جمهوری باکو فاقد تاریخ جامع و مستقل

۲۹ شهریور, ۱۳۹۴
جمهوری باکو فاقد تاریخ جامع و مستقل

تاریخ همه چیز یک ملت نیست اما برخی ملت های کهن با تاریخ دیرینه خود عجین شده اند. ملت های تاریخی که واجد «روح ملی» هستند، مانند پیرمردی اند که همه تجربه های گذشته را به یاد می آورد و یکجا حامل همه آنها است. ملت های تاریخی مانند ایران، یونانی، چین، فرانسه، ایتالیا و… چنین اند.
گروهی از کشورهای جدید نیز هستند، که یک شبه و بدون تلاشی جدی برای مبارزه آزادیخواهانه و در اثر اراده دیگران به استقلال رسیدند و موفق به تشکیل دولت شدند. جماهیر استقلال یافته شوروی از این دسته اند. استقلال و فروپاشی شوروی نه محصول روحیه استقلال خواهی جماهیر آن بلکه تصمیم از بالای رهبران کشور و نیز اصلی از اصول قانونی اساسی شوروی بود که اجازه استقلال را به جماهیر شوروی می داد. در پی بحران سیاسی – اقتصادی- ایدئولوژیک در عمیق کمونیسم شوروی، کمیته رهبری این تصمیم را گرفت که به جماهیری که خواستار استقلال از شوروی هستند، اجازه جدایی داده شود. اگر این تصمیم از بالا گرفته نمی شد، جنبش جدی برای استقلال خواهی به جز در برخی جماهیر وجود نداشت.
 نباید فراموش کرد که صورت بندی ملت در پروسه های طبیعی کوتاه مدت 200 ساله نیز امکان پذیر است. برای ظهور ملت نیازی به تاریخ در معنای کهن نیست، اما مسئله اینجا است که جامعه مزبور در طی آن پروسه کوتاه مدت تا چه اندازه از پویایی و سیالیت برخوردار بوده تا مکانیسم های اجتماعی و روان جمعی را به سمت گونه ای از همبستگی ملت ساز هدایت نماید.
در حین فروپاشی شوروی جمهوری باکو (که البته علاقه بیشتری به استقلال از خود نشان داد) با چالشی مهم در همان روزهای اول استقلال روبرو شد.  این چالش عمده مربوط می شد به همسایه شرقی این کشور یعنی ارمنستان. ارمنی ها، مسلمان های و تاتارهای مسلمان در دوران تزاری بارها در هم آمیخته بودند. تعداد زیادی ارمنی در تاسیسات نفی و صنعتی باکو به شغل مهندسی مشغول بودند و تاتارهای مسلمان زیادی در ایروان زندگی می کردند.
 ارامنه جمعیتی کم اما با تاریخی مشخص و واجد روح ملی بودند و قرنها پیش به خودآگاهی قومی دست یافته بودند. آنها زبان، دین متمایز کننده و خط و تاریخ داشتند که هر چند بخشی از آن زیر مجموعه ایران بود، اما مذهب مسیحی به کلی آنها را متمایز می کرد. در قبال آنها مسلمانهای قفقاز، فاقد نام مشخص سرزمینی و حتی نام قومی بودند. اصطلاح آذربایجان و آذری صفاتی بود که بعدها به اجبار یا به مسامحه و بیشتر جهت «اشاره» به آنها اطلاق می شد. دیپلمات های انگلیسی پیش از رواج نام آذربایجان یا آذری برای مسلمانهای شمال رود ارس از اصطلاح «تاتار» استفاده می کردند که احتمالا فاقد جامعیت و دقت کافی بود. اما همین نکته نشان می دهد که مسلمانهای قفقاز (آرا و شروان و جمهوری باکو بعدی) چگونه پس از انتزاع از ایران «فاقد هویت» شده و تمام «شناسنامه هویتی» را مفقود شد به طوری که حتی نام شان را در غیاب «ایرانی بودن» از دست دادند و چندی صباحی «تاتار» خوانده شدند که در اصل اصطلاحی اهانت آمیز است. مشخصا این خلائی بزرگ در حیات سیاسی مردم قفقاز به شمار می رود.
 اما مردم جمهوری باکو (اران و شروان) در آستانه فروپاشی شوروی علیرغم آرزوی رهبران سیاسی شان فاقد روح و آگاهی ملی بودند. به این ترتیب با چنین مردمی نه تنها امکان تامین بلندپروازی های رهبران مسیر نمی شود بلکه تداوم نظام نو پا نیز در برابر روحیه ارامنه در خطری بزرگ قرار داشت. پیامد این وضعیت نابسامان (غیب ملت در جمهوری باکو) فرار سربازان از میدان جنگ با ارامنه و نجنگیدن برای آب و خاک بود. شاهدان عینی بارها روایت کرده اند که سربازان باکویی حاضر به پاس دادن در جبهه نبوده و حداکثر بیان می کردند که « در این بحبوهه ی جنگ، ما را برای حفاظت از روستای خودمان اعزام کنید». معنای این جمله شکل نگرفتن مفهوم «میهن» برای مردمی است که حتی نام کشورشان توسط نخبگان از منطقه ای دیگر به سرقت رفته است.
