سازندگی:در نوامبر ۱۹۳۲ اونینگ استاندارد روزنامهنگار انگلیسی خبری مبنی بر احتمال دیدار رضاشاه و آتاترک منتشر کرد و نوشت: «امسال شاه ایران به قصد دیدار رسمی و گفتوگو با آتاترک وارد ترکیه خواهد شد. احتمال صحت خبر مبنی بر دیدار دو دیکتاتور در شهر وان بسیار زیاد است. شاید در این دیدار رهبر دولتین به تفاهم مشترکی در خصوص کردها نائل شوند».
خبر استاندارد صحت داشت. در تاریخ ۱۹۳۲ یکسری تفاهمنامه بین ایران و ترکیه درخصوص تحدید سرحدات و امنیت مرزها امضا شد و روابط فیمابین که در طی شورش کردهای آغری (۱۹۲۶-۱۹۳۰) تا اندازهای مخدوش شده بود، ترمیم شد. هنگامی که شاه درخواست ملاقات با آتاترک را از طریق سفیر ایران در ترکیه به اطلاع وی رسانده بود، مصطفی کمال از این پیشنهاد استقبال کرد و اظهار داشت به دلیل مشغله کاری امکان مسافرت به ایران برایش دشوار است. اما شاه ایران اصرار داشت. وی در پیام خود به آتاترک نوشت که انسان صبوری است اما در دو مورد صبرش تمام شده. یکی در خصوص دیدارش با محمدرضا که در آن سالها در اروپا بود و دیگری دیدار از ترکیه و ملاقات با مصطفی کمال پاشا. «از همین ماه آینده به ترکیه خواهم آمد و پس از آن بهصورت خصوصی با فرزندم در سوئیس ملاقات خواهم نمود. غیر از این علاقه به مسافرت به هیچ کشور اجنبی دیگری ندارم.»
پس از دیدار پادشاه افغانستان و عراق از ترکیه، رضاشاه مهم ترین رهبر جهان اسلام بود که به این کشور سفر میکرد. با این دیدار فصلی نوین از روابط دو کشور آغاز میشد.
گذرگاههایی که شاه طبق برنامه قرار بود از آن عبور کند معین شدند و بنا بر دستور، مراسمهای استقبال مردمی از وی به همراه آذینبندی معابر انجام شد. هنگامی که هیئت ایران از مرز گوربولاغ در ژوئن ۱۹۳۴ وارد خاک ترکیه شد، هیئت سیاسی عالی رتبهای متشکل از علی سعید پاشا، کمال دوغان پاشا، فرماندار بایزید عماالدین بیک، معاون رئیسجمهور و رئیس اداره سوم وزارت خارجه کمال کوپورلو به استقبال از آنها درآمدند.
شاه دو بار، قبل و پس از استراحت از رژه سربازان ترک سان دید. سپس به طرف ایغدر حرکت کرد و از مسیر قارص، ارزروم و گوموشخانه در ۱۴ ژوئن به ترابوزان رسید و در همان روز از سوی وزیر خارجه توفیق رشدی در ماچاک مورد استقبال قرار گرفت و در معیت گارد نظامی به سامسون رفت.
استقبال در آنکارا
برای هیئت ایرانی که در ساعت ۱۴:۲۰ روز ۱۶ژوئن به آنکارا رسیده بودند، مراسم ویژهای ترتیب داده شد و از سوی عصمت پاشا و کاظم پاشا(رئیس مجلس) مورد استقبال قرار گرفت. مصطفی کمال در ایستگاه قطار آنکارا و در ورودی ترن منتظر شاه بود. سپس ارکان دیوانی و نظامی به یکدیگر معرفی شدند. محل استراحت هئیت ایرانی ساختمان«خانه خلق» آنکارا بود. آتاترک تا استراحتگاه، رضاشاه را همراهی کرد. ظاهر شهر به کلی دگرگون شده بود و همه در وضعیت آماده باش بودند.
روز بعد تمام ادارات دولتی مورد بازدید قرار گرفت. مجلس، پارک جنگلی، کارخانهها، مدرسه دخترانهی عصمت پاشا، سد چوبوک، مؤسسه عالی کشاورزی، آموزشگاه تربیت معلم قاضی و مؤسسه آموزش، بیمارستان نمونه، هلال احمر و جمعیت حمایت از اطفال و بسیاری دیگر از نهادهای مدرن ترکیه نوین. در تمام این بازدیدها آتاترک در کنار رضاشاه بود. از آن جایی که شاه ترکی میدانست نیازی به مترجم نبود. اما سبک زندگی آنها چندان سازگار نبود. آتاترک تا پاسی از شب بیدار بود. بهرغم این سعی میکرد تا جای ممکن همراهی نماید. زیرا احتمالاً سعی داشت تأثیرگذار باشد.
