درآمد
چالش استفاده از تاریخ در کشورهای پساشوروی و تحریف آن در راستای منویات سیاسی و ژئوپلیتیک یک حوزه کاملاً مغفول در مطالعات بینالمللی است. بررسی روندهای سیاسی داخلی و ژئوپلیتیکی در جمهوری هشتمیلیونی شمال ارس نشان میدهد که ادعاها و کنشهای ژئوپلیتیکی این کشور ارتباط مؤثری با رشته تاریخ دارد. درحالحاضر سیاستگذاریهای فرهنگی در این کشور با اولویت فاصله گرفتن از ایران، زبان فارسی و بهویژه هویت شیعی مردم این خطه دنبال میشود و تمام تلاش نهادهای اصلی سیاستگذاری و حتی نهادهای حکومتی مانند «اداره مسلمانان قفقاز» بر انکار تشیع استوار است؛ اما حکومت باکو برای پیشبرد چنین سیاستی، نیازمند ابزارها و تفکراتی است که بتواند جامعه را از روند طبیعی خود منحرف سازد.
رشته تاریخ در شمال ارس، بهصورت سازمانیافته از طریق کتب درسی، مؤسسات دولتی، رسانههای جمعی و سایر ابزارهای مدرن نهتنها کنترل میشود، بلکه بهصورت روزانه و برطبق برنامههای سیاسی (بهویژه سیاست خارجی) مورد تحریف قرار میگیرد. این حجم از تحریف و کنترل دادههای آن در جهان امروز بیسابقه است و بهنظر میرسد مدیون دو عامل زمینهای یعنی تغییر خط از فارسی – عربی به سیرلیک و لاتین و نیز تجربه دستگاه بوروکراسی کمونیستی است. بهنظر میرسد هیئت حاکمه جدید باکو پس از استقلال از شوروی با مقداری دستکاری در نوع سنـت تاریخنگاری که برآمده از مارکسیسم – لنینیسم و «ماتریالیسم تاریخی» بود، به همان شیوه سعی کردهاند تاریخ را بهعنوان ابزاری در اختیار قدرت و پیکارهای سیاسی قرار دهند که میوهای به غیر از تاریخنگاری ایدئولوژیک نخواهد داشت. در دوران جدید، «ماتریالیسم تاریخی» با تز دیگری به نام «آذربایجان تاریخی و مستقل» جایگزین شده است که ازسوی هیئت حاکمه بهعنوان علت وجودی کشور مطرح میشود. در این چهارچوب، همانطور که تاریخنگاران عصر شوروی ناچار بودند همه تحولات جوامع را در قالب ماتریالیسم تاریخی دنبال کنند و هر چیزی بیرون از آن بهعنوان علم بورژوازی و سرمایهداری قلمداد میشد، در عصر پساشوروی نیز همه مورخان ناچارند هر آنچه بیرون از دایره تزِ «آذربایجان تاریخی و مستقل» قرار دارد را به دشمنان این کشور که اغلب ارامنه هستند نسبت دهند. البته فراخور شرایط، تعداد این دشمنان ممکن است افزایش هم پیدا کند؛ اما کاهش نمییابد. در این مقاله نشان میدهیم که چگونه میراث فکری – ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم با اندک تغییری در محتوا، به عصر پساشوروی منتقل شده و تلاش کرده تا عملکرد تاریخ را در خدمت ایدئولوژی و ژئوپلیتیک قرار دهد.
هیئت حاکمه جدید باکو پس از استقلال از شوروی با مقداری دستکاری در نوع سنـت تاریخنگاری که برآمده از مارکسیسم – لنینیسم و «ماتریالیسم تاریخی» بود، به همان شیوه سعی کردهاند تاریخ را بهعنوان ابزاری در اختیار قدرت و پیکارهای سیاسی قرار دهند که میوهای به غیر از تاریخنگاری ایدئولوژیک نخواهد داشت.
«ایدئولوژی تاریخ ندارد»
لوئی آلتوسر، آکادمیسن چپگرای فرانسوی که با نوشته های انتقادی پیرامون مارکسیسم- لنینسم در نهایت نام خود را جایی در خارج از فهرست «مارکسیست های رسمی» وفادار به شوروی، قرارداد در کتاب «لنین و فلسفه» با استناد به «دستنویس اولیه» کتاب «ایدئولوژی آلمانی» اثر مارکس و انگلس به یک مسئله مهم در مورد «علم و ایدئولوژی» اشاره میکند. آلتوسر نوشت: مارکس فهمیده بود که «تاریخ را باید به علم تبدیلکرد»! در حقیقت نظریه «ماتریالیسم تاریخی» او نیز چیزی جز تاریخ جوامع و کشف قانونمندی های آن نیست. آلتوسر با بررسی «ایدئولوژی آلمانی» و خصوصاً جمله معروف مارکس که ابتدا در دستنویس کتاب، نوشته وسپس آن را خط زده بود (یعنی «ما یک علم میشناسیم و آن علم تاریخ است») عمل مهم مارکس را به عنوان یک «کشف» بررسی کرد. اما اینکه در کشورهای سوسیالیستی، «علوم انسانی» به جز تاریخ اهمیتی نداشت و سایر رشته های دیگر این حوزه، علوم مربوط به بوروژوازی و سرمایهداری تلقی میشدند، ریشه در تفسیری عجیب از این جمله مارکس دارد. این تفسیر از آن رو عجیب است که مارکس در واقع چنین منظوری را اراده نکرده بود اما مارکسیستهای حزبی (رسمی) با استفاده از این جمله، تحولی جدید در تاریخ نگاری با گرایش ایدئولوژیک صورت دادند که آثار و پیامدهای آن هنوز قابل مطالعه است.
در نظر مارکس ایدئولوژی همچون یک توهّم یا یک رویای محض استنباط می شود، یعنی چونان یک عدم که همه واقعیت، خارج از آن قراردارد. به این ترتیب ایدئولوژی همچون پرداختی تخیلی مجسم شده که مقام تئوریک آن مشابه «رویا» نزد نویسندگان پیش از فروید است. «رویا» پیش از فروید، صرفاً تخیلی پوچ و بازمانده وقایع روز تلقی میشد که در ترکیب و نظمی نامعیّن گاه «مقلوب» پدیدار میشود. به نظر آلتوسر در نهایت اشاره به جمله «ایدئولوژی تاریخ ندارد»، در واقع اشاره به «واقعیت غیرتاریخی» آن است، مراد از این مفهوم آن است که این ساخت و علمکرد به شکل واحد تغییرناپذیر در طول تاریخ است به طوری که «سراسر تاریخ، تاریخ جوامع طبقاتی باشد».
