ماکیاوللی و بنیاد گذاری اندیشه سیاسی جدید

۹ آبان, ۱۳۹۱
ماکیاوللی و بنیاد گذاری اندیشه سیاسی جدید

جدید بود و همو راهی را هموار کرد که به سر زمین ناشناختهء اندیشهء سیاسی جدید منتهی می‏شد، سرزمینی که شالودهء استوار کاخ بلند اندیشهء سیاسی از هابز به‏ بعد بر روی آن پی افکنده شد.نیکولوماکیا وللی در مقدمهء کتاب اول گفتارها2با اشاره‏ای به سرشت نوین اندیشهء خود، آگاهانه به سختی و رنج راه نو هموار تأکید کرده و می‏گوید: «سر آن دارم راهی نو هموار سازم که بی‏هیچ تردیدی به‏ سختی در آن راه خواهم سپرد».در نامه‏ ای از ماکیا وللی به‏ پیشگاه لورنتسو دی میدیچی که در آغاز شهریار آمده است،نویسنده اعتراف می‏کند که آنچه در این‏ کتاب آورده شده«به سالیان دراز و با به سر بردن رنج و خطرهای بسیار3»آموخته شده است و اینک هدیهء شهریای‏ می‏شود که بایستی کمر همت بر نجات ایتالیا از چنگال‏ بربر هابر بندد که بوی گند آنان منخرین همهء وطن خواهان‏ ایتالیایی را می‏آزارد.4

 

ماکیا وللی در همان نامه،خطاب به لورنتسو می‏نویسد: «این بنده نیز بر سر آن است که برای نمایاندن بندگی خویش‏ چیزی به پیشگاه شهریار فراز آورد و در میان همهء دارایی خود ارجمندتر و گران بهاتر از توشهء معرفتی که دربارهء کردار مردان‏ بزرگ اندوخته،نیافته است که دستاورد آشنایی دیرینهء وی با کار روزگار و پژوهش پیوسته در آثار روزگار باستان است، و فشردهء این همه را پس از باریک اندیشی‏ها و مو شکافی‏های بسیار در دفتری گرد آورده که اکنون به‏ پیشگاه شهریار عرضه می‏دارد.5»ماکیا وللی در این سطور،به‏ ترجمهء ما،تجربهء دیرینه از امور جدید و قرائت نوشته‏های‏ قدما»6 را برجسته می‏سازد.

دو سرچشمه‏ای که نخستین اثر نامدار اندیشهء سیاسی بر مبنای آن نوشته شده است.ماکیا وللی‏ افزون بر شناختی که از مجرای تجربهء امور جدید و قرائت آثار قدما کسب کرده است در همان مقدمه به نکتهء مهم دیگری در جهت بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید اشاره می‏کند که‏ دارای اهمیت ویژه‏ای است:از نظر ماکیا وللی ممکن شدن‏ بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید و بحث در سرشت‏ شهریاران در شرایطی است که اندیشمند سیاسی از جایگاه‏ «مردم» یعنی از پایین به نظارهء شهریار می‏پردازد.«…امید است این را گستاخی نشمرند اگر که مردی ناچیز و فروپایه‏ جسارت ورزد و در باب کار و نهاد شهریاری سخن آغازد،زیرا همچنان که برای طرح‏ریزی چشم‏انداز کوه‏ها و بلندی‏ها می‏باید در پستی‏ها و جلگه‏ها جای داشت و برای نظر کردن‏ در جلگه‏ها بر بلندی کوه‏ها،برای دریافت نهاد مردم نیز می‏باید شهریار بود و برای دریافت نهاد شهریاران از مردم.7»

