گوی ایران در خم چوگان جمهوری آذربایجان

گوی ایران در خم چوگان جمهوری آذربایجان

بار دیگر ناکارآمدی خود را به اثبات رسانده و نتوانسته اند از اینکه بخشی از میراث فرهنگی ایران به نام کشوری دیگر ثبت شود، جلوگیری کنند.
سال گذشته نیز پس از آنکه یونسکو، تصمیم مشابهی در مورد ساز تار گرفت، چنین اعتراض هایی به پا شده بود.این اعتراض‌ها که نمود چشمگیری در شبکه های اجتماعی یافته، بر این باور استوار است که یونسکو رسما خاستگاه چوگان را جمهوری آذربایجان قلمداد کرده و آن را از لحاظ تاریخی متعلق به این جمهوری دانسته است.
حال آنکه اساسا هدف یونسکو داوری تاریخی درباره خاستگاه این بازی نبوده، بلکه این سازمان تقاضای جمهوری آذربایجان را پذیرفته که از در خطر بودن بازی چوگان به عنوان “یکی از بازی های سنتی سوار بر اسب در قره باغ” یاد کرده و خواهان کمک یونسکو به جلوگیری از نابودی این بازی شده است.
آنچه یونسکو در معرض خطر تشخیص داده، نه آن بازی چوگانی است که سال‌ها در زمره رشته‌های مسابقات المپیک جای داشت و امروزه در دست‌کم ۱۶ کشور جهان در سطح حرفه‌ای رواج دارد، بلکه گونه ای سنتی و محلی از این بازی است.
با این حال، نمی توان تردید کرد که ورود نام چوگان به اسناد بزرگ ترین تشکیلات فرهنگی جهان به عنوان ورزشی از جمهوری آذربایجان، پیروزی فرهنگی و تبلیغاتی برای این جمهوری و ناکامی برای ایران است که این ورزش را در همان شکلی که یونسکو از آن یاد کرده، متعلق به خود می داند و متقاضی ثبت آن به نام خودش بوده در این سازمان فرهنگی بوده است.
مسئولان ایرانی هم به این ناکامی اذعان کرده اند:
حمزه ایلخانی زاده، سرپرست فدراسیون چوگان ایران، مسئولان سازمان میراث فرهنگی و مسئولان پیشین وزارت ورزش را به کوتاهی و غفلت و اهمال کاری متهم کرده و گفته: “عزمی در کشور برای بازگرداندن این میراث فرهنگی نمی بینم و اگر وضع به همین منوال پیش برود باید فاتحه این ورزش ملی و میراث فرهنگی کشور را خواند … متأسفانه آنها [مسئولان ورزشی و میراث فرهنگی] برای ما آبرو نگذاشتند و من سی سال است در حال کشمکش با این افرادم. آقایان یادشان رفته که زمینهای چوگان را چگونه کلنگ می زدند و در آن ساخت و ساز می کردند. حتی آرم چوگان را که روی آرم سازمان تربیت بدنی بود دور انداختند.”
این در حالی است که مسئولان فرهنگی و ورزشی جمهوری آذربایجان دست کم از سه سال و نیم پیش،‌ تلاش و رایزنی برای اینکه تقاضای حمایت از ورزش چوگان به نام آنان ثبت شود را آغاز کرده بودند.
از سوی دیگر، کمیته بین المللی پاسداری از میراث فرهنگی غیرمادی در خطر در نشستی با درخواست جمهوری آذربایجان موافقت کرده که در پایتخت همین جمهوری و به ریاست ابوالفضل قارایف، وزیر فرهنگ و گردشگری این جمهوری برپا شده است. ایران عضو این کمیته نیست و حق رأی در آن ندارد.

 

•    تضاد در نگاه تاریخی
استدلال جمهوری آذربایجان بر تعلق تاریخی بازی چوگان به خود بر این قرائن استوار است: نقوشی از بازی چوگان که در ویرانه های برجای مانده از شهر باستانی بیلقان یافته شده، مینیاتورهای عصر صفوی که بازی چوگان در آنها به تصویر کشیده شده و اشاراتی در کتاب دده قورقود و اشعار نظامی گنجوی و خاقانی شروانی.
شهر باستانی بیلقان که ویرانه هایش در مکانی به نام اورن قلعه، فاصله چندانی از دشت مغان و مرز ایران ندارد و نقوشی از بازی چوگان