در این نظامها که باکو میراثدار آن است جامعه شناسی در استقلال خود مطالعه نمی شد بلکه خود مارکسیسم یک «ایدئولوژی علمی» فرض میشد که به قول پلخانوف ( ایدئولوگ حزب کمونیست شوروی) آنچه که در علوم اجتماعی دیگر با ماتریالیسم تاریخی مطابق است در واقع تحصیل حاصلی بیش نیست و آنچه هم که با آن مطابق نیست اصولاً ارزش مطالعه ندارد!
خود تاریخ نیز در جوامع سوسیالیستی به سرنوشت دیگری دچار شد زیرا در جایی که ماتریالیسم تاریخی وجود داشت چه نیازی به علم تاریخ بود؟ بنابراین مورخان سوسیالیست میبایست علم تاریخ را در قالب ماتریالیسم تاریخی دنبال میکردند که در عمل، یک ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی خروجی آن بود. اما آلتوسر در «لنین و فسلفه» بین اندیشههای مارکس و آنچه که در شوروی به نام علم ارائه شده بود تمایز اساسی قائل شد. هر چند به نظر می رسد خود مارکس نیز با ایدئولوژی (که آن را ابزار نظام سرمایهداری برای استتار بهرهکشی از طبقه پرولتاریا میدانست) تصفیه حساب کرده بود اما در نهایت با نوشتن «مانیفست» برای لیگ کمونیست آلمان، به ساخت نوعی ایدئولوژی نزدیک شد.
بااین وجود آلتوسر باور داشت که مارکس به دنبال تأسیس علم تاریخ بود و ناچار باید یک نظریه درباره ایدئولوژی میداد از اینرو دوگانه «علم و ایدئولوژی» برای آلتوسر اهمیّت پیدا کرد. به گفته او «علم» یعنی روشن کردن مکانیسم عملکردهای اجتماعی و رابطه میان مناسبات و توضیح منطق آنها اما کار «ایدئولوژی» این است که روی آن مکانیسم ها را بپوشاند تا دیده نشوند. زیرا اگر طبقه پرولتاریا مشاهده کنند که چگونه از سوی طبقات فرادست استثمار میشوند طبیعتاً به سمت مبارزه طبقاتی کشیده خواهند شد. بنابراین از نظر مارکس رشته هایی مانند حقوق، ادبیات، الهیاّت وغیره دستاویزی در کنترل سرمایهداری است تا به وسیله آن روی مکانیسم عملکرد واقعی را بپوشانند، پس برای آنکه بتوان علم را تأسیس کرد باید پرده از روی این مکانیسم ها برداشت. انتقاد آلتوسر به حزب کمونیست شوروی آن بود که خود دقیقاً همان کاری را به وسیله ایدئولوژی انجام داده است که مارکس در مورد سرمایه داری توضیح داده بود یعنی با استفاده از ریتوریک حزبی، پرده پنداری بر روی واقعیت مناسبات داخلی و خارجی کشیده و تاریخ را نیز در این مسیر به خدمت گرفته است. به زعم آلتوسر، مارکس و انگلس در ایدئولوژی آلمانی به یک نکته مهم اشاره کرده بودند که عبارت بود از گزاره «ایدئولوژی تاریخ ندارد». در نظر مارکس ایدئولوژی همچون یک توهّم یا یک رویای محض استنباط می شود، یعنی چونان یک عدم که همه واقعیت، خارج از آن قراردارد. به این ترتیب ایدئولوژی همچون پرداختی تخیلی مجسم شده که مقام تئوریک آن مشابه «رویا» نزد نویسندگان پیش از فروید است. «رویا» پیش از فروید، صرفاً تخیلی پوچ و بازمانده وقایع روز تلقی میشد که در ترکیب و نظمی نامعیّن گاه «مقلوب» پدیدار میشود. به نظر آلتوسر در نهایت اشاره به جمله «ایدئولوژی تاریخ ندارد»، در واقع اشاره به «واقعیت غیرتاریخی» آن است، مراد از این مفهوم آن است که این ساخت و علمکرد به شکل واحد تغییرناپذیر در طول تاریخ است به طوری که «سراسر تاریخ، تاریخ جوامع طبقاتی باشد».
تاریخسازی ایدئولوژیک(2)در خدمت اهداف ژئوپلیتیک
آنچه ازسوی هیئت حاکمه پساشوروی در باکو پیرامون تاریخ مطرح میشود بیش از اینکه درباره علم تاریخ باشد، کوشش درباره تأسیس نوعی ایدئولوژی با استفاده از تاریخ جهت دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک است. تاریخنویسی در کشورهای پساشوروی بهطور عام و باکو بهطور خاص پروژهای برای مشروعیتبخشی به مرزهای جدید و اگر دست دهد، اهداف ژئوپلیتیکی است؛ بنابراین، در لفافه تاریخ، اهداف آینده نیز بیان میشود.
در دو سال گذشته، حکومت باکو از یک پروژه جدید به نام «آذربایجان غربی» رونمایی کرده است که مقصود از آن سرزمینهای ارمنستان است. پیش از آن دقیقاً با همین هدف پروژهای به نام «آذربایجان جنوبی» آغاز شده بود که سابقه آن به دوران استالین و رهبری میرجعفر باقروف بر حزب کمونیست آذربایجان شوروی بازمیگردد. بهاینترتیب، حکومت باکو در ادبیات سیاسی و رسانهای، نام «ارمنستان» را به «آذربایجان غربی» تغییر داده و سازماندهی، تشکلیابی معینی حول این مفهوم با استفاده از احزاب و جمعیتهای فرمایشی ترتیب داده و با تأسیس یک شبکه تلویزیونی با همین نام، سعی در مصادره میراث فرهنگی، تاریخی، نام- جایهای جغرافیایی و حتی غذاهای این مناطق دارد. در این مسیر، تاریخ تبدیل به بازیچه میشود و بدیهیات تاریخی مورد تحریف و جعل قرار میگیرند تا واقعیات تاریخی مانع مشروعیت اهداف سیاسی نشوند.
تاریخنویسی در کشورهای پساشوروی بهطور عام و باکو بهطور خاص پروژهای برای مشروعیتبخشی به مرزهای جدید و اگر دست دهد، اهداف ژئوپلیتیکی است؛ بنابراین، در لفافه تاریخ، اهداف آینده نیز بیان میشود. تحریف تاریخ یا تاریختراشی لزوماً درمورد تاریخ و هویت نیست، بلکه اغلب درمورد تصاحب جغرافیا است؛ بنابراین، مقصد اصلی از جعل تاریخ در انستیتوهای شبهعلمی باکو، «تولید قدرت» است که درنهایت، سرزمینهای همسایگان را نشانه میرود. آنها با ادعای سِبق تصرف در گذشته موهوم تاریخی درواقع تلاشی را برای بازسازی آینده رقم میزنند.
