نظری بر تاریخ‌نگاری کمبریج؛ دفتر اول جلد هفتم تاریخ ایران کمبریج

۲۵ اردیبهشت, ۱۳۹۲
نظری بر تاریخ‌نگاری کمبریج؛ دفتر اول جلد هفتم تاریخ ایران کمبریج

که عمده حوادث و پیش‌آمدهای تاریخی در حوزه مهاجرت، اقوام، جنگ‌های سرنوشت‌ساز، روابط اقتصادی و شاه‌راه‌های تجاری، تبادلات فرهنگی و اجتماعی و…. به نوعی با این کشور مرتبط بوده است. همین اهمیت تاریخی باعث شده تا در عمده دانشگاه‌ها و مراکز مطالعاتی دنیا بخشی در حوزه ایران‌شناسی (هم در حوزه زبان و ادب پارسی و هم درباره تاریخ ایران) وجود داشته باشد که با توجه به علایق و اولویت‌های خود بخش‌هایی از تحولات ایران را مورد بررسی قرار دهند.

 

از میان کرسی‌ها و مکاتب ایران‌شناسی مختلف در دنیا، دو حوزه مطالعاتی و مکتب ایران‌شناسی نسبت به سایر مراکز مطالعاتی از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. حوزه اول که با نام مکتب ایران‌شناسی شوروی از آن نام برده می‌شود و در دوره حاکمیت آن دولت در سال‌های 91-1917م شکل گرفت و قوام یافت مولد آثار متعدد زیادی درباره زبان و ادب فارسی و تاریخ ایران شد که البته به دلیل بینش سوسیالیستی- مارکسیستی حاکم بر آن که با ثابت انگاشتن پیش‌فرض اولیه به دنبال استخراج مواد لازم از تاریخ ایران در راستای اثبات آن پیش‌فرض حرکت می‌کرد، دارای نقایص زیادی است. اما با صرف‌نظر از این نقص عمده، پژوهش‌های بسیار جدی و قابل توجهی در این مکتب به وجود آمد که در نوع خود دارای ارزش منحصر به‌فردی هستند و بخشی از خلأ مطالعات ایران‌‌شناسی را پر می‌کنند. علی‌رغم فراز و فرودهای فراوان و افت شدید این مکتب، با از میان رفتن سایه سنگین ایدئولوژی مارکسیسم، خوشبختانه امروز نیز در تعدادی از جمهوری‌های به‌جا مانده از آن همانند روسیه، گرجستان، ارمنستان و… عقبه مکتب ایران‌شناسی شوروی از تکاپوی نسبتاً مساعدی برخوردار است.

 حوزه دوم پژوهش‌های مربوط به ایران، مکتب ایران‌شناسی انگلستان و به صورت دقیق‌تر «مکتب ایران‌شناسی کمبریج» است. این مکتب گرچه از نظر روش، همانندی‌های بسیاری با مکتب ایران‌شناسی شوروی دارد، اما از نظر بینش‌ تاریخ‌نگاری دارای تفاوت‌های عمیق و ساختاری فراوانی با آن است. علاوه بر آن، گرچه مکتب شوروی از یک ساختار منسجم فکری برخوردار بود اما در آن برخلاف مکتب کمبریج، روایت کاملی از تاریخ ایران که دربردارنده پیشینه این سرزمین از قبل از ورود آریایی‌ها تا دوره معاصر باشد، ارائه نشد و پژوهش‌های صورت گرفته عمدتاً منفرد بوده و هر یک دوره‌ای خاص (نه دوره کامل تاریخ ایران) را در بر می‌گرفتند. دیگر تفاوت این دو مکتب آن است که در مکتب کمبریج نوعی مشارکت بین‌المللی (از کشورهای اروپای غربی، آمریکا،شوروی، ایران و…) در تهیه تحقیقات مربوطه وجود دارد، اما مکتب شوروی نوعی حوزه مطالعاتی محصور و بدون ارتباط آکادمیک با ایران‌شناسان خارجی بود.