تا اینجا تصویری را که ماکیا وللی از اقدام بیسابقهء خود در جهت بنیادگذاری اندیشهء سیاسی جدید ارائه می‏کند به‏ اشاره و با تکیه بر مقدمهء رسالهء شهریار آوردیم.اینک برای‏ درک معنای فقراتی که آورده شد بایستی آن فقرات را با توجه‏ به مضمون رسالهء ماکیا وللی در نظری گذرا مورد تفسیر قرار دهیم.ماکیا وللی در اشاره‏ای به نخستین سرچشمهء اندیشهء خود به قرائت نوشته‏های قدما اشاره می‏کند و این امر در نخستین نگاه با قصد او در جهت بنیادگذاری اندیشهء سیاسی‏ جدید سازگار به نظر نمی‏آید.این ناسازگاری میان قدیم‏ و جدید و تأکید ماکیا وللی بر قدیم را چگونه باید فهمید؟نه تنها بیشترین اشارات رسالهء شهریار به تاریخ گذشته مربوط می‏شود بلکه مفصل‏ترین و جالب‏ترین نوشتهء ماکیا وللی‏ همچنان که از عنوان آن،گفتار دربارهء نخستین دهگانهء تیتوس لیویوس بر می‏آید تأملاتی در باب نخستین ده کتاب‏ تاریخ تیتوس لیویوس است که به طور عمده به بنیادگذاری رم‏ مربوط می‏شود نخستین پاسخ برای حل این ناسازگاری را می‏توان از دیدگاه انسان شناسی ماکیا وللی پیش کشید. ماکیا وللی انگیزه و عامل رویدادهای جهان را خواستها و شورهای انسانی می‏داند و از آنجایی که خواستها و شورهای‏ انسان در گذر زمان دستخوش دگرگونی نیست رویدادهای‏ زندگی انسان همواره یگانه‏اند.اما نظر ماکیا وللی در مطالعهءتاریخ و بازگشت به مأثورات،چنانکه از ظاهر گفتار او بر می‏آید،«تقلید»از رویدادهای گذشته نیست بلکه او می‏کوشد تا به تصریح خود در مقدمهء کتاب اول گفتارها با مقایسه و سنجش میان«رویدادهای قدیم و جدید»درک‏ معنای تاریخ و رویدادهای آن را امکان پذیر سازد.

 ماکیا وللی به تکرار از«تقلید»فرزانگان و بینادگذاران‏ قدیم سخن می‏گوید و شهریارانی همچون موسای عبرانی، کورش پارسی،رومولوس رمی و تسئوس آتنی را که هر یک‏ دولتی نوبنیاد ایجاد کردند نمونهء هر شهریاری می‏داند که‏ آهنگ بنیادگذاری کرده باشد.ماکیا وللی در رسالهء شهریار ضمن تأکید بر تقلید از بنیادگذاران،پرتوی نیز بر درک ویژهء خود از«تقلید»می‏ افکند:

«خردمند آن کسی است که به راه‏ بزرگان رود و شیوهء مردان بزرگ را پی گیرد تا اگر به بزرگی‏ نیزد نرسد همتش را بزرگ شمرند و یا همچون کماندار چیره‏ دستی باشد که برد کمان خویش را می‏شناسد و آنگاه که آماج‏ دور باشد هنگام نشانه رفتن تیر را بلندتر پرتاب کند اما نه‏ برای پرتاب به بلندی بل برای آنکه بر آماج نشیند.9به‏ مناسبتهای دیگری نیز ماکیا وللی«تقلید»بزرگان و سرمشق‏ گرفتن از اعمال آنان را به شهریار نوخاسته پیشنهاد می‏کند: «شهریار برای پرورش ذهن خویش می‏باید تاریخ بخواند و کردار مردان بزرگ را بپژوهد تا ببیند به هنگام جنگ چه‏ می‏کرده‏اند و دلیل شکست‏ها و پیروزی‏هایشان چه بوده است تا از آن یک بپرهیزد و از این یک سرمشق گیرد،و بالاتر از همه، چنان کند که مردان نامدار پیشین می‏کرده‏اند یعنی یکی از مردان ستوده و نامدار پیشین را سرمشق قرار دهد و از کردار و رفتاری وی پیروی کند10».

 می‏توان این دو فقره را در کنار یکدیگر قرار داده و با هم‏ سنجید.آنچه بر مبنای چنین سنجشی می‏توان گفت این است‏ که«تقلید»از بزرگان در نظر ماکیا وللی به معنای تکرار صرف‏ اعمال آنان نیست بلکه:از آنجایی که ماکیا وللی‏ جز از شهریاران بنیادگذار به عنوان نمونه و سرمشق‏ یاد نمی‏کند،«تقلید»بایستی به معنای«تأسیس» و بنیادگذاری فهمیده شود.ماکیا وللی به شهریاران بنیادگذار نظر دارد و نه به مقلدان بی‏ارج و مقام،و در واقع،تقلید از اعمال مردان بزرگ را تقلید از تأسیس آنان می‏داند و نه‏ صرف بازگشت به گذشته و تکرار رویدادهای آن که از نظر ماکیا وللی ثمری جز شکست محتوم نمی‏تواند داشته باشد.به‏ همین دلیل است که ماکیا وللی می‏نویسد:«…به گمان من، کامیاب آن کس است که کردار وی همساز با روح زمانه باشد و آن کس که کردارش جز این باشد کامیاب نخواهد شد.11»

 

