موسیقی ایرانی و آذری از لحاظ فنی تفاوتی ندارند/در دوره کمونیستی اجزای تار دستکاری شد

۳۱ تیر, ۱۳۹۶
موسیقی ایرانی و آذری از لحاظ فنی تفاوتی ندارند/در دوره کمونیستی اجزای تار دستکاری شد

وطن یولی: آرسام محمودی: داریوش پیرنیاکان، نوازنده­ی تار و از پژوهشگران آذری موسیقی ایرانی و دبیر سابق خانه­ی موسیقی ایران است. او فراگیری موسیقی را از 12 سالگی و نزد استادانی چون محمود فرنام و محمدحسن عذاری در تبریز شروع کرد و در دانشکده­ی هنرهای زیبای تهران ادامه داد. وی از سال 1358 همکاری خود را با محمدرضا شجریان آغاز کرد که نتیجه­ی آن انتشار چند آلبوم موسیقی و برگزاری چندین کنسرت در داخل و خارج از ایران است. پیرنیاکان در سال ۱۳۹۲ و در زمانی که سخنگوی خانه­ی موسیقی ایران بود، از آوازخوانی زنان در ایران دفاع کرد و از زمستان 34 ساله­ی موسیقی در ایران سخن گفت.

 

– با سپاس فراوان استاد پیرنیاکان که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، نام و هنر شما برای دوستداران فرهنگ ایران آشنا است و نیازی به معرفی نیست، اما برای شروع فکر می کنم اگر از خودتان بفرمایید بهتر باشد، در کجا متولد شدید و دوران نوجوانی شما در کدام شهرها گذشت؟

من در بخش «گرگر» آذربایجان­شرقی متولد شدم که یکی از مناطق بسیار قدیمی و باستانی ایران است.

– مطالعاتی درباره­ی زادگاه خودتان هم داشته­اید؟

بله. در آن منطقه تپه­ای بود که به آن «کول تپه» گفته می­شد که بعدها متوجه شدیم آنجا در گذشته آتشکده­ای بوده است. الان هم میراث فرهنگی در آن منطقه مشغول انجام تحقیقات است. در مطالعاتی که در حوزه­ی تاریخ داشتم متوجه شدم مناطقی که در آنجا آتشکده ساخته شده بود، مناطق مهمی بوده­اند. محمدعلی تربیت هم که از نام­آوران آذربایجان است نوشته که این شهر را خسرو انوشیروان برای اقوام «گرگر» احداث کرده است. گرگرها هم اقوامی از اقوام آریایی بودند که در آن منطقه زندگی می­کردند. ما رود گرگر هم داریم در خوزستان که نشان می­دهد این قوم آنجا هم رفته بود. ذیل لغت گرگر را اگر در لغت­نامه­ی دهخدا یا معین نگاه کنید به معنی تخت­گاه است و یکی از اسمای 100 گانه­ی خداوند در اوستا است. من در چنین شهری زاده شدم. دوره­ی دبیرستان را هم در مدرسه­ی دهقان تبریز گذراندم.

– موسیقی را از کی شروع کردید؟

ساز را از دوازده سالگی پیش مرحوم حسین موحدی -که ارتشی بود و بیشتر آکاردئون می­زد ولی تار هم آشنایی داشت-، شروع کردم. بعد به واسطه­ی ارتباطات خانوادگی که با شادروان استاد محمود فرنام داشتیم به پیشنهاد ایشان، با مرحوم استاد عذاری که از شاگردان درویش­خان و شهنازی و نی­داوود بود آشنا شدم و تار را نزد ایشان ادامه دادم.

– مرحوم عذاری هم تبریزی بودند؟

بله. تبریزی بودند و در موسیقی سنتی ایرانی استاد بزرگ و معتبری بودند. مرحوم صبا و روح­الله خالقی برای دیدن ایشان به تبریز می­آمدند. منزلشان در اول خیابان بارنی­آواک در شهناز بود. سالیانی پیش ایشان کار کردم. بعد که برای دانشگاه به تهران آمدم، تار را پیش استاد علی اکبر شهنازی ادامه دادم و دوره­های عالی ردیف را نزد ایشان گذراندم. همزمان که به تهران آمدم از سوی استاد داریوش صفوت به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی دعوت شدم. از سال 54، در آنجا هم تدریس می­کردم، و هم پیش استادانی چون هرمزی و کریمی و فروتن آموزش می­دیدم.

