۶ خرداد سالمرگ علامه محمد قزوینی بود که حسن تقیزاده او را ابوریحان و ابن خلدون عصر ما لقب داده است. قزوینی با رویکرد انتقادی به سنت فرهنگی و تاریخی و متون ادبی در تصحیح میراث ادبی و فرهنگی موسس مکتبی شد که تمامی مصححان و محققان بزرگ پس از او را باید شاگرد مکتب او و رهرو راهش دانست.
بیژن مومیوند: هر ملت و مملکتی دارای بنیانهاست و در زندگانی هر قومی اتفاق میافتد که یک شخص یا چند شخص در عصری از اعصار، جزء بنیانهای آن قوم میشوند؛ در این عصر از برای ما ایرانیان، دو نفر را میتوان از جمله بنیانهای ملت محسوب داشت، یکی مرحوم قزوینی بود و دیگری جناب آقای تقیزاده است.
علامه محمد قزوینی یکی از استوانهها و بنیانهای معرفت و فرهنگ ایران بود و به قول ایرج افشار میتوان او را ابوریحان بیرونی ثانی خواند؛ چرا که علم و تحقیق و وسعت فوقالعادۀ اطلاعات و فضل شرقی را برای اولینبار با روح تحقیق و پژوهش انتقادی غربی درهم آمیخت. افشار در مقدمۀ مجموعۀ ده جلدی «یادداشتهای علامه قزوینی» مینویسد: «بزرگترین فضیلت علمی قزوینی تنها کثرت معلومات و احاطۀ عظیم او بر علوم و فنون تاریخ و ادبیات عرب و عجم و لغت و نحو و صرف و رجال و ملل و نحل اسلامی و استقراء و استقصاء او از کتب مسلمین و دواوین شعرای عرب و فارسی نبود بلکه به نظر اینجانب بالاتر از همۀ مراتب، تبحر او یک فضیلت فوقالعادۀ او بود که در تاریخ ما و بلکه تاریخ اسلامی میتوان گفت به آن درجه نظیری نداشت و یا خیلی نادر بود و فقط بیرونی مطلقاً و تا حدی ابنخلدون و مسعودی و عبدالقادر بغدادی و دو سه نفر دیگر از متقدمین از قسمتهایی از آن فضیلت بهرهمند بودهاند و آن مزیت عبارت بود از دقت به اعلا درجه و تحقیقِ دقیق و تعمق و ذرهبینی و اجتناب کامل از مسامحه و نیز انصاف و حزم ادبی به علاوۀ اطلاع از تحقیقات و تدقیقات عالمانۀ محققین مغرب زمین. دقت و روح انتقادی آن مرحوم به درجهای بود که گاهی در نظر بیقیدان و حتی بعضی از فضلایِ محققِ معمولی به وسواس منتسب میتوانست بشود و کاش این وسواس به هر افراطی هم که باشد در بین نسل جدیدِ فضلایِ مملکت شایع و معمول بشود.»
