیشه‌هایی بود که ریشه در سنت داشت اما در ایران به دلیل زوال اندیشه و تصلب سنت، تحولی در «نظام مفاهیم» شکل نگرفت؛ بنابراین شکل‌گیری مفاهیم جدید در ایران برخلاف غرب، بیشتر برآمده از حیرت‌زدگی در برابر تمدن اروپایی بود و در این راستا، دغدغه اصلی خود را بر پرسشی فلسفی از مسأله ایران قرار داده است. این دغدغه، موضوع نشستی شد با عنوان «ایران همین جا است که ایستاده‌ایم» که روز گذشته در محل خانه اندیشمندان علوم‌ انسانی برگزار شد.

در این نشست که با همکاری نشر فلات، نشریه سیاست‌نامه و انجمن علوم‌سیاسی ایران برگزار ‌شد، دکتر رضا داوری‌ اردکانی رئیس فرهنگستان علوم ایران، دکتر سید‌جواد طباطبایی مدیر گروه فلسفه مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، دکتر حکمت‌الله ملاصالحی استاد باستان‌شناسی دانشگاه تهران، دکتر داوود فیرحی عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم ‌سیاسی دانشگاه تهران، دکتر عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی و دکتر موسی غنی‌نژاد عضو هیأت علمی دانشگاه صنعت نفت به ایراد سخنرانی پرداختند و به ایران به مثابه یک مسأله فلسفی و سیاسی نگریستند.

در پایان این نشست نیز از جشن‌نامه سیدجواد طباطبایی «فیلسوف سیاست» و همچنین مجموعه مقالات او با عنوان «فلسفه ‌و سیاست» رونمایی شد. این کتاب دربر دارنده مجموعه مقالات و گفت‌وگوهای منتشر شده سید جواد طباطبایی است که در فاصله سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۳ در نشریات ایرانی منتشر شده است و در سه بخش «اسلام و ایران»، «فلسفه‌ هگل» و «سنت و تجدد»  از سوی انتشارات فلات به دست مخاطبان رسیده است.

قلندر دو اقلیم

دکتر حکمت‌الله ملاصالحی معتقد است مادامی که ملتی نداند کجای تاریخ ایستاده است، متعلق به چه تاریخی است، ریشه‌هایش کجا است، به قبله کدام ارزش‌ها رجوع دارد و با چه عالمی معاصر است، خواب‌آلود، خوابگرد و خطرناک می‌شود؛ چراکه در این صورت هر هویت و اصالتی برای آن ملت بی‌معنا می‌شود. وی در این راستا، گریزی به تاریخ زد و گفت: «در تاریخ تجربه کرده‌ایم که ارزش‌های نو، بت‌های کهن را شکسته‌اند؛ به تعبیری، پرسش‌های تازه، پاسخ‌های کهن را از میان برداشته‌اند.»

به زعم او، ما در یکی از زلزله‌خیزترین اعصار تاریخ بشر زندگی می‌کنیم و در همین سه دهه اخیر، تاریخ چنان تغییر کرده است که گویی چند تمدن بزرگ را پشت‌ سر گذاشته‌ایم. تا پیش از دوره جدید همه تمدن‌ها در درون جغرافیای تاریخی خود زندگی می‌کردند اما وقوع  زلزله فرهنگی و فکری در غرب، تداخل‌های عجیبی ایجاد کرد.

برخی از افراد در این طوفان استحاله شدند اما اندک‌هایی مسیرها را تغییر دادند و کوشیدند تا از این فضا تبیینی ارائه کنند. واقعیت این است که تاریخ را همین اندک‌ها تغییر می‌دهند؛ آنها که می‌پرسند در کجای تاریخ ایستاده‌اند؟ و «ایرانی بودن» به چه معنا است؟

او معتقد است که شأن «ایرانی بودن» را سید جواد طباطبایی فهمید و باوجود اینکه در دو گفتمان متفاوت زندگی کرد اما یکی را خوب فهمید و به دیگری بخوبی وفادار ماند و درهمین راستا، ملاصالحی، طباطبایی را «قلندر دو اقلیم» خواند. وی در پایان بحث خود تأکید کرد که پرداخت به مسأله ایران از سوی طباطبایی به هیچ عنوان به معنای ناسیونالیسم نیست بلکه مسأله واقعیت‌ها و خطرها است، چیزی که خیلی‌ها نمی‌بینند و نمی‌دانند.