در اینجا میتوان از حقوق مالکیت اموال غیرمنقول(3) برای توضیح رفتار و کنش تاریخنگاری ایدئولوژیک وام گرفت. در این رشته از حقوق، «سِبق تصرف» (تصرف اولیه) زمین، مبنای اولیه تصرف قانونی یک زمین است. به این معنا که پاسخِ رشته حقوق مالکیت به این پرسش که «مبنای تصرف زمین چیست؟» در قالب سبق تصرف خواهد بود؛ یعنی کسی که اولینبار زمین بلاصاحب را تصرف کرده و در آن مداخلات مالکانه صورت داده است، مالک اصلی زمین است و بقیه مدعیان باید سبق تصرف خود را اثبات کنند. با همین منطق، تاریخنگاری پانترکی، با تحریف تاریخ و تراشیدن مالکیت و حضور قومی در یک سرزمین، مشروعیت داخلی و خارجی برای تصرف جغرافیای همسایگان دستوپا میکند و همین امر درنهایت، بر ژئوپلیتیک تأثیر میگذارد؛ ازاینرو، تحریف تاریخ یا تاریختراشی لزوماً درمورد هویت نیست، بلکه اغلب درمورد تصاحب جغرافیا است؛ بنابراین، مقصد اصلی از جعل تاریخ در انستیتوهای شبهعلمی باکو، «تولید قدرت» است که درنهایت، سرزمینهای همسایگان را نشانه میرود. آنها با ادعای سِبق تصرف در گذشته موهوم تاریخی درواقع تلاشی را برای بازسازی آینده رقم میزنند.
بررسی و مطالعه کتابهای درسی حکومت باکو در سه دهه گذشته نشان میدهد که کوشش بیسابقهای برای پرورش یک نسل جدید ازسوی حکومت که صرفاً باید از طریق این دادههای تاریخی به جهان بنگرند صورت گرفته است. مؤسسات دولتی تاریخی در سراسر این کشور به سبک دوران اتحاد شوروی دیوار آهنینی به ذهن مردم کشیدهاند که آنها را از برقراری ارتباط با جهان واقعی و تاریخ بنیادین محروم میسازد. تغییر چندباره خط و الفبا در این کشور مانع از این میشود که یک شهروند چهلساله کنونی قادر به خواندن نامهها و دستنوشتههای پدر و پدربزرگ خود باشد؛ ازاینرو، بدیهی است مطالعه مستقل تاریخ در این کشور بیرون از مداخلات غیرطبیعی که حکومتهای تزار، بلشویک و پساشوروی فراخور منافع خود در یکصد سال گذشته صورت دادهاند ممکن نخواهد شد.
تمایل به مهندسی ادراک تاریخی بهویژه فرهنگ مرتبط با آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، در کتب درسی ترکیه نیز ظاهراً شوقی وسوسهبرانگیز برای حکومت اردوغان است. در خرداد 1403، وزارت آموزش دولتی ترکیه تصمیم گرفت در تمام کتابهای درسی عبارت «تُرکستان» را جایگزین آسیای میانه کند. در تاریخنگاری پانترکی، تُرکستان (یعنی منطقهای که در شرق به مغولستان داخلی و در غرب به ساحل دریای مازندران ختم میشود) عمق استراتژیک فرض شده است که ترکیب آن با قفقاز جنوبی، یک منطقه فرضی به نام «توران» را شکل میدهد که نخستینبار توسط آرمینوس وامبری(4) در معنای سرزمین کهن ترکان تصویرسازی شد. پیش از آن دوره و در شاهنامه فردوسی، توران سرزمینی بود برای اطلاق به ایرانیتباران غیرشهری که حاضر به پذیرش زندگی در شهر و دین زرتشت نمیشدند؛ اما ازلحاظ نام، زبان و تبار، آریایی بودند. در طول تاریخ با مهاجرت اقوام ترک از استپهای شمال غرب آسیای میانه به غرب آمودریا (جیحون)، این مناطق بهتدریج ترکنشین شده و توران در دوران پس از سقوط ساسانیان مفهومی مرکب پیدا کرد که گاه به توران باستان آریاییتبار (سکاها) و گاه به توران ترکیبی (ترکیزه شده) اطلاق میشد.
بازیچهکردن این مفاهیم پیچیده تاریخی توسط سیاسیون و با هدف کسب منافع ژئوپلیتیکی یا دستوپا کردن مشروعیت تاریخی برای اعمال سیاسی، مهمترین تجربه از تاریخنگاری ایدئولوژیک است که در قرن حاضر شاهد آن هستیم.
تجربه مرکز نظامی گنجوی دانشگاه آکسفورد
درحالحاضر، موضوع بازنویسی تاریخ با شیوههای جدیدتر ازسوی باکو دنبال میشود که تا اندازه زیادی متکی به دلارهای بادآورده نفتی است. تأسیس «مرکز نظامی گنجوی» در دانشگاه آکسفورد توسط یکی از اعضای خاندان علیاف یکی از این شیوههاست. این مرکز با تلاش نرگس پاشایوا (خواهر همسر رئیس علیاف) و رئیس شعبه دانشگاه دولتی «لومونوسوف» مسکو در باکو در سال 2013 ثبت شده بود و در سال 2016 فعالیتهای خود را آغاز کرد. به گفته نظامی جعفراف، رئیس وقت کمیته امور فرهنگی مجلس باکو، ادموند هرزیگ، قفقازشناس برجسته انگلیسی، ازجمله اساتیدی بود که علیرغم مخالفت برخی از نظامیشناسان، برای تأسیس این مرکز در آکسفورد کمکهای شایانی به نرگس پاشایوا کرده است.(1)
ادموند هرزیگ
در سال 1396 به هنگام رونمایی از ترجمه انگلیسی کتاب نظامی گنجوی، شاعر بزرگ آذربایجانی نوشته «یِوگنی برتلس»، اظهارات ضدونقیض ادموند هرزیگ، موجب یک رسوایی تاریخی شد. هرزیگ در سخنرانی خود ضمن صحبت از اینکه تاریخ جمهوری آذربایجان در دوره حکومت میرجعفر باقروف بر جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی (همزمان با دوره حکومت استالین) مجدداً نوشته شد، اشاره کرد که سیاست قومی شوروی، جعل تاریخ و میراث فرهنگی برای هریک از جمهوریهای شوروی را ایجاب میکرد و به علت اینکه «جمهوری آذربایجان برخلاف گرجیها و ارمنیها، شاعر ملی نداشت، شوروی مقرر کرد که نظامی گنجوی، شاعر ایرانی، بهعنوان شاعر ملی جمهوری آذربایجان معرفی شود.
