صبح تبریز: «دکتر مهدی کاظمپور» با دکتری باستانشناسی، «اولین دانشیار باستانشناسی دوره اسلامی آذربایجانشرقی»، «عضو هیئتعلمی دانشگاه هنر اسلامی تبریز» و از باستانشناسان صاحبسبک کشورمان به ویژه در حوزه قرون اولیه و میانی اسلام است. گروه باستانشناسی دانشگاه هنر اسلامی تبریز، از سه سال پیش، به سرپرستی این باستانشناس، کاوش و بررسیهای باستانشناسی را در محدوده روستاهای آغجهریش (از توابع چاراویماق) و آقکند (از توابع کاغذکنان میانه) داشته و به نتایج شگفتی از تاریخ هنر سفال در ایران و آذربایجان دستیافته است. وی همچنین در مسیر کاوشهای خود، به آثار کمنظیری از حکومت آلمسافر (از حکومتهای ذیل سلسله آلبویه) در آذربایجان دست یافتهاست. یافتههایی که نشاندهنده وسعت حکمرانی این خاندان خوشنام است و از یکپارچگی دیرینه ایران و آذربایجان حکایت دارد.
- آقای دکتر، سخن از حکومت آلبویه و آلمسافر است. ما در واقع، آلمسافر را از شعبههای سلسله شیعیِ آلبویه میشناسیم. آل بویه در قرنهای چهارم و پنجم (یعنی قرون اولیه پس از طلوع اسلام) بر بخشهای مهمی از ایران حکمرانی کرد، اما تاریخ ایران در این چند قرن، تا حدودی برای ما ناشناخته و مهآلود است. این نارسایی تاریخی را چطور علتیابی میکنید؟
ببینید، منابع تاریخی و پژوهشی ما از قرون اولیه پس از اسلام، بسیار محدود است. کار باستانشناسی نیز از آن دوره، بسیار کم بوده و آثار بسیار اندکی از آن دوره باقی ماندهاست. مثلاً شما تبریز را در نظر بگیرید. این شهر، قطعاً قبل از اسلام نیز آثاری داشته، اما این آثار برای ما کاملاً ناشناختهاست. دلیلش این است که شهر، بر بنیان همان آثار قرون اولیه اسلامی توسعه یافته، لایههای باستانی روی هم انباشته شده و آثار آن دوره، در قلب خاک مدفون شدهاست. کموبیش کاوشهای باستانشناسی هم که انجام شده، به دلیل پیچیدگیهایی کار، اجرای منظمی نداشتهاست. بنابراین مطالعاتمان ما از آن دوره، مبتنی بر حدس و گمان است. اما برعکس، اطلاعاتمان در مورد دورههای تاریخی بعد، نظیر ایلخانی، قرهقویونلو و آققویونلو بیشتر است، چرا که این آثار را به صورت ملموس در شهر میبینیم. یک دلیل دیگر هم برمی گردد به آشفتگی و التهاب جامعه ایرانی در چند قرن اولیه بعد از اسلام. از زمان خلافت معاویه، سیاستهای تمدن اسلامی، به کلی دگرگون شد. همین امر، منجربه حرکتهای انقلابی و اعتراضی در بخشهای مختلف قلمرو اسلامی، از جمله ایران شد، جامعه اسلامی، آشفته و چندپارچه بود. بخشی از اسلام، مربوط به جامعه عربی بود، بخشی نیز مربوط به ایرانیانی بود که خواهان احیای ایران پیش از اسلام بودند. آلبویه، سامانیان، ساجیان، غزنویان، صفاریان و طاهریان همگی در بستر ایران شکل گرفتند، اما مدام در حال جنگ و کشمکش با هم نیز بودند. در چنین شرایطی، طبیعی است که آثار و منابع مطالعاتی هیچ حکومتی، پایدار نیست.