تبدیل «ایران‌پرستی فانتـــــــــــزی» به «ایران‌شناسی فلسفی»

دکتر داوود فیرحی که سابقه شاگردی طباطبایی را در کارنامه خود دارد، سخنرانی خود را از جنس «خاطره» خواند و در این راستا، به سال‌های 69 تا 73 اشاره کرد که در دانشگاه تهران دانشجو بود و گفت: «آن زمان که دانشجوی لیسانس بودم، آوازه طباطبایی بتدریج در حال همه‌گیر شدن بود و دیدگاه‌های او، نشان از تولد یک اندیشه بزرگ داشت و واضح بود که این اندیشه ادامه‌دار خواهد شد و از قضا این مهم نیز محقق شد.»

به باور او، حضور طباطبایی در دانشکده علوم‌ سیاسی دانشگاه تهران، یک نعمت بود چراکه فضای حاکم بر دانشگاه در آن زمان، تحت تأثیر دیدگاه‌های تاریخی قرار داشت و در گفتمان جامعه‌شناسی نیز بیشتر دو گرایش حاکم بود؛ یکی گرایش‌های مارکسیستی (چپ به معنای عام) که برآمده از آرای دکتر حسین بشیریه بود و دیگری گرایش‌های غیرمارکسیستی برآمده از دیدگاه‌های دکتر احمد نقیب‌زاده؛ در این میان، حلقه مفقوده «اندیشه‌سیاسی» بود که با آمدن طباطبایی این حوزه نیز در دانشکده پا گرفت.

فیرحی حضور طباطبایی را از این جهت مهم می‌دید که باعث طرح موضوع «اسلام، ایران و تجدد» در درون یک مثلث فکری شد. به عقیده او، طباطبایی توانست مسائل امروز را به پرسش‌های فلسفی بدل کند؛ به تعبیری، «ایران‌پرستی فانتزی» را به «ایران‌شناسی فلسفی» بدل کرده است و این، گام بسیار ارزشمندی است. فیرحی در این باره تصریح کرد: «ایران و مسائل ایران، مفهوم وطن، مفهوم حکومت ملی، دولت مدرن، مشکلات دولت مدرن و از همه مهم‌تر زمینه و راه‌های گذار از سنت به مدرن؛ اینها مباحثی بود که در قالب پرسش‌های خوب فلسفی از سوی طباطبایی مطرح شد.»

وی با بیان اینکه ادبیات طباطبایی هیجانی را در تاریخ فکر برانگیخت، افزود: «ایده‌های او موضوعی برای گفت‌وگو شد و در این میان، دو گروه شکل گرفتند؛ یکی طرفداران طباطبایی که می‌کوشیدند ادبیات او را مستند کنند و دیگری مخالفان او که می‌کوشیدند تولیداتی در جهت نفی دیدگاه او ارائه کنند.»

وی در پایان تأکید کرد که اندیشه‌های بزرگ با مشکلاتی مواجه می‌شوند؛ به طوری که گروهی صرفاً بر بخشی از تفکر یک متفکر و گروه دیگر، بر بخش دیگری از آن متمرکز می‌شوند که خود آسیبی بسیار بزرگ است و این اتفاق در مورد اندیشه‌های سید جواد طباطبایی در حال رخ دادن است به طوری که برخی تنها بر قسمت «ایران‌گرایی» وی تمرکز کرده‌اند در حالی که اندیشه یک متفکر را باید به عنوان یک مجموعه نگریست.

غربت ایران در ایران

از نکات قابل تأمل این نشست، حضور چهره‌ای اجرایی و دولتی در میان اهالی اندیشه بود؛ دکتر عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی نیز از جمله افرادی بود که در بزرگداشت دکتر طباطبایی حضور پیدا کرد و در صحبت کوتاه خود تأکید کرد که به عنوان کسی که  به توسعه ایران می‌اندیشد، نمی‌تواند به مسأله ایران و افرادی که در این زمینه تأمل‌ورزی کرده‌اند، بی‌تفاوت باشد.