در سال 1396 به هنگام رونمایی از ترجمه انگلیسی کتاب نظامی گنجوی، شاعر بزرگ آذربایجانی نوشته «یِوگنی برتلس»، اظهارات ضدونقیض ادموند هرزیگ، موجب یک رسوایی تاریخی شد. هرزیگ در سخنرانی خود ضمن صحبت از اینکه تاریخ جمهوری آذربایجان در دوره حکومت میرجعفر باقروف بر جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی (همزمان با دوره حکومت استالین) مجدداً نوشته شد، اشاره کرد که سیاست قومی شوروی، جعل تاریخ و میراث فرهنگی برای هریک از جمهوریهای شوروی را ایجاب میکرد و به علت اینکه «جمهوری آذربایجان برخلاف گرجیها و ارمنیها، شاعر ملی نداشت، شوروی مقرر کرد که نظامی گنجوی، شاعر ایرانی، بهعنوان شاعر ملی جمهوری آذربایجان معرفی شود؛ نقش این کتاب در معرفی نظامی بهعنوان شاعر آذربایجانی مهم است. صرفاً پس از انتشار این کتاب بود که آثار علمی و انتشار کتب درسی درباره نظامی در باکو در اینباره آغاز شد. این نیز موجب شد که نظامی مجدداً درک شود و آنگونه که مقتضی است ارزشگذاری شود».
پس از مدتی، گزارش کامل سخنرانی هرزیگ از وبسایت استراتگ حذف شد و در عوض، در تاریخ 26 سپتامبر یعنی حدود سه هفته بعد، یک نقد بهاصطلاح ادبی به قلم رمضان سراج اغلو، در این سایت منتشر شد که تلاش میکرد سخنان او را به نقد بکشد. سراج اغلو در این مقاله با اشاره به شعری ساختگی از نظامی گنجوی (پدر در پدر مر مرا تُرک بود/ به فرزانگی هر یکی گرگ بود) مدعی شد که این شعر که در نسخه موزه ایاصوفیه نگهداری میشود سندی بر تُرک بودن نظامی است! البته وی طبق معمول نگفت که این تکبیت در کدامیک از بخشهای خمسه نظامی سروده شده و مربوط به کدام داستان است و آن نسخهای که در ایاصوفیه نگهداری میشود چه نسخهای است که تاکنون کسی آن را ندیده است. سراج اغلو همچنین در نقد یک سخن از هرزیگ بر شعر فوق که گفته بود عبارت «مر مرا» مربوط به سبک خراسانی در قرن چهارم هجری است و نظامی که در سبک عراقی شعر میگفت نمیتوانست در قرن هفتم از این عبارت استفاده کند نوشته است: «ادموند هرزیگ باید بداند که هیچ سدی بین سبک خراسانی و عراقی دیوار چین نکشیده و نظامی نیز خود را محصور در سبک عراقی نمیدانست».
گزارش کامل سخنرانی هرزیگ از وبسایت استرانگ حذف شد و در عوض، در تاریخ 26 سپتامبر یعنی حدود سه هفته بعد، یک نقد بهاصطلاح ادبی به قلم رمضان سراج اغلو، در این سایت منتشر شد که تلاش میکرد سخنان او را به نقد بکشد. سراج اغلو در این مقاله با اشاره به شعری ساختگی از نظامی گنجوی (پدر در پدر مر مرا تُرک بود/ به فرزانگی هر یکی گرگ بود) مدعی شد که این شعر که در نسخه موزه ایاصوفیه نگهداری میشود سندی بر تُرک بودن نظامی است
انقطاع و بیخبری «پروفسور» ادبیات دانشگاه باکو از شعر عروضی و دورههای شعری آن تاحدی است که حتی قادر به فهم این مسئله نیست که آنچه امروز از آن با عنوان سبک عراقی، خراسانی، هندی و… نام برده میشود پیش از هر چیز دورههای زمانی هستند که بین آنها چند قرن فاصله بود و هیچ شاعری نمیتوانست همزمان به سبک هندی و خراسانی بنویسد یا بسراید. از آن مهمتر، قافیه شدن «گرگ» با کلمه «ترک» اتفاقی است که هیچ شاعر ماهری در مورد آن خطر نمیکند؛ اما پروفسور دانشگاه باکو از این دلایل بهعنوان ادلهای سُست یاد کرده است!
تحریف تاریخ همیشه آسان نیست؛ اگرچه این شیوه برای مردمی که در عرض صد سال سهبار خط خود را تغییر دادهاند ممکن است کارساز باشد؛ اما بیرون از دنیای آکواریومی و کوچک که متشکل از یک جامعه استبداد زده هشتمیلیونی است، این روش خریداری ندارد و مقامهای دانشگاهی آکسفورد نیز فعلاً آبروی خود را با تاریخنگاری ایدئولوژیک و ضدعلمی معامله نکردهاند. مقامات فرهنگی و سیاسی باکو اگر هوشیار بودند همانجا میبایست به نکتهای ژرف پی میبردند و آن اینکه ادموند هرزیگ بهعنوان رئیس مشترک مرکز نظامی گنجوی که قرار بود سیاستهای ژئوکالچرال هیئت حاکمه باکو را تا قلب اروپا و نزدیکترین کشور اروپایی به باکو (بریتانیا) پیش ببرد، شدیدترین نقدها را به همین سیاستها در همان مرکز انجام داده است و هیئت حاکمه نیز در عکسالعملی مضحک، ابتدا مشروح سخنرانی وی را از خروجی خبرگزاریها حذف کردهاند و سپس یک نویسنده بینامونشان که طبق معمول «پروفسور» است، در نقد نظرات هرزیگ مقالهای مفصل تهیه کرده است. این تناقض عجیبوغریب نشاندهنده آن است که برخلاف بنگاههای مالی و بانکهای انگلستان که زدوبندهایی با خاندان پاشایوا و علیاف دارند، دانشگاههای بریتانیا هنوز حاضر به «تاریخشویی» نیستند.
تجربه شکستخورده دیگر در زمینه تلاش برای تحریف تاریخ از طریق حمایت مالی از مراکز مطالعاتی، در خرداد 1395 یکبار دیگر در دانشگاه آکسفورد رقم خورده بود. در نشست «روابط ترانس کاسپین» که ازسوی مرکز نظامی در آکسفورد برگزار شد، «نرگس پاشایوا» متدولوژی علمی زمان شوروی را رد کرد و با غیرعلمی دانستن آن گفت: «تاریخ جمهوری آذربایجان باید بازنویسی شود». البته ظاهراً پاشایوا (خواهر مهربان پاشایوا) هنوز در این روز نمیدانست که قرار است یک سال و سه ماه بعد از این کنفرانس، ترجمهی انگلیسی کتاب نظامی گنجوی، شاعر ملی آذربایجان اثر «یِوگنی برتلس» خاورشناس برجسته روس و از سرآمدان متدولوژی غیرعملی شوروی را رونمایی کند و هزینه سنگین ترجمه آن از روسی به انگلیسی را بپردازد تا ثابت کند نظامی گنجوی شاعر «ملی» آذربایجان بوده است.