- لطفاً ، یک معرفی درباره دودمان مهم آلبویه و حکومت این سلسله در ایران برایمان بفرمائید. این حکومت چطور شکل گرفت و چه تاثیرات و دستاوردهایی داشت؟
مقارن با دورهای که سامانیان در آسیای میانه حکمرانی میکرد، آلبویه در جنوب غرب و فلات مرکزی ایران، قدرت گرفت. پایهگذاری این حکومت بر میگردد به «بویه» که در دستگاه «کاکی» (از حکومتهای محلی مرکز ایران) فرمانده نظامی بود. بویه، سه پسر به نامهای علی و حسن و احمد داشت. علی، قدرتمندترین آنها بود که حاکمیت اصفهان را به دست گرفت و بعدها نیز تا محدوده فارس پیش رفت. همزمان، دو برادر دیگر نیز سرزمینهای جبال، مکرون و سیستان را به دست گرفته و به برادر بزرگتر خود، علی پیوستند. اتحاد سه برادر، مرزهای ایران را پشت سر گذاشت و به بغداد رسید. به این ترتیب، آلبویه، توانست خلافت مقتدر عباسیان را کنار زده و زمام امور را به دست بگیرد. آنها خلیفه انتخابی خود را در بغداد روی کار آوردند. از این دوره به بعد، خلافت عباسی، زیر نظر آلبویه هدایت شد. به بیان دیگر، از این دوره به بعد، عباسیان، تنها مرجعیت مذهبی و دینی داشتند و زمام سیاست و قدرت، با آلبویه بود.
کاوش مسجد جامع تسوج 1401
*آل بویه، از معدود حکومتهایی است که در هر دو بُعد ایرانی و شیعی، منشاَ خدمات کمنظیر در تاریخ است. آنها اولین حکومتی بودند که عاشورای حسینی(ع) را تعطیل رسمی کردند، حرم اهلبیت(ع) را سامان دادند و عید غدیر را گرامی داشتند؛ در عین حال بر ارزشهای ملی نیز پافشاری داشتند. این خصلت آلبویه، چه دلیل تاریخی میتواند داشته باشد!؟
ما در بررسیهای تاریخی، آلبویه را یک دودمان عربی-ساسانی (ایرانی) در نظر میگیریم. خصلت اول این حکومت، احیای ایران پیش از اسلام است. خصلت دوم این حکومت هم مربوط میشود به احیای تشیع و تکریم ارزشهای شیعی. با قدرت گرفتن آلبویه، برای اولین بار، یک حکومت مقتدر شیعی پایهگذاری شد. خیلیها اعتقاد دارند این خاندان، منسوب هستند به نوادگان ساسانی که به شمال ایران و طبرستان مهاجرت کردهبودند. اصلاً معتقدند نَسَب این خاندان، به «یزدگرد سوم» پادشاه ساسانی میرسد. اما علیرغم اینکه چنین نسَبی دارند، میبینیم که هرگز به احیای زرتشتیگری تمایل نشان نمیدهند، بلکه اهتمام ویژهای به اسلام و تشیع دارند. آلبویه در دورهای حکومت را به دست میگیرد که خلافت عباسی، خفقان شدید سیاسی و مذهبی را در جامعه اسلامی ایجاد کرده بود. آنها این خفقان را در هم شکستند و توانستند برخی از ارزشهای ملی و ایرانی را در جامعه احیا کند. مثلاً به جای لفظ «خلیفه» (که در دوره عباسی رایج بود) واژه «امیر» و «شاهنشاه» را به کار بردند که سنت ایرانِ پیش از اسلام بود. همچنین برای خود وزیر برگزیدند که باز هم مربوط میشود به سبک حکمرانی پیش از اسلام. آنها در مواجهه با جنبشهای مختلف، اشتباه عباسیان را تکرار نکردند و حکومت را به سمت «تساهل و مدارا» پیش بردند. بنابراین شاهدیم که سایر ادیان و مذاهب در این دوره، از آزادی برخوردارند. جالب اینجاست که آلبویه، در بستر جامعه سنیمذهب شکل گرفت و طبیعی بود که جامعه اهلسنت در برابر گرایشهای این حکومت، مقاومتهایی داشته باشد. اما در بطن جامعه می بینیم که هیچ اتفاق ناگواری نمیافتد. چرا که این حکومت، گرایش مردم به سمت ارزشهای شیعی و امامان معصوم(ع) را با زبان منطقی و مسالمتآمیز پیگیری میکند؛ در کمال آرامش، بدون اینکه تنش و اختلاف خاصی در جامعه حاکم شود. آنها در مقابل سیاستگذاریهای شیعی، رضایت و آرامش سایر اقلیتهای مذهبی را نیز محترم شمردند. به عنوان مثال، جشن مهرگان، نوروز و سایر آئینهای ایرانی را نیز برگزار کردند. ما در این دوره، شاهدیم که زرتشتیها و مسیحیها نیز میتوانند مراسمهای مذهبی خود را برگزار کنند. اینها سیاستهای کلی آلبویه بود که باعث شد این خاندان، حدود 120 سال در ایران حکومت کنند و اگر یک حکومت پرقدرت مانند سلجوقیان، پای کار نبود، قطعاً آلبویه میتوانست در گستره بیشتری، استمرار داشتهباشد.