از نظر وی دورهء سیاست آرمانی‏ برای همیشه با آغاز دوران جدید به سر آمده است

همچنان که«تقلید» شهریار نوخاسته از بنیادگذاران‏ بزرگ اقتدای به تأسیس آنان است قرائت نوشته‏ه ای‏ قدما توسط ماکیا وللی نیز به معنای تقلید و تکرار سخنان آنان‏ نیست بلکه درک معنای تاریخ و تأمل در رویدادهای آن توسط تاریخ‏نگاران بزرگ مانند تیتوس لیویوس که ماکیا وللی به‏ شرح اثر وی می‏پردازد به قصد سنجش با رویدادهای دورانی‏ انجام می‏شود که ماکیا وللی نخستین اندیشمند و بینادگذار اندیشهء سیاسی آن است.ماکیا وللی با تأکید بر اصالت‏ و استقلال دوران جدید که در زمان او آغاز می‏شود بازگشت‏ به گذشته و تکرار رویدادهای آن را ناممکن می‏داند و همو با درک الزامات دوران جدید و روح زمانه،راهی نو فرا راه‏ اندیشهء سیاسی می‏گشاید که اندیشهء تجدد و تجدید اندیشهء سیاسی است.بخش بزرگی از تاریخ ننگ دراز آهنگ‏ نیکولوماکیا وللی را بر مبنای چنین توجهی به تجدد بایستی‏ توضیح داد.

 

اما معنای تجدد چیست و اندیشهء سیاسی جدید که به‏ توسط ماکیا وللی بنیادگذاری شد چه ویژگیهایی دارد؟در اینجا نمی‏توان بحثی مفصل در این زمینه باز کرد اما اشاره‏ای‏ به برخی فقرات مهم رسالهء شهریار می‏تواند پرتوی‏ بر سمت‏گیری اندیشهء سیاسی جدید بیفکند.در فصل پانزدهم‏ رسالهء شهریار ماکیا وللی می‏نویسد:«مرا سر آن است که‏ سخنی سودمند از بهر آن کس که گوش شنوا دارد،پیش‏ کشم و بر آنم که به جای خیالپردازی می‏باید به واقعیت روی‏ کرد.بسیاری کسان در باب جمهوری‏ها و پادشاهی‏هایی خیالپردازی کرده‏اند که هرگز در کار نبوده‏اند.شکاف میان زندگی واقعی و زندگی آرمانی چنان‏ است که هر گاه کسی واقعیت را به آرمان بفروشد به جای‏ پایستن،راه نابودی خویش را در پیش می‏گیرد.هر که‏بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد در میان این همه‏ ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت.از این رو شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد می‏باید شیوه‏های ناپرهیزکاری را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد به کار بندد.12»

در این عبارت ماکیا وللی به یکی از مهمترین مباحث‏ اندیشهء سیاسی جدید در نهایت اجمال اشاره کرده است: دوران بحث در سیاست آرمانی و فضیلت و سعادت مدنی که‏ ماکیا وللی از آن به«خیالپردازی»تعبیر می‏کند به سر آمده‏ است.14

از افلاطون و ارسطو تا مفسران مسیحی آنان،بحث‏ سیاسی به استقرار مدینهء فاضله و هدایت انسان به فضیلت و سعادت توجه دارد.اما ماکیا وللی که نه به مدینه‏های فاضله‏ اعتقاد دارد و نه«عصر زرینی»را در آغاز و انجام آفرینش‏ می‏تواند تصور کند موضوع بحث سیاسی را -teffeatirev elaut قرار می‏دهد،اصطلاحی که در شرایط کنونی به زبان ما قابل ترجمه نیست زیرا که این اصطلاح بیشتر از آن که به‏ «واقعیت»توجه داشته باشد به حقیقت رابطهء نیروهای سیاسی‏ مربوط می‏شود که به طور موثری در جامعه وجود دارد،و این‏ حقیقت بالفعل به ضرورت،«واقعیت»سیاسی موجود نیست.

عدم توجه به این نکتهء ظریف که به دیالکتیک ظاهر و باطن در نزد ماکیا وللی و دیالکتیک واقعیت سیاسی و حقیقت رابطهء نیروهای سیاسی مربوط می‏شود و ناشی از خلط میان‏ واقع بینی سیاس kitiloplaeR ,) emsilaeR (است بیشتر اوقات باعث شده است که مفسران در تعیین سرشت اندیشهء سیاسی ماکیا وللی دچار اشتباه شوند.اندیشهء سیاسی‏ ماکیا وللی kitiloplaeR نیست بلکه واقع بینی سیاسی به‏ معنای تحلیل حقیقت رابطهء نیروهای سیاسی است.15در واقع‏ معنای سخن ماکیا وللی جز از مجرای تحول بعدی اندیشهء سیاسی جدید قابل درک نیست.مفسر بزرگ ماکیا وللی‏ در آغاز سدهء نوزدهم،هگل،با تکیه بر سخن ماکیا وللی بحث‏ سیاسی را بحث در tiekhcilkriW سیاسی دانست که به همان‏ اندازهء اصطلاح بالا غیر قابل ترجمه است و به هر حال قابل‏ اشتباه با tatilaeR که واقعیت است نیست.16

 

هر جا سپاه نیکو در کار باشد قانون نیکو نیز از پی خواهد آمد،.

