ملاحظه‌ای در باب ما و اعراب

۲۵ فروردین, ۱۳۹۴

فرد در دنیای قدیم مستحیل در اجتماع بود، تعمیم مسئولیت رفتار یک عضو خطاکار به جمعی از اطرافیانش نیز امری خلاف آمدِ عادت نبود. در مواردی که، به هر دلیل، آستانۀ خشم و کینۀ دو اجتماع از یکدیگر پایین بود، سرزدن رفتار خطایی از یک تن می‌توانست آتش فتنه و ستیز میان دو اجتماع را برافروزد. در چنین شرایطی بزرگ‌منشی و خرد عقلای قوم، اگر خریداری داشت، می‌توانست باب آشوب را ببندد.
فاجعۀ شنیع تعرض به دو زائر ایرانی را نمی‌توان به راحتی فروگذاشت. مطالبۀ اشد مجازات برای مجرمان حق دولت و ملت ایران است و سزاست که بر این حق،چه از طریق پیگیری حقوقی  و چه به‌وسیلۀ تجمع اعتراضی، پای‌فشارند. با این همه تعمیم رفتار دو پلیس هتاک به کل اعراب و فحاشی مجازی و خیابانی و تلاش برای حمله به سفارتخانۀ دولت سعودی، نه طریق عقلاست. جناب وزیر خارجه چند روز پیش از «بزرگواری ایرانی» سخن می‌گفت. لیکن در رفتار برخی از هموطنان، که سخیف‌ترین وجه گفتار تماشاچیان ورزشگاه‌ها، در مسابقات فوتبال، را به حوزۀ عمومی می‌کشانند، نشانی از آن «بزرگواری» نمی‌توان یافت. به نفع همه است که این وجه از گفتار «تماشاچیان فهیم ما» حداکثر در سطح همان ورزشگاه‌ها باقی بماند و به بیرون سرریز نکند.
می‌توان خشم و نفرت خود نسبت به فاجعه مذکور را با هیجانات سطحی و قضاوت‌ها و تعمیم‌های پوچ نشان داد، که البته «تف سربالا« است؛ رفتار منزجرکنندۀ دو پلیس را به کل یک اجتماع منتسب کردن و خشونت خود را، به زبان، بر آن اجتماع تخلیه کردن، نه منطقی است و نه بزرگمنشانه. این‌که ماموران پلیس یک کشور دست به تعرض و تجاسر بزنند، البته می‌تواند نمودی از تباهی در آن کشور باشد؛ اما در دفتر تاریخ هر ملتی، کم یا بیش، صفحاتی از تباهی وجود دارد.
در مقابل، می‌توان خشم خود را به طریقی عقلایی هدایت کرد و واکنشی صحیح نسبت به پیگیری حق قربانیان این هتاکی و بی‌کفایتی دولت سعودی نشان داد. البته که دولت و عموم ملت ایران ذی‌حق در برابر این فاجعه هستند و باید واکنشی درخور نشان دهند. اما بهتر است ما ایرانیان به‌جای داوری‌ها و واکنش‌های سطحی، هنر کنیم و فضیلت نشان دهیم، حداقل، از خیر حج عمره بگذریم. در کشوری که امنیت زائر ایرانی تضمین نیست و پول زائران ایرانی دست  به دست می‌شود تا به دست داعش و داعشیان برسد، طریق عقل است که مصلحت عمومی را به ثواب فردی ترجیح دهیم.
این واقعیت که آستانۀ تحمل و رواداری در میان برخی از ما ایرانیان آنچنان تنزل یافته که در واکنش به جنایت ماموران پلیس عربستان سعودی، از مسیر عقل خارج شده و موضوع را به عصبیتی خام پیوند می‌دهند، بسیار ناخوشایند است. اما همچنان‌که چنین واکنش‌هایی سخیف و دور از عقل است، انگ «نژادپرستی» به ایرانیان بستن، که این روزها عده‌ای از سر غرض یا جهل بدان مشغولند، نیز نشان از طیره عقل و جهل مدعی است. این ادعا را چند سال پیش نیز یکی از مدرسین پرگوی دانشگاه، از سر بازیچه، بر زبان آورد. مدعیان چنین انگی، البته، نه می‌دانند «نژادپرستی» (نظامی نظری از طبقه‌بندی بیولوژیک نژادهای بشری در خدمت مقاصد سیاسی گروهی که خود را صدر این طبقه‌بندی می‌داند) چیست و نه احتمالا شناخت کافی از جامعۀ ایرانی دارند.
ایرانیان و اعراب دل خوشی از یکدیگر ندارند. این مسئله واقعی‌تر از آن است که با شعارهای شبه‌روشنفکرانه بتوان بر آن سرپوش گذاشت. به قول اهل نظری، «عرب ها از ایرانیان بدشان می آید ( البته نه همه) و ایرانیان هم از عرب ها بدشان می آید (باز نه همه)». این نفور تاریخی تنها مختص ایران و اعراب نیست. گمان نمی‌کنم که رسوبات تاریخی عداوت میان انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها یا چینی‌ها و ژاپنی‌ها، از ذهنیت و داوری‌های ایشان نسبت به یکدیگر به‌کل پاک شده باشد. نمادهای نفور و بددلی میان عرب و عجم، همچنان، زنده است. سی و چند سال پیش از این، زمانی که جمعی از ایرانیان به دنبال تحکیم پیوند اخوت اسلامی با اعراب بودند، جنایت‌کاری خود را «سردار قادسیه» خواند و فوج فوج از اعراب به فرمانِ نبرد او با «مجوسان کافر» لبیک گفتند. امروز و در زمانی که درگیری ایرانی-عربی در خاورمیانه سخت در جریان است، هنوز برخی از اعراب آرزوی تکرار «قادسیه» را به زبان می‌آورند؛ ژرفای فاصلۀ تاریخی ایرانیان و اعراب چنان است که اعراب حتی حاضرند،  همزمان که اسرائیل دست از جنایت در سرزمین‌های اشغالی بازنمی‌کشد، در مقابلۀ با ایران دست-در-دست اسرائیل باشند؛ در این عداوت تاریخی تفاوتی میان جنایتکار بعثی که دشمن اصلی خود را «مجوسان کافر» می‌دانست و تروریست‌های داعشی که ایرانیان را «رافضی» می‌خوانند، وجود ندارد. این مسئله را اگرچه می‌توان فرهنگی و تاریخی دید، اما در تحلیل نهایی مسئله‌ای سیاسی و بسیار جدی است. نفور اعراب و ایرانیان را باید جدی گرفت و بر اساس مصلحت ملی با آن برخورد کرد.
در این شرایط، نه ایدئولوژی کاسبان حقوق بشر که پروژۀ سیاسی خود را، با وارونه ساختن واقعیات، از مسیر تقبیح ایران و فرهنگ ایرانی می‌گذرانند و نه ایدئولوژی گروه‌هایی سیاسی که بقای خود در قدرت را در دامن زدن به کینه‌های مذهبی و روابط خارجی توام با تنش و انزوای ایران می‌یابند، راه به حقیقت مصلحت ملی نمی‌برند.