تراکتورسازی و زوال سیاست در تبریز؛فوتبال افیون توده ها؟

۱۷ خرداد, ۱۳۹۴
تراکتورسازی و زوال سیاست در تبریز؛فوتبال افیون توده ها؟

برخی تماشاگران و دست اندرکاران تیم تراکتورسازی معتقد بودند که مورد «سیاست» قرار گرفته اند و تئوری های متعدد توطئه را مطرح کردند. اساس این تئوریها بر این مبنا بود که گروهی که از اصفهان مدیریت می شد، در پایان سه دقیقه بازی شایعه مساوی 2-2 مسابقه همزمان در شهر اصفهان را در ورزشگاه هشتادهزار نفری تبریز اشاعه داده است. فارق از اینکه چنین برنامه پیچیده ای از فاصله چندصد کیلومتری و در عرض سه دقیقه و با دامنه هشتاد هزار نفری ممکن و میسر است یا خیر، باید پذیرفت که یک رویداد ورزشی در نهایت به شدت سیاسی شد و ادامه روند موجود زنگ خطری است هم برای ورزش و هم برای سیاست. در ادامه به تحلیل رویدادها در سطح منطقه ای و ملی پرداخته و با عنایت به نظریه های انسجام چالش های و تهدیدهای رویکردهای سیاسیون به ورزش را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

•    درآمد نظری بر ورزش و سیاست:

نسبت سنجی ورزش و سیاست از جنبه ها و وجوه مختلف امکان پذیر است. ورزش به دلیل توان بسیج گیری و انگیزش احساسات عمومی در سیاست داخلی و بین المللی تاثیر می گذارد. از آنجایی که ورزش بر عرصه عمومی تاثیرگذار است،ناگزیر مورد توجه دولت ها نیز قرار می گیرد تا از طریق آن قابلیت کنترل حوزه عمومی را بدست آورند. این تدابیر و سیاست ها، گاه به حوزه روابط بین الملل نیز کشیده می شود. دیپلماسی ورزشی یکی از مفاهیم نوپدید است که حاصل توانایی ورزش در اثرگذاری است. اکنون عباراتی مانند دیپلماسی پینگ پنگ،فوتبال یا کشتی واژه هایی آشنا در سیاست جهانی است.دولت و جوامع سعی می کنند،از این طریق راه حلی انعطاف پذیر برای حل مشکلات سیاسی پیدا کنند.
بنابر خصلت توده ای و جمعی ورزش به ویژه فوتبال که ترکیبی از رقابت و هیجان را در بر دارد، ایدئولوژی های سیاسی نیز نیم نگاهی به آن دارند. مطالعه ورزش و سیاست های همبستگی ساز (بطور خاص ناسیونالیسم) از چند جنبه اهمیت دارد.
نخستین نظرگاه، تحلیل ورزش به عنوان مکانیزم همبستگی ملی است که به ترویج هویت و منافع مشترک می پردازد. در گذشته دولت های سعی کرده اند به روش هایی از ورزش به عنوان ابزار ترویج ایدئولوژی استفاده کنند. المپیک 1936 در آلمان اوج این رویکرد بود که در آن هیتلر قصد داشت طی نمایشی، عظمت ناسیونال سوسیالیسم را به رخ بکشد. طرحی که در نهایت با شکست روبرو شد.
 همچنین در پژوهش های جدید صورت گرفته نقش ورزش در فرآیند ملت سازی قرن نوزدهم نیز مورد توجه است. ارتباط ورزش با نظامی گری نیز یکی دیگر از وجوه تحلیلی آن است. در این رویکرد برخی دولت ها سعی کردند از طریق ورزش به ساخت اندام ملی بی اقدام کنند.
وجهی دیگر از آن در ناسیونالیسم تدافعی و برای صیانت از ملت – کشور کاربرد داشت. بر این اساس شهروندان می باید از قدرت و آمادگی جسمانی کافی جهت دفاع  از وطن برخوردا می شدند. ملک الشعرای بهار شعری با همین مضمون دارد که جوانان را به ورزش با هدف جنگاوری و دفاع از کشور دعوت می کند:

زندگی جنگ است جانا، بهر جنگ آماده شو … نیست هنگام تامل، بی درنگ آماده شو
در ره ناموس مُلک و ملت و خویش و تبار …  با نشاط شیر، با عزم پلنگ آماده شو
گر نکردی بازوی خویش را به ورزش همچو سنگ …  ای بلورین ساق و ساعد، بهر سنگ آماده شو