آنچه با توجه به این وجه از اندیشهء سیاسی ماکیا وللی‏ می‏توان گفت این است که از نظر وی دورهء سیاست آرمانی‏ برای همیشه با آغاز دوران جدید به سر آمده است. توهم این‏ که انسان دارای سرشتی قدسی است و بنابراین با طرح‏ سیاستی آرمانی امکان اصلاح امور بشری وجود دارد در عالم‏ نظر،خیالی بیش نیست در حالی که در واقعیت،تعبیر آن‏ خواب آشفته می‏تواند فاجعه‏ای در ابعاد جامعهء بزرگ بشری‏ به دنبال داشته باشد.از نظر ماکیا وللی قلمرو سیاست به‏ هر حال،هرگز،قلمرو فضیلت و سعادت نبوده است و این نکته‏ جالب توجه است که هر بنیادگذاری به دنبال قتلی ممکن شده‏ است.بنیان شهر و مدینه بر مسلخی استوار است که برادری‏ خون برادر خود را ریخته است:بنیادگذاری رم به دست‏ رومولوس انجام گرفت که با شیر گرگ بالیده و دست به خون‏ برادر همزادش رموس آلوده بود.«در باب آدمیان،بر روی هم، می‏توان گفت که آفریدگانی هستند ناسپاس و زبان باز و فریبکار و ترسو و سودجو و تا زمانی سرسپردهء شمایند که‏ سودی از شما به ایشان رسد،و آنگاه که خطری در میان‏ نباشد….به زبان آماده‏ اند جان و مال و فرزند خود را فدای‏ شما کنند،اما روزی که خطری در میان باشد از شما روی بر می‏تابند.شهریاری را که تنها به نویدهای ایشان دل خوش‏ کرده و اندیشه‏ای در کار خویش نکرده باشد،سرنوشتی جز نابودی نیست.زیرا دوستیی که بنیادش بر زر باشد نه بر بزرگواری و والایی روح،برای آن بهائی پرداخت می‏شود اما بدان پشتگرم نمی‏توان بود.آدمیان از آزردن کسی که‏ بخواهد در دل ایشان جایی داشته باشد باکی ندارند،اما از آزردن کسی که از وی هراسی به دل داشته باشند پروا می‏کنند،زیرا که پستی نهاد مردم سبب می‏شود پیوند مهر را هر زمان که به سودشان باشد بگسلند،اما هراس از کیفر آن‏ چیزی است که همیشه ترس را پایدار نگاه می‏دارد.»17مهمترین نتیجه‏ای را که ماکیا وللی از این ملاحظات می‏گیرد این است که میان جزیرهء ثبات و آرامش اخلاق و اقیانوس‏ پر آشوب سیاست نسبتی وجود ندارد،یا بهتر بگوییم سیاست، اگر چه با اخلاق نسبتی ندارد اما اخلاق ویژهء خود را دارد. اخلاقی که ناشی از رابطهء نیروهای سیاسی و منبعث از سرشت‏ دوران جدید است.رسالهء شهریار بر خلاف بسیاری از نوشته‏های سیاسی دوران قدم با کوتاه‏ترین فصل رساله،آغاز می‏شود که از بسیاری جهات بدعتی در تاریخ اندیشهء سیاسی‏ است.

 

ماکیا وللی رسالهء شهریار را بی‏هیچ دیباچه‏ای با بحث‏ قدرت سیاسی و شیوهء اکتساب آن آغاز می‏کند:«پادشاهی‏ ها بر چند گونه‏ اند و شیوه ‏های فرا چنگ آوردنشان.»18این‏ بدعت،بیشتر از آن که بظاهر رسالهء شهریار ماکیا وللی‏ مربوط باشد با ساختار درونی آن ارتباط دارد در فصل‏ دوازدهم به اوج خود می‏رسد که ماکیا وللی نظام معمول‏ رساله‏های سیاسی،دربارهء نسبت میان جنگ افزار و قانون را به هم زده و دامن بحث در قانون را رها می‏سازد.ماکیا وللی‏ می‏نویسد:«پایه‏ های اصلی هر دولتی،خواه نو بنیاد یا کهن یا آمیخته،قانون نیکو و سپاه نیکو است و از آنجا که بی‏ چنین سپاهی چنان قانونی‏ نیز نمی ‏توان داشت و هر جا سپاه نیکو در کار باشد قانون نیکو نیز از پی خواهد آمد،جستار قانون را رها کرده و به سپاه‏ خواهم پرداخت.»19

بدین ترتیب الگوی تحلیل قدرت در اندیشهء سیاسی‏ جدید نه اخلاق که جنگ است و بدیهی است که تحلیل رابطهء (به تصویر صفحه مراجعه شود) نیکولو ماکیا وللی

نیروهای متخاصم ارتباطی به تحلیل روابط و مناسبات انسانی‏ بر مبنای اخلاق و فضیلت و سعادت ندارد.با چنین استنباطی‏ از قدرت سیاسی،ماکیا وللی نه تنها رابطهء سنتی میان اخلاق و سیاست را به هم می‏زد بلکه در نهایت،اخلاق واقعی را ناشی از روابط و مناسبات سیاسی می‏داند و نه بر عکس.