به زعم او، ما کمتر فهم روشنی از مسأله ایران در دستگاه سیاستگذاری‌مان داشته‌ایم و علت پاره‌ای از مشکلات امروز ما، نشناختن مسأله ایران است. اندیشه ایرانشهری از آن جهت مهم است که هر مسئول سیاسی و فرهنگی بداند ایران کجاست؟  او معتقد است مشکل ما «غربت ایران در ایران» است و در این راستا، از دکتر سید جواد طباطبایی به خاطر بازخوانی مسأله ایران تشکر کرد.

طباطبایی با پرداخت به مسأله ایران، نوری بر تاریخ کشور تاباند

دکتر داوری اردکانی که در فضای اندیشگی با عنوان «فیلسوف فرهنگ» شناخته می‌شود، در این جلسه کوشید تا به ابعاد فکری فردی بپردازد که عنوان «فیلسوف سیاست» را بر خود دارد. وی در ابتدای سخنرانی خود به زمان آشنایی‌اش با طباطبایی گریز زد و گفت: «در اوایل انقلاب، کتابی به نام «فارابی» نوشتم.

این کتاب در دانشکده ادبیات چندان مورد اقبال واقع نشد اما در دانشکده حقوق بسیار مورد توجه قرار گرفت و دکتر طباطبایی یادداشتی در مورد این کتاب در یکی از مجلات آن زمان، منتشر کرد و در آن، بسیار مرا مورد لطف قرار داد. وقتی آن یادداشت را خواندم به یکباره یک حس نزدیکی و پیوند روحی با او در من شکل گرفت.»

سپس داوری این پرسش را طرح کرد که «چرا من به «فارابی» توجه کردم؟ و چرا طباطبایی به کتاب من اقبال نشان داد.» وی علت این امر را در دو نکته ذکر کرد؛ نخست اینکه، هر دو به سیاست می‌اندیشند و دوم آنکه هیچ‌یک به طرفداری از ایدئولوژی خاصی نمی‌پردازند. او تأکید کرد «درباره سیاست نوشتن» با «عضو حزبی سیاسی بودن» تفاوت دارد و اگر پیوسته اصرار دارد که «سیاسی نیست» این سیاسی نبودن به معنای در مورد سیاست نوشتن نیست.

او معتقد است تنها قومی که بعد از یونانیان، فلسفه را فراگرفت، ایران بود و از چرایی این امر پرسش کرد و در پاسخ به این نکته اشاره کرد که «احتمالاً بین ایران و فلسفه نیز این احساس نزدیکی حاکم است.»

داوری مجدداً به بحث فارابی بازگشت و گفت: «معتقدم فارابی موفق نشده است که در سیاست ایران راهی را باز کند و مدینه فاضله او در سیاست ایران راه به جایی نبرده است؛ از این رو بود که اندیشه‌های او در باب سیاست را رها کردم. اما طباطبایی نوشتن برای سیاست را ادامه داد و با تأکید بر مسأله ایران، نوری را بر تاریخ کشور تاباند.»

وی با بیان اینکه اهل تتبع در باب ایران نیستم، گفت: «من در ارتباط با ایران مطالعه چندانی نداشته‌ام اما اهل تجربه هستم. من ایرانی هستم و جدا از ایران نمی‌توانم خود را تصور کنم و ایران برای من یک مفهوم انتزاعی نیست و اگر بخواهم از ایران بگویم، خواهم گفت که ایران ایستاده و ماندگار است.»

او همچنین تأکید کرد که به رها کردن مدرنیته قائل نیست چرا که اساساً نمی‌توان مدرنیته را رها کرد، اما باید به این نکته توجه داشت که آرزوهای فردی و حقوق ‌بشر مادامی برآورده می‌شود که «امکان»ها را در نظر بگیریم و «تفکر» این مهم را محقق می‌کند.