هدف از ذکر این مقدمه، زمینه‌سازی و گشودن راهی برای شکل‌گیری بحث‌های کارشناسی و مطالعاتی و نیز بررسی نقاط قوت و ضعف رویکردهای پیشین و کنونی مکاتب ایران‌شناسی در میان محققان تاریخ‌پژوه و مدخلی برای ورود به بحث اصلی، یعنی نقد و بررسی یکی از مجلدات تاریخ کمبریج است.

همان‌گونه که گفته شد مطالعات ایران‌شناسی دانشگاه کمبریج به صورت مجموعه کامل و مدونی از تاریخ ایران از سپیده‌دم تاریخ تا دوره معاصر در هفت جلد و جلد هشتم به صورت نمایه و فهرست راهنمای مطالب هفت جلد اول تنظیم شده است که از حیث تنوع و دامنه زمانی مورد بررسی، کاملترین مجموعه تاریخ ایران در میان پژوهش‌های صورت گرفته در داخل و خارج است. بررسی این مجموعه (که توسط ناشران و مترجمان مختلف به فارسی منتشر شده است) حاکی از نوعی وحدت رویه و شیوه یکسان در تهیه یکایک مجلدات آن است، به صورتی که همه آنها در قالب چند بخش، شامل تحولات سیاسی و دودمانی؛ تحولات فرهنگی، مذهبی و اجتماعی؛ روابط اقتصادی و تحولات علمی و فنی تنظیم شده‌اند. لازم به ذکر است گرچه نحوه تنظیم این مطالب در مجلدات مختلف ترتیب یکسانی ندارد اما خواننده با مطالعه هر جلد، تصویر نسبتاً کاملی از تحولات تاریخی ایران در همه حوزه‌های فوق‌الذکر به دست می‌آورد.

دفتر اول جلد هفتم که آخرین بخش از این مجموعه محسوب می‌شود، دربردارنده تحولات ایران در دوره‌های افشار، زند، قاجار است. این دفتر در سه بخش تدوین شده است. بخش اول- ساختار سیاسی: فصل اول: افشاریان، فصل دوم: زندیان، فصل سوم: قاجاریان فصل چهارم: ایران در زمان فتح‌علی‌شاه و محمدشاه قاجار و فصل پنجم: ایران در دوره آخرین شاهان قاجار

بخش دوم-روابط سیاسی ایران: فصل ششم: روابط ایران با امپراتوری عثمانی در سده‌های 18 و 19، فصل هفتم: روابط ایران با روسیه تا سال 1921، فصل هشتم: روابط ایران با شرکت‌های بازرگانی اروپایی تا 1798، فصل نهم: روابط ایران با بریتانیای کبیر و هندوستان بریتانیا (1921-1798)

بخش سوم: تحولات اقتصادی و اجتماعی فصل دهم: زمین‌داری و درآمد ارضی و اداره مالی در سده 19، فصل یازدهم: رخنه اقتصادی اروپا (1921-1872)، فصل دوازدهم: سازمان اجتماعی ایلات و عشایر در سده‌های 18 و 19 ، فصل سیزدهم: شهرنشینی ایران در دوره قاجار

همانند سایر مجلدات، نویسندگان این جلد نیز از ایران‌شناسان نامی همانند لمبتون، نیکی کدی، گاوین همبلی، جان پری و… هستند که هریک نگارش یک یا چند فصل تخصصی را بر عهده گرفته‌اند.

در یک ارزیابی کلی می‌توان این دفتر را واجد نقاط قوت بسیار و در عین حال نکات منفی متعددی دانست که در مقایسه با سایر مجلدات پیشین، نکات منفی سنگینی بیشتری می‌کند.

تلاش برای تشریح ساختار ساختار و تحولات سیاسی ایران در این دوره زمانی به تفکیک افشاریه، زندیه و دوره قاجار؛ بررسی تفصیلی روابط خارجی ایران با عثمانی، روسیه، دولت‌های اروپایی و شرکت‌های بازرگانی آنها؛ تشریح تحولات اقتصادی و اجتماعی در حوزه زمین‌داری و درآمد ارضی، سازمان اجتماعی ایلات و عشایر و نظام شهرنشینی ایران و… از جمله این نکات مثبت است. به ویژه فصل دوازدهم- سازمان اجتماعی ایلات و عشایر در سده‌های 18 و 19 حاوی نکات جدید و در عین‌حال قابل تأملی درباره نحوه تقسیم‌بندی ایل‌های ساکن در ایران، جای‌شناسی آنها و نقش آنها در تحولات پس از صفویه است که در سایر پژوهش‌های تاریخی مشابه، توجه چندانی به این موضوع نشده است.

