پاسخ آذریها به نامه سرگشاده عیسی نظری به سردبیر مهرنامه

۲۴ مرداد, ۱۳۹۶

 

آقای عیسی نظری، سردبیر نوید آذربایجان!

با آرزوی شفای عاجل و صحت قوای دماغی!

نامه شما به همراه غلط‌های املایی ملاحظه شد.

باید بگوییم حق با شما است. روزگار بدی شده است. آنقدر بد که وطن فروشها و تن فروشها، مثل آنهایی که حتما می‌دانید،می شناسید و هر روز می بینید، یعنی چطور بگویم، همان‌هایی که پاشنه در کنسولگری ترکیه و باکو را کج کرده اند و یک پایشان در «پاویون» کنسولگری است علاوه بر کارهای دیگر، قلم فروشی هم می کنند. امیدوارم متوجه مقصود شده باشید.

اما رندی میگفت آنهایی که هر شب در «پاویون» کنسولگری ترکیه می خوابند، وطن فروش نیستند هر چند تن فروش باشند.

 پرسیدیم چرا؟ گفت، اینها نطفه حرام اردوی عثمانی در جنگ جهانی اول و سربازان مهاجر فرقه دموکرات و ارتش روس در جنگ جهانی دوم اند. اصلا وطن ندارند که بخواهند بفروش اند، فقط والده نامطهری داشتند، آنها هم محصول تنهای مردانی هستند که خودشان هم ریشه نداشتند و از فرهنگ غلام‌بارگی و شاهدبازی اجدادی پست حاصل شده اند. پس تعجب نکن اگر، ولدهایشان امروز به خودفروشی از جنس دیگری افتاده باشند. امیدوارم متوجه این بخش از مقصود هم شده باشید.

اما از آن‌جایی حرام‌زاده‌ها اغلب پر رو و وقیح هستند، می توانند بقیه را به کارهایی که خود و اجدادشان می کردند متهم کنند به این خاطر است که واقعا روزگاری عجیبی شده البته ظریفی دیگر می‌گفت انسان بقیه را عموما به کارهایی خودش دارد، متهم میکند. حتما شنیده اند که می گویند کافر همه را به کیش خود پندارند!

امیدوارم متوجه این راهنمایی هم شده باشید.

بله، جناب نظری باید بگویم واقعا روزگار بدی شده، برخی از افراد  هستند که حتی نمی توانند زندگی دو نسل شان را در ایران ثابت کنند، ولی ادعای مالکیت بر این زمین دارند. ولی ما زمینی نداریم که به خارجی ها و نطفه های حرام اجنبی بدهیم. در عوض گلوله های ما آماده است که بدن سرد و بی روح شان را کمی داغ کند.

قضاوت مردم ما از همه جلوتر خود ما آذربایجانی ها در مورد هر کسی که خودش را قوم‌گرا، ترکیه‌پرست، هویت طلب، پان ترکیست و… بنامد همین است و هیچ نیست. هیچ تفکیکی هم بین خوب و بدش قائل نیستیم. قوم‌گرای خوب قوم‌گرای مرده است. بنابراین اگر کسی را در اطراف تان دارید که خدانکرده به این مسلک است، یادآور شوید که دیر یا زود دولت از همه حساب پس می گیرد. حساب خواهی دولت مثل حسابی خواهی روز قیامت است، فقط دیر و زود دارد. اگر روزگاری، دولت فراموش کرد، ملت فراموش نمیکند چون تاریخ فراموشکار نیست. کمیته مجازاتی که حتما داستانش را می‌دانید یا داستان ایل ذوالفقاری در زنجان برای آن روزگاری است که دولت خواب بود و ملت بیدار.

وقتی دولت خواب باشد، وجدان جمعی ملت، بیدار و در قامت دولت ظاهر میشود، پس اگر کسی در این توهم که «امروز دولت ما در خواب ناز است و سرش جای دیگری گرم است پس ما می توانیم هر چه خواستیم بنویسم و هر کار که خواستیم بکنیم» سخت در اشتباه است. چون اولا دولت خواب نیست و یک روز از همه حساب می‌ستاند دوما اگر به خواب رفت، دولت بی زوال دیگری در قلب ِ ملت است که بیدار میشود. در جوامع کهن و منسجم مثل ایران وجدان جمع ، هنگام خواب دولت، تازه بیدار میشود و اتفاقا شدت عمل آن بیشتر است. چنانچه در ماجرای فرقه دیدیم و میدانیم مردم و گروههای مسلح وطنخواه با فرقوی ها چه کردند. این ملت، ملتِ دولت ساخته نیست که نتواند بدون او به حیاتش ادامه دهد. هر بار که بیرق دولت زمین افتاده، ملت آن را برداشته و به راهش ادامه داده تا دولتی دیگر بسازد. پس در اینجا از ملتی حرف می زنیم که دولتساز است. این ملت هم صفوفش آنچنان مستحکم است که با مهملات مانند سی میلیون ترک و… خدشه نمی پذیرد.