اخلاق،که در نظر ماکیا وللی بر شالودهء نااستوار توهم‏ فضیلت و سعادت برآمده است،هرگز در قلمرو سیاست‏ کارساز نبوده است و درست به همین دلیل است که شهریاری‏ که به زور تکیه نکند همواره ناکام می‏ماند.ماکیا وللی با بازگشتن به تجربهء گذشته به تعمیم درسی می‏پردازد که تاریخ‏ شهریاران همهء اعصار آموخته است:«از این رو است که از همهء پیامبران سلحشور پیروز بوده‏اند و پیامبران بی‏سلاح ناکام‏ مانده‏اند.»20از دیدگاه اندیشهء سیاسی جدید،آزادی نوین، جای فضیلت و سعادت اندیشهء قدیم را گرفته است و این آزادی‏ جز در سایهء جنگ افزار به دست نمی‏آید:«رم و اسپارت،قرنها مسلح و آزاد بودند.سوئیسی‏ها بخوبی مسلح‏اند و یکسره‏ آازد.حال آنکه کارتاژیان،پس از نخستین جنگ با رم، لگد کوب مزدوران خود شدند،اگر چه فرماندهی به دست‏ شهروندان ایشان بود.»21

با تکیه بر چنین ملاحظاتی است که ماکیا وللی یکسره و بنیاد با اندیشهء سیاسی قدیم و آرمانخواهی آن قطع رابطه‏ کرده و اندیشهء سیاسی را از بحث در فضیلت و سعادت به‏ تحلیل رابطهء نیروها سوق می‏دهد.اندیشهء سیاسی جدید بر خلاف اندیشهء سیاسی قدیم که به فضیلت و سعادت یک قوم‏ به مثابهء یک امت توجه دارد به تحلیل تنش بنیادین جامعه‏ای‏ می‏پردازد که به گروههای متخاصم تقسیم شده است.بدین‏ ترتیب تحلیل تجریهء امت واحد به گروههای متخاصم و آرایش نیروهای آنها در میدانی که قدرت سیاسی در مرکز آن قرار دارد راه را بر توضیح بسیاری از مشکلات تاریخ اندیشهء سیاسی هموار می‏کند.یگانه توضیحی که از تنش بنیادین و زوال‏ناپذیر جامعهء انسانی می‏توان ارائه کرد تأکید بر زوال‏ناپذیری«دو خواستهء گوناگون»سالاران و مردم است و هر تحلیل سیاسی در نهایت جز تحلیل رابطهء میان این دو گروه‏ نیست.«همه جا مردم در پی آنند که از سروری و زورگویی‏ سالاران رها شوند و سالاران در پی سروری بر مردم و زورگویی به آنان‏اند.»22

اندیشهء سیاسی جدید با تحلیل رابطهء میان گروه ها، «سالاران و مردم»و رأس هرم قدرت سیاسی«شهریار»و تنشی آغاز می ‏شود که نیروی محرکهء آن،خواست ها و آزهای‏ گوناگون آنان است.بدین ترتیب،اندیشهء سیاسی جدید از دیدگاه یگانهء فضیلت و سعادت به تحلیل امر سیاسی‏ نمی‏پردازد بلکه از دیدگاههای گوناگون مردم،سالاران و شهریار به میدان پیکار سیاسی نظر کرده و استراتژی و تاکتیک هر یک از آنها را باز می‏کند.بر مبنای چنین‏ استنباطی از سیاست می‏توان گفت که با ماکیا وللی تحلیل‏ سیاسی در گسست با اخلاق و در پیوند با جنگ و تحلیل‏ استراتژیک آن تدوین می‏شود.ماکیا وللی نزدیک به سه سده‏ پیش از سردار و نظریه‏ پرداز آلمانی،کلاوزویتس،و رأی وی‏ دربارهء جنگ به مثابهء ادامهء سیاست،سیاست را مرحله‏ای از جنگ می‏داند و بنابراین در رسالهء شهریار،بیشتر از آنکه به‏ بحث در قانون بپردازد تحلیل جنگ افزارها و پیروزی پیامبران‏ مسلح را در کانون بحث خود قرار می‏دهد.در یکی از مهمترین فقرات شهریار،ماکیا وللی تصویری از این تنش‏ بنیادین جامعهء سیاسی و رابطهء نیروهای آن به دست می ‏دهد که بسیار جالب توجه است و ما علی رغم طولانی بودن،تمامی‏ آن را نقل می‏کنیم تا پیچیدگی تحلیل ماکیا وللی را نشان داده‏ باشیم.در این فقره بویژه تلاقی استراتژی‏ها و ترکیب‏ دیدگاهها دارای اهمیت فراوانی است. «مردم و سالاران،هر یک که فرصت یابند،شهریاری‏یی از آن خویش بنا می‏کنند. سالاران هر گاه ببینند با مردم بر نمی‏آیند یکی را از میان خود برمی‏کشند و به شهریاری می‏رسانند تا در پناه قدرت او به‏ خواسته‏ های خود برسند.مردم نیز هر گاه ببینند که با سالاران برنمی‏آیند،یکی را از میان خود برمی‏کشند و به‏ شهریاری می‏رسانند تا در سایهء او بیاسایند.

