وقایع تلخ قراباغ 1919

۳۱ شهریور, ۱۳۹۲
وقایع تلخ قراباغ 1919

1918, همه امکانات خود را در جهت مطیع ساختن آرتساخ به کار می گرفت. شورای ملی ارمنی باکو به منظور کمک به مبارزه آزادیبخش ارمنیان آرتساخ میساک گابریلی تردانیلیان ( با اسم مستعار روبن آرامائیس متولد 1872 در روستای پیر جمال مرگ به سال 1954 سرزمین آلتا ) را به آرتساخ فرستاد.

 

آرامائیس نویسنده و چهره فعال اجتماعی بود. چنانکه می دانیم او در برابر ترکهای ارمنستان غربی و ترک و تارتارهای آرتساخ مسلحانه مبارزه کرده بود. آرامائیس از آوریل 1919 تا آغاز ژوئیه همان سال هنگام حضور و اقامتش در آرتساخ دفتر خاطراتش را تهیه کرده و در دسامبر همان سال برای لئو مورخ بزرگ ارمنی ارسال نموده است. این نامه خاطرات او تحت عنوان تراژدی قره باغ ( مطلبی کوتاه برای تاریخ ) قرار داد. سبک نگارش نویسنده در بخش های انتخاب شده عینا” حفظ شده است.

ماخذ: آرشیو انستیتوی تاریخ آکادمی علوم جمهوری ارمنستان، 1،1،255 شماره های 69-1، دستنویس

 

تازه سپیده بامدادان زده بود که سیر روستائیان ارمنی به آقدام آغاز گردید. آنها در صف های بی انتها می آمدند، در میان آنها تعداد زیادی زنان پا برهنه بودند. چه کسی دیده بود که زن ارمنی برای خرید به آقدام بیاید. اما فعلا” قحطی و گرسنگی این امر را باعث شده بود و آنها با کیسه و خرجین و الاغ کرایه می آمدند. به زودی معلوم شد که ترکها تحریم اقتصادی اعلام کرده اند و هیچ چیز به ارمنیان نمی دهند و هر کس سعی می کرد در نهان چیزی فراهم کند و شتابان از آقدام دور شود، زیرا شرایط بسیار نامساعد بود…. بزودی یک مطلب هم در آقدام مشخص شد، ترکها ( الاغها-اسبها-گاوهای ) ارمنیان را از دستشان می گرفتند و آنها را متهم می کردند که اینها مال خودشان بوده و ارمنیان مدتها قبل آنها را دزدیه اند.

اگر کسی اعتراض می کرد کتک می خورد و اعتراض او هم به جایی نمی رسید….

نگهبانان ترک مرا در آسکران متوقف کردند، مورد مواخذه قرار دادند و رهایم کردند. قلبم از غم منفجر می شد، نگهبانان ترک در آسکران؟ آن آسکران که همه حملات ترکها را متوقف می کرد و چون سنگری مستحکم قره باغ ارمنی را دست نیافتنی می گردانید و ترکها آنگونه از آن می ترسیدند که گذشتن از آسکران را دلیل بر مردانگی و شجاعت می دانستند.

عساکر جدید را در خوجالو آموزش می دادند و پادگان استپاناکرت تبدیل به پادگان ارتش آذربایجان شده بود….

ساعت 11 به شوشی رسیدم مطلع شدم که آخرین جلسه کنگره (1) باید عصر همان روز برگزار می گردید. با استفاده از این موقعیت که جلسه صبح هنوز در سالن مدرسه کلیسا ادامه داشت راهی آنجا شدم. کنگره به منظور دادن پاسخ به ژنرال شاتلورث تشکیل شده بود.(2) این ژنرال موضع بسیار عجیبی نسبت به قره باغ و زنگزور اتخاذ کرده بود. او مصمم بود به هر قیمت 300 هزار ارمنی تحت یوغ آذربایجان نوزاد قرار داده ارمنستان را از عنصری سالم و مستعد محروم سازد.

کنگره در حال اتمام بود که میشا آرزومانیان نماینده نظامی جمهوری ارمنستان از باکو وارد شوشی شد تا در معیت میسیون انگلیسی قرار گیرد…(3) آرزومانیان به من گفت…. سلطانف که با انتصاب (4) وی مخالف بود از طریق دولت آذربایجان اعتراض و تقاضا کرده تا فرد دیگری را منصوب کنند… اگر چه شاتلورث اعلام کرده بود که موجودیت شورای ملی قراباغ (5) دیگر قابل قبول نیست و میسیون انگلیسی نباید هیچگونه ارتباطی با آن داشته باشد و اگر چه شورای ملی متفرق شده بود و اعضاء آن شخصا” در مخاطره قرار داشتند، اما شورای ملی بصورت غیر رسمی به فعالیت های خود ادامه می داد.

در شورای ملی راجع به همه مسایل توافق نظر وجود داشت… ومعتقد بود که قراباغ بخش جدایی ناپذیر ارمنستان است و سیاست فرسایشی را باید آنقدر ادامه داد تا مسئله قراباغ در جهان خارج بطور مثبت حل وفصل شود، اگر چه همه درباره وخامت اوضاع قراباغ معترف بودند… یک امر دیگر نیز قابل توجه بود، شورای ملی با همه نیرو و توان تلاش می کرد برخوردهایی بین ارمنیان و ترکان بوقوع نپیوندد.

30 آوریل:  امروز صبح گزارشی فوری از معاون فرمانده ناحیه درجان واصل شد مبنی بر اینکه ترکها با نیروهای عظیم به روستای ارمنی دولانلار حمله کرده اند….

 

اول ماه مه: میشا توسط اتومبیل نماینده میسیون انگلیسی راهی گوریس می شود تا مسئله چراگاه را حل کند.

