تولیدات اندیشه نو و تکدرخت؛ روایتی دیگر از استراتژی «یهودی ها، ایرانی ها و مگس ها»

۳۰ دی, ۱۳۹۸
تولیدات اندیشه نو و تکدرخت؛ روایتی دیگر از استراتژی «یهودی ها، ایرانی ها و مگس ها»

 

 

سال ها است، در تهران و کرج، که نظارت کمی در آنها نسبت به فعالیت های واگرایانه وجود دارد،کانون هایی شکل گرفته است که مرکز اصلی نفرت پراکنی علیه ایرانیان و گروههای قومی کشور هستند. انتشارات اندیشه نو، یکی از این مراکز بود که دفتر آن بیشتر پاتوق همفکری برای توطئه چینی علیه آذربایجان است. کتاب های چاپ شده توسط این ناشر مملو از تحریف تاریخی و گوشه کنایه های متعدد به مردم و زبان فارسی و تاریخ ایران است. نه تنها هیچ کتاب آکادمیک و علمی در این کتاب فروشی به چاپ نمی رسد یا عرضه نمی‌شود، بلکه رویکرد مشخصی علیه تاریخ نویسی دانشگاهی در میان دارودسته ای که هر از چندی به درگیری فعالیت های تجزیه طلبانه می شوند.

کتاب های تاریخی منتشر شده توسط این ناشر توسط افرادی که حتی یک ترم درس تاریخ در دانشگاه طی نکرده اند منشتر شده است و خط مشی آن مشخصا از سوی محافلی در باکو هدایت می شود. انتشارات اندیشه نو، توسط یکی از توده ای های سابق که عداوت عجیبی با کشور مادری خود داشت راه اندازی شد و توسط برادرش اداره می شد. محمد علی فرزانه عضو حزب توده و فرقه دموکرات پیشه وی بود که عداوت عجیبی با مردم کشور و مردم خود داشت. همین ارتباط سازمانی و تاریخی با حزب توده است که کسی مانند فرج سرکوهی را به حمایت از آن ترغیب می سازد.

این کانون نفرت پراکن برای سال های طولانی مسئول ترویج ادبیات نفرت قومی بود و حتی یک کتاب علمی یا ادبی معتبر توسط پژوهشگران ادبی یا تاریخی منتشر نکرد و اصولا هیچ روشنفکری یا تحصیل کرده متوسطی با آن در تماس نبود. افرادی که به کتاب فروشی رفت و آمد داشته و در آن به سازماندهی عملکردهای تجزیه طلبانه می پرداختند، بارها از سوی دادگاه متهم به تجزیه طلبی و نفرت پراکنی قومی شده اند. تصویر برخی از آنها در اینترنت در حالی که مشغول فروش کتابهای این ناشر در نمایشگاه کتاب هستند، موجود است.

همه می دانند که هرگاه اگر شهروندی فارس زبان به اشتباه برای خرید کتاب به آن فروشگاه مراجعه می‌کرد با آزار و اذیت های لفظی و بی ادبی های متداول در میان قوم‌گرایان روبرو می شد. حال فرض کنیم که همین لپمن ها، برای مدت دهها سال  در حوزه کتاب – که معمولا پدیده های مرتبط با نیکی و فرهنگ رواداری فرض می شود- فعالیت کرده اند. تنها یک بررسی گذرا در فحش نامه هایی که این «ناشر» به نام کتاب در سالهای گذشته منتشر کرده است، ابعاد فاجعه فرهنگی را روشن می‌کند.

در کتابی به نام «ترکان و بررسی تاریخ، زبان و هویت آنها» که توسط اندیشه نو و به قلم حسن راشدی (که از وی عنوان مهندس یاد می شود در حالی که در حوزه تاریخ قلم می زند)  انواع تحقیرها و توهین ها به ایرانیان شده است. این کتاب توسط انتشارات اندیشه نو برای اولین بار در سال 1386 چاپ شده و جناب مهندس، در این کتاب در حوزه های مختلفی خارج از تحصص خود یعنی، زبان شناسی باستانی، ژنتیک و نژاد شناسی، تاریخ باستان و میانه، تحلیل فلسفی- سیاسی جریانها و احزاب ، تاریخ قفقاز و… قلم زده است.