 تا از یاد نرفته، از آنجایی که دفترهای کهنه را باز کردید، ما هم داستان هایی از قدیم برای شما داریم که شاید بد نباشد آنها را با هم مرور کنیم و ببینم در بین کسانی که در نوید آذربایجان قلم زده اند، چقدر «ساتقین» و ساتیلمیش داشتیم و چقدر خادم و دلسوز؟ باشد که از گذشته درس بگیرید و دوستان و دشمنان را بشناسید.

از کسی شروع کنیم که نامش را هم برده اید. جواد هیات که در آستانه درِ کنسولگری‌ها و سفارت‌ ترکیه و باکو می خوابید و هنرش این بود که دانشجو ایرانی به ترکها معرفی کند یا به عبارتی مانند دلالهای محبت، غلامانی را بابت غلامی و فحشا برای رئیس بزرگ بفرستد. اسمش قوادی است و فقها آن را قیادت نامیده اند. شاید می دانید فاحشه ها و غلام‌هایی که پیر می شوند، به آن روی می آورند. اگر خاطر شریف تان باشد، عکسش را هر ماه در نوید آذربایجان چاپ می کردید. ظآهرا پزشک بود ولی دستی در جعل تاریخ هم داشت.

 آن یکی آکتور وطن فروشی، تقی زهتابی که در نوید مشهور شد، همو که آواره عشق آباد ، باکو و بغداد شد و با کثیف ترین دشمن تاریخ این کشور و دیکتاتور رذل منطقه (صدام حسین) همبستر شد تا الگویی باشد برای بقیه فواحش هویت طلب.

مولای حی و حاضر خودترک پندارها را چکار کنیم؟ آن کفتار پیری که ماهی یک کتاب می‌نویسد و به حضور در مهمانی‌های سفارت ترکیه، مفتخر است تا کتابهای به قول سفیر ترک «تکراری» اش را به نشان خوش خدمتی به «ارباب» تقدیم کند.راستی  چطور نویسنده ای، کتابش را تقدیم سفیر خارجی میکند؟

هیچ نویسنده ای.

عجب دوره زمانی شده اند جناب نظری عزیز، ستارخان زیر بیرق قنسول خارجی نرفت، ولی اینها حتی زیر خود قنسول هم رفتند. از قضا عکسش را چندین بار در روزنامه تان زده بودید و مقالاتش را منتشر کرده اید.

آن یک مزدور اجنبی که علنا به همکاری و همبستری با خارجی از امریکایی تا لابی یهودی افتخار میکند را فراموش نکنیم. چهرگانی را می گویم. تصویرش، روزگاری زینت بخش صفحات اول نوید آذربایجان بود نه یک بار نه دوبار.

 اما چهرگانی، روسپی ِ روسپی خانه دیگری هم بود و عاقبت از شما دل کند و به خارج رفت. آیا امروز خجالت نمی کشید که چنین فردی را به الگو جوانان و رهبر سیاسی تبدیل کرده بودید؟

یاد بکنیم از آن تن فروش «لطیف» تنی که حقوق هم خوانده و در نشریه شما در خصوص رژیم حقوقی دریای خزر مقاله می نوشت و معتقد بود که کشور خودش، حق کمتری از سایر کشورها در خزر دارد ! حتما در جریان هستید که طبق حکم دادگاه به ده سال حبس تعزیری متهم شده است. اتهامش خیانت و وطن فروشی بود که به تن فروشی تنه میزد.

 از سیاه کردن دهها صفحه برای لات بی سروپایی مانند صفر قهرمانیان هیچ نمی گویم، اما انتشار صفحات ویژه برای فرقه دموکرات که سر و ته آن برای همه مشخص است را چه می گویید؟

خب فکر میکنم به اندازه کافی در مورد ساتقین‌ها و مصادیق شان صحبت کردیم.