بر اساس اطلاعات رسیده به ما، زانگزور آشکارا مانع از ورود گوسفندان به مرزهای زانگزور جهت چرا شده بود و این امر انگلیسیان هم پیمان ما را دست پاچه کرده بود. آنها نمی توانستند تاکید قراباغ و زانگزور را مبنی بر تعلق به ارمنستان را تحمل کنند.

4 ماه مه: نزدیک ظهر از فرمانده لالایان خبر رسید که حملات صورت گرفته به دولانلار بطور قطع عقب رانده شده است.

میشا از گوریس بازگشت اطلاعاتی که او می داد باعث رنجش خاطر می شد… انگلیسیان از شورای ملی می خواهند مانع چرای گوسفندان نشود، اما شورای ملی به اراده و خواست کنگره (6)(7) درخواست آنان را ردمیکند. مجاز کردن چرا به معنی سپردن جبهه زانگزور به عناصر دشمن که در مواقع لازم می توانست خطرات بزرگی ایجاد کند. نه کوچ گوسفندان مجاز خواهد شد و نه می خواهد که راجع به آذربایجان مطلبی بشنوند.. هنگام رهسپاری میشا به گوریس به او توصیه کرده بودند که یک میلیون و دویست هزار روبل ارسالی از ارمنستان برای قراباغ را همراه خود بیاورد، زیرا بدون پول مانده اند در حالیکه سلطانف با 25 میلیون روبل وارد قراباغ شده است و برای او اعتبار نامحدودی در آذربایجان منظور کرده بودند. او برای تصرف قراباغ در نقاط مهم پایگاه های نظامی مستقر می کرد…

5 ماه مه: روز به روز اوضاع وخیم تر می شود، غارت و چپاول از حد و مرز گذشته و ارمنیان نا نفس کشیدن ندارند.

میز تحریر شورای ملی مملو از اعتراضیه ها و شکایات شده است. تا زمانی که شورای ملی نمی تواند مستقیما” با میسیون انگلیسی ارتباط برقرار کند، لذا شکایات را میشا منتقل می کرد. اما نتیجه ای نداشت، و یا پاسخ می دادند که به استاندار کل سلطانف مراجعه کنید. در چنین شرایطی چه می شد کرد، ما هم نمی دانیم،اما یک موضوع روشن بود که دولت ارمنستان باید نهایتا” دادخواهی قراباغ را در دست خود بگیرد و از راه های دیپلماتیک و یا روش های دیگر این مسئله مشکل را حل کند.

امروز چند خبر جدید در شوشی شنیده می شد. 1-میسیون آمریکایی با طرح بزرگی جهت کمک به ارمنیان به شوشی می آید. 2- سلطانف مقرر کرده که خزانه را از بخش ارمنی نشین به بخش ترک نشین منتقل کنند. 3-سلطانف در تلافی پاسخ رد زانگزور با میسیون انگلیسی مشورت گرفته است که کوچ گوسفندان به مرزهای قراباغ منتقل شود یعنی طعمه ملخ کردن قراباغ زیرا گوسفندان همچون ملخ باید مزرعه و علف های متعلق به ارمنیان قراباغ را نابود می ساختند و عناصر راهزن باید با کوچ نشین های مسلح وارد جامعه ارمنی قراباغ می شدند.

6 ماه مه: سلطانف با مراجعه به میسیون انگلیس پیشنهاد کرده است که برای پایان دادن به هرج و مرج بخش ارمنی نشین لازم است پاسداران گشتی عساکر آذربایجانی را در آنجا مستقر کرد.

7 ماه مه: تحریم اقتصادی نه بصورت کامل به نحو محسوس ادامه دارد و ارمنیان را در وضعیت نامساعدی قرار می دهد.

ارمنیان قراباغ با تحمل همه بلایای جنگ (8) مورد تعرض نیروهای ترکیه و آذربایجان (9) قرار گرفته اند. لیکن آنها غرق در گرسنگی توانسته اند آزادی سیاسی خود را آنقدر حفظ کنند که انگلیسیان به محل رسیده و مورد استقبال شادمانانه قرار گیرند، زیرا اعتقاد عمومی بر این بود که با ورود انگلیسیان رنجهای ارمنیان نیز پایان می یابند، با این حال امروز بر عکس انتظار عمل می شود. شکم آذربایجان دشمن سیر بود به خوبی مسلح شده و تحت توجهات خاص انگلیسیان قرار داشت، اما ارمنیان هم پیمان باز هم گرسنه بی سلاح و در معرض نابودی توسط آذربایجان و فرماندهی انگلیس بودند. تحریم نیز مزید بر علت شد و عرصه برای ارمنیان هر چه بیشتر تنگ تر شد.

8 ماه مه: میشا در پاسخ به پرسش خود راجع به قراباغ تلگرافی دریافت کرد.نوشته شده بود که دولت ارمنستان هرگز در هیچ کجا و به هیچ کس قولی نداده است (10) بدین ترتیب تاکید و اصرار شاتلورث مبنی بر اینکه ارمنستان قراباغ را به آذربایجان واگذار نموده تکذیب می شد.

10 ماه مه: از روستاهای مرزی مردم گروه-گروه آمده اند و به شورای ملی شکایت میکنند که از دست دسته های راهزن ترک لحظه ای نفس راحت نمی توانند بکشند و قتل و غارت انفرادی حد و حصری ندارد. فرماندهی بریتانیا سکوت اختیار کرده قول می دهد در این باره با سلطانف مکاتبه کند، لیکن اظهار می کند که هر گونه اقدام جدی ارمنیان به عنوان عملی بر علیه بریتانیای کبیر تلقی می گردد. چنان که پیدا بود قصد داشتند توسط تحریم اقتصادی و ادامه راهزنی و غارت و چاپول قراباغ را دچار خفقان کنند تا حکومت آذربایجان را بپذیرد.