در این کتاب ایرانی‌ها موجوداتی «پست، متملق، وحشی، زن صفت، ترسو، پلشت، بنده، افغانی، غلام ها و برده …» بازنمایی شده و به شیوه میشل عفلق بعثی تلاش شده است کینه تاریخی و حتی «طبیعی» علیه فارس زبان ها ایجاد شود. در تجربه ای نه چندان دور، بعثی‌ها برای نهادینه کردن نفرت علیه ایرانیان، جمله معروفی ساخته بودند: « سه موجودی که ای کاش خداوند نمی آفرید: یهودی ها، ایرانی ها و مگس ها». البته هنگامی که مقایسه ای بین بعثی ها و قوم‌گرایان داخلی در میان باشد، باید آنها گفت ادبیاتی به مراتب مهربانه تری در مقیسه با نتشارات اندیشه نو به ایرانی‌ها داشتند. جنگ روانی و حربه ادبیات تحقیر و نفرت سوغاتی بود که توسط محمدتقی زهتابی قطب همین فرقه از عراق بعثی و به واسطه همکاری در رادیو خلق بغداد اخذ شده بود. به نظر می سد در طول تاریخ، هیچ دشمنی خارجی با این ادبیات علیه مردم ایران، قلم نزده است.


برگ هایی از کتاب چاپ شده توسط اندیشه نو

 

 در دروغ‌گویی نویسنده و انتشارات اندیشه نو، همین بس که در شناسنامه کتاب از نویسنده یعنی حسن راشدی به عنوان مدرس دانشگاه در رشته زبان و ادبیات ترکی یاد شده است. در حالی‌که وی اصولا فاقد تحصیلات عالی است چه رسد به تدریس در دانشگاه. بقیه نویسندگانی داعیه دار و فعال در حوزه نشر چنین کتاب هایی از همین مشکل رنج می برند، زلزله شناسی، مهندسی، لیسانس زبان انگلیسی و…تنها ارتباط دانشگاهی این افراد با حوزه تاریخ و ادبیات است.

اکنون باید پرسد،آیا جعل تاریخ، جعل هویت صنفی، توهین به هم وطنان و نفرت پراکنی قومی، از وظایف ناشران و اصحاب کتاب است؟ ولی انتشارات اندیشه نو چنین بود و از ابزار مقدس کتاب و کتاب فروشی برای این مقاصد استفاده می‌کرد.

دیگر کانون نفرت پراکن در تهران، انتشارات «تک درخت» است که به ظاهر توسط یک جوان اصفهانی اداره می شد که به دلایلی به فرقه پان ترکیسم پیوسته است. این انتشارات با چاپ کتاب های سخیف از هیچ تحقیری علیه ایرانی‌ها به ویژه فارس زبان ها فروگذاری نکرده است. در یکی از شاهکارهای تکدرخت که توسط حسین محمدزاده صدیق نوشته شده ، سعی شده است برای «تحقیر» فارس زبان ها و ایرانی ها، زبانی با ریشه «افغانی» اختراع شده و با انتساب ایرانی ها و افغانی ها به یکدیگر، رابطه ای تحقیر آمیز میان این دو ترسیم شود. تفکر شنیعی که آشکارا به همه انسانیت توهین میکند.

گذشته از آن  انواع و اقسام تحقیرها نیز علیه دهخدا ،ناصح ناطق و … در این کتاب دیده می شود. از جمله نویسنده به کنایه و اشاره ناصح ناطق( پدر هما ناطق، پدر ناصح ناطق یعنی میرزا جواد از مشروطه خواهان معروف تبریز بود) را حرام زاده و محصول تجاوز لشکر مغول به مادرش معرفی می‌کند! استفاده از الفاظ جنسیت زده و دو پهلویی مانند «هرزنی بازی»، «ایرونی بازی»، «پدر زوکی» از دیگر ویژگی های این به اصطلاح کتاب تاریخی است.