گذشته از نقاط مثبت که حاکی از تلاش ارزنده نویسندگان برای ارائه یک تصویر از ایران در دوره زمانی مورد بحث است؛ با بررسی محتوایی آن می‌توان موارد زیر را به عنوان نقاط منفی آن به حساب آورد.

تلاش برای ارائه یک سیر و روند منظم تاریخی از سقوط صفویه تا وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 را شاید بتوان یکی از قابل بحث‌ترین موارد موجود در این کتاب دانست که مؤلفین این دفتر به دنبال آن بوده‌اند، ضمن مقایسه حوادث پس از سقوط صفویه با وقوع انقلاب اسلامی، نوعی حتمّیت برای وقایع پیش‌آمده قائل شده و گونه‌ای جبر تاریخی بر حوادث این دوره ترسیم کنند. این موضوع در صفحات 7، 75 و 78 به خوبی قابل مشاهده است.

برخلاف سایر مجلدات تاریخ ایران کمبریج، که تحولات سیاسی به صورت کاملاً تفصیلی و جزیی مورد بررسی قرار می‌گیرند در این دفتر علی‌رغم آنکه بخش اول در قالب 5 فصل به تحولات سیاسی اختصاص یافته است، اما نابسامانی زیادی بر این بخش حاکم گشته است؛ به نحوی که علاقمند و پژوهشگر تاریخ با مطالعه آن قادر نیست سیر منظمی از حوادث این دوره پیش‌روی خود ترسیم کند. تفصیل برخی از وقایع تاریخی همراه با جزئیات بسیار و مقایسه جزء به جزء منابع تاریخی که ضرورتی برای آن وجود نداشته است، همانند قلم‌فرسایی طولانی درباره مقدمات روی کار آمدن نادر در 35 صفحه، در صورتی که فرجام کار افاغنه و بیرون رانده‌شدن آنها صرفاً در یک پاراگراف( صفحه 45) آورده شده است، از جمله این موارد است.

چند نکته ذکر شده در پیش‌گفتار نویسندگان آن، یعنی آوری، همبلی و ملویل نیازمند مداقه بیشتری است. علاوه بر نکته‌ای که در بالا درباره تشابه شرایط حمله به ایران در اواخر صفویه و حمله عراق در 1359 به آن اشاره شد، بایستی به اظهار نظر آنها در خصوص تلاش شاعران و رویدادنگاران برای «زنده نگه‌داشتن سنت‌های فرهنگی از دستبرد شاهنشاه‌هایی که نظر چندان خوشی نسبت به آزادی‌های هنری نداشته‌اند» اشاره کرد که جمله‌ای کاملاً نامفهوم و از نظر تاریخی فاقد سندیت است؛ زیرا در دوره تاریخی مورد نظر همانند دوره صفویه، علی‌رغم فرازو فرودها و سلایق متفاوت، عمده جریان‌ها و سنت‌های فرهنگی به صورت مستقیم و غیرمستقیم تحت حمایت پادشاهان مورد اشاره شکل می‌گرفتند و گسترش می‌یافتند. همچنین در مقایسه پادشاهان قاجار با محمدرضا شاه این‌گونه نتیجه‌گیری شده است که «قاجارها خطای محمدرضا شاه را مرتکب نشدند که اجازه دهند نفوذ فرهنگ بیگانه چنان این سنت‌ها را به مخاطره بیفکند که سرانجام مردم برای دفاع از آنها به‌پا خیزند». در توضیح این اظهار نظر بایستی خاطرنشان کرد ضمن آنکه شرایط تاریخی این دو دوره زمانی هم در بعد داخلی و هم در روابط بین‌الملل متفاوت بوده و قابل مقایسه نیستند، به آسانی نمی‌توان وقوع انقلاب اسلامی 57 را صرفاً در تلاش مردم برای دفاع از «سنت‌های به خطر افتاده» تحلیل و ارزیابی کرد. در مقدمه به موارد دیگری همچون تلاش برای تطبیق مرزهای فعلی با جغرافیای تاریخی ایران که آن را به صورت «منصفانه و واقع‌بینانه» دانسته‌اند نیز پرداخت شده است که در جای خود به آن اشاره می‌شود.