 

11 ماه مه: ژنرال شاتلورث وارد شوشی شد. هیچ انتظار امر خیری از آمدن او نداریم. معتقدیم که دست به خفقان مردم می زند و دیگر هیچ پس از نیمروز در ساعت 3 شاهزاده هوسپ آرغوتیان نیز رسید. مشخص شد که او به عنوان نماینده ارمنستان برای حل مسئله قراباغ و چراگاه زانگزور آمده بود. او در پاسخ به پرسش حاد ما چه نظری دارد. ( آخر سلاح، مهمات و نان نداریم آذربایجان با توپ ها و نقل و انتقالات نظامی و میسیون انگلیسی با تقاضاهای شدید خود جانمان را به لب رسانیده اند)

اظهار داشت که فکر خواهند کرد. این پاسخ آرغوتیان قلبمان را داغ کرد.

شاتلورث در ساعت سه و نیم، آرزومانیان را نزد خود خواند، او ساعت 5 غم زده و خشمگین باز گشت سخنان زیر بین آنها رد و بدل شده بود:

فردا صبح اتومبیل جلوی هتل آماده خواهد بود، راس ساعت 7 باید شوشی را ترک کنید و به تفلیس-ایروان بروید.

میشا در ابتدا حیرت می کند، بعد در شگفتی می پرسد:

شما مرا تبعید می کنید اما این امر متعاقب چیست؟ آیا سیاست اجرایی؟ یا دلایل دیگری مطرح است؟

ژنرال پاسخ می دهد: زیرا شما از ارمنستان همراهتان پول به قراباغ آورده اید تا بر علیه آذربایجان تبلیغ کنید، دوم اینکه وقتی به گوریس رسیدید اعلام نکردید که دولت ارمنستان، قراباغ را به آذربایجان واگذار کرده است.

-من در گوریس نمی توانستم این مطلب را اعلام کنم زیرا مطلع بودم که دولت ارمنستان هرگز در هیچ کجا به هیچ کس در مورد قراباغ قولی نداده است. با اظهار این امر تلگراف دریافتی از ایروان را در آورده به شاتلورث می دهد. شاتلورث بانگ بر می آورد که: -دولت ارمنستان دو دوزه بازی می کند.مقصر این امر محکوم به مرگ خواهد شد و فعالیت هایی که بر خلاف سیاست فرماندهی انگلیس در خصوص قراباغ انجام می شوند می تواند به بهای جان هزاران ارمنی تمام شود.

آرزومانیان با شگفتی به صورت او می نگرد. سپس شاتلورث ادامه می دهد:

من تلگراف خواهم زد تا قراباغ حاکمیت آذربایجان را نپذیرفته مهاجرین بازگشتی در قارص و نخجوان بمانند.ارمنستان این امر را پذیرفته است بویژه آنکه همه اینها موقتی است، تا وقتی که کنفرانس صلح تصمیم قطعی را بگیرد.

بوضوح می بینیم که فرماندهی انگلیس مصرا” به گلوی قراباغ چنگ زده و حاضر نیست آن را رها کند.

12 ماه مه: به مرور زمان اوضاع رو به وخامت می گذارد. آذربایجان در دادن میلیون ها پول دریغ نمی کند،پول چون آب جریان دارد.تعداد رشوه بگیرها در هر گوشه و کنار اضافه می شود در حالی که ما پول نداریم تا پول نان به افسر بدهیم. آذربایجان در کنار ما هر روز قوی تر میشود اکنون ارتش سازمان یافته در اختیار دارد. اندوخته پایان ناپذیر مهمات،توپ هایی در استپاناکرت و مسلسل هایی در شوشی و در آسکران سر تا پا با ( پول انگلیسها و فروش نفت ) ترکها مسلح هستند و اضافه بر اینها فراوانی نان، آزادی راه ها و …. رفتار بسیار دوستانه فرماندهی انگلیس. شاتلورث و آرغوتیان فردا باید به زانگزور بروند و مسئله کوچاندن گله ها را حل کنند. شورای ملی چنین قضاوت می کند که یکی از اعضاء به عنوان آشنا به محل و افراد همراه آنان به گوریس بروند و در انجام کار کمک و اهالی زانگزور را راضی کنند تا بخشی از کوچ را خود به عهده بگیرند تا همه کوچ در قراباغ متمرکز نشود. قصد ما واقعا” کمک به موقعیت است و فرستادن شخصی به زانگزور در جهت صحبت راجع به وضعیت ما و تنظیم طرح کمک رسانی و نیز آوردن یک میلیون و دویست هزار روبل برای قراباغ آماده بود.(11)

13 ماه مه: فرماندهی انگلیس تصمیم گرفته است که قراباغ را به زانو درآورد، هیچ شکی در این امر نیست. راه ها بسته، چپاول و غارت پدیده عادی روز تحریم در حال خفه کردن ما، آیا انگلیس شکست دهنده آلمان و فاتح داردانل باید از یک آذربایجان نوزاد دارای منابع نفت بهراسد و با یک ضربه پای نماینده انگلیسی مگر راها باز نمی شد، تحریم اقتصادی لغو نمی گردید، یاغیان و چپاولگران همراه با سلطانف به سوراخ موش پناه نمی بردند؟ حال وقتی که شاتلورث و دیگران این کار را انجام نمی دادند پس بوضوح با آنها همراهی می کردند. شاتلورث به گوریس بازگشت شاهدان می گویند که قیافه اخمویی داشت.

یکی از اغسران انگلیسی همراه او گفته است که در سر راه در نزدیکی روستای تغ یک دسته نظامی ارمنی حدود 50 نفر راه شاتلورث را بسته و اجازه پیشروی نداده است تا اینکه توانسته اند آنها را قانع کنند. شاتلورث پس از دیدار با سلطانف نامه ای به میشا آرزومانیان می فرستد و توصیه می کند صبح ساعت 7 شوشی را ترک گوید.