نگاهداشت‏ شهریاری برای آن کسی که به یاری سالاران به شهریاری رسد دشوارتر است تا آن کس که به یاری مردم به شهریاری‏ می‏رسد.آن که به یاری سالاران به شهریاری رسد،خویشتن‏ را در حلقهء کسانی می‏یابد که خود را همتایان وی می‏شمارند، و از این رو نمی‏تواند به دلخواه ایشان را فرمان دهد و سامان‏ بخشد.اما آن که به یاری مردم به شهریاری رسد خود را بی‏همتا می‏بیند و کسی نیست یا کمتر کسی هست که از وی‏ فرمان نبرد.افزون بر این،سالاران را بی‏آزار رساندن به‏ دیگران و زورگویی به ایشان،خرسند نمی‏توان کرد.اما مردم‏ را می‏توان،زیرا خواسته‏های مردم نجیبانه‏تر است از سالاران، از آن رو که سالاران در پی زورگویی‏اند،حال آن که مردم جز این چیزی نمی‏خواهند که زور نشنوند.و نیز باید افزود که‏ شهریار در میان مردمی که به وی کینه‏ور باشند آسوده‏ نمی‏تواند زیست،زیرا مردم بسیارند،ولی از دشمنی سالاران‏ اندیشه نمی‏توان کرد که اندک شمارند.شهریاری که دشمنی‏ مردم را برانگیخته باشد بدترین چیزی که از ایشان چشم‏ می‏تواند داشت آن است که مردم او را تنها گذارند.اما اگر سالاران دشمن شوند نه تنها وی را تنها خواهند نهاد که سر به نافرمانی برخواهند داشت.سالاران دوراندیش‏ترند و زیرکتر و به هنگام برای نجات خود به پا می‏خیزند و همیشه به‏ هواداری کسی برمی‏خیزند که بخت بیشتری برای برد داشته‏ باشد.و نیز،شهریار ناگزیر است همیشه با همین مردم‏ سر کند،اما سالاران را می‏توان از سر باز کرد زیرا هر روز می‏توان ایشان را افزود و کاست و به دلخواه برکشید یا فرو کشید.»23

در اینجا بایستی با استفاده از توضیحی که دربارهءگوناگونی دیدگاه و استراتژی مردم،سالاران و شهریار،در میدان پیکار سیاسی ارائه کردیم این مطلب را به اشاره بگوئیم‏ که رسالهء شهریار،خلاصه‏ای از اثر مفصل‏تر ماکیا وللی، گفتارها نیست‏24بلکه شهریار،رساله‏ای در آیین شهریاری‏ است و بنابراین از دیدگاه شهریار و رأس هرم قدرت در رابطهء نیروهای سیاسی نظر می‏کند.اما کتاب گفتارها هدفی‏ یکسره متفاوت را دنبال می‏کند:ماکیا وللی با ایجاد جا به‏ جایی در جایگاه نخستین خود در گفتارها،از دیدگاه مردم‏ و استراتژی آنان در رابطهء نیروها نظر می‏کند و به دلیل همین‏ جا به جایی و دیدگاه متفاوت است که شهریار و گفتارها نوشته‏هایی متفاوت‏ اند،نوشتهء اخیر بر خلاف شهریار،بیانیهء جمهوری خواهی و توضیح استراتژی آن است و ماکیا وللی در فصل دوم شهریار به این موضوع اشاره کرده است:«اکنون‏ در باب جمهوری ‏ها سخنی نخواهم گفت زیرا در جای دیگری‏ به شرح،از آنها سخن گفته‏ام و اینجا تنها به پادشاهی خواهم‏ پرداخت و همان گونه که گذشت دربارهء چگونگی فرمانروائی‏ بر آنها و پاسداری از آنها سخن خواهم راند.»25