- تساهل و قدرت نرم آلبویه بسیار عجیب است. حکومتی که رضایت و اعتماد مردم را (که هنوز پیرو فقه سرسخت عباسان هستند) جلب میکند و از دیگر سو، ارزشهای فرهنگی و هنری ایران باستان را نیز ارج مینهد. این سیاست، از منظر فرهنگ و هنر، چه دستاوردی برای ایران داشتهاست؟
ما با حضور این حکومت، در قرن چهارم هجری، شاهد یک رنسانس هنر و تمدن اسلامی در تاریخ ایران هستیم. اگر این رنسانس، توسط ایرنیها در جهان اسلام اتفاق نمیافتاد، چه بسا هنر و تمدن اسلامی به این بالندگی نمیرسید. آلبویه در سیاستگذاری خود، بسیاری از قوانین دستوپاگیر را از مسیر تمدن اسلامی گشود و جامعه اسلامی را از خفقان فرهنگی عباسیان نجات دادند. به عنوان مثال، تا پیش از آلبویه، تصویرسازی و مجسمهسازی از سوی خلافت، حرام اعلام شده بود، اما با آغاز کار آلبویه، این قوانین منسوخ شد و ما از این دوره به بعد، شاهد بروز زیباترین نقشونگارها در هنر اسلامی و ایرانی هستیم.
- حکومتی با این ویژگیهای ستوده که حدود 120 سال بر بخشهای گستردهای از ایران حکمرانی کرده، چرا در مطالعات تاریخی یک «حکومت محلی» توصیف میشود؟
دلیل این موضوع بر میگردد به نیمهمستقلبودن این حکومت. آلبویه در دوره خود، این گونه نبود که بر تمام نقاط ایران حکومت داشتهاست. اگر سیطره حکومت اسلامی را در نظر بگیریم، آلبویه، به عنوان مثال، بر آسیای میانه و قفقاز حاکمیت نداشت. بعلاوه، ما همزمان با این حکومت، شاهد برخی حکومتهای دیگر نیز در سایر نقاط ایران هستیم. درست است که قدرت آلبویه تا بغداد رسیدهبود، اما در هر حال، بخشی از استقلال این خاندان، متکی بر عباسیان بود.