همچنین بسیاری از وقایع تاریخی که اهمیت بالنسبه زیادی در این دوره داشته‌اند و ذکر آنها می‌توانست تصویر روشن‌تری از تحولات تاریخی نشان دهد قابل پرداختن بودند که در این کتاب اشاره مختصری هم به آنها نشده است. به عنوان نمونه موضوع هرات که از تحولات مهم اواخر دوران فتحعلی‌شاه، تمام دوران محمدشاه و اوایل دوره ناصرالدین‌شاه است، شورش سالارالدوله در خراسان، فتح بصره توسط کریم‌خان، اشاره بسیار گذرا به قراردادهای 1907، 1915، و 1919، حوادث جنگ جهانی اول در ایران، روابط با آلمان و… از مواردی هستند که به آنها پرداخته نشده است. از همه مهمتر، غایب بزرگ تحولات سیاسی- اجتماعی مورد بررسی در این کتاب، انقلاب مشروطه است. جای بسی تعجب است حادثه‌ای که مهمترین تحول چند سده اخیر ایران بوده و اهمیت آن به اندازه‌ای است که فصل ممیز تاریخ معاصر ایران محسوب می‌شود، در این دفتر مورد برسی قرار نگرفته‌ است. این موضوع نقصی کلی و غیر قابل اغماض برای این کتاب به شمار می‌رود.

تلاش برای نشان دادن جغرافیای تاریخی ایران در چارچوب مرزهای فعلی و نادیده‌گرفتن مناطق جدا شده از ایران در جنگ‌های با روسیه و انگلستان (به صورت مشخص تمام منطقه قفقاز و هرات در غرب افغانستان امروزی) رویکرد حاکم در تدوین کتاب بوده است. این موضوع به صورت کاملاً مشخص در مقدمه، و صفحات 76، 77، و نقشه‌های صفحات 94، 140، 517 و نیز در عباراتی همانند ادعاهای ایران بر هرات ص9، «در زمان دومین شاه قاجار سرزمین‌هایی که صفویان به قلمرو ایران افزوده بودند از دست دادند»، «در دوره قاجار سلطه غرب مرزهای ایران را به صورت منصفانه و واقع‌بینانه در آورد» (در مقدمه آمده‌اند) و.. به خوبی مشاهده می‌شود.

 خلط مبحث و تشابه مبحث تاریخی در دو فصل متفاوت همانند فصل هشتم و نهم از ایرادات وارد بر آن است که می‌توانست با ادغام مطالب از تکرار آنها در دوفصل مجزا جلوگیری نمود. استفاده بیش از حد از منابع انگلیسی و عدم استفاده از منابع فارسی در بعضی از فصول (همانند فصل نهم) نیز نقصی کلی برای کتاب به حساب می‌آید.

نقشه‌های موجود در کتاب از نظر مرزهای ترسیم‌شده فاقد سندیت تاریخی است. به عنوان نمونه در نقشه‌های صفحات 94، 140 که مربوط به دوره افشاریه، زندیه و آغامحدخان قاجار هستند رودخانه ارس به عنوان مرز با قفقاز ترسیم شده است. در صورتی‌که تا شکست ایران در جنگ‌ها با روسیه که منجر به عهدنامه‌های گلستان 1228هـ.ق/1813م و ترکمانچای در 1243هـ.ق/1828م شد مرز ایران، کوه‌های قفقاز و شمال گرجستان بود.

گذشته از رویکردهای کلی فوق‌الذکر، با بررسی محتوایی این کتاب نقایصی دیده می‌شود که به تفصیل در ذیل به آنها اشاره می‌شود.

