صبح تبریز: حمله مغول به ایران، در غالب موارد با ویرانگریهای این قوم در مناطق شرقی ایران (خراسان بزرگ) شناخته میشود، با این حال، کتاب «تاریخ نهب تبریز» از نویسنده گمنام تبریزی، روایت کمیابی است در مورد یورش مغول به تبریز و آذربایجان؛ گزارشی غمانگیز و خونبار در تاریخ تبریز که به رغم ارزش تاریخی و بار ادبی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
«تاریخ نهب تبریز» گزارش لشکرکشی شصت هزار نفری توقتمشخان _نواده باتو پسر چنگیزخان_ به شهر تبریز است. او در سال سال 787 هجری قمری، همزمان با حکومت سلطان احمد جلایر به تبریز لشگر میکشد و با تخریبها و جنایات فاجعهآمیز در تبریز، یکی از دورههای سیاه تاریخ این شهر را رقم میزند. حجم شرارت ترکان مغول در تبریز به قدری بوده که نویسنده، آن را با حمله چنگیرخان مغول به شهر بخارا مقایسه کرده است. بنا به گفته نویسنده گمنام این رساله، قریب دو هفته و طی دو مرحله یورش به شهر، حدود ده هزار تبریزی کشته و صد هزار نفر اسیر شدند.
«تاریخ نهب تبریز» افزون بر ارزش تاریخی، در حوزه جغرافیای تاریخی نیز ارزشمند است و خواننده را از نام محلات قدیمی شهر تبریز و دروازهها و مساجد و نیز برخی رجال آن آگاه میکند و نیز از رویکرد مردم در مواجهه با حملات خارجی نکات سودمندی دارد.
نام و نشان نویسنده «تاریخ نهب تبریز» پوشیده مانده، اما چنانکه در ابتدای کتاب آمده، دوستان نویسنده گمنام، از او خواستهاند کتابی در مورد تاریخ تبریز بنویسد.
آن طور که در پیشمقدمه کتاب قید شده، اصل «تاریخ نهب تبریز» که دو نسخه از آن موجود است، در شهر مدینه منوره در «کتابخانه عارف حکمت» در مجموعه مکتبه ملک عبدالعزیز سعودی است. نخستین بار مرحوم «محمدتقی دانشپژوه» در نشریه دانشکده ادبیات تبریز این رساله را معرفی کرد. پس از معرفی این نسخه، مرحوم جعفر سلطانالقرایی به یکی از روحانیون تبریز که به سفر حج مشرف شده بود، سفارش کرد نسخهای از این رساله برای او تهیه کند. چون به هنگام مراجعه آن فرد عکسی از این نسخه از طرف کتابخانه در اختیارش قرار نگرفت، فرستاده آن مرحوم از روی نسخه قدیمیتر رونویسی کرد و آن را در اختیار مرحوم سلطان القرایی قرار داد و او نیز آن رونویسی را به عنوان تکمله و استدراک کتاب روضاتالجنان و جناتالجنان به چاپ رساند.
نشر سنگلج کتاب «تاریخ نهب تبریز» را با تصحیح «دکتر سیدسعید میرمحمدصادق» دانشآموخته دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی، در 107 صفحه با شمارگان 300 نسخه و قیمت 90 هزار تومان منتشر کردهاست.
در ذیل، بخشهایی از این کتاب را با ذکر ویژگیهایی که نویسنده گمنام، در روایت خود به کار بستهاست، میآوریم:
نویسنده، با این مقدمه، شرح لشگرکشی توقتمشخان را آغاز میکند. ازمقدمه او معلوم میشود که آذربایجان در این دوره (از آران تا شروان) وضعیت حکمرانی بسیار آشفتهای داشته است:
ابتدای این قصه پر غصه چنان بود که لشکر کفار خونخوار جرّار، از جانب سرای به قصد این مملکت متوجه شده بود و مملکت آذربایجان تا ارّان و شروان از عساکر اسلام خالی مانده و نه صاحبشوکتی که شمشیر انتقام از نیام برکشد و نه مدیری که دفع و منع ایشان را وجهی اندیشد. در اوایل ذىالقعده سنه سبع وثمانین و سبعمائه، خبر رسید که فوجی ترکان بیباک ناپاک از آب کر عبور کردند و دست تعدی به تاراج و غارت برگشادند.
نویسنده، در ادامه تعداد و مشخصات ظاهری حملهکنندگان را با این بیان توصیف میکند:
قریب هزار نفر اَتراک کافر و ظالم، بیرحمِ بیشرمِ بیآزرم، مونثاَشکال، مُخَنّثاَفعال، لئیمکردار، سقیمدیدار، خنزیران درلباس بشر، خناسان در زین ناس، نسناسان از کثرت وسواس بر مثال إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ، در اطراف و جوانب شهر ریختند و در نواحی تبریز، دست به تاراج اموال و قتل رجال و سبی عورات و اطفال برگشودند. زمین از کثرت جنود در بانگ و خروش درآمد و از جوش جیوش سباع و حبوش مدهوش گشتند.
در حالی که وضعیت نظامی و حکمرانی در تبریز و آذربایجان، بیسر و سامان و آشفته است، مردم تبریز در صدد مقابله با متجاوزان بر میآیند و در روزهای نخست، در مقابل دروازههای شهر، دفاع جانانهای از تبریز به عمل میآورند:
اهل تبریز به حکم ضرورت بر جنگ جازم شدند و هر طایفهای دروازهای بگرفتند و دل بر جنگ نهادند و به قضای آسمانی رضا دادند و هر روز از آن کفار مطرود سواری چند معدود، بر مثال دود میدَوانیدند تا نزدیک دروازهها میرسیدند و مسلمانان را در میکشیدند و به طریق روباهبازی خود را اندک مینمودند.