در این نشست علمی با عنوان «روابط ترانس کاسپین»، پژوهشگران دانشگاهی در رشتههای مختلف شرقشناسی، باستانشناسی و تاریخ، تازهترین دستاوردها و یافتههای علمی خود را ارائه کردند. دشواری تاریخنگاری ایدئولوژیک (آن هم از نوع منزوی و متکی به فرضیههای وهمی تاریخی) در یک مرکز آکادمیک این است که اعضای دانشگاهها از نوعی صراحت برخوردار هستند که با روشهای سیاسی همخوانی ندارد و ازسوی دیگر، همه دانشجویان و پژوهشگران یک دانشگاه را نیز نمیتوان با پول خرید یا به یک «جعبه خاویار» مهمان کرد. مرور خلاصه مقالات ارائهشده در این نشست و عکسالعمل کوتاه اما معنادار نرگس پاشایوا به این مقالات نشان میدهد که دستگاه ایدئولوژیک حکومتهای مستبد، بهویژه در زمینههای تاریخی، تا چه اندازه میتوانند در بیرون از میدان جاذبه قلمرو داخلی مستأصل باشند. وضعیتی که نرگس پاشایوا و رافائل حسین اف (مدیر موزه نظامی گنجوی که در سال 2024 نیز در نشستهای مشترک با تجزیهطلبان ایرانی در سوئد حضور پیدا کرده است) را دچار یأس کرد آن بود که پژوهشگران حاضر در کنفرانس بهجای ارائه مطالب همیشگی درباره بزرگی و قدرت امپراتوری آذربایجان در گذشته، مقالات علمی را درخصوص تاریخ ایران ارائه کردند!
در گزارش ویدئویی که خبرگزاری ترند از این نشست منتشر کرده است، فیلمی از سخنرانی یا مشارکت علمی ازسوی نرگش پاشایوا که همزمان رئیس چند دانشگاه و مرکز علمی است دیده نمیشود. ولی با دقت بیشتر در بخشهای پایان گزارش متوجه خواهیم شد که این مقام علمی و عضو یکی از خاندانهای قدرتمند، بدون حضور مترجم قادر به صحبت با هیچیک از پژوهشگران آکسفورد نیست؛ سخنرانیهای این همایش درواقع مشتمل بر مقالات ارائهشده ازسوی محققان دانشگاههای هاروارد، آکسفورد، دانشگاه رم، ادینبورگ، دورهایم، پنسیلوانیا وغیره بود و ادموند هرزیگ نیز در پایان به جمعبندی مقالات پرداخت. خلاصه این مقالات آنگونه که در سایت حکومتی ترند روایت شده است، چنین بوده است:
«دکتر ایرینا شینگیرای، از محققان مرکز نظامی گنجوی و کارشناس تاریخ و انسانشناسی در مقاله مربوط به آیینهای ماه محرم گفت: در مناطق اطراف کاسپین در اواسط هزاره نخست، گروههای کوچنشین تُرک – فارس از مراسمهای عزا در سطوح عالی سیاسی و نیز در سطح جمعیتهای محلی، برای مقاصد سیاسی استفاده میکردند». در این مقاله افزوده شده است: «در مرزهای ترک – فارس، از قواعد ماه محرم به طرز خاصی استفاده میشد و طوایف بیابانگرد ارتباط مستمر با مردم یکجانشین [ایرانیان] داشتند و گسترش این قواعد در منطقه خزر و خارج از آن، مؤثر واقع شدهاند» … «پس از آمدن اسلام به این منطقه، مراسمهای عزاداری در چهارچوب اسلام شیعی به مصیبت کربلا مرتبط شد». ادموند هرتزیگ، استاد مؤسسه شرقشناسی دانشگاه آکسفورد در جمعبندی مقالات ارائهشده در این همایش، مقاله ایرینا شینگیرای درباره مراسمهای عزاداری و تأثیرات سنتهای محرم و عاشورا در چهارچوب تشیع در دوره پس از اسلام را مهم ارزیابی کرد. در این همایش، مقالات مهمی نیز درباره ایران دوران ساسانی و آثار باستانی کشفشده مربوط به آن دوران ارائه شده است. در یکی از این مقالات که توسط ابرهارد زائوور، استاد «مؤسسه ایرانشناسی» و «جمعیت تبلیغ رمشناسی» انگلیس ارائه شد، آمده است که در قرون چهارم و پنجم، ایران در زمان حکومت ساسانی در مقایسه با رم دارای نظام دفاعی قویتری بود. این مقاله تحت عنوان «انطباق با شرایط محلی؛ سیستم دفاعی امپراتوری ساسانی در مرزهای شمالی تا ایبریا» ارائه شده است.
در همایش مرکز نظامی گنچوی در آکسفورد، مقالات مهمی نیز درباره ایران دوران ساسانی و آثار باستانی کشفشده مربوط به آن دوران ارائه شده است. در یکی از این مقالات که توسط ابرهارد زائوور، استاد «مؤسسه ایرانشناسی» و «جمعیت تبلیغ رمشناسی» انگلیس ارائه شد، آمده است که در قرون چهارم و پنجم، ایران در زمان حکومت ساسانی در مقایسه با رم دارای نظام دفاعی قویتری بود. این مقاله تحت عنوان «انطباق با شرایط محلی؛ سیستم دفاعی امپراتوری ساسانی در مرزهای شمالی تا ایبریا» ارائه شده است.
یکی دیگر از مقالات ارائهشده در این همایش، ازطرف پرفسور «مرتضلی گاجی اف»، مدیر دپارتمان باستانشناسی «مرکز داغستان»، آکادمی ملی علوم روسیه با موضوع «شهر دربند، بهعنوان یک مرکز اسلامی: کشف و شناسایی مکانهای عبادت مسلمانان در قرون هفتم تا سیزدهم» بود. کریم علیزاده (محقق باکویی) استاد باستانشناسی در دانشگاه هاروارد نیز مقاله خود را با موضوع «ارتباطات مناطق مسکونی دشت مغان (ایران) در دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی» ارائه کرد. کریستین هاپر، از دانشگاه دورهایم انگلیس و دانشگاه «ساسکاتچوان» کانادا، مقالهای با عنوان «وسایل ارتباطی در مرزهای ساسانی؛ راههای ارتباطی در دشت گرگان در شمال شرق ایران» ارائه کرد. در حاشیه برگزاری این همایش، نرگس پاشایوا از یکی از موزههای آکسفورد که در آن مینیاتورهای ایرانی متعلق به مکتب شیراز به نمایش درآمده بود، بازدید کرد.