اگر فکر کردید اینها آذری و آذربایجانی هستند، اشتباه میکنید، اینها روی آذربایجان را سیاه کرده اند و ما را شرمنده خلق. تبار اینها به همان‌هایی بر می‌گردد که عرض شد.

اما در این سو، کسانی هم داریم که مایه افتخار ملت ما هستند. شاهسون ها، ذوالفقاری ها، یمینی ها. همان ها که پیش از رسیدن ارتش به قول شماه شاهنشاهی کار فرقه را تمام کرده بودند. همانها که در سراب عوامل فرقه را تکه تکه کردند و در سر غلام یحیی را شکستند. اتفاقا غلام یحیی هم سگ قنسول‌خانه شوروی بود و از دست مردم به آنجا پناهنده شد.

ولی چرا این‌ها را به شما میگوییم؟ شما که انشالله با این افراد نسبتی ندارید، ولی از آنجایی که دیدیم مرقومه برای سردبیر مهرنامه نوشتید و ایشان را از برخی افراد و نکات نهی کردید، خواستیم یادآور شویم که جایگاهی که ایستاده اید کجا است.

فرمودید که از زبان فارسی ناراحت اید، خب، خوشبختانه زبان فارسی اجباری نیست. می تواند به زبان فارسی ننویسید. اصلا خود ما، شما را از زبان فارسی مرخص و معاف می کنیم. از این پس به زبان ترکی بنویسید. احتمالا بزرگ ترین «هدیه» ما به شما «محرومیت» از زبان فارسی است. اگر جرات دارید این کار را بکنید تا ببنیم چند نفر در ارومیه نشریه شما را می خوانند.

 اما خودتان بهتر می‌دانید نشریه و نامه و مقاله ای که در این مملکت به زبانی غیر از فارسی تولید شود هیچ ارزشی ندارد، نه کسی میخواند و نه اگر بخواند می فهمد. به این خاطر است که شما مجبورید به فارسی بنویسید. والا مگر مجوز نشریات شما ترکی- فارسی نیست؟ چرا تیترها و سرمقاله ها و مقاله های اصلی تان را به فارسی می نویسید؟ بروید و به آن همان نیم زبانی که معتقدید سومین زبان دنیا است کار کنید.

شما هنوز باور ندارید فارسی یک ساختار است؟ اگر ساختار نبود، زبان اول این همه سایت و روزنامه تجزیه طلب و نفرت‌پراکن که پان ترکیسم را ترویج می دهند، فارسی نبود. شما که غیر از آذریها مخاطب دیگری ندارید. پس چرا به زبانی فارسی می نویسید؟

چرا در خارج از کشور به زبان ترکی مقاله و کتاب منتشر نمی کنند؟ چرا رضا براهنی به فارسی می نویسد و تا امروز یک ورق هم به ترکی سیاه نکرده؟ به خاطر اینکه نه می توان به غیر از فارسی نوشت و نه می توان به غیر از فارسی خواند مگر اینکه به زور اسلحه بخواهید فارسی را ممنوع و زبانی ساختگی که ملغمه ای از قفقازی و آناتولیایی است به خورد مردم بدهید.

حتما فکر می کنید ما اشتباه می کنیم. خب از فردا دست به کار شوید.

اما نکته آخر، ما به شما نمی گوییم در نوید آذربایجان چه بنویسید یا چه ننویسید. نوید ملک طلق شماست، پول هم پول شما است هر طور خواستید منتشر کنید و عکس هر که را خواستید بزنید. کمااینکه تا امروز چنین کرده اید.

اما اینکه به دیگران امرو و نهی کنید که چگونه نشریه شان را منتشر کنند و از چه کسانی استفاده کنند، داخل در صلاحیت شما نیست. مشخص است آن پیر دانای تبریز، آتش به جان کسانی انداخته که بدخواه ایران اند. والا چه کسی ممکن است از یک نویسنده «ایرانخواه» متنفر باشد؟ هیچ کس! جز کسی که از وطن و کشورش متنفر است.

حسن ختام اینکه مرقومه شما اصلا به تهران نرسید و سردبیر مهرنامه هم آن را ندید. قاصد شما را همینجا در ارومیه گرفتیم و خودمان جوابش را دادیم. حاجتی به تهران نیست.

امیدواریم متوجه مقصود شده باشید.

خیرپیش