 

16 ماه مه: ساعت 9 پیغامی از شاتلورث دریافت شد که مطابق با آن میشا را حوالی ظهر ساعت دو و نیم نزد خود می خواند. عصر میشا آمد و تعریف کرد که شاتلورث اصرار دارد که وی باید حتما” محل را ترک کند… اوضاع همچون کابوس بود. ارمنیان در روستاهای مرزی حق نفس کشیدن ندارند، مدام سنگرهایشان را حفظ می کنند و از فعالیت های دشت و مزرعه محروم می شوند. روستاهای ترک نشین حوالی مرز در وضعیت وخیمی قرار دارند. محرکین آذربایجان دائما” در حال پاشیدن بذر نفاق و دشمنی هستند و اینکه توده های ترک چقدر از بیگ هایشان اطاعت می کنند. امروز اعتراضاتی برای میسیون انگلیس ارسال شد، اما شاتلورث نپذیرفت و توصیه کرد به سلطانف مراجعه شود. اگر مهمات جنگی داشتیم خود می دانستیم به چه کسی مراجعه کنیم اما با دست خالی چه کنیم؟ ناتوانی ما را خفه می کرد…

19 ماه مه: ساعت 7 صبح میشا آرزومانیان همراه منشی خود ( گوا تراوهانیان ) از شوشی خارج شد. البته واضح است که با دوری او ترکها چقدر راحت می شوند و ارمنیان را تحت فشار قرار خواهند داد.

20 ماه مه: تحریم همچون کوه بر قراباغ سنگین بوده است و آنرا از لحاظ اقتصادی خفه می کند. مردم متحیر مانده اند. بطور کلی مشخص است که موضعگیری انگلیسیان در قراباغ به خونریزی منتهی می شود. میانجیگری آرغوتیان نیز عملا” نتیجه مثبتی نداشت. در آنجا راجع به تحریم اقتصادی گفتند که این یک امر داخلی آذربایجان است.

21 ماه مه: آرغوتیان نیز امروز راهی تفلیس – ایروان شد و ما همچون گذشته تنها ماندیم و به بدن های لاغر یکدیگر پناه بردیم بدون اینکه امیدوار باشیم از خارج برای عادی سازی وضعیت قراباغ میانجیگری صورت خواهد پذیرفت. آرغوتیان با چشمان خود اوضاع وخیم ما را مشاهده کرد.

23 ماه مه: نمایندگی از روستاها آمده و در مقر شورای ملی جمع شده بودند و خواستار تدبیری بودند. آنها تاکید می کردند که: دیگر نمی توانیم اینگونه ادامه دهیم یا سرانجام اعلان جنگ دهید و بگذارید بجنگند و هر چه می خواهد بشود و یا به توافق برسید. نه نان داریم و نه آب حلال، رفتن از دهی به ده دیگر ممکن نیست. تا کی باید مسئله اینگونه کش پیدا کند پس ارمنستان چه می کند؟

24 ماه مه: سنگینی سهمگین تحریم اقتصادی، موضعگیری انگلیسیان، دسیسه های شیطانی سلطانف در قراباغ اختناق ایجاد کرده بود. آنهایی که از روستاها می آمدند… مسئله را قاطعانه مشخص کردند. باسلب هر گونه مسئولیت از دوشمان اعلام می کنیم که اگر تحریم اقتصادی پایان نگیرد ما هم نباید اجازه کوچ گوسفندان را بدهیم. باز هم لازم بود ” سیاست تعلیقی و فرسایشی ” لعنتی ادامه یابد.

25 ماه مه: امروز صبح خبر رسید که ترکها یک نفر ارمنی را در نزدیکی پل مار کشته و سلاحهای او را غصب کرده اند. در عین حال مطلع شدیم که در حالی روستای پاهلور ترکهای مسلح زیادی جمع می شوند و در کمین می نشینند و ارمنیان را چپاول می کنند و اعلام کرده اند که موظفند همه ارمنیان بی پناه را بدون کشتن غارت نمایند…

26 ماه مه: میسیون آمریکایی نیز برای بخت بد ما آمده. از یک طرف هم آنها ما را اذیت می کنند و مایلند حتما” در یک تکه نانی که به نیازمندان می دهند سیاست را دخیل کنند، عقاید آذربایجانی را چنانکه می گویند در اثر نفوذ شاتلورث پیش ببرند.

27 ماه مه: امروز چاپار به ما خبر آورد که گله ها از آسکران گذشته و در حال صعود به کوه هستند. به فرمان شورای ملی همه ارمنیان آرامش خود را حفظ کنند. تلاش می کردیم که کسی مردم آرام ترک را ناراحت نکند. از طرف دیگر همان مردم ” آرام ترک ” به پیشنهاد دوستانشان بطور سیستماتیک و منظم به روستاهای مرزی ما حمله می کردند.

ما از منابع موثق اطلاع داریم که سازماندهنده این حملات آذربایجان و رهبر آن کاظم پاشا است. میسیون انگلیسی نیز این مطلب را می دانست. انگلیسیان نیز همچون ما اطلاع یافته بودند که انور بیگ در اراضی سلطانف یا حاجی سانلو سکونت دارد.

30 ماه مه: چاپار شتابان از طرف معاون فرمانده برای شورای ملی و میسیون انگلیسی خبر آورد که افسران ترک در راس عسکرهای آذربایجان و ترکان مسلح بیشمار به روستای خزابرد حمله کرده اند. او تقاضای ارسال سریع دارو و بهیار برای کمک به مجروحان مستقر در روستا را داشت. جنگ نیز ادامه دارد.

31 ماه مه: ساعت 3 اطلاع رسید که ترکها در حوالی خزابرد شکست خورده و اجساد را روی زمین گذاشته و فرار کرده اند. منطقه آرام است اما تحرکات عظیم عسکرها در محورهای مختلف مشاهده می شود.در طول شب نظامیان زیادی وارد شوشی شده اند…کردهای زیادی هم جمع شده با نظارت افسران روس سنگرهایی در حوالی استپاناکرت می سازند.