عکسالعمل پاشایوا بهعنوان رئیس مشترک مرکز نظامی آکسفورد به تمام آنچه در این همایش گذشت، جای تأمل دارد. براساس گزارش ترند، خانم پاشایوا نیز با ابراز «تأسف» درمورد اینکه آثار دانشمندان جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی به زبانهای اروپایی ترجمه و منتشر نشده است، خواستار انتشار ترجمههای اروپایی آثار متخصصان و دانشمندان دانشگاههای باکو شد. طبق گزارش خبرگزاری ترند، «پرفسور پاشایوا» بلافاصله پس از این درخواست، بدون اینکه متوجه معنای سخن خود باشد، دلیل ترجمه نشدن آثار مورخان دوران شوروی تا به امروز را نیز بیان کرد و گفت: «متدولوژی تاریخنویسی زمان شوروی غیرعلمی بود و لازم است تاریخ آذربایجان بازنویسی شود». درنهایت، دقیقاً مشخص نشد که اگر متدولوژی تاریخنگاری زمان شوروی غیرعلمی بود، چرا پاشایوا از ترجمه نشدن آنها متأسف است؟ اما بهنظر میرسد همان روش غیرعلمی (ایدئولوژیک) تاریخنگاری دوران شوروی که ممکن بود به دستور استالین کتابی درمورد نظامی گنجوی را از خود بهجا بگذارد، در چنین مواقعی بیشتر از تاریخنویسی علمی در آکسفورد برای تأمین اهداف سیاسی کارآمد باشد.
این دو تجربه مهم از روایت تاریخ در بیرون از مرزهای سیاسی باکو نشان میدهد که در ورای فضای آکواریومی این کشور، حتی در میدانهای دانشگاهی که باکو با پول و هزینه خود بهوجود آورده است، تاریخنگاری ایدئولوژیک فاقد اعتبار است. همه پژوهشگران دانشگاهی که در سال 1395 در مرکز نظامی گنجوی آکسفورد با هزینه و حمایت باکو گرد هم آمده بودند، هنگامیکه میخواستند تاریخ جمهوری آذربایجان را توضیح دهند، در عمل و بهناچار تاریخ ایران را توضیح دادند. از نگارگریهای مکتب شیراز گرفته تا حکمرانی دوره ساسانی و مناسک شیعی عزاداری محرم، همگی بخشی از تاریخ ایران هستند؛ اگرچه برخی از آنها بخشی از تاریخ آذربایجان با ایران نیز بهشمار میروند. حکومت باکو که بهصورت نظاممند درحال انکار یا نادیده گرفتن تاریخ مذهبی خود بهویژه دلبستگی مردم خود به تشیع است، در یکی از اولین همایشهایی که با هزینه خود برگزار کرده و از محققان اروپایی (غیرایرانی و غیرمسلمان) دعوت بهعمل آورده بود، با تاریخ مذهبی مردم خود درخصوص چگونگی برگزاری مناسک شیعی ماه محرم برای امام حسین (ع) که اکنون برگزاری آن در باکو ممنوع است روبهرو شد و در بقیه مقالات پژوهشی با رسومات دیوانی و هنری مربوط به شیراز و استان فارس، که کیلومترها از آن فاصله دارد مواجه گردید. این نکته اجتنابناپذیری از حقایق تاریخی را نمایان میسازد.
بنابراین، اگر چنین کشورهایی بخواهند تاریخ خود را بنویسند باید همان تاریخ ایران را بنویسند؛ در غیراین صورت، نتیجهای جز آنچه در همایش پیشگفته متبلور شد رخ نخواهد داد. مرور مختصر وبسایت مرکز نظامی گنجوی آکسفورد و نگاهی به مقالات تاریخی آن نشان میدهد که چه اتفاقی ممکن است در فرایندهای تاریخنگاری علمی، ولو اینکه در ذیل امیال تاریخنگاری ایدئولوژیک تعریف شده بود، رخ دهد. مقاله دکتر آناهیتا آرین (اینجا) از دانشگاه کمبریج با عنوان «برخوردها در جهان پارسی؛ نماینده دیپلماتیک صفویه در تایلند» یکی از این نمونههاست که احتمالاً با روایت ایدئولوژیک باکو از صفویه همخوانی ندارد. بهنظر میرسد اگر این مرکز صرفاً تحت اداره کسانی مانند پاشایوا بود، به سرنوشت انستیتوهای تاریخی باکو دچار میشد که کسانی چون رمضان سراجاغلو و رافائل حسین اف در آن «پروفسور» میشوند و شبهمورخان تُرکی مانند «طوفان گوندوز» در آن رفتوآمد دارند.
سردرگمی درمورد شاه اسماعیل
علاوهبر اینکه تاریخنگاری ایدئولوژیک در بیرون از مرزهای باکو اعتباری ندارد، رویدادی وجود دارد که نشان میدهد بنیانهای این تاریخنگاری بهقدری سست است که گاه حتی در مراکز تحت امر حکومتی نیز میتوانند بهآسانی زیر سؤال بروند. در تابستان 2016 موزه تاریخ آذربایجان یک نمایشگاه تاریخی افتتاح کرد که کپی برخی از آثار بهجامانده از دوره صفوی در آن عرضه شده بود؛ اما یک تصویر بزرگ از شاه اسماعیل صفوی که بر روی آن نوشته شده بود «شاه اسماعیل، صوفی پارسی [ایرانی]» موجب اخلال در این نمایشگاه و درنتیجه جنجال برخی رسانهها شد؛ بهطوریکه شبکه تلویزیون خزر یک گزارش تلویزیونی درمورد آن تنظیم کرد. در این گزارش خبری، درمورد تصویر منسوب به شاه اسماعیل چنین گفته شد: «شاه اسماعیل بهعنوان یک پادشاه ایرانی معرفی شد. در یک تصویر بزرگ از او بهعنوان Sophy Pers یاد شده است. در این نمایشگاه از تصویر شاه اسماعیل که ازسوی نقاش نامعلوم فلورانسی در قرن 16 میلادی ترسیم شده بود استفاده شده است».
گزارشگر شبکه خزر با اشاره به نصب یک کپی بزرگ از تصویر نقاش ونیزی در خیابان و داخل موزه، به این چالش پرداخته است که «عنوان (صوفی پارسی) باعث ایجاد یک تصور غلط در میان اتباع خارجی و بازدیدکننده از موزه شده است».