برگی از کتاب چاپ شده توسط انتشارات تکدرخت

 

اگر این انتشارات هیچ کتاب غیر قانونی دیگری چاپ نمی‌کرد همین یک مورد برای تعقیب قضایی آن در هر کشور دموکراتیک و آزادی کافی بود اما دریغا که مردم بی دفاع و نجیب ایران باید، سال‌ها اسیر ادبیات بی ادبانی شوند که به دلیل سیاست های غلط بر آن مسلط شده است.

جای تعجب نیست که امروزه، عده ای بسته شدن این بنگاههای نشر بی ادبی و نفرت آزرده شده اند. آنها بر موج نفرت و دوگانگی سوار شده اند و خود بخشی از همین چرخه اند. «سجاد رادمهر» یکی از کسانی است در فضای مجازی سوگواری عظیمی برای تعطیل اندیشه نو و تکدرخت برپا کرده است. می‌گویند انسانها را از دوستانشان بشناسید. همین دوستان ملاک خوبی برای شناخت تکدرخت و اندیشه نو است. زمانی سجاد رادمهر از تبریز از یک طرف برای عبدالمالک ریگی ایمیل فدایت شوم می فرستاد و از یک طرف برای برندا شیفر اسراییلی در دانشگاه حیفا و همین فرد امروز برای این ناشران سوگواری می‌کند.

اقدام دیرهنگام مسئولین در تعطیلی این بنگاههای نشرِ نفرت پراکنی، شایسته انتقاد جدی است. باید پرسید اصولا چرا وزارت ارشاد به چنین ناشرانی اجازه فعالیت داده و چرا پروانه صدور چنین کتاب هایی را صادر کرده است و نهادهای ناظر این همه سال کجا بودند؟ تکلیف کتاب های چاپ شده توسط این ناشر چه خواهد شد؟ تکلیف ناشران دیگری که هم اکنون با شیوه هایی مدرن تر و در ارتباط سازمان یافته تر با نهادهایی در جمهوری آذربایجان به تبلیغ تجزیه طلبی مشغول اند چه خواهد شد؟ البته هنوز وزارت فرهنگ و ارشاد در این زمینه منفعل است و هیچ نقشی در تعطیلی این بنگاههای نفرت پراکن نداشت زیرا این دفترها با ورود مدعی العموم و حکم دادگاه بسته شده اند نه نظات وزارت ارشاد.

 سوال اساسی دیگر این است، نهاد قضایی صادر کننده این احکام چه اقدام تضمینی برای جلوگیری از فعالیت مجددا این افراد یا نشر چنین کتاب‌هایی در نظر گرفته است. بقیه نهادهای فرهنگی چه سیاست گذاری مشخصی در این زمینه دارد؟ چرا قانون مربوط به ممنوعیت نشر کتابهای ضد ایرانی مصوب 1389 در این کشور مجال و اجازه اعمال پیدا نمی کند؟

 بدیهی است که برخورد موردی با فرقه های ارتجاعی و رها کردن مسئله به حال خود، چاره کار نیست و همین افراد فردا روز با مجوزِ انتشاراتی دیگر، همین محتوا را به چاپ خواهند رساند. چه کسی از خود سوال کرده است که ارتباط این افراد با سرویس های اطلاعاتی خارجی و حضور در میهمانی های سفارت خانه های بیگانه، چیست و چگونه است؟ آیا همین نکته کافی است که گفته شود طراح جلد همه کتاب های نفرت پراکن در بین ناشران پان ترکیست فقط یک نفر است که ارتباط عمیقی با «سفارت ترکیه» دارد و کارمند قراردادی آن است؟ آیا این کافی نیست که یکی از همین نویسندگان در مهمانی های سفارت ترکیه، کتاب های ضد ایرانی اش را به سفیر اجنبی تقدیم می کند و در انتظار صله است؟

آیا جوایز به اصطلاح ادبی (کمک های مالی) که از طرف رژیم باکو به یکی دیگر از ناشران فعال در این زمینه داده شده است، برای اثبات وابستگی آنها کافی نیست؟ آیا اهدای یک جایزه ادبی صوری ( یک کمک مالی دیگر) به یکی از نفرت پراکنان قومی که در تبریز فروشگاه کتاب دارد، از سوی سازمان «صابر رستمخانلی»که یک شبکه بین المللی پان ترکیست است، برای وابستگی و ضد ایرانی بودن فعالیت های این اشخاص کافی نیست؟