سفال نوع اسگرافیتو (آق کند)، شمال غرب ایران، قرون پنج و شش هجری قمری
- خب به کاوشهای باستانشناسی شما در سالهای اخیر بپردازیم. کاوشهایی که نشاندهنده شواهدی از حضور آلبویه در آذربایجان است. این کاوشها آیا مبتنی بر پیشزمینه مطالعاتی بود، یا نه، در مسیر باستانشناسی، به طور اتفاقی متوجه نمایانشدن آثار آلبویه در آذربایجان شدید؟
نه واقعیت این است که در این خصوص من پیشزمینه ذهنی نداشتم. نه تنها من، بلکه کلاً هیچ پژوهش خاصی در این خصوص صورت نگرفتهاست. چیزی که مرا به سمت آلبویه سوق داد، علاقه به پژوهش در حوزه قرون اولیه اسلامی بود. آلبویه نیز یکی از حوزههای مطالعاتی در این دوره تاریخی است. مرحوم آقای قندگر در سال 1382 یک سری بررسیهای باستانشناسی را در شهرستان چاراویماق انجام داده بودند. من وقتی مطالعات ایشان را مرور میکردم، متوجه وجود یک سری محوطههای مربوط به قرون ابتدایی اسلام در محدوده روستای آغجهریش (از توابع چاراویماق) شدم. البته پیش از آن نیز اهمیت چاراویماق برایم مشهود بود، چرا که این منطقه، در واقع، گذرگاه قفقاز به فلات مرکزی و ماوراءالنهر است و اگر بخواهیم گذر سپاهیان اسلام یا گذر مغولها از ماوراءالنهر به سمت فلات مرکزی را بررسی کنیم، به مسیر تاریخی چاراویماق میرسیم. ویژگی مهم این منطقه این است که به دلیل عدم توسعهیافتگی منطقه چارویماق، محوطه، بکر و دستنخورده باقی مانده و مانند تبریز نیست که دیگر نتوان کار خاصی در باستانپژوهی انجام داد. بنابراین، منطقه آغجهریش را به عنوان پروپوزال خودم برای کاوش انتخاب کردم. حفظ منطقه آغجهریش برایم در اولویت بود. دستاندازیهای نگرانکنندهای در این محوطه در حال صورتگرفتن بود و حتی بیم این میرفت که برخی اهالی، فعالیتِ کشاورزی در این قسمت انجام دهند. بنابراین پیشنهاد دادم برای جلوگیری از چنین مداخلاتی، عرصه و حریم باستانشناسی در آغجهریش تعیین شود. در اولین گام، 23 گمانه در منطقه زدیم که 15 گمانه آن، بیرون از محوطه، و چند گمانه نیز در محدوده بود. ما در این کاوشِ بسیار محدودی که داشتیم، متوجه حضور یکسری شواهد معماری و سفال مطابق ویژگیهای هنری آلبویه شدیم.
- به طور مشخص، چه آثاری در کاوشهای شما کشف شد و مطابق کدام اسناد، این آثار را به آلبویه نسبت دادید؟
آثار معماری (سنگفرش، دیوار سنگی و دیوار خشتی)، تزئینات معماری (شامل اندودگچی،کفهای گچی و کاشی)، قطعات فلزی از آهن، همچنین آثار غنی سفالی و شیشهای، و از همه مهمتر سکهای متعلق به دوره «ابوشجاع دیلمی» از امیران مهم آلبویه، همگی حاکی از مراکز حکومتی دوره آلبویه در شمال غرب ایران است. روستای آغجهریش که نام قبلی و اصلی آن «آغجهشهر» است، در قرون اولیه و میانی اسلام شهر مهمی بوده، ولی بعدها به دلایل نامعلومی، وسعت آن کوچکتر شده و به روستای آغجهریش تغییر اسم دادهاست. گواه دیگری که با یافتههای ما مطابقت داشت، بقعههایی بود که در این روستا وجود دارد. میدانیم که آلبویه در قلمرو خود، بقعههایی برای بزرگداشت شخصیتهای ملی و مذهبی و تکریم اهلبیت(ع) و همچنین برای برگزاری مراسمهای مذهبی نظیر ماه محرم ساخته بود. این بقعهها یکی از کاربردیترین آثار بر جای مانده از دوره آلبویه به شمار میرود که با سایر آثار این دوره در نیشابور و سیرجان نیز مطابقت کامل دارد.
سفال نوع اسگرافیتو (گروس)، شمال غرب ایران، قرون چهارم و پنجم هجری قمری
- کشف آثار آلبویه در آذربایجان، از حیث تاریخی و فرهنگی، چه پیغامی برای ایران امروز دارد؟
این دوره مربوط به یکی از شاخههای آلبویه به نام آلمسافر یا سالاریان بوده که در آذربایجان حکمرانی میکردند. میتوانیم بگوییم اولین حکومت شیعه در شمالغرب ایران نیز همین حکومت بودهاست. بعلاوه، وقتی آثاری از آلبویه در شمالغرب ایران پیدا میشود. آلبویهای که پایتختش شیراز است، این موضوع، نشاندهنده یکپارچگی ایران در قرون ابتدایی اسلام است و گواه میدهد که در این دوره، آذربایجان به تبعیت از مرکزیت ایران، علَم تشیع را بر افراشته و به آئینها و برنامهها و باورهای شیعی پایبند است. به این ترتیب، به ایرانی میرسیم که از غرب به شرق، یک قلمرو اسلامی بزرگ و یکپارچه بوده و هویت آذربایجان نیز در همین محدوده و تابع هویت ملی ایرانی و اسلامی بودهاست. نکته دیگر که برای من خیلی اهمیت دارد، این است که پیش از این، خیلیها بودند که مرکزیت ایران را منحصر به خراسان میدانستند و شمالغرب ایران را محدودهای جز این میپنداشتند. اما با این کاوش و پژوهشهای مشابه، معلوم میشود که زنجیرهای از این در نقاط مختلف ایران وجود داشتهاست. آذربایجان با حضور آلمسافر یا سالاریان، یکی از این شبکههای مهم ایران است.