– چطور به موسیقی ایران علاقمند شدید؟ و چرا موسیقی ایرانی؟ چون به هر حال آن زمان موسیقی­های دیگری هم بود؟

موسیقی­های دیگری هم بود ولی موسیقی غالب موسیقی سنتی ایرانی بود. اما این که چرا به موسیقی علاقمند شدم بخشی از این علاقه به خانواده برمی­گردد، خانواده و به خصوص برادر بزرگترم با هنرمندان تبریز دوست بودند و با نوازنده­های آن زمان تبریز ارتباط داشتند. من هم از ابتدا صدای تار را خیلی دوست داشتم به خصوص صبح­های زود قطعه­ای از استاد فرهنگ شریف با نام سلام صبحگاهی از رادیو پخش می­شد و من با این صدا از بیدار می­شدم.

– به غیر از استادانی که نام بردید پیش استادان دیگری هم بودید؟ مثلا آن زمان مرحوم استاد بیگجه­خانی هم در تبریز بودند؟

آقای بیگجه­خانی هیچ­وقت کلاس نداشت. من بعد از اینکه نوازنده شده بودم و در مرکز حفظ و اشاعه­ی موسیقی بودم، آقای بیگجه­خانی هم آنجا می­آمدند. به آقای بیگجه­خانی بسیار ارادت داشتم، ایشان هم به من لطف داشتند. با هم دوست شده بودیم. از ایشان هم غیر مستقیم خیلی استفاده کردم ولی ایشان مدرس نبودند، یعنی شاگردی نداشتند. بیشتر از آثار آقای بیگجه­خانی استفاده می­کردیم.

– فضای آن زمان هنری و موسیقی آذربایجان و تبریز چطور بود؟ چه موسیقی­هایی بیشتر مورد استقبال بود؟

موسیقی غالب چه در بین مردم، و چه در بین هنرمندان، موسیقی ایرانی بود، همین موسیقی ردیف دستگاهی ایران. اینجا من مجبورم برای اینکه پاسخ کامل­تری بدهم، به یک برهه­ی تاریخی اشاره کنم. شما اگر نگاه بکنید موسیقی­هایی که در قفقاز تولید شده، حتی موسیقی­هایی که بعد از جدایی از ایران ساخته شده، صفحاتش امروز هم وجود دارد. شما به آوازهای خان­شونسکی و آوازهای جبار گاریالدی و استادان برجسته که گوش می­کنید می­بینید دقیقاً عین همین موسیقی که ما در ردیف دستگاهی اجرا می­کنیم، آن­ها هم همان را اجرا می­کردند.