نکته جالب، مبارزه جمعی از الوات شهر با مهاجمین است:
جمعی از اراذل شهر نیز روی بِدیشان مینهادند و جنگ در میپیوستند و آن ملاعین، گاه چون صید می رمیدند و گاه بر مقتضاى الحرب خدعۀ مؤمنان را در قید میکشیدند.
با گذشت سه روز از لشگرکشی تُرکان مغول، مقاومت مردم در دروازههای ورودی شهر همچنان ادامه داشت، اما قوا و پایداری مردم، رفتهرفته فروکش میکند. مغولها وقتی با سد محکم تبریزیها مواجه میشوند، به تیرباران مردم روی میآورند و در ادامه، از هر مدخلی به شهر سرازیر میشوند.
تا مدت سه روز، بر این نمط سپری شد. روز چهارم که عارضه اهل ایمان را بحران و حجت حق را برهان بود آن کَفَره فجره _لعنهمالله و آبائهم_ از تمامت اطراف و جوانب شهر مدخل ساختند و به یکبار روی به محاربه آوردند و مانند وعده، برخروشیدند و چون دلهای موحدان همزده میخود بجوشیدند و تیر بر مثال تگرگ بر اهل شهر باران می کردند و دلهای چون سنگ و سندان، بر مؤمنان نرم نمیکردند و از طرف مؤمنان نیز صدای صلوات و تکبیر بر کره اثیر میرسانیدند و ناوک دلدوز ایشان سینه پُرکینه کفار تتار میخراشید.
وَکِنَّا فِی اِجْتِمَاعٍ کَالثُّرَیَّا
وَ شَتَّتَنَا اَلزَّمَانُ بَنَاتُ نَعْش
(ما در یگانگی، چون خوشه پروین بودیم
و روزگار ما را چون بناتالنعش متفرق ساخت)
آن ملاعین کفار، اولاً از دروازه مهادمهین و ویجویه مدخل ساختند و محله به محله و سرای به سرای گرفتند تا تمامت شهر مسلّم شد و عموم خلایق را گردن در چنبر تقدیر پای به روزن بلا و تشویر ،فروشد تا جملگی در دام و کام فنا و در زمانه افسانه گشتند و از میان آشنایان بیگانه افتادند شدند، ممات را بر حیات اختیار کردند و فنا بر بقا گزیدند.
با شکست مقاومت مردم، کشتار و قتل و غارت و تجاوز ترکها در هر کوی و برزنی، به راه میافتد:
ای بسا حرمها که بی حُرمت شدند، ای بسا با حَشَمها که بیحشمت گشتند. آه از اطفال معصوم که معروض شمشیر آبدار شدند. واویلاها از مخدرات ابکار که در قبضه کفار نابکار اسیر گشتند. واحسرتا! از اصحاب حسن و جمال که در تصرف رجال آمدند. وافضحیتا! از ارباب جمال که در دست هر گدایی پایمال شدند.
ازبخشهای رقتانگیز کتاب آنجاست که نویسنده، کشتهشدن یکی ازکودکان تبریزی را توصیف میکند:
گاه بودی که طفل معصوم از چنگ آن ظالمان شوم بجستی و به مادر و پدر غم زده بپیوستی و ایشان را فرحی نازه و مرتی بیاندازه روی نمودی و شکر حق تعالی به جای آوردندی؛ علی الفور ملعونی دیگر در آن مظلوم آویختی و چون باد از جایش در ربودی و آتش در جان پدر و مادر بیچاره انداختی.
مهاجمان مغولی، در ادامه به مساجد تبریز یورش میبرند و حرمت مسجد را با اعمال شنیع خود، میدرند:
در مسجد زنا میکردند و خمر میآشامیدند و منبرها میکوفتند و قنادیل میشکستند و چارپایان در مساجد میکشیدند و مصاحف پاره میکردند و اوراق در پای میانداختند.
نویسنده گمنام، مدت تاختوتاز لشگر توقتمشخان را «هشت روز و هشت شب» ذکر میکند و مینویسد که مغولها بعد از تبریز، به سوی خسروشاه و مراغه حرکت کردند و دوباره به تبریز بازگشتند.
روز سیزدهم ثالث عشرین ذى الحجه السنه، بر مقتضای عادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ از طرف مراغه و خسروشاه مراجعت کردند و باز چون مور و ملخ بر محلات و بیوتات بجوشیدند و مؤمنان سوخته را دوبار بریان کردند.
روایت نهب تبریز، دربخش پایانی، حال و روز تبریز را با بخارای پس از حمله چنگیز مقایسه میکند و مینویسد:
صاحب تاریخ جهانگشای آورده است که بعد از خرابی بخارا، اهالی آن چون بناتالنعش به اطراف متفرق شدند و عرصه آن حکم قاعاً صَفصَفاً گرفت. یکی از اهل بخارا به خراسان افتاد و حال بخارا از او تفحص کردند، گفت: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند». جماعت اکیاس و مستعدان چون این تقریر بشنیدند اتفاق کردند که در پارسی، موجزتر ازین سخن نتواند بود و الحق در واقعه تبریز این جمیع صور، به عین الیقین مشاهده افتاد.
شمسالدین محمد سجاسی، شاعر و منشی نیمۀ دوم سدۀ ششم و نیمۀ نخست سدۀ هفتم هجری (که به گفته حمدالله مستوفی در نزههالقلوب، در مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شدهاست) در تاریخنگاری این واقعه سرودهاست:
ماه ذیقعده از قضا که نیست
هیچکس را از او مجال گریز
از ملاعین عساگر دغدغ
جمله بیرحم و مفسد وخونریز
نهب تبریز و قتل و غارت او
بود تاریخ «نازنین تبریز»
(787 هـ.ق)