 زدن برچسب ناســــــــــــیونالیسم بر طباطبایی باوری لغو است

دکتر موسی غنی‌نژاد، آرای طباطبایی را در دو دسته نشاند؛ به زعم او، بخشی از دیدگاه‌های طباطبایی به انعکاس اندیشه‌های سیاسی و فلسفی غرب در ایران و بخش دیگر به تأملات او در باب مسأله ایران برمی‌گردد.

وی همچنین مفهوم «جدید در قدیم» که از سوی طباطبایی مطرح شده است را در حد یک تئوری جدید دانست که نه تنها در سطح ایران بلکه فراتر از آن هم قابل بحث است.

به زعم او، آنچه طباطبایی در ارتباط با ایران عنوان کرده است، کار جدیدی است چراکه ما امروز با نوع جدیدی از ملیت و آگاهی مواجه هستیم.

وی در پایان تأکید کرد که زدن برچسب ناسیونالیسم بر آرای طباطبایی باوری لغو است چراکه ما ناسیونالیسم نداریم و اتفاقاً کاربرد این واژه خود، کاری وارداتی است و آنچه طباطبایی در پروژه خود دنبال می‌کند، بحث «ایرانیت» است و ما اگر خواهان آزادی هستیم، باید این نکته را محل توجه داشته باشیم که آزادیخواهی، بدون هویت معنایی ندارد و بحثی انتزاعی است.

 

 

نیم نگاه

 

سیدجواد طباطبایی :

با مفاهیم سنتی نمی توان بحث جدیدی را باز کرد

 

