
در قعر هزار ساله ی غار قرون / از کشور یادهای یک قوم اصیل / کآنجا قُرق غرور قومیت اوست
یک منظره ی شکوهمندی خفته است / یک دورنمای دلفروز تاریخ
ایران قدیم !
گسترده سواد ِسرزمینی به شکوه / با حلقه ی کوه های رویین پیکر / با کنگره ها که بر افق های عمیق / با سایه ی توده های ابهام اندود / پیچیده و لولیده به هم جنگلها / با روشن آبگینه ی دریاها / با پرتو رودهای سیمین سیما
ایران عظیم !
آن گوشه ، سواد ِ سهمگین کوهی است / بر سینه ی آن کوه کلان ، بنشسته / چون صخره سواد ِ هیکلی رویین تن / آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف / گویی که یکی مجسمه است از مفرغ
می دانی کیست ؟
او شاعر ایده آل ما فردوسی است !
او پیکره ی غرور ملیت ماست !
*
فردوسی طوسی ، آن نبوغ قهّار / طراح و مهندس بناهای قصَص / نقاش قرون ماورای تاریخ / رنگین کن فیلم فولکلورهای قدیم
اسپَهبُد افسانه سرایان جهان
در سبک ِ ظریف مینیاتور سازی هم / سهمی و صلابت شگرفی دارد / در غرّش از او حماسه های ملی است / توفنده از او حمّیت و احساسات
داننده ی راز انفجار کلمات
افتاده به روی نقشه های جنگی / فرمانده ی جنگهای فرهنگی ماست / خلاق غرور قومیت ما
او شاعر ایده آل ما فردوسی است !
*
منظومه ی شاهکار جاویدانش / شهنامه ی او ، سمبل فیروزی هاست / هر بیتی از آن بلنگوی فتحی است / هر نقطه ی آن تمرکزی از احساس
تمرین هدفگیری صاحبنظران
هر کلمه ی آن یک سوار جنگی است / هر سطری از آن صفی سپاه جاوید / هر صفحه ، یکی لشکر سیروس کبیر / هر فصل ، سپاه جامعی جاویدان / هر دایره ی جیم ، یکی تیغ ستیز / هر سرکش ِ کاف ِ او یکی خنجر تیز
هر کاف یکی بازوی زوبین انداز !
*
او شاعر قهرمان ما فردوسی است !
او را قلم آن کرد که شمشیر نکرد / او یک تنه زد به جنگ شجعان ِ عرب / شجعان ِ فصاحت و بلاغت ، همه را
با گرز حماسه های ملی کوبید !
احیای نوامیس عجم جمله از اوست / او کاخ زبان پارسی کرد بلند / او کفّه ی ما کرده به سنگینی کوه / او گفت پیمبر بزرگ اسلام / هرگز نه عرب که از نژاد عبری است / زآن نسل و نسب که انبیا جمله از اوست
اسلام ندیده از عرب غیر از جنگ / این است همان “اشد کفرا و نفاق”
او گفت حکومت به لیاقت بخشند / صحرایی و سوسمار خوران عرب / حاکم نسزد به مهد سیروس کبیر / این ظلم و ستم و کجا و اسلام کجا / اسلام حق است و حق به حقدار دهد
بیش از همه در تمدن اسلامی / ماییم سهیم / آن گونه که اوصیا شناسان ماییم / پیغمبر اسلام به کسری بالید
ماییم که بستوده نبی دانش ما !
*
او شاعر ایده آل ما فردوسی است !
پیشانی باز او به پهنای افق / ژرفای نگاه او یکی اقیانوس / زان کارگه مغز ، تصاویر و نقوش / در قالب خوش تراش سُربین کلمات / از خامه پیاده می شود در دفتر
تصویر کند گذشته ی دلکش ما !
شاهان و یَلان با عزت و شأن / با پنجه و بازوان پولادینشان / تصویر کند عشق و فداکاری ها / والا منشی ها و جوانمردی ها / تصویر کند مفاخر ایران را
او شاعر فیلمساز ما فردوسی است !
از چشم هنر چه فیلمبردار دقیق / وز چرخ قلم چه کارگردانی ها / هر فیلم یکی چه شاهکار جاویدانی / هر تابلوی او یکی نمایشنامه است / در پرده ی سینمای او غوغایی است / هر صحنه نمودار چه شخصیتهاست / در نقش هنر چه قهرمانان دارد
رستم ، یَل داستان هنرپیشه ی اوست !
*
او تهمتن است و نقش اول او راست / در نقش دوم حریف او باز ِ قوی است / رویین تن و اشکبوس و سهرابش هست / از خامه ی او چه پرده هایی رنگین
تا گردش آسمان و مهر و ماه است / بگشوده به پیش چشم دل ماست / چون خون سیاوش که هنوز است به جوش
رنگ شفق غروبها یادی از اوست !
سیمای منیژه ، دختر افسانه / آشفته فراز چاه ِ بیژن ، گویی
یک خاطره ی حزین هر ایرانی است !
*
او نابغه ی حکیم ما فردوسی است !
هر قصه و داستان که او ساز کند / بر روی اساس حکمت و اخلاق است / بنهاده اساطیر اصیل ما را / بر روی موازین ِ وزین اخلاق
آری اخلاق !
اخلاق که ایده آل پیغمبرهاست / او جنگ برای خاطر صلح کند
او وخشور است !
وخشور ، ولی نخوانده خود را وخشور
او فردوسی است !
فرزانه حکیم ابوالقاسم ماست !
*
این چهره ی جانفزای فیروزی بخش / الهام ده ِ حمیت قومیت / چندی به غبار قرنهای تاریک / یک پرده ی ابهام به خود می پوشد / وان گنج و خزینه های افروزنده
در کنج خرابه های خاموشی بود !
امروز به جشنهای فرهنگ و هنر / در سالن فردوسی شهر تبریز / آن پرده که بود مظهر غفلت قرن
زین چهره ی تابناک بر می داریم
اکنون نه به تبریز و به ایران تنها / دنیا همه یک دهن به پهنای فلک / بگشوده به اعجاب و به تحسین تمام / با هرچه زبان و ترجمان ِ دل و جان / در گوش تو با دهان پر می گویند :
فردوسی و شاهنامه جاویدانند !