****

 فصل اول: افشاریان،  

مقایسه نادر با تیمور و اصرار براین نکته که نادر به دنبال احیا و اقتباس مشروعیت تیموری و هم‌زاد پنداری مشترک با او بوده، مشخصه اصلی فصل اول است که در صفحات 22، 56، 63، 74، 75، 76، 77 بارها به آن اشاره شده است؛ در صورتی که اثبات این ادعا نیاز به استناداتی در منابع تاریخی افشاری دارد و صرف اشاره محمدکاظم به تلاش نادر برای دست‌یابی به صندوق‌های مسکوک و گنج دفن شده تیمور که در صفحه 25 به آن اشاره شده است، نمی‌تواند برهانی در اثبات این ادعای کلی باشد.

تلاش برای القای نوعی دوگانگی بین نادر با رعایا که از آن با عنوان «رعایای پارسی‌گوی» نام برده شده است از رویکردهای قابل تأمل در کتاب است. به هیچ وجه نمی‌توان مسائل روی داده در این دوره را ناشی از تقابل «پارسی‌زبانان با نادر» دانست. در منابع این دوره اشاره‌ای به تقابل‌های نژادی یا زبانی نشده است..

در صفحه 23 گفت شده که در اواخر دوره صفویه، گرگین‌خان به عنوان حاکم قندهار تعیین شدشد «تا دژ ایران را در برابر مغولان محافظت کند». لازم به ذکر است که اعزام گرگین‌خان برای سرکوبی شورش میرویس بود، نه برای مقابله با مغولان هند. جالب است نویسنده خود در در صفحه 24 به نقل از مالکلوم می‌گوید که گرگین‌خان برای جلوگیری از شورش افغان‌ها به قندهار اعزام شده بود.

در صفحه 25 درباره ملک محمود سیستانی گفته شده از «بزرگان سیستان بودند که از سقوط صفویان بهره جستند تا جاه‌طلبی خود را ارضا کنند». در توضیح این نکته بایستی خاطرنشان ساخت، ملک محمود از اعقاب ملوک کیانی سیستان بود که این خاندان با نام ملوک نیمروز نیز در منابع تاریخی شهرت یافته‌اند. شایسته می‌بود با توجه به نقش آنها در بعد از سقوط صفویه، ملک محمود با نگاه جامع‌تری مورد ارزیابی قرار می‌گرفت.

در صفحه 34 به «درخواست‌های کمک تفلیس، اهر، ایروان و نخجوان، تبریز و مراغه» از تهماسب دوم در مقابله با عثمانی اشاره شده است. لازم به توضیح است در این زمان واختانگ پادشاه گرجستان (منطقه کارتل-کاخت) با پتر کبیر ارتباط داشت و به امید کمک از روسیه بود نه از پادشاه صفوی.

در صفحه 45 به شکست تهماسب از عثمانی پرداخته شده است، بدون آنکه در صفحات قبل نویسنده به درگیریهای نادر با عثمانی و شکست آنها اشاره‌ای داشته باشد.

در همین صفحه کوریجان در نزدیک ایروان دانسته شده است. در صورتی که این منطقه در نزدیکی کبودرآهنگ در همدان است و جنگ مورد اشاره تهماسب با عثمانی‌ها در اینجا روی داد..

در این قسمت به بخشی از مهمترین جنگ‌های ایران و عثمانی و بازپس‌گیری گنجه، تفلیس و سایر مناطق قفقاز توسط نادر اشاره‌ای نشده است.

درباره تاجگذاری نادر اینگونه اظهار شده است«برنامه او این بود که نفرت موجود در بدعت شاه اسماعیل اول .. را زایل سازد» صص52 و 63؛ به خوبی واضح است علی‌رغم آنکه که سیاست مذهبی نادر با صفویان دارای تفاوت‌های زیادی بود، اما نادر به هیچ وجه به دنبال «زایل‌ساختن»تشیع در ایران نبود و در نظر داشت با تلطیف احساسات مذهبی نسبت به تسنن، به بازسازی روابط با عثمانی و تسهیل سفر حج برای ایرانیان بپردازد.

به کاربردن اصطلاح «خان دوران» برای نادر زیبنده چنین پادشاهی نیست. محمدکاظم از اصطلاح «نادر دوران» استفاده می‌کند.