 
دومین جنبه در نسبت ورزش و ناسیونالیسم، استفاده ابزاری از آن برای رویارویی ملت ها، تحریک خوی تهاجمی، ایجاد کلیشه های قومی و خلق سلسله مراتب فرادستی و فرودستی است.
گاهی ورزش ابزاری غیرجنگی برای ایجاد خصومت های ملی است. یک پژوهشگر اروپایی نشان داده است که چگونه ورزش، باعث بازتولید دشمنی های ملی بین هلند و آلمان در مجاورت میدان فوتبال شده است. در این تحلیل ورزش زمینه را برای طرح خصومت های ملی فراهم می کند که به خشونتهای خارج از میدان مسابقه منجر می شود. تجربه هایی از این دست بین هولیگان های تیم های اروپایی به وفور در گذشته دیده شده است. نمایش نمادهای نئونازی در حاشیه سکوهای فوتبال اروپا نشانگر قابلیت این ورزش در راستای خشونت است.
سومین جنبه دوگانه ورزش و ناسیونالیسم نقش ورزش به عنوان پیوندی فرهنگی است که ملت ها را از ورای مرزها با یکدیگر پیوند می دهد. ورزش در شوروی چند هدف با همین رویکرد را دنبال می کرد که برای غلیه بر تفاوت جمهوری ها و ارائه تصویری از کمونیست متعالی طراحی شده بود. این شیوه به ترویج دستاوردهای سوسیالیسم و پروپاگاندای بین المللی کمک می کرد.
چهارمین و جنجالی ترین رابطه ورزش و همبستگی ملی، پیمودن راهی بر خلاف مسیر نخست است. هر اندازه رویکرد نخست به عنوان مکانیزمی متحد کننده و انسجام بخش عمل می کند، تحلیل اخیر به جنبه «همبستگی زدای» ورزش در سطح جامعه ملی توجه داده و آن را جدی می گیرد. تجربه نشان داده است که جریانهای «واگرا» در کشورهای مختلف سعی می کنند از توده های علاقه مند به ورزش جهت نیل به اهداف سیاسی بهره برداری کرده و هیجانی فوتبال را به هیجان سیاست پیوند بزنند.
پیش از فروپاشی یوگسلاوی سکوی تماشاگران تیم ستاره سرخ بلگراد و دیناموزاگرب، پیش درآمدی برای جنگ داخلی بود. درگیریها و توهین های قومی که از هر دو طرف سرداده می شد، حجم انبوهی از نفرت پراکنی قومی را تولید می کرد که شاید هنوز کسی نمی دانست می تواند مقدمه یا تمرینی برای جنگ داخلی باشد. فوتبال در یوگسلاوی دلیل جنگ نبود اما پیش درآمدی برای کینه توزی بعدی به شمار می رفت. فوتبال بارها تضادیهای قومی را عیان کرده بود، فقط کسی آن را جدی نمی گرفت.
ساموئل هانتیگتون در کتاب «ما کیستیم؟» به یکی دیگر از این چالش های ورزشی اشاره دارد. در یک بازی فوتبال بین امریکا و مکزیک در 1998 بیش از نه هزار نفر از تماشاگرانی که به ورزشگاه آمده بودند، پرچم مکزیک در دست داشتند. آنها زمانی که سرود ملی امریکا پخش شد،به نشانه اعتراض فریاد کشیدند و بازیکنان امریکایی را با هرچه که دم دست بود مورد حملات شدید قرار دادند و حتی به امریکایی که پرچم کشورشان را در دست داشتند،حمله ور شدند. اما یک جای کار می لنگید: این بازی در لس آنجلس برگزار می شد، نه در مکزیکوسیتی.
 هانتیگتون این مثال را در خصوص چالش های امریکا با اقلیت هیسپانیک مطرح می کند و از غلبه نکردن مهاجران بر هویت های قبلی خود نگران است.