مردم و سربازان مرزی در کنار ارس روایت می کنند که مردم جمهوری باکو به جای دفاع از آب وخاک دست به «فرار» زده و با گذشتن از ارس به ایران پناهنده می شدند. این جماعت همان افرادی بودند که چند ماه قبل به تحریک جبهه خلق ایلچی بیک در کنار ارس تجمع کرده و خواستار به اصطلاح اتحاد دو آذربایجان شده بودند. ولی اکنون آب و خاک خودشان نیز توسط عده ای چریک در معرض از دست رفتن بودند و ناچار بودند به سرزمین امنی که تا دیروز به صورت گله وار و به پیروی از دست اندرکاران جبهه خلق خواستار تجزیه اش بودند، پناه ببرند. طرفه اینکه آنها از دولت ایران می خواستند به نفع شان و بر ضد ارامنه وارد جنگ شود، چون خودشان انگیزه لازم برای جنگ و دفاع از خود را نداشتند. این استمداد از دولت ایران باید به درستی معناشناسی شود. چرا مردم آران به جای استمداد از ترکیه (منشاء ایدئولوژی سیاسی جدید دولتمردانش و کشوری که شعار یک ملت دو دولت را فرمول پیوند کرده) از ایران «استمداد» کرد؟ این استمداد شاید در نگاه اول چیزی جز جنونی زیاده خواهی، ناآگاهی از قواعد حقوق بین الملل و… چیز دیگری نباشد. اما در پس پشت این خواهش و انتظار «حافظه تاریخی» مردم قفقاز بود. آنها به صورت سنتی ایران را دولت و کشور خود می دانستند و در اکنون در غیاب دولی مقتدر در باکو که ناتوان از تامین امنیت و بقایشان است از ایران انتظار کمک داشتند همانطور که در دوره قاجاریه چندین بار از ایران استمداد کرده بودند.
در نهایت شکست یک ارتش کامل از چریک های ارمنی قره باغ آن هم از طریق گرفتن «رشوه» به ویژه از سوی سیاست مداران و افسران ارتش، روحیه و اعتماد به نفس مردمی که قرار بود تابعان کشور جدیدی به نام «آذربایجان»(!) باشند را از بین برد.
 برای بازسازی این مردم و متشکل کردنشان زیر یک بیرق و حتی جعل یک ملت جدید، به برساخته هایی نیاز بود که نشان دهنده عظمت تاریخی شکست خوردگان باشد. دروغ و جعلیات می بایست عمدتا به گذشته های بسیار دور بازگردد تا کسی را یارای انکار نباشد. تغییر مکرر الفبا به تاریخ نویسان و سیاست بازان این اجازه را می داد تا به آسانی به تحمیر و تحمیق مردم دست بزنند و برای جنگ های آتی با ارامنه، به روحیه پروری دست بزنند.
امروزه جمهوری باکو با چند مشکل در ساحت هویت ملی روبرو است. هویت این کشور برساخته ای 20 ساله است که مستقیما توسط دولتمردان و حاکمان نوشته شده است. «رامیز مهدی اف» دبیر شورای عالی امنیت ملی این کشور و دومین فرد قدرتمند جمهوری ، شخصا پیگیر جعل و برساختن تاریخ کهن و با عظمت (!) است. تا اندازه ای که در یکسال گذشته دو کتاب از وی به جهت اثبات کشور بودن ج.آذربایجان در گذشته و با سرقت تاریخی از ایران (نادر شاه و شاه اسماعیل و در آینده نزدیک آقامحمدخان قاجار) منتشر شده است. این آثار را باید به کتاب های دیگر که از مهدی اف تا به امروز چاپ شده اند افزود.
سوال این است که در کجای دنیا، دولتمردان مستقیما به تاریخ نگاری دست می زنند؟ هدف یک دولتمرد از تاریخ نویسی چیست؟ و چرا به این کار علاقه نشان می دهد. جالب اینجا است که این تاریخ نویسان دولتی، خود را ملزم به ملاحظه شئون تاریخ نگاری، مانند رعایت امانت در نقل قولها، ارجاع به منابع دست اول و… نمی بینند. دلیل آن واضح است. دولتمردان جمهوری آذربایجان سعی دارند هر چه زودتر یک ملت بسازند تا برابر ارامنه دست خالی نمانند. غافل از اینکه ملت سازی پروژه دولتی نیست که در عرض دو دهه به انجام برسد. تمام پروژه های ملت سازی دولتی در افریقا و آسیا به شکست انجامیده است. رویکرد‌ جمهوری‌باکو به تاریخ ناشی از نبود اعتماد به نفس ملی است. این کشور فاقد تاریخ مستقل ملی است و تاریخش همواره در نسبت با بقیه هسته های سیاسی آسیا به ویژه ایران و سپس عثمانی و روسیه صورت بندی می شد. اما گویا مدیران این کشور حاضر به پذیرش این واقعیت نیستند. به همین دلیل است که با تمام ادعاهای عجیب و غریب تاریخی و ادبی تاریخ نویسان دولتی این کشور هنوز قادر به تنظیم یک تاریخ جامع از آغاز تا به امروز برای این سرزمین نشده اند.