ارقام ذکر شده در صفحات 57 و 58 ناهمخوان هستند. در صفحه 57، 15 کرور معادل 150 میلیون دانسته شده است، در صفحه 58 گفته شده دهلی در هنگام حمله نادر دو کرور جمعیت داشت. در صورتی که اگر هر کرور هندی را معادل 10 میلیون و کرور ایرانی را معادل نیم‌میلیون (ناظم الاطباء) محاسبه کنیم، بدانیم جمعیت 20 یا 10 میلیون برای دهلی آن زمان بسیار فراتر از واقعیت است.

درباره قتل تهماسب دوم، عباس سوم و برادرش اسماعیل مطالب متناقضی گفته شده است. در صفحه 59 قتل آنها به دستور نادر ذکر شده، در صفحه 60 به دستور رضاقلی‌میرزا و در صفحه 145 به تحریک محمدحسین خان دولو.

در صفحه 61 به تحریک ایلبارس ‌خان حاکم خوارزم توسط فرمانروای شیروان اشاره شده است. لازم به ذکر است در این زمان، فرمانروای منصوب شده نادر، در شیروان حکومت می‌کرد و در هیچ یک از منابع تاریخی، چنین موضوعی ذکر نشده است.

 در صفحه65 گفته شده که نادر در ازای دستگیری سام‌میرزا، کارتلی و کاختی را به تیموراز و فرزندش ارکله واگذار کرد. در صورتی که ما می‌دانیم انتصاب تیموراز و ارکله به حکومت کارتل و کاخت قبل از این زمان صورت گرفته بود.

در صفحه 65 گفته شده سام‌میرزا نزد احمد پاشای قارص فرستاده شد تا در آنجا دو برادر دروغین یکدیگر ببینند. در مطالب قبلی هیچ اشاره‌ای به «برادر دروغین» دیگر نشده است و شایسته بود اندک اشاره ای به این موضوع صورت می‌گرفت.

عدم اشاره به ناتوانی نادر در جنگ‌های داغستان، از مطالبی است که در کتاب به آن اشاره نشده است.

در صفحه 67 گفته شده که نادر عراق را به برادرزاده‌اش ابراهیم‌خان سپرد. لازم به توضیح است که نادر او را فرمانروای کل آذربایجان، قفقاز و غرب ایران کرد. و اگر عراق را صرفاً غرب ایران امروز بدانیم با واقعیت تاریخی هماهنگی ندارد.

تحلیل ارائه شده در صفحه 70 مبنی بر اینکه «ورود روسیه به قفقاز و دستاوردهای دائمی آن به زیان امپراتوری عثمانی در کریمه، هر دو تا حدودی از نتایج جنگ‌های نادر علیه عثمانی و لشکرکشی او به قفقاز بود» بسیار سطحی و عاری از واقعیت تاریخی است. بر همه پژوهشگران تاریخ روشن است که پس از سقوط صفویه، دولت‌های عثمانی و روسیه از فرصت استفاده کرده و بخش‌هایی از ایران از جمله منطقه قفقاز را به تصرف درآوردند و اقدام نادر اعاده حاکمیت ایران بر این منطقه بود که در مقابل عثمانی با چندین نبرد پیاپی، و در برابر روسیه با عهدنامه‌های رشت و گنجه به این هدف نائل شد.

مقایسه نادر با رضا شاه در صفحه 71 یک قیاس مع‌الفارق است.

تحلیل ارائه شده در صفحه 74 «نشانه شکست نادر این بود که 48 سال بعد آغامحمدخان قاجار ناچار شد به فتح مجدد شهرهای قفقاز، تفلیس، گنجه و ایروان بپردازد که نادر آنها را کانون‌های دفاعی شمال غرب ایران می‌دانست» گمراه کننده است. نادر در این شهرها به استثنای داغستان با هیچ مانع جدی روبرو نشد و حاکمان آنجا داوطلبانه در اردوی وی حاضر شدند و تا پایان هم به او وفاادار ماندند. لازم به توضیح است که مسئله اصلی نادر در قفقاز بیرون راندن روسیه و عثمانی بود نه مقابله با حکومت‌های محلی آنجا.