- یک بخش دیگر از کاوشهای شما، آنطور که در گزارش دانشگاه هنر آمده، مربوط میشود به کشف «سفالهای اسگرافیتو» در روستای آقکند از بخش کاغذکنان شهرستان میانه. این سفال حائز چه ویژگیهای هنری و تاریخی است که تا این حد مورد توجه مجامع علمی و هنری غرب است؟
سفال اسگرافیتو، یکی از چالشبرانگیزترین سفالهای ایرانی است که در پنج قرن نخست اسلامی تولید شده و هیچ اطلاعاتی درباره کارگاه تولیدی آنها در دسترس نیست. ویژگی مهم این سفالها، به نوع نقشپردازی آنها باز میگردد. نقشکنده اغلب روی لعاب درج میشود که سبک رایج و شناختهشدهای است. اما وقتی نقش، روی سفال، کَندهکاری شود و بعد از این کار، یک لعاب شفاف روی نقش، اجرا شود، این ویژگی مهم هنری «اسگرافیتو» نامیده میشود که یک اصطلاح هنری ایتالیایی است و به سفالینههایی گفته میشود که نقشکنده زیر لعاب داشتهباشد. این سفالها بیشتر با لعاب به رنگ فیروزهای و آبی پوشش داده شده اند. در برخی موارد، لعابهای قهوهای سوخته نیز به چشم میخورد. اما سفال اسگرافیتو نوع آقکند، یک سفال کاملاً منقوش است و انواع مختلفی از رنگها را در خود دارد. در کل میتوان سفال اسکرافیتو را به پنج گونه تقسیم کرد:
1) سفال ساده که صرفاً شامل یک کندهکاری است.
2) سفال لعابپاشیدهشده، یعنی سفال نقشکندهای که علاوه بر کندهکاری، لعابپاشی نیز شدهاست.
3) سفال گروس یا اصطلاحاً شانلُوِه که در ایران به «سفال گَبری» نیز معروف است. مردم عامی، تولیدکننده این سفال را کافران مینامیدند! تولید این سفال، درست همزمان با تحولات آلبویه در ایران است.
4) سفال آقکند که تولید همین روستا در بخش کاغذکنان شهرستان میانه است.
5) سفال آمل است که در شمال ایران تولید میشود.
سکهای متعلق به دوره «ابوشجاع دیلمی» از امیران مهم آلبویه
- فرمودید این سفال، ناشناخته است. پس این تقسیمبندی پنجگانه بر چه اساسی صورت گرفتهاست؟
بر اساس کار دلالها و عتیقهچیهایی که آثار سفالینه را از حدود صد سال پیش به یغما برده و وارد موزههای خارجی و مجموعههای خصوصی غرب کردهاند. یعنی هر سفال، بسته به منطقهای که از آن به تاراج رفته (آقکند، آمل و گروس و …) نامگذاری شدهاست. موزه متروپولیتن نیویورک، مهمترین موزهای است که بخش زیبایی از این سفالها را در اختیار دارد.
