فردوسی ماندن یعنی فارسی ماندن

۷ خرداد, ۱۳۹۲
فردوسی ماندن یعنی فارسی ماندن

که فردوسی در آن شاهنامه را خلق کرد، عصری دیگر بود، اما مورخان دروغی آن را عصری فرخنده در تاریخ آورده‌اند در حالی که فردوسی هیچ آرامشی در آن فضا نمی‌یافت. هرچند که بسیاری از این دست بازتاب‌های ادبی به نژاد، آب و هوا و شرایط سیاسی و اجتماعی آن جامعه بستگی دارد.

گوته می‌گوید «اگر 20سال زودتر یا دیرتر زاده می‌شدم آدمی کاملا متفاوت می‌بودم.» فردوسی نیز چون تمام پیروان فلسفه ادبی و علمی نیز شخصیت فردی‌اش بازتاب شرایط زمان اوست که در تاریخ تسری پیدا کرده و به امروز رسیده است. اشخاص هم چنین بازتاب‌هایی دارند. فردوسی در عصری می‌زیست که تار و پود استبداد بر جامعه و روابط مردم بسته شده بود. به اجبار که فردوسی نمی‌توانست نظری بر خورشید بهاری بیفکند و غوغای رودباران را در واژه‌ها بگنجاند،آن لب‌های سنگین مردمان را چگونه می‌توانست به تحسین فروردین باز کند. باید شرایط تولد یک ملت و پا گرفتن آن پدید آید تا آفریدن زبان و شعر خلق شود.

زمانی که این زبان پذیرندگی یافت تاثیرگذار و تاثیرپذیر می‌شود. فردوسی ماندن، یعنی فارسی ماندن، زبان را زنده نگه داشتن، تاریخ را استمرار بخشیدن، نژاد سالم و سرزنده را هشدار دادن و گنجینه درام، تراژدی و حماسی را پر نگه داشتن است.

هر یک از هنرمندان ما در عرصه‌های متفاوت می‌توانند صفحاتی از شاهنامه را تفسیر کنند، تحلیل کنند و هر یک از قصه‌ها را چون رستم و سهراب در جهان جاودانه کنند. در یک جلسه خانگی و با حضور دوستان، پری صابری از متن و مشکلات اجرا و عدم جواب صحیح از مسوولان و بودجه و امکانات گفت و در نهایت گفتم من هستم و به اتفاق استاد صابری آستین‌ها را بالا زدیم و برای اولین بار صنف و حرفه تهیه‌کننده تئاتر را در چارت اداری تئاتر گنجاندیم.

تهیه‌کننده شخصی یا بهتر است بگوییم تهیه‌کننده غیردولتی هماهنگی با مسوولان اداره نمایش و تالار وحدت آغاز شد و به بهترین شکل

فردوسی ماندن، یعنی فارسی ماندن، زبان را زنده نگه داشتن،
تاریخ را استمرار بخشیدن،نژاد سالم و سرزنده را هشدار دادن

پیش رفت و تهیه‌کننده خصوصی را تعریف کردیم. تجربه دشواری بود و برای اولین بار در تاریخ تئاتر ایران این اتفاق می‌افتاد. پنج ماه تمرین با گروهی عاشق و دل سپرده به صابری را پشت سر گذاشتیم با لذت بردن از کار و گروه شدن و بهره‌گیری از تجربیات شصت ساله پری صابری که هر روز درس تازه‌یی بود و تجربه‌یی حیرت‌انگیز و یافتن ریشه‌های کوچک در هنر نمایش، در ادبیات، در شاهنامه، در نیما، در شاملو، در فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، اخوان ثالث، حمید مصدق، هوشنگ ابتهاج و دیگر شاعران مردم‌دار شعر نو.تجربه سی و پنج سال پیش من در تئاتر، در دانشکده هنرهای دراماتیک با حضور در این نمایش دوباره زنده شد. یاد ژاندارک رکن‌الدین خسروی افتادم و آزیتا حاجیان هجده ساله، با آن ملاحت و بازی زیبایش.

 

دوباره برایم «شی زوئه بانسی مرده است.» تجلی کرد و «در انتظار گودو» و به خاطر آوردن هنر بچه‌های دانشکده فریماه فرجامی، مصطفی طاری که حیف…. بهروز بقایی، داود دانشور، سهراب سپهری، هومن آذر کلاه، مجتبی یاسینی، محمد کاسبی، عطا کوپالی، افسر اسدی و… انقلاب که شد با نمایش کله گردها و کلوتزها به وجد آمدم. ناصر رحمانی‌نژاد و آن جماعت هنرمند دانشکده هنرهای دراماتیک و… به خدمت گرفت. در سال 1358 غوغایی به پا کرد و من شاهد هنر همکلاسی‌های خود بودم.اکنون مرغ باران در شصت و یک سالگی حال دیگری دارد، با یک متن زیبا، موسیقی دلنواز، صحنه اعجاب‌آور، بازی‌های دوست‌داشتنی و خلاقیت هنرمندی که در هشتاد سالگی انگار طراوت خلق یک اثر شکوهمند را دارد.

* کارگردان سینما