اشارات اجمالی بالا به برخی از وجوه اندیشهء سیاسی‏ ماکیا وللی نشان می‏دهد که به چه دلیلی در بیش از چهار سده‏ای که از مرگ ماکیا وللی می‏گذرد ننگ او بر نامش‏ چربیده است.اندیشهء سیاسی ماکیا وللی با تکیه بر سرشت‏ دوران جدید به تدوین اندیشهء تجدد پرداخته است و طبیعی‏ است که چنین اندیشه‏ای سودازدگان سیاست آرمانی را خوش‏ نمی‏آمده است.اما اندیشمندان بزرگ سیاسی هر یک در بسط کاخ بلند اندیشهء سیاسی جدید در راهی گام نهادند که‏ در زیر گامهای استوار ماکیا وللی هموار شده بود.روسو، اسپینوزا،فیشته و هگل از نام پرآوازهء ماکیا وللی و اندیشهء ژرف‏ او با احترام فراوان یاد کرده ‏اند.تجلیل نظریهء پردازان بزرگ‏ دموکراسی نوین،روسو و اسپینوزا،از ماکیا وللی نشان از همسویی اندیشه‏های آنان دارد.

خشونت تحلیل سیاسی ماکیا وللی و تدابیر وی ریشه در ژرفای تباهی میهن و زمانهء او دارد و همچنان که هگل به اشاره‏ گفته است:«عضو مبتلای به سیاه زخم را با گلاب نمی ‏شویند، قطع می‏کنند.»،«در شرایطی که زهر و قتل به جنگ افزارهای‏ رایج گشته‏اند،درمانهای ملایم کارگر نمی‏افتد.پس از گذشت‏ زمان تباهی،زندگی جز با تکیه بر رفتاری همراه با زور و خشونت سامان دوباره نمی‏یابد.»26

 

یادداشتها:

 

1. medibI

 

2. levaihcaM , setelpmoCservueO , eilbatenoitidE uocniraB.EraPeetonnate , dramillaG , siraP 2591 .P 773.

 

3.نیکولوماکیا وللی،شهریار ترجمهء داریوش آشوری،کتاب پرواز، تهران 1366 ص،27.

 

4.همان اثر،ص 119

 

5.همان اثر،ص 27.

 

6. illevaihcaMolocciN , epicnirplI , ybdetide druBruhtrA.L , sserPnodneralc ,. drofxO 8691

 

.P 171

 

متن ایتالیائی شهریار مطابق چاپ اول همراه با توضیحات‏ به زبان انگلیسی.

 

7.شهریار،ص 28

 

8. levaihcaM , .P.setelpmoCservueO 873

 

9.شهریار،ص 44

 

10.همان اثر،ص 78

 

11. همان اثر،ص 113.«شهریارانی هستند که امروز ایشان را در اوج کامروائی می‏بینید و فردا به خاک سیاه نشسته‏اند بی‏آنکه در خوی و منش ایشان هیچ دگرگونی پدید آمده باشد. به گمانم نخستین علت همان است که پیش از این به شرح‏ باز گفتیم،یعنی،شهریاری که بنای کار خویش را یکسره بر بخت‏ نهد،روزی که بخت از وی روی بگرداند کارش زیر و زبر می‏شود و نیز به گمان من،کامیاب آن کس است که کردار وی‏ همساز با روح زمانه باشد و آن کس که کردارش جز این باشد کامیاب نخواهد شد.زیرا مردمان برای دستیابی به هدف‏خویش،یعنی عظمت و ثروت،شیوه‏های گوناگون در پیش‏ می‏گیرند.یکی با پروا پیش می‏رود و دیگری بی‏پروا…این‏ها همه پیامدهای طبع زمانه و سازگاری یا ناسازگاری روش‏ها با آنست و از دوتن که به یک روش کار می‏کنند،یکی به هدف‏ می‏رسد و دیگری نمی‏رسد.زیر و زبر شدن کار مردم نیز از اینجاست…»

 

12.همان اثر:صص 9-78.

 

31. .pepicnirplI 382

 

14.در این باره نمی‏توان به تفصیل بحث کرد اما برای روشن شدن‏ مطلب فقره‏ای از لویاتان هابز را می‏آوریم که به تصریح به این‏ موضوع اشاره کرده است.