•    سیاست فوتبال در سطح محلی
تبریز یکی از شهرهای صنعتی و مدرن ایران است که از جامعه شهری و طبقه متوسط قوی برخوردار است. ویژگی این جامعه انتقاد و حسابخواهی است که نشان از رشد سیاسی و بلوغ فکری دارد. سنتی که از مشروطه و سپس ملی شدن صنعت نفت به یادگار مانده است. اما چند صباحی است که سیاست ورزی در تبریز به محاق رفته است و بسیاری معتقدند که تبریز کارکرد و جایگاه سنتی خود در سیاست عملی و نظری ایران را از دست داده است.
 مانور سیاستمداران محلی استان( اعم از اعضای شورای شهر و نمایندگان مجلس) ضمن سفر روحانی به تبریز بر حاشیه های یک مسابقه ورزشی و موج سواری با تراکتور،نشان داد که تحلیل به محاق رفتن سیاست در شهری که تا چندی پیش منشاء تولید فکر بود چقدر درست است! تقریبا تمام سیاستمدارانی که در رسانه های محلی در خصوص سفر روحانی به تبریز در فاصله 26- 30 اردیبهشت اظهار نظر کردند، باخت  تراکتورسازی را در راس مطالبات و مذاکرات قرار دادند! جناح اصلاح طلب و طرفدار روحانی اغلب برای پوپولیسم بیشتر و مخالفین روحانی برای دامن زدن به نارضایتی از وی مسئله تراکتورسازی و چند موضوع قومی بی اهمیت برای افکار عمومی را طرح می کردند.
اما چرا یکباره برد و باخت یک تیم ورزشی و هیجان زودگذر ناشی از آن برای سیاستمداران استان تا این اندازه اهمیت پیدا میکند؟ شاید پاسخ این پرسش را می باید در بی برنامگی آنها خلاصه کرد. سیاستمداری که جز منافع شخصی و نهایتا منافع جناحی، حرفی برای گفتن ندارد، ترجیح می دهد برای باقی ماندن در عرصه، هیجانات ورزشی و قومی را در دستور کار قرار دهد، به این ترتب علاوه بر اینکه کار خاصی ترتیب نداده، در ژست «منتقد» نیز ظاهر شده است.
 برد یا باخت تیم های ورزشی برای مردم به دلایلی که پیش از این گفته شد، اهمیت دارد اما این هیجان ها زودتر گذر است. اگر مخارج تراکتورسازی برای همان تماشاگرانی به سختی هزینه بلیط ورزشگاه را تهیه می کنند، تشریح شود، هیجان جای خود را به عقلانیت خواهد داد.
اگر به وضعیت اقتصادی استان داشته فکر کنیم، معنای این انتقاد بیشتر فهمیده می شود: به گفته استاندار برای اتمام پروژه های نیمه تمام استان سی میلیارد تومان اعتبار لازم است. بسیاری از واحدهای صنعتی استان در وضعیت ضرر یا آستانه ورشکستگی قرار دارند و به تبع آن کارگران نیز حال و روز خوشی ندارند و برخی چندین ماه حقوق دریافت نکرده اند. در همین حین یکی از مدیران سابق تیم تراکتورسازی خواستار کمک 5 میلیاردی دولت به تیم فوتبال تراکتورسازی شده است! واقعیت این است که هزینه ها و مخارج تیم فوتبال این کارخانه، زندگی کارگران و اصل شرکت را تحت تاثیر قرار داده است. سال گذشته صدها تن از کارگران کارخانه تراکتورسازی تبریز در اعتراض به عدم پرداخت حقوق چندماهه و واریز نشدن حق بیمه هفت ماهه، دست به اعتصاب زده بودند. با وجود کاستی های که در معیشت کارگران همین کارخانه وجود دارد، اندکی آن طرف تر قراردادهای میلیاردی با فوتبالیست ها امضاء می شود. چرا همین مسئولین خواستار کمک مالی دولت به بخشهای صنعتی کارخانه تراکتورسازی نمی شوند تا علاوه بر تقویت صنعت و اشتغال زایی مشکلات مالی کارگرانی که آوازه این شرکت را تامین می کنند، حل شود؟
این کارگران و قشرهای دیگر آسیب پذیر این فرصت را داشتند تا در سفر رئیس جمهور صدای خود را به گوش مسئولان برسانند. اما در عرض چند روز تمام رسانه های استان یکصدا فریاد تراکتور سر دادند! تا بار دیگر دسترنج کارگر و زحمتکش نصیب فوتبالیست هایی شود که کل درآمد سی ساله یک کارگر را تنها در یک قرارداد دریافت می کنند.