 گیریم که با افرادی که روی کاغذ مسئول این انتشارات هستند برخورد شد، با پشت پرده این ناشران چه باید کرد؟ چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اصولا هیچ نهاد دیگری، مسئولیتی در قبال این کینه توزی ها قبول نمی‌کنند. این  ناشران باید بسیار پیشتر از این تعطیل می شدند و اساسا اجازه فعالیت پیدا نمی کردند. مردم ایران، ملت بی دولتی نیست که هر عامل دست چندم خارجی بخواهد به هر شکلی به ناموس و شرف اش توهین کند. اگر چنین کتاب و چنین جملاتی در قبله گاه پان ترکان یعنی ترکیه یا آذربایجان منتشر می شد، چه سرنوشتی در انتظار نویسنده بود؟ امریکایی ها و فرانسوی ها چه برخورد می کردند؟ دولت کانادا با ادبیات نفرت چه برخورد می کند؟

امروز نویسندگان و روزنامه نگاران از دست آزار کسانی که کوچک ترین انتقادی به ترکیه و باکو بکنند آسایشی ندارنداین دست از ناشران، پیوسته لمپن های قومی را برای حمله به غرفه هایی که کتاب هایی در ارتباط با زبان فارسی یا تاریخ ایران به فروش می رسانند، بسیج کرده و با تحریک، خراب کاری، حمله گروهی و … ناشران آبرومند و با شرف را به تنگ می آورند. چه کسی دست آنها برای حمله به سایر ناشران، فروشندگان، مجلات و… باز گذاشته است؟

 

صابر رستمخانلی به همراه همسرش

 

امروز نزدیک به بیست ناشر وابسته و نفرت پراکن در حال فعالیت هستند که هر یک به نحوی با کشور باکو ارتباط مالی برقرار کرده اند. دست این ناشران برای نفرت پراکنی به قدری باز شده است که حتی به روحانیت شیعه نیز با تمسک به شیوه های تبلیغاتی دوره شوروی، توهین می‌کنند. هیچ قشری یا گروهی از نفرت اندوزی این گروه در امان نیست کنند درحالی که اگر همین کتاب در تهران یا اصفهان منتشر می شد، جنجالی سیاسی علیه وزیر ارشاد و دهها مقام ریز و درشت دیگر، به پا می شد. چه کسی بر همه رفتارها و شیوه های نادرست این دست از ناشران سرپوش می‌گذارد و از  اخذ پول ( تحت عنوان جایزه ادبی از انجمنی که قبلا وجود نداشته یا به کسی جایزه نداده) یا ارتباط شان با سفارتخانه های ترکیه و باکو چشم پوشی می‌کند؟

 آیا ملت ایران باید بیست سال منتظر می ماندند تا نهادهای ناظر با چنین کتاب هایی که ناموس و شرف ایرانی را با ارتجاعی ترین و جنسیت زده ترین الفاظ به سخره می‌گیرند، برخورد شود. از امثال فرج سرکوهی که سابقه بدی در ارتباط با بیگانگان و وطن فروشی دارد، انتظار نمی رود که با نفرت پراکنی برخورد کند، اما وزارت فرهنگ و ارشادی که وظیفه ذاتی اش حمایت از فرهنگ است، کجای این معادله قرار دارد؟

در این تحلیل بابت تعطیلی احتمالا موقت و یا برخورد ناقص و غیرموثر با این کانون های نفرت پراکن به کسی تبریک نخواهیم گفت، زیرا آنها هر چه خواستند گفتند و کردند و دستمزد خوبی نیز از این بابت از ارباب های خارجی دریافت کرده اند. اما وزارت فرهنگ و ارشاد که نه لایق واژه فرهنگ است، نه لایق واژه ارشاد و نه لایق واژه اسلامی. این نهاد به لحاظ تاریخی و وجدانی نزد ایرانیان به دلیل دادن زمینه لازم برای صدها کتاب در زمینه نفرت، جعل تاریخ … باید شرمسار باشد.