- آیا مشابه سفالهایی که از آقکند کشف شده، در سایر نقاط ایران نیز دیده شدهاست؟ به بیان دیگر، آیا پیغام فرهنگی این سفال مهم، میتواند یک نمود ملی و هویتی برای سفال ایران باشد؟
قطعاً همینطور است. نیشابور، سیرجان و تخت سلیمان، از مراکز مهم سفال اسگرافیتو در ایران است. این سفال در کل قلمرو اسلامی، از آسیای میانه تا عراق عرب و عراق عجم وجود داشته و نمونههایی از آن را میتوانید در موزه ملی ایران مشاهده کنید. جالب است که همین شکل از سفال اسگرافیتو را در اروپا هم میبینید. کاوشهای سفالشناسی در ایتالیا، فرانسه و قلمرو شرق اروپا، همه و همه مطابق سفال اسگرافیتو و مطابق قلمرو اسلامی است. تنها نام این سفال در غرب تغییر کردهاست. ما می گوییم «سفال آقکند» و غربیها میگویند «سفال رنگارنگ اسگرافیتو». حتی خودشان نیز اذعان دارند که سفالگران غربی، از تحولات سفالگری جامعه اسلامی تاثیر پذیرفتهاست.
- فکر میکنم، سفر مطالعاتی شما به فرانسه، به پژوهش در خصوص همین سفال بر میگردد. واکنش پژوهشگران هنری غرب به کشف این سفال مهم در آقکند چه بود؟
من در سمینارم در دانشگاه لیون، به موضوع سفال اسگرافیتو در قلمرو ایران، قفقاز و سرزمینهای همجوار پرداختم. نمایندگان و استادانی از چند دانشگاه مهم، از جمله آکسفورد نیز در این برنامه حضور داشتند. برایشان بسیار جذاب و تازه بود که سفال اسگرافیتویِ گروس و آقکند، مطابق بحث علمی و مطابق کاوشهای باستانشناسی بررسی شود. این سفال، تا پیش از این در مجامع علمی جهان، صرفاً یک بحث موزهای بود.
- محوطهای که با یک کاوش خیلی محدود در حریم عرصه، چنین نتایجی مهمی را پیش پای ما بگذارد، قطعاً مستعد کاوشهای گستردهتری نیز است. چه برنامهای برای استمرار کاوشهای باستانشناسی در آقکند و آغجهریش دارید؟
ما مجوز این کار را گرفتهایم و انشاءالله در روزهای آتی، دوباره کار را ادامه میدهیم. اما مشکل اینجاست که من از هزینه و اعتبار پژوهشی خودم در کاوشهای این منطقه هزینه میکنم و بودجهای از جایی نمیگیرم. این در صورتی است که همزمان با کاوشهای ما، برای کاوشهای منطقه «کنارصندل» در شهداد کرمان -که مربوط به قبل از اسلام است- 2میلیارد تومان هزینه شده است. اما من برای کاوش در یک محدوده اسلامی، هیچ حامی و پشتیبانی ندارم.
- از آنجا که کاوشهای شما ذیل هیات باستان شناسی دانشگاه هنر اسلامی تبریز بوده، میراث فرهنگی چقدر از این موضوع حمایت داشتهاست؟ اصلاً از حیث پشتیبانی بودجهای، در چه شرایطی کار را پیش بردهاید؟
«بنیاد علوی» که تحت نظر بنیاد مستضعفان، طرحهای محرومیتزدایی را در کشور پیگیری میکند، چند سال پیش، طرحهایی را در مورد شهرستان چاراویماق در نظر داشت. وقتی متوجه این موضوع شدم، با رئیس این بنیاد، تماس گرفتم و از ایشان خواستم تا ظرفیتهای این منطقه را در حوزه تخصص خودم، برای ایشان متذکر شوم. بعد از دیداری که با رئیس بنیاد علوی داشتم، ایشان نیز از موضوع بسیار استقبال کردند و حتی سفری نیز به چاراویماق داشتند و قرار شد 4 میلیارد تومان برای استمرار برنامههای مرمت اختصاص دهند که رقم بسیار مطلوبی بود. قرار شد طرح در قالب یک تفاهمنامه با پیگیری میراث فرهنگی آذربایجانشرقی پیگیری شود، اما متاسفانه ادارهکل میراث فرهنگی در دوره وقت، این طرح را پشت گوش انداخت. البته چندی پیش آقای نواداد (معاون میراث فرهنگی استان) برای عقد این تفاهمنامه ابراز تمایل کردهاند. اما دیگر دیر شده و بنیاد علوی تمایلی به همکاری ندارد.