•    سطح ملی

رقابت جناحی و بلوک بندی های سیاسی در هر کشور امری عادی است. اما معمولا موضوعات حاکمیتی و مرتبط با مصالح ملی نمی تواند دستمایه سیاست های جناحی و حزبی شود. با اینحال چند سال است که این اصل مهم کمرنگ شده است و گاه موضوعات کلان مرتبط با منافع ملی دستمایه و حتی بازیچه انتخاباتی، رقابتی و سیاستی می شود. نمونه اخیر آن را باید در برخورد تند اصولگرایان با اظهارات علی یونسی در دایره المعارف اسلامی دید. انتقاد جریان اصولگرا از اظهارات یونسی اصالت نداشت زیرا رسانه های اصولگرا نیز قبلا مواضعی مشابه را مطرح کرده بودند، از سوی دیگر دفاع چهره های اصلاح طلب مانند صادق زیباکلام از یونسی نیز به همان میزان فاقد اصالت بود زیرا نه در عقاید سیاسی بلکه در وابستگی جناحی ریشه داشت.
پیش از سفر رئیس جمهور به تبریز نیز نوع برخورد اصلاح طلبان و اصولگرایان منطقه و مرکز با حاشیه های تراکتورسازی از منطق جناحی پیروی می کرد. اصلاح طلبان منطقه امیدوار بودند با تبدیل کردن موضوع به اولویت نخست شهر، افکار عمومی را در مسیری که می خواهند هدایت کنند، همچنین جناح اصولگرا در منطقه و مرکز باخت تراکتورسازی را نشانه ناکارآمدی(!) کابینه روحانی تلقی کرده و قصد فشار بر وی داشت.
 در بین پژوهشگران حوزه قومی معروف است که اصولگرایان از ابزارهای قومی برای کسب رای یا پیشبرد پروژه سیاسی استفاده نمی کنند یا کمتر به آن می پردازند، اما نشانه های جدیدی از ظهور این گرایش در بین اصولگرایان دیده می شود که تیتر فر روزنامه وطن امروز تنها یکی از آن است. پوشش کمپین ضد ملی کارت قرمز به رئیس جمهور(در واقع اخراج رئیس جمهور) از طرف یک روزنامه اصولگرا و بدون توجه به ماهیت بانیان کمپین از نشان های انحطاط اخلاق ملی در سیاست روز است. البته تنها معدودی از افراد بودند که با کارت قرمز در خیابانها ظاهر شدند و بررسی تصاویر و عکس های استقبال از رئیس جمهور نشان از عدم استقبال از این طرح ضد ایرانی بود.