شب اُپرا
مهمترین واقعه دیدار سه روز بعد از آمدن هیئت به آنکارا محقق شد. در ۱۹ ژوئن ۱۹۳۴ در ساعت ۱۶ در خانه خلق که امروزه به «موزه تندیس و نقاشی» تبدیل شده به افتخار رضاشاه نخستین نمایش اُپرا اجرا شد. اثر، محصول همکاری گروه مارش ریاستجمهوری و کنسرواتور استانبول بود. گروه کر از محصلین بااستعداد مدارس تشکیل میشد. نقشهای مهم برعهده هنرمندان کنسرواتوار استانبول و مؤسسه آموزشی قاضی بود. نخستین پرده با الهام از آثار واگنر و دومین و سومین پرده متأثر از موسیقی آناتولی بود. در پایان انتظارات هنری آتاترک برآورده شد و در دیدار ٢٠ ژوئن از ستاد مشترک ارتش، مصطفی کمال با اشاره به اپرای «اوزسوی» اظهار داشت: ترکها و ایرانیها برادران واقعی هستند و میتوانند یکبار دیگر متحد شوند.
پاسخ به موسولینی
٢١ ژوئن هئیت ایرانی در معیت آتاترک به قصد ازمیر عازم شدند. در «اسکی شهر» مانور جنگندههای شکاری اجرا شد و آتاترک در همین جا یک جنگنده به رضاشاه هدیه کرد (هواپیما در ٢٢ ژوئن ۱۹۳۴ از سوی یک افسر نیروی هوایی و یک تکنسین به تهران فرستاده شد). هیئت که از مسیر آفیون و مانیسا به ازمیر رفته بود، روز بعد را به تماشای مانورهای نظامی گذراند. این مانور واکنشی بود به سخنرانی موسولینی معروف به «دریای ما».
در ٢۴ ژوئن، بعد از دیدار از دانشگاه تربیت علم «نجاتیبیک» در چاناک قلعه از جبهههای سابق جنگ بازدید کردند و همان روز از ایستگاه «گل جمال» عازم استانبول شدند.
استانبول با پرچمهای ایران و ترکیه آذین شده بود و دریا با کشتیهای مملو از گل. شامگاه رضاشاه در قصر تاریخی «دولماباغچه» و مصطفی کمال در «قصر بیگلربیگی» استراحت کردند. در ٢٩ و ٣٠ ژوئن پس از بازدید اماکن تاریخی و ادارات مهم هیئت ایرانی به قصد عزیمت به سوی ترانبوزان روانه شد.
شاه در ۶ جولای خاک ترکیه را ترک کرد و به هنگام عبور از مرز، تلگرافی صمیمانه به آتاترک ارسال کرد. او نیز فوراً پاسخ داد. به این ترتیب مسافرتی که ابتدا قرار بود ١٧ روز به طول انجامد به درخواست آتاترک و علاوه شدن دیدار از اسکی شهر، ازمیر و استانبول در ٢٧ روز خاتمه یافت.
مهمترین واقعه این دوران نیز استعفای سفیر ترکیه در استانبول «خسرو گرده» برخلاف رویههای دیپلماتیک و در حالی بود که رئیس یک کشور در خاک ترکیه میهمان بود. بعدها روشن شد که این استعفاء جهت خشنودی طرف ایرانی بود. زیرا شاه از روابط سفیر ترکیه با دولتهای خارجی و دخالت وی در امور گله کرده بود.
رمزگشایی از اپرای نمادین اُوزسوی
موضوع اپرای «اوزسوی» را که به افتخار ورود شاه تنظیم شده بود آتاترک شخصاً انتخاب کرده بود. متن آن را «منیر خیری» با الهام از اثر شصت هزار بیتی شاهنامه فردوسی که شاهکاری حماسی ـ اسطورهای است تنظیم کرد. آتاترک نیز شخصاً ملاحظاتی در متن اعمال کرد. «احمد ادنان» موسیقیدان جوان (۲۷ ساله) و فارغالتحصیل رشته هنر از پاریس، در روز چهارم مسافرت هیئت ایرانی درحالیکه خود در تدارک سفر به ازمیر بود از میانه راه بازگردانده و کار تنظیم موسیقی بر عهده وی گذاشته شد.