 

1 ژوئن: اطلاعاتی به ما رسید که اطراف خانه استاندار متشنج است و در تمام طول مرز ارمنیان و ترکان شهر سنگر می سازند و عسکرها به طرف این سنگر می آیند و در محورهای مختلف مسلسل کار می گذارند.

3 ژوئن: سپاهیان آذربایجان شهر را محاصره کرده اند.قصد سلطانف چیست؟ این را شیطان می داند، او طرحهای تدوین شده شیطانی دارد و برای همه ما آشکار است. مردم شهر خود را در رنج و بی پناه ولی روستائیان خود را مملو از خشم می بیند.

عسکرها سنگرها را تا سر حد کرزین منتقل کرده و به محله ارمنی نشین نزدیک تر شده اند. بسیاری از افراد هراسان به سمت میسیون های انگلیس و آمریکا می گریزند. تعداد 20 نفر از سربازان معدود خود را برای دفاع از جاده منتهی به کارین در سر حد کرزین مستقر کردیم سربازان ارمنی و ترک در این جا حداکثر 60-70 قدم فاصله داشتند. مطلع شدیم که چندین گاری پر از مهمات رهسپار شوشی شده اند. نظامیان جدیدی از آقدام وارد استپاناکرت شده اند.

4 ژوئن: بامدادان به دفتر شورای ملی رفتم. قلبم مملو از غم بود، به روشنی می بینیم که بحران شدید نزدیک است، مشت های کوبنده در بالای سر ما بلند شده اند و ما قادر نیستیم آنها را کنار بزنیم. اطلاعات دریافتی تهدید آمیزند. آذربایجان نیروهایش را بسیج کرده….قراباغ مستحکم ایستاده است. تنها بخشی از خاچن و واراندا بی سلاح است، بخشی از واراندا، دیزاک و جوانشیر تا حدی سلاح دارد و بنابراین روحیه نبرد وجود دارد. روحیه مرد مسلح به گونه دیگری است ولی وقتی که سلاح از دستش می گیرند او توازن و تعادل روحی اش را از دست می دهد. روستاهای مسلح همچون مردان دلیر سینه سپر کرده بودند و اگر برای هر تفنگ 300 فشنگ می داشتیم در تمام جبهه دست به حمله می زدیم با این امید که پیش از مرگ قراباغ، او باید ضربات مرگ آوری به دشمن خون آشام وارد می کرد. حداقل ندای امید بخشی از خارج می شنیدیم.

ساعت درست ده و نیم بود. ناگهان چند تیر از کرزین شلیک کردند و این نشانه عملیات جهنمی بود. سی دقیقه بعد از کلیه سنگرهای عسکرهای بخش ترک نشین شهر صدای سهمگین تیراندازی به گوش رسید و در این کار تعداد زیادی سوارهای کرد شرکت داشتند که برادر سلطانف همراه خود آورده بود. دکان هایی که باز بودند بلافاصله غارت شدند. در بخش ارمنی هیچ ترکی وجود نداشت، مثل اینکه از قبل اطلاع داشتند و به داخل رفته بودند اما در بخش ترکها تعداد زیادی کارگر و صنعتگر ارمنی بودند که تحت فشار گرسنگی مجبور شده بودند برای ترکها بصورت روز مزد کار کنند. البته همه آنان به قتل رسیدند.

حوالی ساعت 12 تیراندازی به حد غیر قابل تصوری رسید. در محله های ارمنی هر کوچه و برزن زیر آتش بی حساب گلوله های ترکها رنج می برد. مردم با پناه بردن به دیوارها خود را به حیاط کلیسا رساندند. در ابتدا صدای پچ پچ به گوش می رسید اما بعدا” صداهایی از این سو آن سو شنیده شد که نمی توانند از هیچ کجا کمکی دریافت کنند.

دامنه تیراندازی ها گسترش بیشتری یافت. از انواع تفنگ ها در جاهای مختلف صداهای غرش و انفجار شنیده می شد.

مخصوصا” چهار تفنگچی از بالای مسجد مدام تیراندازی می کردند، مثل اینکه کنار انبار فشنگ نشسته و دائما” شلیک می کردند. منظور ترکها ایجاد رعب و وحشت در شهر بود. در همین اثنا از حوالی غایبالیشن (12) خبر رسید که تعداد بیشماری کرد و ترک آمده اند و روستا از هر چهار طرف دم تیغ می گذرانند. در ساعت یک که شدت تیراندازی به اوج خود رسید، نمایندگانی از مردم و اسقف واهان نزد میسیون انگلیسی می روند و تقاضای نجات شهر را می کنند. سرگرد (13) سوار اتومبیل می شود و نزد سلطانف می رود او پس از بازگشت اعلام می کند که سلطانف اتمام حجت کرده که اگر افرادی (14) که به میسیون انگلیسی امضاء داده اند از شهر دور شوند تیراندازی بی درنگ قطع خواهد شد، تحریم اقتصادی پایان می گیرد و روابط دوستانه قبلی احیا شده جمعیت مسلح متفرق می شوند و به خانه هایشان باز می گردند.

5 ژوئن: تمام شب تیراندازی شدید ادامه داشت. از تمام سنگرها افراد یکی بعد از دیگری می آمدند و فشنگ درخواست می کردند و البته دست خالی باز می گشتند. شب بسیار غم انگیز سرانجام به پایان رسید و صبح شد. هوا روشن شد و ترکان تفنگ به دست گرفته و در کنار انبار فشنگ نشستند. در حالیکه از افراد ما آنهایی بودند که در تمام طول جنگ فقط پنج فشنگ شلیک کرده بودند زیرا تنها 15 عدد در اختیار داشتند. هراند باهاتوریان عضو شورای ملی خبر آورد که اتومبیل آماده است و تبعیدی ها بزودی حرکت خواهند کرد و ساعت نه و نیم ” یغیشه و آودیسیان و تومیان راه افتادند. با توجه به اطمینانی که میسیون انگلیسی داده بود باید انتظار می رفت که سلطانف به قول خود عمل کند یعنی به محض اینکه ” مقصرین ” از شوشی دور شوند، بلافاصله تیراندازی قطع شود، تحریم پایان پذیرد و غیره. آن انجام شد. اتومبیل هنوز به پل نرسیده بود که حمله شدیدی به غایبالیشن شروع شد و موج تیراندازی ها در شهر افزایش یافت.