– نام گوشه ­ها و دستگاه­ها هم ایرانی بوده درست است؟

الان هم همین است. الان هم آن­ها چهارگاه می­خوانند، یا سه­گاه می­خوانند. در صفحاتی هم که به جا مانده نام تمام گوشه­ها هست و در آنجا هم دقیقاً عین همین موسیقی ردیف دستگاهی که ما امروز اجرا می­کنیم اجرا می­کردند. یعنی مثلاً –این­را برای کسانی که موسیقی می­دانند می­گویم- چهارگاه را با “رِ بِمُل”، یا “لا بمل” نمی­زدند، بلکه با “رِ کرُن” و “لا کرن” می­زدند. صفحاتش موجود است که خان­شونسکی آواز می­خواند و تقی­اف هم تار می­زند و اصلاً چهار مضراب ردیف میرزا حسینقلی را زده. و اگر به تحقیقات پسر خان­شونسکی، فریدون خان­شونسکی که موزیکولوگ [=موسیقی­شناس] بوده، مراجعه کنید، مطالب جالبی می­خوانید. فریدون خان­شونسکی می­نویسد کسانی که آواز می­خواندند -نه تصنیف-، این­ها باید شعرهایشان را فارسی می­خواندند، اگر ترکی می­خواندند کسی قبول نمی­کرد. در ادامه می­نویسد که آوازخوان­ها در عروسی­ها نمی­خواندند. تصنیف­خوان­ها می­رفتند و می­توانستند به ترکی هم بخوانند اما آوازخوان­ها نه. اگر کسی آواز می­خواند، فارسی می­خواند. این را می­خواهم بگویم که موسیقی قفقاز هم تا زمانی که کمونیسم مسلط شود اصلاً حتی از نظر فواصل هم تفاوتی با ایران ندارد و عین موسیقی ایرانی است. یعنی با وجود اینکه قفقاز از ایران جدا شده بود ولی همچنان ایران بود. یعنی فرهنگ، فرهنگ ایرانی بود. موسیقی­شان موسیقی ایرانی بود و حتی با همین فواصلی که ما امروز در ایران اجرا می­کنیم، موسیقی اجرا می­کردند. زمانی­که کمونیسم پیروز می­شود و اقدامات کمونیست­ها در یکسان­سازی شروع می­شود، موسیقی قفقاز را تامپره می­کنند، ربع پرده­ها را حذف می­کنند، نمایندگانی هم که ربع پرده­ها را حذف می­کنند حاجی بیک­اف و امیراف و غیره هستند. تا قبل از این هرچه ضبط شده براساس فواصل موسیقی ایرانی است. بعد از آن متأسفانه این موسیقی به اسم موسیقی آذربایجانی صادر می­شود به ایران و صادر می­شود به آذربایجان ما که موسیقی­دان­های برجسته­ی ما همان موقع مقاومت می­کنند و پذیرای این موسیقی نیستند. این موسیقی که الان به عنوان موسیقی قفقازی شناخته می­شود و یک عده هم برایش سینه چاک می­کنند موسیقی­ای است که 100 سال هم نیست درست شده است. این موسیقی وقتی به آذربایجان (ایران) می­آید استادهای موسیقی در آذربایجان اصلاً آن را جدی نمی­گرفتند. نه نوازنده­های این سازها را جدی می­گرفتند و نه اصلاً خود این موسیقی را جدی می­گرفتند. در خیابان شهناز تبریز یک سازنده­ی تار به نام مشهدی محمود بود. من هم که آن زمان کلاس هشتم بودم و تار می­زدم زیاد پیش او می­رفتم، و سازهایی را که تازه پرده انداخته بود، امتحان می­کردم. یک روز به او گفتم تار قفقاز هم دارید؟ گفت تار قفقاز دیگر چیست؟ تار همین تار (شیراز) است. اصلاً ناراحت شد از این حرف من. یک روز هم که با آقای بیگجه­خانی در این باره صحبت می­کردم، ایشان گفتند ما در قهوه­خانه­هایمان همین ساز (تار شیراز) را می­زدیم، همین موسیقی را می­زدیم و من نمی­دانم این­ها تازگی­ها از کجا آمده. این حرف 50 سال پیش مرحوم بیگجه­خانی است. 50 سال پیش این­ها تازه داشت می­آمد. اصلاً این موسیقی­ها وجود نداشت. موسیقی در آذربایجان و تبریز هم همان موسیقی بود که در تهران اجرا می شد. متأسفانه موسیقی قفقازی از رادیو پخش هم می­شد و متأسفانه موسیقی عاشق­ها پخش نمی­شد. اگر موسیقی عاشق­ها پخش می­شد خوب بود. چون موسیقی عاشق­ها تامپره نشده است.

– درباره­ی موسیقی عاشق­ها بفرمایید، ریشه­ی این موسیقی از کجاست؟

من با عاشق­ها صحبت کردم و ثابت کردم که عاشق­ها بازمانده­ی گوسان­های زمان ساسانیان هستند. گوسان­ها نوازنده­های مقدسی بودند که تمام ایل به آن­ها مراجعه می­کردند. عاشق­ها یک موسیقی اجرا می­کنند به نام میصری. این مصری که نمی­تواند باشد، بلکه بازمانده از آیین میترا است و همان میثره و میترا است. عاشق­ها ربطی به ترک­ها ندارند و در ترکستان هم عاشق وجود ندارد.

– بازگردیم به موسیقی ایرانی. آذربایجان و تبریز در موسیقی ایرانی چه جایگاهی داشتند؟