سید جواد طباطبایی، فیلسوف و پژوهشگر فلسفه و تاریــــــــخ و سیاســـــــــــت در نشست «ایران هـمین جاست که ایستاده‌ایم» گفت: اهالی ایدئولوژی در ایران مانند جلال آل‌احمد درباره بد بودن پدیده دانشگاه  سخنان زیادی گفته‌اند اما در کنار این به ضرورتی که باعث تشکیل دانشگاه در نظام آموزشی ما شد، اشاره نکرده‌اند. زمانی در ایران نظام علمی ما 3 تا 4 قرن ایستاده بود و حرکتی نمی‌کرد. در همان زمان ما گرفتار طاعون شدیم که بخش زیادی از جمعیت ما را قربانی کرد و آنجا بود که مشخص شد با «قانون» ابن‌سینا و علومی نظیر آن و به طور کلی علم سنتی نمی‌توان مردم را از گیر بیماری‌های جدید نجات داد. در اینجا بود که ضرورت علوم جدید و تأسیس دانشگاه درک شد. وی افزود: همین اتفاق در جایی دیگر به شکلی رخ داد و آن جایی بود که دو قدرت جهانی روس و انگلیس از شمال و جنوب  مانند زالو به جان کشور افتاده بودند و جان آن را می‌مکیدند. کسانی همچون قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر در این برهه به این فکر افتادند که با این قدرت‌ها در بیفتند. چرا که کم‌کم می‌دانستند مناسبات جهانی چیست و متوجه بودند که باید جایی برای خود در آن باز کنند. قائم‌مقام فراهانی می‌دانست که در این مناسبات شکست خورده و راه فراری ندارد. در همین ایام او به سفیر انگلیس می‌گوید: من اینجا هستم که منافع ایران را تأمین کنم  و اجازه نمی‌دهم قراردادهای تحمیل شده، عملی شوند. حالا یا به مردی یا به نامردی. طباطبایی ادامه داد: این تقریباً پایان نظام سنتی مناسبات بین‌المللی ما است. در آن زمان در ایران کسی به زبان خارجی مسلط نبود و این روس‌ها و انگلیسی‌ها بودند که به زبان فارسی حرف می‌زدند. بنابراین معلوم شد که ما در آن مقطع در حوزه اندیشه شکست خورده‌ایم و بر اساس منطق سنتی خود، منطق مناسبات سیاسی را درک نمی‌کردیم و این یک خلأ بین نظام سنتی ما و دنیای جدیدی بود که با ما فرق داشت و خود را به ما تحمیل می‌کرد. این پژوهشگر حوزه علوم انسانی تأکید کرد: ما با این پیشینه در ایران دانشگاه و دانشکده علوم سیاست تأسیس کردیم که این دانشگاه با تقلید زاده شد و با تقلید هم مرد، یعنی چیزی توسط آن تولید نخواهد شد. ما در تأسیس دانشگاه مقلد بودیم و دانشگاه ما برخلاف همه دنیای جدید، بر حوزه علمیه ما سوار نشد و به عبارتی بر حاصل حوزه علمیه ما شکل نگرفت. ما متوجه نشدیم که چه گسستی باعث شد تا تولیدات حوزه علمیه به درد مسائل روز نخورد و در ادامه آن با تشکیل تقلیدی دانشگاه، چیزی ایجاد کردیم که در طرح مسأله امروز ما ناتوان است. طباطبایی گفت: چیزی که در واقع من مطرح می‌کنم، این است که این دانشگاه تقلید است و اگر بخواهیم محلی برای اجتهاد علمی داشته باشیم، باید این محل متعلق به خودمان باشد. به عبارتی باید مسأله آن خودمان باشیم و اگر دانشی نتواند موضوع خود را تعیین کند، نمی‌توان به تولید علم چشم امید داشت و در ایران دانشگاه بر اساس موضوعاتی که بیرون از محیط ما شکل می‌گیرد، حرکت می‌کند و موضوع آن خودمان نیستیم. ما اگر نتوانیم موضوع خودمان را تعیین کنیم، توان تأسیس نداریم. وی تصریح کرد: دانشگاه ما دو بال برای پریدن دارد که اینها پاسخ این دو سؤال است که ایران چیست و غرب چیست؟ ما وقتی بتوانیم به عنوان مجتهد این دو سؤال را پاسخ بدهیم، تازه به جایی رسیده‌ایم که می‌توانیم مختصات آنچه را تولید علم می‌کند ترسیم کنیم. ایران به عنوان یک مشکل، به این اعتبار  یک مشکل است که یک واقعیت پیچیده خارجی است و به همین اعتبار می‌شود تولید علم کرد. من در این موضوع مطلقاً در چارچوب علوم انسانی صحبت نمی‌کنم، بلکه بحث ما یک واقعیت تاریخی است که قبل از آنکه مفاهیم آن ایجاد شده باشد، واقعیت آن ایجاد شده بوده است. یعنی ملت ایران بود قبل از آنکه مفهوم ملت باشد یا دولت ایران بود قبل از آنکه مفهوم دولت باشد. دیر گروه فلسفه مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی افزود: من نمی‌گویم ایران باید مسأله دانشگاه ما باشد چون مسأله یک یا دو جواب قطعی دارد. ایران مشکل ما است به این معنا که می‌شود بی‌نهایت درباره آن حرف زد و بحث علمی کرد، در حالی که هنوز رمز و راز آن بر ما آشکار نشده بنابراین علوم انسانی فعلی ما از مفاهیمی که در جای دیگری تولید شده و با موادی که از ما نیست، تشکیل گردیده است. بسیاری از مفاهیم درباره ایران مثل ناسیونالیسم و… براساس موادی در جای دیگر ایجاد شده‌اند. علم در جایی آغاز می‌شود که بتوانیم مفاهیم جدید را با مواد مشخص تاریخ ایران تدوین کنیم و ما هنوز آن مفاهیم را طبقه‌بندی نکرده‌ایم. با مفاهیم سنتی هم نمی‌شود بحث‌های جدید را باز کرد. وی در پایان گفت: به همین منوال اگر ما نتوانیم مجتهد در غرب باشیم، نمی‌توانیم  مفاهیم را که در دست داریم  تنقیح کنیم و آنها را مجتهدانه بگیریم و برای تاریخ خود به کار ببریم. دانشگاه ما باید بتواند مشکل ایران را با دو بال از دو سوی این دو منطق توضیح دهد و به عبارتی ما باید هم در مورد فارابی مجتهد باشیم و هم دکارت.