پشت پرده طراحی این مراسم احمد آقااغلو از مهاجران آذربایجانی بود که نسبت به ایران توجه ویژهای داشت. به نظر وی روابط ایران و ترکیه تا زمان آتاترک در دو کلمه خلاصه میشد: «جنگ بیهدف و رقابت بیمعنا».
از طرف ایران شاه اسماعیل، شاه عباس و نادرشاه، از طرف ترکیه سلطان سلیم، سلطان سلیمان و مراد پنجم. اینها عناصر کلیدی یک جنگ بیهدف بودند. از نظر آقااوغلو دسیسهها و طمع دولتهای استعماری اروپا نسبت به ایران و ترکیه به نوعی بازتولید خصومت تور و ایرج در شاهنامه بود. اگر چه آتاترک میتوانست ایده برادری ایران و ترکیه را در یکی از سخنرانیهایش مطرح کند، اما به نظر میرسد این تصور غالب آمد که شاید بهتر باشد برای تاثیرگذاری بیشتر از ابزار هنر استفاده شود.
الهام از شاهنامه
متن اپرای «اوزسوی» در ١٢ پرده از شاهنامه فردوسی الهام میگرفت که در سال (۱۰۲۰میلادی) بر وزن عروضی «فعولن فعولن فعولن فعل» سروده شده است. خلاصه این اسطوره چنین است که ضحاک که به جای جمشید بر تخت تکیه زده، پادشاهی ظالم است. ضحاک آئینها و آداب جمشیدی مانند نوروز و اهمیت روشنایی و نور را برچید و مارهای دوش خود را با مغز کودکان پرورش داد، مردم از این وضعیت به ستوه آمدند. در نهایت کاوه آهنگر ضحاک را از تخت پایین کشید و فریدون فرزند جمشید را بر تخت نشاند. فریدون صاحب سه پسر است و زمین را به سه ناحیه تقسیم میکند. ترکستان و چین به تور، ایران به ایرج و روم و غرب (میان رودان) را به سلم میدهد.
در اپرا، راوی یا دانای کل یک فرد است که صحنه تولد ایرج و تور را تصویر میکند. تورج نیای ترکها است، رنگ وی به هنگام تولد آبی، همزادش گرگ و روشناییاش از ماه۱ است سکونتگاه نخستیناش آسیای میانه و سپس آناتولی است. کودک دیگر ایرج؛ نیای ایرانیها است. همزادش یک شیر و روشناییاش از خورشید و سکونتگاهش ایران است. اما در این بین سلم فراموش شده است. بلافاصله پس از تولد دو فرزند، همسر فریدون در هیبت یک بانوی زیبا به صحنه میآید. او نماد مام میهن و وطنپرستی است اما به یکباره صلح و آرامش به جنگ و خونریزی بدل میشود. اهریمن (نماد شرّ در دین زرتشت) وارد صحنه شده و بین دو برادر جدایی میافکند.
پرده دوم در حالی تصویر میشود که هزاران سال از آن واقعه گذشته. سال ۱۹۱۸ اهریمن این بار در هیبت اروپای استعمارگر و امپریالیست ظهور میکند و سعی دارد دو برادر را تضعیف کند. راوی میگوید تور و ایرج در طول تاریخ به سبب دسایس اهریمن سه بار از هم جدا شدهاند اما هر بار موفق به اتحاد برادرانه میشوند. در اولین اتحادِ دو برادر، تمدن جهان باستان پدیدار شد. در دومین اتحاد تمدن جهان میانه و در سومین اتحاد تمدن اسلامی.
هنگامی که صحنه به سرزمین آناتولی بازمیگردد راوی حکایت عشق «آی شیم و محمد» را که دو جوان ترک هستند بازگو میکند. در سومین پرده فرزندان فریدون به همت مصطفی کمال آتاترک یکبار دیگر به هم میرسند. در آخرین پرده هنگامی که در پایان نام تور ذکر میشود بازیگران به سوی آتاترک و هنگامی که نام ایرج ذکر میشود به سوی رضاشاه اشاره میکنند.
رضاشاه در واکنش به این نمایش آتاترک را در آغوش کشید و از او به عنوان «برادرم» نام برد.
آتاترک: اوپرا زیبا بود اما…
مصطفی کمال بعد از پایان نمایش به کارگردان آن منیر خیریبیک میگوید: این اپرا بسیار ارزشمند است اما تمام اهمیت آن برای همین شب بود. دیگر قابل اجرا نیست. اکنون باید اثری خلق کنی که همیشه و هر زمان قابل اجرا باشد.
پی نوشت:
۱) در شاهنامه ماه نماد توران و خورشید نماد ایران است :
چو ماه ترکان برآید بلند / ز خورشید ایرانش آید گزند