تبریز یکی از محوری­ترین شهرها برای موسیقی ایرانی بوده است. الان هم باید یک نکته را اضافه کنم. خیلی­ها می­گویند مکتب اصفهان، مکتب تبریز و مکتب تهران و …، من خودم قائل به این نیستم. براساس تحقیقاتم قائل به این مکتب­ها نیستم. اینکه چرا می­گویند اصفهان و تبریز و شیراز و اصفهان بنا به دلایلی است. الان تهران پایتخت است، من آذربایجانی هستم، استاد شجریان مشهدی هستند، مرحوم مشکاتیان نیشابوری بود، مرحوم لطفی گرگانی بود، این­ها کارشان را کجا ارائه می­دادند؟ تهران. اما آیا این دلیل می­شود که این موسیقی تهران است؟ آیا این می شود مکتب تهران؟ هرجا پایتخت بوده، تمام هنرمندان جمع می­شدند آنجا و کارشان را در آن شهر ارائه می­دادند. یک موقع تبریز پایتخت بود، همه­ی هنرمندان درجه­ی یک در تبریز بودند. یک موقع اصفهان پایتخت بود، همه­ی هنرمندان درجه­ی یک در اصفهان بودند. همینطور شیراز. ما بزرگترین استادان موسیقی دوره­ی قاجار را از اواخر زندیه داریم، مثل استاد مینا و استاد زهره. می­گویند طاهرزاده در مکتب اصفهان می­خواند در حالیکه استاد طاهرزاده دقیقاً دنباله­رو استاد دماوندی بودند که خود استاد دماوندی تهرانی بودند. می­گویند استاد اقبال­آذر مکتب تبریز می­خوانده، در صورتیکه این درست نیست، آواز اقبال­آذر تکمیل شده­ی مرحوم سیداحمدخان بود که تهرانی بود.

– در تار چطور؟

در تار هم همینطور. ما در تار مکتب تبریز و اصفهان و … نداریم. مکتب معنی دارد. من یک مقاله نوشتم درباره­ی همین موضوع که در مجله­ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران چاپ شد و سمیناری هم برای آن دادم. من در تار سه مکتب بیشتر نمی­شناسم، مکتب میرزا حسینقلی، مکتب شهنازی و مکتب وزیری. هرچه هست زیر مجموعه­ی این­ها است. شیوه با مکتب فرق می­کند. مرحوم بیگجه­خانی در مکتب شهنازی و درویش­خان و میرزا حسینقلی و به شیوه­ی خودشان ساز می­زدند. مکتب باید سیلابس و رپرتوار داشته باشد. حتی درویش­خان با شیوه­ی نوازندگی خود در مکتب میرزا حسینقلی ساز می­زد. مکتب معنی دارد. همه­ی تارنوازهای تبریز در مکتب شهنازی تاز می­زدند. از جواد آقا اردوبادی گرفته، تا برادر آقای بیگجه­خانی و خود آقای بیگجه­خانی.

– قدمت ساز تار به کدام تاریخ و کدام جغرافیا بازمی­گردد؟

تار پیش از صفویه در متون وجود ندارد. یا تکمیل­شده­ی سازهای دیگر ایرانی است یا تکمیل شده­ی سازی است که از جای دیگری وارد شده. قدیمی­ترین نوازنده­ی تار که از او در متون نامبرده شده، ملا عبدالجواد خالق اصفهانی است که نوشته شده در دوران صفویه تار می­زده است. بعد تار خودش یک اسم عام است. مثلاً مرحوم حاج قربان سلیمانی که دوتار خراسان می­زد و من به ایشان ارادت داشتم هیچ وقت نمی­گفت دوتار، می­گفت تار. یعنی به سازی که ما می­گوییم دو تار خود ایشان تار می­گفت. از طرفی در متون تاریخی هم اگر نگاه کنیم اسم­ها اینطور تغییر یافته: دوتار، سه­تار، چهارتار و شش­تار. درباره­ی عبدالجواد اصفهانی هم نوشته شده که شش­تار می­نواخته. بعضی از پژوهشگران اعتقاد دارند در زمان نادرشاه این ساز از هندوستان آمده و تکمیل شده، من نظرم این است که نمی­شود این ساز در زمان نادرشاه از هندوستان آمده باشد، چون قبلش از عبدالجواد اصفهانی نامبرده شده که تار(شش­تار) می­زده است. منتها در بده بستان­های فرهنگی که آن زمان خیلی بیشتر از حالا بود، ممکن است تکمیل شده­ی یک ساز هندی باشد، چون هندی­ها سازی دارند به نام سارود که رویش پوست است و بلندتر از تار ما است. ممکن است ایرانی­ها آن را گرفته باشند و تکمیلش کرده باشند. ممکن است تار تکمیل شده­ی سه­تار باشد. چون سه­تار خیلی قدیمی است و درمتون بسیار قدیمی هم به آن اشاره شده. ممکن است تار تکمیل شده­ی سه­تار باشد که برای صدا و رزونانس بیشتر آن را ساخته­اند. اما این­ها هیچکدام اثبات شده نیست. ولی نام تار نام کاملاً ایرانی است.