پرتره دردسر ساز سیاح فلورانسی و توهم توطئه
پرتره معروف از شاه اسماعیل در قرن شانزده میلادی ازسوی «جوانی ماریا آنجللو» که سیاحی ونیزی بود تصویر شده است. کپی این پرتره در سال 1542 میلادی یکبار دیگر کشیده شد و اکنون در موزه «اوفیتزی» فلورانس که توسط «کازیمو مدیچی» در قرن 16 میلادی تأسیس شده است نگهداری میشود.
نکته درخور توجه که نشانگر عمق دانش تاریخی، سیاستگذاران تاریخ و فرهنگ در باکو است، اظهارنظر مدیر موزه تاریخ ملی آذربایجان درخصوص انگیزه «سیاح ونیزی» از نوشتن عبارت پادشاه ایرانی یا پارسی بر پرتره شاه اسماعیل و نظریه جالبی است که با خبرنگار شبکه خزر در میان گذاشته است: «عنوان پارسی نشاندهنده ایرانی بودن شاه اسماعیل نیست، بلکه نشانگر سرزمینهایی است که او آنها را فتح کرده است» و سپس راوی شبکه خزر(6) میگوید:
«این اقدام یعنی نوشتن عنوان Pers بر روی شاه اسماعیل، با سفارش و انگیزه تخریبات علیه آذربایجان نوشته شده و این تظاهری از اقدامات مورخان فارس برای مصادره کردن شاه اسماعیل است». در ادامه همین برنامه، یک کارشناس معترض در موزه تاریخ به شبکه خزر با صدای بلند گفت: «شاه اسماعیل مدرنیست بود، ترکگرا بود، دیندار بود و حکومت آذربایجان را تأسیس کرد».
اظهارنظر کارشناسان عالیرتبه تاریخ در زمینه تضاد منابع تاریخی با روایت ایدئولوژیک تاریخ در باکو، چیزی فراتر از شعار و طرح نظریه توطئه برای تخریب آذربایجان آن هم در قرن 16 میلادی نیست.
برای نقد واکنش این بخش از دستگاه تاریخنگاری ایدئولوژیک باید ابتدا به این پرسش پاسخ داد که «جوانی ماریا آنجللو» چه کسی بود و چرا به سفارش ایرانیها و مورخان پانفارسیست (!) در قرن شانزدهم چنین توطئه ای را رقم زد. آنجللو (1525-1451 میلادی) در ۱۴۶۸ میلادی از ونیز خارج شد و به سمت بالکان رفت ولی در محاصره نگروپونته(7) به اسارت عثمانی درآمد و درنهایت، در خدمت آنها قرار گرفت. آنجللو که با عثمانیها در جنگهایشان در بالکان و ایران و دیگر نقاط آسیا همراه بود، نخست به خدمت مصطفی چلبی دولتمرد و «مورخ» برجسته عثمانی درآمد و در جنگ با اوزون حسن سپاه او را همراهی کرد. پس از درگذشت چلبی در ۱۴۷۴ میلادی، آنجللو دفتردار سلطان محمد شد و پس از مرگ سلطان محمد هم به خدمت بایزید دوم درآمد. با مطالعه دقیق این سفرنامه کوتاه از تحولات نظامی عصر، بهراحتی میتوان اطلاعات مربوط به زندگی او را دریافت. آنجللو در جنگهای ایران و عثمانی در هنگام به قدرت رسیدن شاه اسماعیل حاضر بود؛ اما برخلاف آنچه راوی شبکه خزر مدعی شده است، وی در استخدام حکومت عثمانی بود نه صفوی. از آنجللو سفرنامهای صدصفحهای بهجا مانده که تاریخ ایران و عثمانی را تا زمان مرگ شاه اسماعیل روایت میکند.(4)
شاید مدیران شبکه خزر هرگز مطلع نشوند که آنجللو هیچگاه در خدمت صفویان و ایران نبود و بالاتر از آن در خدمت حکومت عثمانی بود و ازاینرو، احتمال تبانی وی با هر ایرانی، برای آنچه «تخریب آذربایجان» توسط مورخان فارس نامیدهاند منتفی است؛ مگر اینکه جلالالدین مصطفی چلبی را عامل این دسیسه بنامیم! درواقع هیچ توطئهای در نگارگری از تصویر شاه اسماعیل و نوشتن آن عبارت در کار نبود؛ اما حصار ذهن مهندسیشده مدیر موزه و کارشناسان و راوی خبر مانع از آن است که حقیقت، آنگونه که بود فهمیده شود و در این بیخبری، ناچار باید به دامن تئوری توطئه فارس با ونیزیها در قرن شانزدهم علیه استقلال جمهوری آذربایجان پناه برد. همانطور که در ابتدا گفته شد، ایدئولوژی تاریخ ندارد و همچون پرداختی تخیلی مجسم میشود که عیناً مشابه مقام رویا است که آلتوسر در نقد تفاوت علم و ایدئولوژی به آن اشاره کرده بود.
پاسخ سردمداران تاریخنگاری ایدئولوژیک به روایتهای علمی، تشابه عجیبی با روش دوران کمونیستی دارد؛ با این تفاوت که قالبهای رفتاری و خطابی آنها با ماهیت طبقاتی و متهم کردن هر عقیدهای خارج از ایدئولوژی به برچسبهایی مانند بورژوا، خردهبورژوا، کاپیتالیست وغیره بود، ولی هیئت حاکمه جدید باکو با عناوینی چون فارس، ایرانپرست، روسگرا و ارمنیدوست مخالفان روایت تاریخی خود را مورد خطاب قرار میدهند. در دوران شوروی، کمیته مرکزی حزب کمونیست این روند را هدایت میکرد و در دوران جدید، خاندانهای نزدیک به حلقه قدرت هستند که فرایندها را کنترل میکنند؛ درواقع تغییر زیادی در روش صورت نگرفته و صرفاً عناوین برچسبها تغییر کرده است.