هدف یونسکو داوری تاریخی درباره خاستگاه این بازی نبود

که در آن یافته شده، متعلق به قرن نهم میلادی (سوم هجری) است. ابن فقیه همدانی که در همان دوره می زیسته در کتابش به نام اخبار البلدان، از بیلقان به عنوانی شهری در ارمینیه کبری (ارمنستان بزرگ) نام برده که در آن زمان حاکمانش را مستقیما خلیفه عباسی در بغداد تعیین می کرده اند.
کتاب دده قورقود برای ترک زبانان، همچون شاهنامه فردوسی برای فارسی زبانان است با این تفاوت که همچون شاهنامه، نویسنده مشخص ندارد و مدون نبوده بلکه مجموعه ای از افسانه هاست که طی قرنها به صورت دهان به دهان و شفاهی انتقال پیدا کرده اند. قدیمی ترین نسخه های مدون دده قوروقود که در منابع تاریخی ذکر شده، قدمتشان به کمتر از ششصد سال پیش می رسد. استناداتی هم که در جمهوری آذربایجان به اشارات این کتاب به چوگان شده، به دو تن از قهرمانان افسانه ای این کتاب به نامهای بامسی بیرک و بانی چیچک (که زن بوده) مربوط می شود و در داستانهای دده قورقود بی آنکه اشاره مستقیمی به بازی چوگان شود آمده که این دو، در ورزشهایی که سوار بر اسب انجام می گیرد مهارت داشته اند. هرچند، در جمهوری آذربایجان صرفا اشارات کتاب دده قورقود به چنین بازیها و مهارتهایی، دلیلی بر آن برشمرده شده که این ورزشها (و از جمله چوگان)‌ از ابداعات اقوام ترک غز (اوغوز) بوده که ترکان آذربایجان تبار خود را به آنان می رسانند.
 دده قورقود خاص آذربایجان نیست و دیگر ملتهای ترک زبان هم آن را به خود متعلق می دانند. در ترکمنستان، دده قورقود را متعلق به ترکمنان می دانند و حتی یکی از ماههای سال به نام دده قورقود نامگذاری شده است. از سوی دیگر، افسانه های دده قورقود بیشتر در بستر تاریخی آسیای میانه حکایت شده اند تا آذربایجان.
خاقانی و نظامی هم که به ذکر نام چوگان در اشعار آنان استناد شده، هر دو پارسی گوی بوده اند و تعلقشان به قومیت و فرهنگ ترکی مورد مناقشه است. هیچیک از این دو در آثارشان خود را ترک معرفی نکرده اند. اشاراتی که نظامی به بازی چوگان دارد به شاهنشاهان ایرانی مربوط می شود. نظامی در شرفنامه می نویسد که دارا (داریوش سوم هخامنشی) برای تحقیر اسکندر، گوی و چوگانی را به قاصدی داد تا برای اسکندر ببرد:

 

چو آورده پیش سکندر نهاد
به پیغام دارا زبان برگشاد
ز چوگان و گوی اندر آمد نخست
که طفلی تو،‌ بازی به این کن درست
وگر آرزوی نبرد آیدت
ز بیهودگی دل به درد آیدت

نظامی همچنین در مثنوی خسرو و شیرین، به وصف چوگان بازی خسرو پرویز، شاهنشاه ساسانی با معشوقش شیرین و ندیمگان او پرداخته است:

چو خسرو دید که آن مرغان دمساز
چمن را فاختند و صید را باز
به شیرین گفت هین تا رخش تازیم
بر این پهنه زمانی گوی بازیم
ملک را گوی در چوگان فکندند
شگرفان شور در میدان فکندند
ز چوگان گشته بی دستان همه راه
زمین زاد بید صندل سوده بر ماه

حتی در جمهوری آذربایجان هم برخی از محققان و دانشگاهیان، استناد به اشعار نظامی را برای پیشبرد هدف ثبت چوگان به نام این جمهوری،‌ منطقی ندانسته بودند. مثلا فضولی گوزل اف (بیات) عضو انستیتو فولکلور فرهنگستان ملی علوم جمهوری آذربایجان در گفتگویی با روزنامه کاسپی گفته بود: اینکه به خسرو و شیرین نظامی گنجوی استناد کرده ایم خیلی خنده دار است چون این اثر از چوگان بازی خسرو پرویز حکایت می کند و در اصل، این به نفع فارسهاست.
در واقع، ریشه مناقشه ایران و جمهوری آذربایجان بر سر چوگان به تفاوت و تضاد بین دو نگاه به تاریخ باز می گردد: یکی نگاه ایرانی که جمهوری آذربایجان را بخشی از سرزمین های ایرانی می داند که تا دو قرن پیش تاریخ و فرهنگی مشترک با دیگر بخشهای این قلمرو

آنچه یونسکو در معرض خطر تشخیص داده، نه آن بازی چوگانی است
که سال‌ها در زمره رشته‌های مسابقات المپیک جای داشت
و در 16 کشور رایج است بلکه گونه ای محلی از این بازی است

داشته و در اراضی تحت حاکمیت این جمهوری، هر آنچه تاریخش از این دو قرن عقبتر برود،‌ متعلق به همه سرزمینهای ایرانی است.
دیگری نگاه غالب در جمهوری آذربایجان است که برای سرزمینهای تحت حاکمیت این جمهوری و همچنین، سرزمینهایی در ایران که ترک زبانان در آن زندگی می کنند، هویتی ترکی و تاریخی مستقل از ایران قائل است و هر عنصر فرهنگی در این سرزمینها را به هر برهه از تاریخ که مربوط شود، آذربایجانی می داند.
با چنین نگرشهای متضادی است که از دید یک طرف، چون نقش چوگان در ویرانه های بیلقان تا دو قرن پیش در جغرافیای سیاسی ایران قرار داشته، ایرانی به شمار می رود حال آنکه طرف مقابل، آن را آذربایجانی و متعلق به فرهنگ ترکی بر می شمرد یا اینکه مینیاتورهای عصر صفوی که بازی چوگان را به تصویر کشیده اند، به این دلیل که شاهان صفوی از آذربایجان برخاسته اند، از نگاه یک طرف،‌ آذربایجانی و متعلق به فرهنگ ترکی قلمداد می شود و از نگاه طرف مقابل، ایرانی است.
در این میان، نهادی بین المللی چون یونسکو، نه سر آن دارد که وارد دعواهای میان دولتها و ملتها بر سر تاریخ و فرهنگ شود و نه چنین صلاحیتی برای خود قائل است. مأموریت این سازمان، کمک به حفظ میراث فرهنگی ملتهاست نه داوری بر سر مالکیت آنها.
با این مناقشات و قال و مقالهای تاریخی که میان ایران و همسایگانش برپاست و با عناصر فرهنگی متعددی که میان ملتهای این خطه مشترک است، دولتی در مسابقه ثبت این عناصر به نام ملت خود پیروز خواهد شد که در رایزنی و لابی گری در مجامع بین المللی دست پیش را بگیرد و فرصتها را به موقع دریابد