محمد قزوینی ۱۱ فروردین ۱۲۵۶ (۱۵ ربیعالاول ۱۲۹۴) در محلۀ دروازه قزوین تهران و در خانوادهای دانشپژوه و دانشپرور به دنیا آمد. پدربزرگش ملاعبدالعلی قزوینی، از دانشمندان قزوین بود و پدرش عبدالوهاب قزوینی، مشهور به ملا آقای قزوینی یکی از چهار نویسندۀ کتاب معروف «نامۀ دانشوران» و مدرس مدرسۀ معیرالممالک بود. محمد علوم متداول زمان، یعنی صرفونحو، فقه، کلام و حکمت را ابتدا نزد پدر و سپس نزد استادان دیگر مانند شیخ فضلالله نوری، میرزا حسن آشتیانی و ملا محمد آملی فرا گرفت. همچنین از محضر ادیب پیشاوری و شیخ هادی نجمآبادی نیز برخوردار شد. قزوینی در مدرسه معیرالممالک حجرهای گرفت و طلبه شد و زیر نظر شمسالعلما در علوم اسلامی و هیأت و ریاضی و تاریخ و تاریخ ادب و رجال و عروض و قافیه متبحر شد. بعد در مدرسه آلیانس تهران به فراگیری زبان فرانسه پرداخت. قزوینی در ایام تحصیل با مختصر مستمری که پدرش بابت عضویتِ دارالتألیف و دارالترجمۀ زمان ناصری داشت، امرار معاش میکرد و علاوه بر آن برای دوستان و آشنایان جوان خود عربی تدریس میکرد. محمدعلی فروغی و برادرش ابوالحسن از جمله افرادی بودند که نزد قزوینی عربی تلمذ میکردند و بنا به گفتۀ عباس اقبال آشتیانی قزوینی و فروغی با یکدیگر مبادلۀ درس میکردند؛ قزوینی به فروغی عربی درس میداد و فروغی به او فرانسه میآموخت. به تشویق فروغی بزرگ (محمدحسین فروغی) قزوینی در کار ترجمۀ مقالات و کتب زبان عربی برای روزنامۀ «تربیت» یا کتابهایی که توسط او انتشار مییافت، کمک میکرد.
از لندن تا برلین
استعداد و تواناییهای قزوینی به حدی بود که در امور فرهنگی و پژوهشی در مصدر خدمتی مهم قرار گیرد، اما او را به کاری شایسته و درخور نگماشتند. کسادی بازار علم و ادب و بیبهایی متاع فضل و هنر، قزوینی را از اقامت در وطن دلتنگ ساخت؛ دیدار با برادر را دستاویز قرار داد و در سال ۱۲۸۳ شمشی جلای وطن کرد و روانۀ لندن شد. قزوینی در زندگینامۀ خودنوشتش که در ابتدای کتاب «بیست مقاله آمده، دربارۀ روزهای نخست اقامت خود در لندن مینویسد: «پس از مشاهدۀ عظمت کتابخانۀ آن شهر و تأمل آن همه کتب نفیسۀ نادره از عربی و فارسی و غیره، شوق مطالعۀ آنها چنان بر من غلبه کرد که بیاختیار، اهل و وطن و خانواده را نمیگویم فراموش کردم ولی موقتاً (که این موقتاً تاکنون به بیست سال کشیده است) خیال آنها را به کناری گذاردم.»
آشنایی با ادوارد براون نقطۀ عطفی در زندگی قزوینی بود. ادوارد براون علاقۀ زیادی به قزوینی پیدا کرد و هدایتش کرد و در واقع او را به تحقیق انتقادی به شیوۀ محققان و پژوهشگران غربی سوق داد و حتی بعضی از مقالات قزوینی را به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. قزوینی نیز فوقالعاده شیفتۀ براون شد و این وابستگی به حدی بود که پس از درگذشت ادوارد براون، چند سالی دستودل قزوینی به هیچ کاری نمیرفت و حال و هوای نوشتن نداشت.
اولین چیزی که از قزوینی در اروپا منتشر شد، مقدمهای بود که بر جلد اول «تذکرهالاولیا»ی عطار نوشت. بعد هم جلد اول «لبابالالباب» عوفی را تصحیح کرد و سپس تعداد دیگری از متون کهن ادبی مثل «مرزباننامه» سعدالدین وراوینی، «المعجم» شمس قیس رازی، «چهار مقاله» نظامی عروضی سمرقندی و دورۀ «تاریخ جهانگشای جوینی» را تصحیح و منتشر کرد.
