یک یادداشت ساده روزنامه همشهری غوغایی بزرگ برانگیخته است. یادداشت مذکور به هدف پاس داشتن تنوع مذهبی و قومی ارومیه منتشر شده و فاقد جهت گیری قومی است.
برخی گزاره های این یادداشت مانند تخمین جمعیت کردها و آذریها و گذشته تاریخی شهر البته چندان دقیق نیستند. ممکن است درصدهای ذکر شده متفاوت بوده و یا روایتهای دیگری درباره ارومیه سده های میانه به عنوان یک سکونتگاه انسانی وجود داشته باشد. در یک فضای غیرقومی اینها اهمیتی نداشته و می توان به نقد و بحث و بررسی آنها نشست. مثلا می توان در شماره های آتی همان روزنامه، مقاله موصوف را نقد و روایت دیگری جایگزین نمود. اما وقتی یک یادداشت مطبوعاتی با بیانیه های غلاظ و شداد سیاسی و محتوای قومی پاسخ داده می شود، وضع فرق می کند.
اینجاست که باید نگران زوال سیاست و ورود به عصر پیشاسیاست شد و بسان پزشکی حاذق در پی آسیب شناسی و علاج بیماریهای احتمالی نظم سیاسی موجود رفت.
اظهار نظر و اعلام موضع نمایندگان ارومیه درباره مقاله روزنامه همشهری را می توان بعنوان شاخص بارز این کژکارکردی در نظر گرفت.
دانشمندان علوم سیاسی برای تشریح چنین وضعیتهایی از فرضیه ای بنام ” تله هابزی ” استفاده می کنند. تله هابزی رویکرد مورد علاقه دسته ای از سیاستمداران و نمایندگان است که به منظور کسب یا محفوظ ماندن جایگاهشان در ساختارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، تلاش می کنند خود را ناجی و حافظ قومی خاص و برگزیده معرفی کنند.
این رویکرد معطوف به نوعی بازنمایی کاذب است که در آن قوم برگزیده ذیل تهدید قوم مهاجم قرار گرفته و نمایندگان و سیاستمداران موصوف به دفاع از آن بر می خیزند.
نتیجه این راهبرد گرفتار شدن مردم در دام سیاستمداران و بازوهای رسانه ای آنهاست.
مردمی که سالها و سده ها با آرامش در کنار هم زندگی کرده اند، به یکباره در تله هابزی افتاده و خود را در تقابل با دیگری توصیف می کنند.
سلاوی ژیژک می گوید در یوگسلاوی عصر تیتو کرواتها، صربها، مسلمانان و اسلوونیها و آلبانیایی تبارها سخیف ترین جوکها و مطایبه ها را برای همدیگر ساخته و بدون ذره ای تکدر از یکدیگر می گفتند و می خندیدند. بنا به گفته ژیژک نخستین قربانیان جنگ داخلی دهه نود این جوکها بودند. هنگامی که اوضاع وخیم شد این لطیفه ها به سرعت ناپدید شده و بازگوییشان نشانه خصومت و تنفر قومی محسوب می شد.
جالب اینجاست که روند تجزیه یوگسلاوی از پارلمان آغاز شد. جایی که اسلوبودان میلوسویج معروف در آن شعار در خطر بودن صربهای کرواسی را علم کرد. به تدریج تکرار بیمارگونه خطر کرواتها و مسلمانان برای صربها، به روشی برای جذب آرا و ترقی در دستگاه تبدیل شد. صد البته سرانجام خطر موهوم از جانب توده هایی که در دام سیاستمداران آزمند و فاقد اصول افتاده بودند، باور شد و شد آنچه که نباید می شد. معنازدایی از سیاست در آذربایجان غربی به زیان آتیه این ملک و ملت است.
نمایندگان مجلس در این باره مسئولیت سنگینی بردوش دارند. مطابق قانون هر وکیل مجلس نماینده تمام ملت ایران است و شایسته نیست به خاص گراییهای اینچنینی بپردازد.
تله هابزی را می توان نوعی احتکار قدرت نامید درست به سیاق احتکار مال و ثروت که عواقب ناگوار آن روشن است. یکی از تبعات زیانبار این وضعیت، رنگ باختن سریع دوگانه های اصولگرا/ اصلاح طلب در استان است که شکافهای قومی جای آن را گرفته است. در حالیکه عامل قومیت مرزبندیهای سیاسی مرسوم کشور را فاقد معنا نموده، عامل دیگری بنام ” مرز اقتصادی ” سهم بزرگی در مغشوش کردن آرایش نیروهای سیاسی دارد.
مشخصا مراد نوع رابطه با منطقه آزاد تجاری ماکو و مرز تمرچین پیرانشهر است که بدون آن جریان شناسی تحلیلی استان ابتر می ماند. نیاز اولیه و اساسی آذربایجان غربی بازگرداندن آن به وضعیت سیاسی است. چه در فضای رادیکال قومی نمی توان از هیچ برنامه ایجابی سخن گفت. نمایندگان و مسئولان استان برای کم رنگ کردن نقش قومیت وظیفه ای بیش از دیگران برعهده دارند. البته وظیفه اخلاقی و ملی فعالان جامعه مدنی نیز چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت.
رویکرد نظری این یادداشت کوتاه مرهون مقاله بلند دوست فاضلم، دکتر حبیب فاضلی است که پیشتر تحت عنوان فراکسیونهای قومی مجلس و دام هابزی، فرصت انتشار یافته است.