در بعضی از جملات به نوعی ارزش‌داوری ناموجه صورت گرفته است. همانند رهبران بی‌وجدان (ص76)، قلدری‌های نادر (ص78)

در فهرستی که در صفحه 79 از پادشاهان افشاری و جانشینان نادرشاه انجام شده، ابراهیم‌شاه از قلم افتاده است. (ص 79)

نمونه‌‌ای دیگر از نابسامانی در ارائه تحولات سیاسی، موضوع جانشینان نادر است که همه آن، در حدود 4 صفحه خلاصه شده است. اگر این قسمت را با 80 صفحه ابتدای فصل مقایسه کنیم که اختصاص به دوره افشاری دارد، این 4 صفحه بسیار اندک است.

 

نقشه صص 5-94

****

فصل دوم- زندیان،

جمله «سیاست پاشا برای توجیه جهاد شیعی کافی بود» مبهم و ناواضح است. ص 121

توالی صفات«نادان و بدخواه و خبیث او» برای جانشنان کریم‌خان از نظر نگارشی چندان زیبنده نیست.

همانند جانشینان نادرشاه، تمامی تحولات مربوط به مرگ کریم‌خان زند تا قدرت‌یافتن آغامحدخان قاجار در 2 صفحه (5-124) خلاصه شده است. لازم به توضیح است که این دوره زمانی دارای اهمیت خاصی است و شایسته توجه بیشتری در کتاب بود.

در صفحه 124 مرگ جعفرخان زند سال 1204 ذکر شده است. مطابق منابع تاریخی مرگ جعفرخان در 1203ق/1789م بوده است.

در صفحه 127 گرجستان «به طور نظری جزء جدایی‌ناپذیر قلمرو صفویان» محسوب شده است. همه منابع تاریخی ایرانی و خارجی و حتی منابع گرجی، گرجستان را یکی از چهار ولایت صفویان دانسته‌اند و ادعای نویسنده راجع به «تعلق نظری گرجستان» به دولت صفویه قابل پذیرش نمی‌باشد. حتی در دوره زندیه نیز، لقب والی گرجستان از طرف کریم‌خان به ارکله اعطا شد.(ص 127)

اصطلاح «دولت نوصفوی» در صفحه 127 فقط یک‌بار آمده و هیچ توضیحی درباره معنای آن ارائه نشده است.

اصطلاح «سیاست مذهبی نیمه سنی نادر» که در صفحه 129 آمده است از نظر تاریخی قابل تأئید نیست.

****

فصل سوم: قاجاریان،

فصل سوم- برآمدن قاجار، ضرورتی نداشته است زیرا که عمده مطالب آن در فصول قبل آمده است.

در صفحه 142 به از بین‌رفتن و تحلیل قاجارهای ساکن در ایروان، گنجه و منطقه قراباغ در دوره صفویه به بعد اشاره شده است. این موضوع نیز از نظر تاریخی قابل پذیرش نیست. به عنوان نمونه آخرین خان گنجه جوادخان زیاداغلی، قاجار بود که در سال 1218 توسط ژنرال سیسیانوف به قتل رسید. محمدخان قاجار و حسین خان- آخرین حاکمان ایروان- نیز از طایفه قاجارهای محلی بودند. ابراهیم‌خان حاکم قراباغ و فرزندش مهدی‌قلی‌خان نیز که تا جنگ‌های ایران و روسیه حاکم آنجا بودند نیز از طایفه جوانشیر قاجار بودند.

جمله صفحه 168 مبنی بر اینکه پس از مرگ علی‌مرادخان، فرستاده‌ای از طرف ارکله نزد آغامحمدخان آمد و او نیز فرمانروایی آذربایجان را به او داد» در منابع تاریخی نیامده است و نویسنده نیز ارجاع آن را ذکر نکرده است.

هیچ شک و شبهه‌ای درباره قتل‌عام و غارت تفلیس توسط آغامحدخان وجود ندارد. اما ادعای مالکلوم مبنی بر انتقال 15 هزار اسیر گرجی به تهران که در صفحه 169 این کتاب نیز آمده است قابل نقد است. چنین جمعیتی برای تفلیس در اوایل قرن نوزدهم قابل تصور نیست. ضمن آنکه می‌بایستی همانند دوره صفویه این جمعیت در سال‌های آتی در تحولات ایران به نوعی نقش می‌داشتند و در منابع به آنها اشاره می‌شد که چنین گزارش در منابع قاجاری وجود ندارد. اگر این جمعیت با گرجیانی که در دوره صفویه به مناطق شمالی و مرکزی ایران کوچانده شدند و تا امروز نیز هویت قومی خود را حفظ کرده‌اند مقایسه شوند، غیرواقعی بودن این آمار بیشتر مشخص می‌شود.