•    قوم گرایی در پوشش تراکتور
باشگاه تراکتورسازی یکی از میراث های مدرن تبریز است. شهر تبریز از دیرباز دارای دو تیم فوتبال یعنی تراکتورسازی و ماشین سازی بود و رقابت بین این دو تیم یکی از تفریحات و سوژه های زندگی روزمره در شهر به شمار می رفت. هر دو تیم ریشه دار و محبوب بودند ولی به مرور زمان تراکتورسازی محبوبیت بیشتری کسب کرد. بازگشت دوباره تیم تراکتورسازی به لیگ برتر در 1388 یکی از رخدادهای مثبت آن دوران بود ولی به طور ضمنی حاشیه هایی را نیز در پی داشت. عده ای قصد داشتند، امیال سیاسی خود را در پوشش این تیم مردمی پیش ببرند. متاسفانه مدیریت باشگاه نیز تا مدت ها در برابر این عده سکوت کرد و برنامه فرهنگی موثری برای مقابله ارائه نداد. جریان افراطی ای که از محبوبیت تراکتور تغذیه می کرد، قصد داشت آثار و صفاتی را بر این تیم بار کند که به دور تجربه های رویکرد چهارم همین یادداشت نیست. همین عده بودند که باعث شدند نام تراکتور همواره با حاشیه گره بخورد .تا امروز تقریبا هیچ یک از باخت های مهم این تیم، شجاعانه پذیرفته نشده است و همواره توطئه ای در پس ناکامی ها جستجو می شود. توهم توطئه ای که گاه لا بازنمایی قومی همراه است. اتفاقی که در 25 اردیبهشت نیز یکباردیگر رخ داد.
طبیعی است که مسئولین و مدیران تراکتورسازی موظف اند در خصوص پیرایش سکوی هواداران تیم شان از پارچه ها و نوشته های نامتعارف و شعارهای زننده که مصداق بارز نفرت پراکنی قومی است، اقدام موثری نمایند اما مسئله زمانی پیچیده می شود که برخی گروههای منزلتی و لابی های قدرت در شهر، از قوم گرایان به عنوان پیاده نظام حاشیه سازی علیه دولت و گاه حتی کشور استفاده می کنند. مرور جملات کلیدی سیاستمداران محلی نشان از ظهور فرصت طلبی جدیدی دارد که برای رانت، قدرت طلبی و اختیارات بیشتر حاضر است،بسیاری از ارزشها و اصول را به چالش بکشد و در این مسیر نگاه ابزاری به همه امور اعم از ورزشی، محلی، محیط زیستی و زبانی دارد.
 هنگامیکه منافع اقتصادی مدیران و منافع سیاسی سیاستمداران با مشروعیت بخشی به جریان قوم گرایی که «پرچم دار بیگانه» شده است گره می خورد، مسئله وجوه خطرناکی به خود می گیرد. علیرغم سکوت یا انکار مسئولان باشگاه تراکتورسازی و حتی اخیرا معاون سیاسی و امنیتی استاندار آذربایجان شرقی در خصوص این روندِ «همبستگی زدا» واقعیت این است که عدم تدبیر این دست از چالشها آبروی کشور را در مطبوعات منطقه لکه دار کرده است. متولیان تیم تراکتورسازی و همچنین متولیان امنیت منطقه موظف اند، مسئله قوم گرایی در فوتبال را که در حال سرایت به تیم های دیگر است را یکسره تمام کنند. شنیدن شعارهای زننده و شنیع قومی از تریبون های فوتبال تراکتورسازی نباید عادی شود و تدبیر آن به مرور زمان سپرده شود.
در تحلیل نهایی سازوکاری که اجازه این حضور را به دستجات قوم گرا می دهد، باید مسئولیت چنین تهدیداتی بپذیرد و از حوادث اخیر درس بگیرد.

•    بهره سخن:
تراکتورسازی فراتر از یک باشگاه محبوب فوتبال نیست و باید در سطح ورزشی باقی بماند. هر چند امروز دیگر خصلت ملی پیدا کرده و به قول رئیس جمهور متعلق به همه ایران است. لازم است این سطح بندی رعایت شده و ظرفیت های این محبوبیت تکیه گاه سیاست قرار نگیرد در غیر این صورت نه تنها امنیت و آرامش جامعه لطمه خواهد دید بلکه ممکن است الگویی برای سایر تیم ها نیز شود و اندک اندک عرصه ورزش کشور تبدیل به میدان سیاست گردد.
 ماجرای اخیر تراکتور – نفت تهران فارغ از صحبت و سقم ادعاها نشان داد که سیاستمداران محلی ما از جدیت تهی شده اند و نه تنها قادر نیستند همانند یک سیاستمدار به تدبیر امور بنشینند بلکه خود تبدیل به بخشی از مشکلات شده اند. در غیر این صورت عقلایی از جمع کثیر آنان در خصوص سیاسی نکردن ورزش هشدار می داد و نبود این هشدار نشانگر بحرانی عمیق است که از بنیادها سرچشمه می گیرد.
منطقه مشکلاتی مهم تر از رقابت های ورزشی دارد که در حقیقت آب و نان مردم محسوب می شود. اما همتی که مردان سیاست برای حل دغدغه فوتبال از خود نشان دادند، هیچگاه در عرصه آب،نان، رفاه و اشتغال مشاهده نشده بود. شاید صحبت کردن از فوتبال مستلزم هزینه و فکر زیاد نیست، ولی توجه به مطالبات واقعی مردمی که در تامین نیازهای مهم و اولیه دچار مشکل اند، از توان آنها خارج است. این نشانگر دست خالی بودن اهل سیاست است که آنها را به سمت و سوی مطالبات هیجانی قومی یا این بار ورزشی سوق می دهد، اما هنگامی مکرر شود، نشانگر رکود اندیشه و سیاست نیز خواهد بود.

 

منبع: هفته نامه صدا، شماره 38، 16 خرداد1394