با این فکر که سلطانف تا قراباغ را با خاک یکسان نکند دست از طرحهای شیطانی خود بر نخواهد داشت تمام جزئیات وقایع به صورت کتبی به اطلاع اعضاء شورای ملی قراباغ و ستاد کل که تازه وارد ناحیه شده بودند رسید و پیشنهاد احتیاط به عمل آید و سربازان را آماده نگهدارند.

غایبالیشن پس از جنگ های نومیدانه در ساعت یک سقوط کرد و قتل و غارت زنان و کودکان بی پناه در زیر گوش میسیون های انگلیسی و آمریکایی شروع شد، و تمام روستا طعمه آتش گردید. چند نفر از افسران انگلیسی به سر حد کرزی رفتند و فروتنانه به محل خود بازگشتند. خانه های غالیبالیشن در آتش می سوخت همسایه نیکوکار خانه به خانه می رفت و آنها را به آتش می کشید تا هیچ اثری از ده باقی نماند.

6 ژوئن: شوشی از مدتها قبل در چنگ سلطانف اسیر بود و راه انداختن این خونریزی حاصلی برایش نداشت باز هم فقط شوشی در دست او بود ولی نواحی روستایی همچون گذشته حاکمیت آذربایجان را به رسمیت نمی شناخت. غایبالیشن کماکان به خاکستر تبدیل می شد. حال از سرحد کرزی به خوبی دیده می شد که ترکها چگونه خانه به خانه می رفتند و خانه های نیمه ویران را آتش می زدند و همچون سگهای شکاری ارمنیان مخفی شده در پشت بوته ها را جستجو می کردند.

7 ژوئن: اسقف نزد سلطانف می رود و پس از بازگشت اعلام می کند که سلطانف با احترام زیاد از او استقبال کرد و او مملو از صلح دوستی است و از وقایع روی داده متاسف است و غیره. در یک جمله باید گفت که دهان اسقف از به به و چهچه سلطانف باز مانده بود. همچنین اظهار کرد که او نیز فردا برای دیدار متقابل خواهد آمد.

8 ژوئن: امروز در پاسخ به روحیه نیکوکارانه سلطانف روستای کرکژان در آتش می سوزد تا صحنه کامل شود. چنانکه می گویند میسیون انگلیسی از سلطانف خواسته بود به همین اندازه بسنده کند.سلطانف ساعت یک نزد اسقف می آید سپس در حیاط همجوار خلیفه گری که تعداد زیادی از اهالی شوشی در آنجا جمع شده بودند شروع به نطق می کند، او گفته است که خود به عنوان پزشک همواره توان خود را برای یک انسان و برای نجات زندگی یک بیمار به کار گرفته است و هر گاه در این امر موفق بوده خود را بسیار خوشبخت احساس می کرده است. اکنون قلبا” چقدر رنج می برد که بدبختی غایبالیشن اتفاق افتاده است. سپس قول می دهد روستاهای ویران شده بازسازی شوند و از بچه های یتیم مراقب گردیده خسارت جبران شود. با این حال دیو حیله گر آواز خود را می خواند، یک زن یا مرد که بطور معجزه آسا از جهنم غایبالیشن نجات می یافت و به شوشی می رسید همچون دیوانگان در مورد چگونگی کشتار بی رحمانه اهالی، حتک حرمت زنان و دختران و دزدی آنها با گریه و زاری تعریف می کرد. یک سگ،یک مرغ در روستا باقی نمانده همه را جمع کرده و برده اند.

10 ژوئن: امشب ترکها به ده داهراز حمله می کنند اما یک دسته رزمی به مقابله با آنها می رود و آنها را متحمل کشتار و وادار به عقب نشینی می کند. حمله ای از همین نوع بر داشوشن صورت می گیرد. سپاه منظم پیاده و سواره تحت فرماندهی ترکها،آذربایجان و جنایتکاران روس به روستا می رسد. پاسداران قلیل ارمنی مجبور به عقب نشینی می شوند.

در این لحظه از دوناواز فرمانی می رسد که نیروهای ما از شوشی و سمت جنوب یعنی از جبهه راست و چپ دست به پیشروی محاصره بزنند. همین طور هم عمل می کنند و در همین لحظه وقتی که ترکها وارد سرحد ده می شوند و یکی دو انبار علوفه را آتش می زنند. نیروهای ارمنی سر می رسند و به شدت به دشمن حمله می کنند.

11 ژوئن: سلطانف و میسیون انگلیس شخصی را به خاچن می فرستند و نمایندگانی از آنجا به شوشی دعوت می کنند تا در مورد توافق مذاکره نمایند. وقتی که آنها به ده خنازاخ می رسند راهشان را سد می کنند بدون توجه به اینکه افسر انگلیسی می خواهد بفهماند که با قصد خیر خواهانه آمده است، اما نمی شود…

12 ژوئن: امروز ساعت 12 جلسه ای در نزد اسقف برگزار شد و روبن شاهنازاریان (15) اظهار داشت سلطانف مایل است با نمایندگان مردم صحبت کند. ساعت 7 عصر سلطانف همراه دو نفر از مقامات ترک آمد. او مطابق با رسم و عادت آسیایی، به گرمی با همه سلام و احوال پرسی کرد سپس دهانش را باز کرد و نطق مفصلی ایراد کرد و چنین گفت:

من خوشحالم که نمایندگان جریانات عمده ارمنیان در اینجا حضور دارند. بویژه خوشحالم که نمایندگان آن حزب (16) نیز در اینجا حاضرند که خود را رهبر خلق ارمن می دانند و مایلم که نظر آنها را درباره قراباغ بدانم. یعنی چه باید کرد که مردم را جانب خودشان ظاهر شوند، زیرا اطلاع دارم که افراد و اشخاصی مردم ارمنی قراباغ را تحریک می کنند.