 

«از این حیث(یعنی تأمین امنیت در زندگی اجتماعی)باید توجه داشت که سعادت این زندگی( yticileF )در آسایشی نیست که‏ شالودهء آن ارضای روح آدمی بوده باشد.در واقعیت به گونه‏ای که در کتابهای فیلسوفان قدیم اخلاق از آن سخن گفته است نه‏ sumitlusiniF (غایت قصوی)وجود دارد و نه munobmummuS آن کس که خواستهایش( erised )به پایان رسیده باشد دیگر توان‏ زندگی نخواهد داشت همچون آن کسی که احساس‏ها و خیالاتش از حرکت باز ایستاده باشد.خوشبختی yticileF فراتر رفتن پیوستهء خواست از چیزی به چیزی دیگر است و به دست آوردن چیز نخست، تنها،راه را برای به دست آوردن دومین هموار می‏سازد.

 

دلیل این امر آن است که موضوع خواست بشری نه بهره‏مند شدن یک باره و در یک زمان بلکه هموار کردن راه خواستهای آینده‏ برای همیشه است.

 

sebboH.ehT ‘ nosrehpcaM.B.Cyb.denahtaiveL ‘ xeselddiMskooBniugneP 4891. .P 061.

 

ملاحظه می‏شود که چگونه هابز با نفی خیر اعلی و غایت قصوی، سعادت اندیشهء سیاسی قدیم را نفی و خوشبختی را به مثابهء موضوع‏ بحث اندیشهء سیاسی جدید طرح می‏کند.ترجمهء yticileF به سعادت‏ و خوشبختی از سوی ما عمدی است.

 

15.داریوش آشوری در مقدمهء شهریار می‏گوید:«آلمای‏ها از وی…در زمینهء سیاست خارجی،اصل«سیاست واقع بینانه»را آموختند(ص 230)لازم به تذکر است که«سیاست واقع بینانه» در برابر kitiloplaeR درست نیست که بیشتر سیاست‏ ابن الوقتی است.اما به هر حال اصطلاح آلمانی kitiloplaeR دارای معنای ویژه‏ای در متنهای سیاسی است که با واقع بینی‏ سیاسی emsilaeR نبایستی اشتباه شود.

 

16.در این باره مراجعه شود به توضیحات هگل در مقدمهء اصول‏ فلسفه حق.

 

legeH , .sthceRsedeihposolihPredneinildnurG retsiemffoH.YnoVnebegegsuareh , renieMxileF galreV , grubmaH 5591 .S 31 .gs

 

یادآور می‏شویم که در ترجمه‏های جدید فرانسوی آثار هگل در برابر tiekhcilkriW اصطلاح evitceffeetilaer آورده شده که با اصطلاح elautteffeatireV ماکیا وللی قابل مقایسه است.

 

17.شهریار،صص 4-83

 

18.همان اثر،ص 29

 

19.همان اثر،ص 67 و ر ک: epicnirplI , .P 352

 

20.همان اثر،ص 46

 

21.همان اثر،ص 69

 

22.همان اثر،ص 59

 

23.همان اثر،ص 60

 

24.داریوش آشوری می‏نویسد:«باید یادآور شد که کتاب اصلی‏ [ماکیا وللی‏]گفتارها است و شهریار برکشیده و فشرده‏ای است‏ از دیده‏های اصلی آن کتاب.»ص 150.او همین طور در ص 19 شهریار را حاشیه‏ای بر گفتارها می‏داند(!؟)و سخنانی از یک‏ پژوهندهء انگلیسی را نقل می‏کند که نسبت میان گفتارها و شهریار را با نسبت میان سرمایه و مانیفست حزب کمونیست‏ مقایسه می‏کند.به نظر ما این مقایسه یکسره باطل و بی‏معناست‏ و نویسندهء انگلیسی نه نسبت میان دو اثر مارکس را به درستی‏ فهمیده است و نه جایگاه دو اثر ماکیا وللی را.

 

25.همان اثر،صص 30-29.

 

62. netfirhcSehcsitiloPlegeH , noVnebegegsuareH ztilrrl.G , galreVeimedakA , nilreB 0791 .S 88

 

باید یادآوری کنیم که علی رغم گفتهء داریوش آشوری.فیشته«در فصلی از کتاب نامدار خطاب به ملت آلمان به تحلیل ماکیا وللی» نپرداخته است(ص 23)فیشته رسالهء کوچکی در باب ماکیا وللی دارد با مشخصات زیر که ربطی به کتاب خطاب….ندارد:

 

etheiF , nelletSdnurelletstfirheSslaillevaihcaMrebU nnoBekreWenessaleghcaNninetfirhcSneniessua 4381 III.dB , .S 304 gs

 

چنانکه از عنوان رساله برمی‏آید فیشته گزیده‏ای از آثار ماکیا وللی‏ را فراهم آورده و مقدمه‏ای بر آن افزوده است.

 

*در ضمن یادآور می‏شویم که کتاب شهریار پیش از این توسط شادروان محمود محمود نیز به فارسی برگردانده شده بود.