 

– ماجرای تار قفقاز یا تاری که در قفقاز مورد استفاده قرار می­گیرد چیست؟

پیشتر گفتم، تاری به نام قفقاز اصلاً وجود نداشته. ببینید پیش از تجزیه­ی قفقاز از ایران، شخصی به نام میرزا علی شیرازی می­رود به شوشا –این را هم مجدد خان­شونسکی می­نویسد- و در آنجا کلاس موسیقی برگزار می­کند. در زمانی که هنوز قفقاز بخشی از خاک ایران بوده. درست مثل اینکه من امروز بروم در شیراز و تار درس بدهم.  در آنجا شاگرد با استعدادی داشته به نام صادق داوود اوغلو. داووداوغلو یک سیم واخوان به تار اضافه می­کند. الان هم شما نگاه کنید به تار قفقاز می­بینید که فقط دو سیم واخوان برای تقویت صدا اضافه کرده­اند. امروز آن­ها ادعای دیگری دارند. می­گویند ما شکل تار را هم عوض کردیم. آن زمانی که تار را باکو به نام خودش ثبت کرد من اعتراض کردم. آن­ها گفتند شکل تار را عوض کردیم که آن هم دروغ است. برای اینکه تاری که در تصویر علی اکبر فراهانی در زمان قاجار در نقاشی صنیع­الملک موجود است یا تاری که در موزه­ی لوور هست با عنوان یک ساز ایرانی، عین همان تاری است که الان بدون کوچکترین تفاوتی در شکل، در قفقاز مورد استفاده است. یعنی آن­ها شکل تار را هم عوض نکردند، بلکه خود ایرانی­ها شکل تار را تغییر دادند. اینجاست که می­گویند «خوابند وکیلان و خرابند وزیران/ بردند به یغما همه سیم و زر ایران». آن موقع نماینده­ی ما در یونسکو سرش را زیر برف کرده بود. من در جریانش هستم. در یونسکو وقتی می­خواهند چیزی را به نام کشوری ثبت کنند به تمام نماینده­ها اطلاع می­دهند که شما روی این ثبت اعتراض دارید یا نه. نماینده­ی ما نگاه نکرده و اعتراضی هم نکرده، آن­ها هم ثبت کردند به نام خودشان. من آن زمان اعتراض کردم و حتی گفتم نام آذربایجان برای آن منطقه جعلی است، در جراید هم چاپ شد. سفیر باکو با من جلسه گذاشت و گفت ما شکل تار را تغییر دادیم، گفتم شکل تار را هم شما تغییر ندادید. عکس تاری که در موزه­ی لوور با عنوان ساز ایرانی موجود است را نشان دادم. گفت همان تار ما است. گفتم این تار با عنوان ساز ایرانی در موزه­ی لوور موجود است.

 

– عین همان تاری که در قفقاز مورد استفاده قرار می­گیرد؟

درست عین همان. شما را ارجاع می­دهم به کتاب “سرگذشت موسیقی” روح­الله خالقی. عکسی هست از آقا علی اکبر فراهانی که تار در دست دارد.

– این تار بدون دو سیم واخوان است؟

بله، بدون آن دو سیم. آن­ها فقط دو سیم واخوان را اضافه کردند. بعد ساز تار برای جنوب ایران است. دلیلش هم این است که پوست دارد و ساز پوست­دار در آن زمان که امکانات سرمایشی و گرمایشی وجود نداشته نمی­توانسته در باکو ریشه داشته باشد. باکو کنار دریا بوده، چنانکه در شمال ما هم تار وجود نداشته. سازهای منطقه­ی شمال ما که در آنجا رطوبت زیاد بوده یا “نی” بوده، یا سازهای بدون پوست. تار برای جنوب ایران است و از جنوب ایران گسترش پیدا کرده و قدیم­ها هم به این تار، تار شیرازی گفته می­شد. برای اینکه از آن سمت آمده و گسترش پیدا کرده است. برای اینکه درخت توت آنجا زیاد بوده و از آن ساخته شده و چون منطقه­ی خشکی بوده، رویش پوست کشیده­اند. درست است که الآن امکانات سرمایشی و گرمایشی هست و در رشت هم می­توان تار برد ولی آن زمان که این امکانات نبوده.