به او پاسخ داده شد که احزاب در اینجا نقشی ندارند، مردم با انتخاب نمایندگان خود کنگره برگزار می کنند و از زبان آن هم خواست ها و اراده خود را بیان می نمایند. هیچ حزبی نمی تواند اراده خود را به ارمنیان قراباغ تحمیل کند بلکه این مردم هستند که بدون هیچگونه انگیزه خارجی آزادانه اراده خود را بیان میکنند و اگر سلطانف و میسیون انگلیسی میل دارند یک بار دیگر نظر مردم قراباغ را بشنوند پس باید امکان داد کنگره یک بار دیگر برگزار شود، تا برای آخرین بار حرف قراباغ را بشنوند.

آنگاه سلطانف جواب داد: خیلی خوب بگذارید کنگره ششم برگزار شود، من فقط می خواهم این کنگره در کوتاهترین زمان برگزار شود. در غیر اینصورت من متقاعد می شوم که شما صادقانه به مسئله نزدیک نمی شوید و فقط برای اتلاف وقت کنگره را مطرح می کنید. آنوقت من مجبور خواهم شد مسئله را بااستفاده از امکانات تحت نظر خود حل کنم. تصمیم گرفته شد کنگره روز 22 ژوئن برگزار گردد.

15 ژوئن: چوبرا،خوجویان،کارابکف و شفی بیک رستمبکف اعضاء پارلمان آذربایجان وارد شوشی شدند.آنها برای اطلاع از علت وقایع اخیر و آشنایی با مسئله در محل و سپس جهت گزارش به پارلمان باکو آمده بودند.

17 ژوئن: دیروز افرادی را نزد میسیون انگلیس فرستاده بودیم تا اطلاع دهیم برای حل و فصل مسئله تشکیل کنگره ششم ضروری بود. میسیون موافقت نکردند بنابرین آنها مجددا” رفتند در آنجا گفته بودند که حرف آخرشان را خیلی وقت پیش گفته اند: “قراباغ باید به آذربایجان واگذار شود، می خواهید کنگره برگزار کنید می خواهید کشتار کنید و یا حتی اگر تمام قراباغ به خاکستر تبدیل شود ما در نقش ناظر و شاهد قرار داریم. لیکن اگر سلطانف با برگزاری کنگره موافق است و اگر این مطلب را کتبا” به ما اطلاع دهد، تنها در این صورت ما هم موافقت خود را اعلام خواهیم کرد و نماینده ای به کنگره می فرستیم”.

بدین ترتیب سلطانف باید مقرر کند تا میسیون انگلیس ” آری یا نه ” بگوید. اما دولت ارمنستان چه کند؟ امروز خبر رسید که میتینگ بزرگی به مناسبت رویدادهای شوشی در ایروان برگزار شده و نطق های پر حرارت و خشمناکی ایراد شده است.

19 ژوئن: تیگران (17) از روستا آمد و گفت که کنگره روز 22 نمی تواند برگزار شود. زمان کوتاه است. اجبارا” باید به تعویق انداخت.با توجه به سختی کار، جلسه ای با شرکت تمام احزاب تشکیل شد و اوضاع قرباغ طی آن بررسی گردید. من در مورد مذاکرات چند روز گذشته و چند رویداد توضیح و گزارش داده اضافه کردم: آن لحظه فرا رسیده که با از دست دادن امیدهایمان از همه جا، باید دست به اقدام جدی بزنیم، جنگ یا توافق شما چه نظری دارید.

همه بدون استثنا تاکید کردند که هیچ امکان جنگ وجود ندارد، همه اینها موقتی است و یا روسیه نوین خواهد آمد و مسئله را تمام خواهد کرد و یا اینکه کنفرانس صلح در مورد اختلافات تصمیم قطعی اتخاذ می کند. لازم است قراباغ را برای آینده سالم نگهداشت، و برای این کار لازم است با آذربایجان به توافق رسید. عصر، با چوبار جلسه شد… در این جلسه مقرر شد که روبن شاهنازاریان فردا نزد سلطانف برود ( تنها رابط او بود ) و به او تشریح کند که کنگره فقط روز 28 ژوئن می تواند تشکیل شود.

22-24 ژوئن: در این سه روز برای برگزاری ششمین کنگره در شهر تدارک لازم صورت می گرفت. مردم شهر و روستا انتظار این روز را می کشیدند با این امید که توافقی حاصل خواهد شد و کار سپس به رهبران واگذار می شود. گروهی نیز بی صبرانه منتظر تعیین تکلیف قراباغ در آن روز بودند.

25 ژوئن: ترک شوشی توسط انگلیسیان سرانجام تائید شد. گروه گروه می روند… عسکرها یک زن را در استپاناکرت کشته و دو خانه را غارت کرده اند.

30 ژوئن: نمایندگان کنگره در روستای شوش گرد هم می آیند… آنها 29 ژوئن تصمیم می گیرند که چون روز بیست هشتم ماه به شوشی اطلاع داده اند و کنگره منتظر نماینده انگلیس و سایرین بود، اما چون آنها روز 30 ماه نیز نیامدند پس متفرق می شوند و در این باره به شوشی اطلاع خواهند داد.