برآیند: منطق عملکرد تاریخ نویسی ایدئولوژیک
بازسازی یا بازتفسیر روایت تاریخی ممکن است از طریق سینما، رمان، گفتمان، تاریخنگاری و… صورت بگیرد و تبدیل به یک «پروژه سیاسی» و حتی بخشی از استراتژی حکومتها شود؛ بنابراین، بازنمایی تجربههای تاریخی از طرف دولت، احزاب یا نحلهها اهمیت زیادی دارد. این پروژه سیاسی گاهی ممکن است منجربه آگاهی کاذب قومی، مذهبی یا تاریخی گردد که علیرغم نداشتن رنگی از واقعیت، موردقبول یک نسل قرار گرفته و «ایمان سیاسی» بهوجود آورد. هرچند انسان موجودی حسابگر است، ولی محاسبات سیاسی انسان در قالب الگوهایی است که سازمانها در اختیارش قرار دادهاند؛ یعنی اقتدار مرکزی از طریق امکانات رسانهای، بوروکراتیک و نظام آموزشی، سربازی و با پدیدآوردن تلقیهای ایدئولوژیک از تاریخ، روایت موردقبول خود را تولید و سپس فراگیر میکند. در اینجا میتوان به نظریه ایماژینر در حوزه ادراک سیاسی اشاره کرد. ساخت «میدان ایماژینر»(5) پروژهای است که طی آن یک فضای فکری و آگاهی که در درون آن نمادها و تصورات خاصی به ادراک افراد از پدیدههای جهان اطراف و مناسبات انسانی شکل میدهد صورت میپذیرد؛ لذا انسانها جهان را درون تصاویر و تصوراتی درک میکنند که ممکن است برآمده از اسطوره، حماسه یا تاریخ بوده و در حافظه جمعی حک شده باشد؛ بنابراین، در روایت ایدئولوژیک از وحدت، امر جزئی بهعنوان امر کلی قالب میشود و امر تاریخی در تصوری غیرزمانمند محو میشود؛ لذا رابطه منحصربهفردی میان ایدئولوژی و جامعه تاریخی وجود دارد. ایدئولوژی قومی پیوند میان تصویرها یا ایماژهایی است که کارکرد استقرار دگرباره «ساحت بیتاریخی» را در قلب جامعه تاریخی به عهده دارد؛ بنابراین، ایدئولوژی قومی طرح تصویری غیرتاریخی و فراتاریخی از جامعه با اهداف سیاسی و در خدمت «مناسبات قدرت» است.
در منطق تاریخنگاری قومی، «تاریخ» هدف ثانویه است؛ اما آنچه در بین خطوط آن دنبال میشود، نه تاریخ بلکه «جغرافیا» است. همانطور که اشاره شد، قدیمیترین و اصیلترین ضابطه حقوقی در اثبات مالکیت بر اراضی، «سبق تصرف» است، یعنی کسانی میتوانند ادعای مالکیت بر زمین را داشته باشد که بتوانند سابقه تصرف پیشین را ثابت کنند. در حوزه سیاست، از همین رهگذر مورخان پانآذری را باید نام برد؛ در دوره شوروی و پانترکیستم، ترکیه و جمهوری آذربایجان با استفاده از تاریخ، درپی نشان دادن سکونت قدیمی اقوام تُرکزبان در مناطق مورد مناقشه هستند. ازآنجاکه کمونیسم و پانترکیسم ایدئولوژیهای قلمروگرا و قلمروگسترده بودهاند، این رویکرد در تاریخنگاری آنها کاملاً مشهود است و کشورهایی که میراثدار شوروی هستند، همین سنت را بهنوعی ادامه داده و در راستای منافع جدید تعریف کردهاند. به دلیل همین ماهیت است که در تاریخنگاری قومی، «تخصص دانشگاهی نویسنده» فاقد هر نوع اهمیتی است؛ زیرا قرار نیست اصولاً فعالیت علمی در حوزه تاریخ صورت بگیرد، بلکه هدف از تنظیم اثر، کنش قومی و مشروعیتبخشی به ادعاهای سیاسی است که درنهایت با قلمرو سروکار دارد.
در سنت تاریخنگاری جمهوری آذربایجان که میراثی از دوران شوروی است، تمایل آشکاری به دستکاری و تحریف تاریخ با اهداف سیاست داخلی (پروژه ملتسازی) و اهداف خارجی (قلمروسازی ژئوپلیتیکی) وجود دارد. برآورد خاصی وجود ندارد که بتوان بهطور دقیق نشان داد که شیوه تاریخنگاری در درون قلمرو تا چه میزان موفق بوده است. هرچند با درنظر گرفتن تغییر چندباره الفبا و خط در این خطه، تحریف تاریخ کار چندان دشواری نیست، تغییرات مکرر خط از جامعه جمهوری باکو یک توده بدون حافظه ساخته است که قادر به کنترل و آزمون ادعاهای تاریخی تولیدشده در مؤسسات دانشگاه حکومتی با منابع اولیه نیست؛ بنابراین، محاسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها تا اندازه زیادی در قالب الگوها و کلیشههایی است که سازمانهای حکومتی (آموزشی، رسانهها، دانشگاهها و صنعت چاپ) در اختیارشان قرار دادهاند و بیرون از آن قادر به تفکر نیستند.
اما در حوزه خارجی، رقابت با انواع نهادهای دانشگاهی و مؤسسات تاریخی یا پژوهشگرانی که سعی دارند صرفاً براساس منابع معتبر تاریخ به داوری و تحلیل بپردازند دشوار است. اگرچه باکو سعی دارد برخی از این مؤسسات را با استفاده از دیپلماسی خاویار، اهدای بورسهای مالی قابلتوجه و… بهنوعی خریداری کند؛ اما بهنظر میرسد تاکنون توفیق چندانی بهدست نیاورده است.
یادداشتها
1- [1] . در این باره رک: «لنین و فلسفه»، لوئی آلتوسر، ترجمه جواد طباطبایی، 1358، و «آلتوسر، علم و ایده ئولوژی»، مجید مددی، انتشارات نیلوفر، 1398.
2- ایدئولوژی ممکن است چندین معنا داشته باشد، ازجمله مکتب سیاسی، جهانبینی؛ اما منظور از ایدئولوژی در این مقاله، بهکارگیری شبهعلم بهصورت ابزاری بهمنظور کسب منافع سیاسی و قدرت به هر قیمت است نه مکاتب سیاسی یا جهانبینی مشخص سیاسی؛ بنابراین، آن معنایی از ایدئولوژی بهکار گرفته شده است که مارکس آن را ابزار بهکارگیری یک طبقه علیه طبقه دیگر میدانست.
.3-Real property
4- جهانگرد مجاری – یهودی که در خدمت وزارت خارجه بریتانیا بود.
5- رک، خبرگزاری آذرتاج، 25/11/2017
6- رک: خبرگزاری استرانگ، سپتامبر 2017، این گزارش پس از مدت کوتاهی از خروجی خبرگزاریهای باکو پاک شد.
7- خبرگزاری استراتگ: 27/9/2017
.8-Eberhard Zauer
9- شبکه خزر در باکو با نزدیکی به ترکیه شناخته میشود و ازنظر بسیاری، ازسوی ترکیه راهاندازی شده و حمایت مالی میشود.
10- این منطقه در جزایر یونان تسالونیک و تابع بیزانس بود؛ اما در قرن شانزده توسط عثمانی اشغال شد.
11- رک: «سفرنامه جوانی ماریا آنجللو»، در سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، انتشارات خوارزمی، 1381، تهران: 373-289.
12- دراینباره رک: عطارزاده، بهزاد، «مبانی سیاست عمومی: عقل یا افسون»، رساله برای دریافت درجه دکتری در دانشگاه تهران، 1395