قزوینی دو سال در لندن بود و پس از آن به پاریس رفت و مدت ده سال در آنجا اقامت گزید. در پاریس نیز با جمعی از خاورشناسان فرانسوی ارتباط داشت و پس از اقامت طولانیِ پاریس به پیشنهاد دوستِ قدیمیاش، حسینقلیخان نواب که به سِمت وزیر مختاری ایران در آلمان منصوب شده بود همراه او رهسپار برلین شد. اقامت او در برلین تا پس از پایان جنگ جهانی اول و بیش از پنج سال به طول انجامید. قزوینی در برلین وارد «کمیتۀ ایرانی» شد و شمع جمع نویسندگان و روشنفکران این کمیته از جمله سیدحسن تقیزاده، کاظمزاده ایرانشهر، سیدمحمدعلی جمالزاده، میرزا فضلعلی آقا مجتهد تبریزی و ابراهیم پورداوود شد. بنا به گفتۀ جمالزاده قزوینی در برلین به اتفاق تقیزاده روزنامۀ «کاوه» را تأسیس کردند، در حالی که در صفحات اول «کاوه» تنها نام سیدحسن تقیزاده بهعنوان موسس و مدیر روزنامه به چشم میخورد. قزوینی پس از اقامت ۵ ساله در برلین بار دیگر به پاریس بازگشت و با خانمی ایتالیایی ازدواج کرد.
مدرسۀ «السنه شرقی» پاریس و کتابخانۀ ملی و کلوژدوفرانس مکرر از قزوینی میخواستند که تبعۀ فرانسه شود تا به او کرسی استادی داده شود ولی قبول نمیکرد و میگفت: چطور فرانسوی شوم، من فرانسوی نیستم. قزوینی اگرچه از همان کودکی در بطن رویدادها و تحولات سیاسی قرار داشت و در «کمیتۀ ایران» و به قول جمشید بهنام حلقۀ «برلنیها» فعال بود، اما برخلاف دوستش سیدحسن تقیزاده هیچوقت به صورت مستقیم برای کسب قدرت سیاسی تلاش نکرد و با اصحاب قدرت میانۀ خوبی نداشت. قاسم غنی دربارۀ دیدار اجباری او با عبدالحسین تیمورتاش در پاریس مینویسد: «وقتی تیمورتاش در سال ۱۹۲۸م/ ۱۳۰۷ ش به پاریس آمد از قبل از ورود او علاء که وزیر مختار بود به قزوینی و همۀ ایرانیان نوشته بود که استقبال کنند؛ که البته قزوینی نرفت و بعد مجدداً متحدالمآل به ضمیمۀ کاغذ خصوصی رسید که فلان روز از تیمورتاش در هتل ریتز دیدن کنند، باز هم قزوینی نیامد. آنچه من اصرار کردم قبول نمیکرد، که من با وزیر و امیر کاری ندارم، چرا بیایم. بالأخره بهزحمتی یک روز رفتیم و تیمورتاش بهحدی سرافراز شد و تشکر و خضوع کرد که مافوق نداشت و فوری عرض کرد که آقای علاء شاهدند و یادداشت کردهاند که خودم عزم شرفیابی داشتم.»
در سال ۱۳۱۸ به واسطۀ شروع جنگ جهانی دوم، قزوینی ناگزیر شد اروپا را ترک کند. مهر همان سال پس از ۳۶ سال دوری از ایران، وارد تهران شد و بلافاصله به عضویت پیوستۀ فرهنگستان ایران درآمد و خانهاش محل رفتوآمد بزرگان و ادبای طراز اولی چون محمدعلی فروغی و قاسم غنی شد. پس از بازگشت به ایران از قزوینی درخواست شد تا غزلیات حافظ را تصحیح کند و به طبع برساند و او با کمک غنی دو سال در این زمینه کار کرد و نسخهای از دیوان حافظ انتشار داد که به گواه اهل فضل بهترین متن اشعار حافظ است. در اواخر عمر مشغول طبع و نشر کتاب «شدّالازار» معینالدین ابوالقاسم جنید بن محمود و «سمطالعلی» ناصرالدین منشی کرمانی بود که متأسفانه هر دو ناتمام ماند و سرانجام در روز جمعه ۶ خرداد ۱۳۲۸ چهره در نقاب خاک کشید. به احترام درگذشت قزوینی، روز هشتم خرداد تمام دانشکدههای دانشگاه تهران تعطیل شد. پیکر او به شاه عبدالعظیم منتقل و در جوار مزار شیخ ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.