یکم ژوئیه: صبح زود من، تیگران و میناسبکیان (18) در شوش بودیم به محل کنگره رفتیم با آرشاویر کامالیان (19) درباره اوضاع کنونی صحبت طولانی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که دیگر هیچ کاری نمی توان انجام داد و باید به کنگره هفتم امید داشت، اما چون اکثر اعضاء شوراهای ملی و محلی در درناوار بودند تصمیم گرفتند به آنجا بروند و فکری بکنند.

در آنجا روستای شوش، نماینده جوانشیر نیز در مذاکره ها حضور داشت او با صحبت در مورد اعمال غیر قانونی آذربایجان اعلام کرد: – اگر حتی خاچن، واراندا و دیزاک تابع آذربایجان شوند، جوانشیر خطی دور خود خواهد کشید و تا آخر خواهد جنگید. این سخن او یکی از اهالی واراندا را که در آنجا حاضر بود رنجاند. او هم به نوبه خود بانگ برآورد: – اگر جوانشیر خط می کشد، واراندا حصار خواهد کشید و در آنجا می جنگد ما کمتر از شما نیستیم. در آن روزها قراباغ همانند دریایی متلاطم بود. مردم در انتظار بودند که آیا توفان خواهد رسید و لذا هر چه بیشتر به دم ها فشار می آوردند تا آهن را به شمشیر تبدیل کنند و حداقل با آنها در روز بلا از یکدیگر دفاع نمایند. به نحوی وارد روستای درناوار شدیم و اعضای شورای ملی، ستاد نظامی را با تمام اعضاء و بسیاری از اعضائ شوراهای ناحیه ای را در آنجا پیدا کردیم.

 جلسه پر جنجالی تشکیل شد، تصمیم گرفته شد یک هئیت به باکو فرستاده شود و در آنجا با حکومت آذربایجان مذاکره کند و سپس نتیجه را به کنگره هفتم گزارش کند تا یا قبول کند و یا رد نماید.

اما چه کسی باید به باکو می رفت.همه از انجام این ماموریت پر مسئولیت و هراسناک عذر خواستند.

من با مشتم روی میز کوبیدم و گفتم که من می روم………

پانویس:

1-کنگره پنجم ارمنیان قراباغ مورد نظر است که 23-29 آوریل در شهر شوشی برگزار شد.

2-شاتلورث در آغاز آوریل جانشین تامسون فرمانده ارتش انگلیس در باکو شد. او از ارمنیان آرتساخ می خواست به اطاعت آذربایجان درآیند. کنگره برای دادن پاسخ به او تشکیل شد و به منظور شرکت در فعالیت کنگره بود که شاتلورث راهی شوشی گردید.

3-به درخواست ارمنیان آرتساخ پس از بارها اعتراض دولت ارمنستان، فرماندهی انگلیس با استقرار نمایندگی ارمنستان در آرتساخ موافقت کرد. مسئله اصلی سروان میشا آرزومانیان، کمک به جمعیت گرسنه و بهبود وضع آنها و پرداختن به مسایل سیاسی آرتساخ بود.

4-با ضمانت ژنرال تامسون انگلیسی، 15 ژانویه 1919 خسرو بیگ سلطانف عضو حذب مساوات، زاده روستای مینکند شوشی اصلا” کرد بود و دارای تخصص پزشکی و جلاد ارمنیان به عنوان استاندار کل نواحی شوشی، زانگزور، جوانشیر و جبرائیل منصوب شد.

5-شورای جدید ارمنی آرتساخ 12-21 فوریه 1919 طی کنگره چهارم ارمنیان قراباغ در شوشی انتخاب شده بود. شاتلورث در نطق خود در کنگره پنجم اعلام کرده است که شورای ملی باید منحل شود و آن را غیر قانونی می داند.

6-وقتی که در پائیز 1918 جانیان ترک به آرتساخ رخنه کردند، بنا به تصمیم کنگره سوم ارمنیان آرتساخ به منظور مقاومت عمومی زحمتکشان در ماه سپتامبر در کلیه نواحی آرتساخ دسته های نظامی تشکیل شدند که فرماندهی آنها تحت نظر شورای ملی قرار داشتند. فرمانده دیزاک آرتم لالایان اما فرمانده واراندا سوکرات ملیک شاهنازاریان بودند.

7-منظور کنگره روستائیان زانگزور در بهار 1919 است.

8-منظور جنگ جهانی اول است.

9-منظور مولف، راهزنان و اوباش ترک هستند که در سپتامبر 1918 به آرتساخ رخنه کردند.

10-چند روز قبل از آن شاتلورث به میشا آرزومانیان اظهار کرده بود که گویا دولت ارمنستان با واگذاری آرتساخ به آذربایجان موافقت کرده است. آرزومانیان در این باره از دولت ارمنستان سئوال کرده است.

11-شاتلورث موافقت کرده بود میشا ملیک هوسپیان عضو شورای ملی را همراه خود ببرد. لیکن روز بعد بدون اظهار هیچگونه دلیلی او را از وسط راه باز گردانید.

12-غایبالیشن ( گایلادون ) در چند کیلومتری شرق شوشی واقع است.

13-رئیس میسیون انگلیس.

14-منظور سلطانف، یغیشه ایشخانیان رئیس و هاروتیون تومیان و آستوازادور آودیسیان اعضاء شورای ملی بودند.

15-شهردار شوشی.

16-منظور سلطانف، داشناک ها هستند.

17-تیگران تر گریگوریان، چهره فعال اجتماعی.

18-گریگور بیک میناسبکیان چهره فعال اجتماعی.

19-آرشاویر کامالیان چهره فعال اجتماعی و یکی از شرکت کنندگان فعال، در کنگره ششم روستائیان ارمنی ارتساخ بود. در دهه 20 در آرتساخ کار کرده اما سپس به ارمنستان شوروی منتقل گردیده است.

نام ها: دولانلار یا آرِوْشات    داشوشن یا کاراشن