– پیشینه­ی موسیقی ایرانی به چه زمانی بازمی­ گردد؟

پیشینه­ی این موسیقی خیلی قدیمی است. ردیف موسیقی ایرانی که امروز با نام رپرتوار دستگاهی مطرح است، اطلاق نام رپرتوار به آن خیلی قدمت ندارد.

– پیش از آن براساس مقامات بوده؟

بله. مقامات خیلی قدمت دارد. من یک شعر مولانا را مثال می­زنم که اسم این­ها آمده. مولانا شعری دارد که در آن می­گوید: «ای چنگ پرده‌های سپاهانم آرزوست / چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست». می­ بینید که مولانا گوشه­ های موسیقی را نام می­برد. بعد در ادامه می­گوید: «در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا کنون / بیدار کن به زنگله‌ام کانم آرزوست».

رهاوی را اگر اجرا کنید می­بینید که حالت خلسه دارد و زنگوله حالت بیدارباش. وقتی مولانا 800 سال پیش از این گوشه­ ها اطلاع داشته، پس می­توان گفت این موسیقی دست کم 1000 سال قدمت دارد. این موسیقی را می­توان گفت که متعلق به قبل از اسلام است. برای همین رپرتواری [=چارچوب و مجموعه] که برای این موسیقی تعریف شده، درست است که نام­های مختلفی داشته و زمانی مقام نامیده شده و زمانی دستگاه، ولی از نظر محتوایی این موسیقی وجود داشته و اساس آن به دوران ساسانیان بازمی­گردد که در طول زمان تغییراتی پیدا کرده و به ما منتقل شده.

– این مقامات در زمان قاجار در هفت دستگاه گنجانده شدند؟

چون متأسفانه رساله­ای نداریم که دقیق مشخص کرده باشد نمی­توان با قاطعیت گفت، اما در اواخر زندیه و اوایل قاجار این اتفاق افتاده، قدیمی­ترین رساله­ای که داریم که واژه­ی دستگاه در آن به کار رفته باشد، حورالالحان فرصت­الدوله­ شیرازی است. قبل از آن از دستگاه نام برده نشده است. پس معلوم می­شود در آن بازه­ی زمانی این رپرتوار را در مجموعه­ی دستگاه تعریف کرده­اند. قبل از آن مقامات بود. دوازده مقام بود که به همین خاطر هم دوازده دستگاه تعریف کردند بعد که می­بینند چهار دستگاه مشتق از شور است می­آورند و در زیر مجموعه­ شور قرار می­دهند و یکی را هم زیر مجموعه­ی همایون قرار می­دهند که می­شود هفت دستگاه.

– امروز وضعیت موسیقی در آذربایجان چطور است؟

الان وضعیت موسیقی در همه­ی ایران به هم ریخته است. ولی خوشبختانه آن متن فرهیخته­ی جامعه دنبال فرهنگ اصیل است. یکی از شاگردان من که آذربایجانی است و در تبریز هم کلاس موسیقی می­گذارد به من می­گفت چقدر در آذربایجان تعداد علاقمندان به موسیقی دستگاهی ایرانی و نوازندگان سازهای ایرانی به خصوص تار و سه­تار زیاد شده است.

– پس چرا نمود بیرونی ندارد؟

کجا باید نمود داشته باشد؟

– در رسانه­ های دیداری و شنیداری مثل رادیو و تلویزیون

مگر ما را در رادیو و تلویزیون می­ بینید؟ سیاست­گذاری رادیو و تلویزیون برای ما قابل قبول نیست و به همین خاطر در برنامه­های رادیو و تلویزیون برای مصاحبه شرکت نمی­کنیم. رادیو و تلویزیون دارد تیشه به ریشه­ی فرهنگ و موسیقی ایران می­زند.

– اما با این حال به وضعیت موسیقی سنتی ایران امیدوار هستید؟

بله. من ده سال پیش ماهی یکبار تبریز می­رفتم و شاگردهای بسیاری داشتم که امروز خودشان در تبریز موسیقی سنتی ایرانی و سازهای ایرانی را تدریس می­کنند و از این جهت به آینده­ی موسیقی سنتی ایران هم در تبریز و آذربایجان و هم در سایر مناطق ایران خوشبین هستم.