متغییرهای تعلقات هویتی

۱ خرداد, ۱۳۹۱
متغییرهای تعلقات هویتی

 رفتار او که با توجه به آنها می‌توان او را متعلق به یک گروه دانست. اما همه این منش‌ها در یک فرد جمع نیست و نیز هیچ‌گاه در دو شخص نمی‌توان منش‌های کاملاً یکسانی پیدا کرد. مجموعه هویت افراد، هویت گروهی را تشکیل می‌دهد که از آن احساس وابستگی فرد به قوم یا گروه به وجود می‌آید.

اما احساس وابستگی، حتی وابستگی‌های موروثی و هزار ساله، ممکن است تحت تأثیر عوامل متعدد، تغییر یابد، تقویت و یا تضعیف شود. برای روشن شدن موضوع، با استفاده از کتاب امین مألوف که در پیش به آن اشاره کردیم، نمونه‌ای از این تغییر و یا تضعیف احساس وابستگی را می‌خوانیم:

«با توجه به حوادثی که در یوگسلاوی گذشته و می‌گذرد مردِ صربی‌الاصل، مسلمان و زن بوسنیایی مسلمانی را تصور کنیم که در بیست سال پیش از این (پیش از جنگ‌های داخلی) با هم ازدواج کرده‌اند و در بوسنی زندگی می‌کنند. بدیهی است که هر دوی آنان نمی‌توانند، همان ادراکی را از مذهب و میهن داشته باشند که یک زوج صربی غیرمسلمان و یا زوجی مسلمان دارند. اما هر یک از آنان احساس وابستگی به ملت صرب و دین اسلام را، آن‌ طور که از نیاکانش به او ارث رسیده است، دارد. ولی با این حال احساس آنان پس از ازدواج همان احساس پدرانشان نیست.

اینک مردِ صربی را در سال ١٩٨٠ میلادی تصور کنیم که در پاسخ به پرسش اهل کجایی؟ مغرورانه خود را اهل یوگسلاوی معرفی می‌کند و اگر دقیق‌تر از او بپرسیم احتمالاً ممکن است بگوید که در جمهوری فدرال بوسنی و هرزه‌گوین سکونت دارد و یا اینکه از خانواده‌ای مسلمان است. دوازده سال بعد، در سال ١٩٩٢، به هنگام جنگ‌های داخلی در یوگسلاوی، همین شخص در برابر پرسش بالا، خواهد گفت که مسلمانم؛ و ممکن است اضافه کند که اهل بوسنی است و تمایلی هم ندارد که به او گفته شود که پیش از آن خود را یوگسلاوی می‌نامیده است. این شخص در امروز پس از استقلال بوسنی می‌گوید مسلمان هستم، احتمالاً به مسجد نیز می‌رود، و می‌گوید که کشورش اروپایی است و او امیدوار است که به اتحادیه اروپا بپیوندد. بیست سال بعد معلوم نیست که خود را چگونه معرفی خواهد کرد: اروپایی؟ مسلمان؟ اهل بوسنی؟ یا مثلاً اهل بالکان، همه عواملی را که نام بردیم جزئی از هویت او هستند: او مسلمان‌زاده است؛ از لحاظ زبانی به گروه زبان اسلاوهای جنوبی، که مدتی با او در یک کشور بودند وابسته است؛ در سرزمینی زندگی می‌کند که گاهی به عثمانی و گاهی به اتریشی تعلق داشته است. اما همانطور که مشاهده می‌شود هویت کلیتی نامتغیر نیست و ابراز هر قسمتی از هویت بستگی به زمان و مکان و حوادث دارد.

مرد صرب تباری که ما فرض کردیم در دوران‌های مختلف زندگی خود، افسانه‌های فراوانی شنیده و عنوان‌های متفاوتی به خود دیده است از قبیل اینکه پرولتر و یا یوگسلاو است (در یوگسلاوی پیشین) و یا اینکه در کشور بوسنی مستقل به او تلقین می‌کنند فقط مسلمان است و ارتباط بیشتری با اهالی کابل دارد تا با اهالی تریِست[1] و غیره. ولی او در هر دوره‌ای به یک یا چند تا از وابستگی‌های گروهی‌اش می‌بالد و شاید بشود گفت که بقیه را لاپوشانی می‌کند. مثال بالا نشان می‌دهد که در هر زمانی عوامل معرفی کننده هویت تغییر می‌کنند و رفتار افراد نیز با این تغییر متفاوت می‌شود.

گاهی هویت گروهی قومی، گرته‌برداری معکوس و یا منفی از «دیگری» است که رقیب یا دشمن نامیده می‌شود. مانند عرب در برابر عجم، بربرها در برابر یونانیان و یا ایران در برابر انیران. هویت فلسطینی‌ها در برخورد و تنش با اسرائیل و نپذیرفتن آنان از سوی کشورهای به اصطلاح «برادر» عرب تولدی تازه یافت؛ به همین دلیل است که فلسطینی‌های مقیم اسرائیل از اصطلاح «اعراب اسرائیلی» متنفرندو خود را «اقلیت فلسطینی» می‌نامند که در اسراییل اقامت دارند.

ایرلندی کاتولیک خود را در درجه اول به دلایل مذهبی از انگلیسی متفاوت می‌داند و در برابر رژیم سلطنتی آنان، خود را جمهوری‌خواه معرفی می‌کند. او انگلیسی را به شیوه و لهجه خود صحبت می‌کند و ایرلندی کاتولیک را که با لهجه آکسفوردی صحبت می‌کند از دین برگشته می‌پندارد.[2]»

در هر دوره‌ای می‌توان افراد یا اقوامی را مشاهده کرد که یکی از وابستگی‌هایِ خود را بزرگتر از دیگر وابستگی‌ها جلوه می‌دهند و برای تبلور آن مبارزه می‌کنند. برخی، وابستگی به قوم و ملت، پاره‌ای دیگر به مذهب، و بعضی دیگر به طبقه اجتماعی را علم می‌کنند. اما کافی است که نگاهی به برخوردها و تنش‌های امروزی دنیا بیفکنیم تا معلوم شود که هیچ وابستگی‌ای به‌طور مطلق برتر از دیگری نیست.

در کشورهایی که مذهب افراد در خطر است، مذهب به مبین هویت کامل تبدیل می‌شود. آن‌جا که زبان مادری و یا زبان و فرهنگ و فرهنگ گروه قومی مورد تهدید قرار می‌گیرد؛ افراد گروه قومی حتی با همکیشانِ خود به مبارزه برمی‌خیزند مانند مبارزه کُردهای ساکن ترکیه با ترک‌ها.

به عبارت دیگر، وابستگی مورد تهدید (از رنگ پوست گرفته تا مذهب، زبان و طبقه اجتماعی) تمامی هویت را به خود اختصاص می‌دهد و مردمی که در آن وابستگی مورد تهدید مشترکند همبستی پیدا می‌کنند و بسیج می‌شوند. تا با طرف مقابل خود مبارزه کنند. در چنین حالتی زنده نگهداشتن آن هویتِ مورد تهدید، به‌صورت عملی شجاعانه و آزادی‌بخش جلوه می‌کند.[3]