مطالب صفحات 174 و 175 در خصوص حضور فتحعلی‌خان (فتحعلی شاه ‌آتی) در شیراز یا تهران هنگام قتل آغامحدشاه در شوشا متناقض است. علی‌رغم آنکه در صفحه 174 گفته شده، آغامحدشاه هنگام عزیمت به قفقاز او را به تهران احضار کرد، در صفحه بعد گفته شده که با رسیدن خبر قتل آغامحدشاه، حاکم تهران دروازه‌های شهر را بست تا فتحعلی‌خان از شیراز برسد.

همانند سایر مقایسه‌های انجام شده، در صفحه 186 هم آغامحمدشاه با محمدرضا شاه پهلوی مقایسه شده است.

تاریخ ارائه شده (7-1216ق) مبنی بر تدبیر آغامحدشاه در ازدواج نوه‌اش عباس‌میرزا با یکی از سران دوّلو (ص 187) ، قابل پذیرش نیست. زیرا در این زمان 5 سال از مرگ آغامحدشاه گذشته است.

 

نقشه ص 140

 

****

 فصل چهارم- ایران در زمان پادشاهس فتحعلی‌شاه و محمدشاه قاجار،

در تحلیل مرزهای ایران در پایان سلطنت فتحعلی‌شاه اینگونه نتیجه‌گیری شده است که این دوره برابر با استقرار ایران امروز بود (ص188). لازم به توضیح است که مناطقی همچون هرات و مرو در دوره ناصرالدین‌شاه از ایران جدا شدند.

توضیحات ارائه شده درباره علل آغاز جنگ دوم با روسیه (نیاز عباس‌میرزا به ترمیم شهرت خود، فشار صدراعظم اللهیار‌خان قاجار، تبلیغ جهاد از سوی روحانیون) که در صفحه 213 آمده‌اند ناقص هستند. عدم نتیجه مذاکرات مربوط به تعیین سرحدات نیز از مهمترین علل آغاز جنگ‌های دوم با روسیه بود.

یوسف‌خان مورد اشاره ص 220 که در خدمت محمدعلی دولتشاه در کرمانشاه بود، اصالت گرجی داشت نه روسی.

 

 

 

 

سرزمین‌های جداشده از ایران در عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای

 

فصل پنجم- ایران در دوره اخرین شاهان قاجار،

در صفحه 227 به تضمین بریتانیا در مورد حفظ تمامیت ارضی ایران در دوره قاجار اشاره شده است. تا آنجا که از منابع تاریخی مستفاد می‌شود در دوره قاجار چنین تضمینی از طرف بریتانیا به ایران داده نشده بود.

در صفحه 232 گفته شده که «پیام افراطی باب در میان تمام طبقات اجتماعی و روستایی شور و شوقی برانگیخت». علی‌رغم آنکه هنوز زمینه‌های اجتماعی این روی‌داد نیازمند پژوهش‌های عمیق‌تری است، اما ادعای نویسنده مبنی بر برانگیختن شور در میان همه طبقات اجتماعی قابل نقد است.

علی‌رغم آنکه در صفحات مختلف مرزهای فعلی ایران به صورت واقع‌بینانه و منصفانه! برابر با جغرافیای تاریخی ایران دانسته شده است، جالب توجه است که در صفحه 232 گفته شده که « سرزمین‌های غربی افغانستان از نظر تاریخی بخشی از یاران محسوب می‌شد»

****

 فصل ششم- روابط ایران با عثمانی در سده‌های 18 و 19 میلادی

  این فصل که توسط استنفور شاو نوشته شده است، از بحث‌انگیزترین قسمت‌های کتاب است که بسیاری از مسائل مطرح شده در آن قابل نقد و ارزیابی است. عدم رعایت سال‌شماری روی‌دادها، جانبداری فراوان و ناموجه از عثمانی، الغای موضوع اتحاد ایران و روسیه علیه عثمانی و نکات فراوان دیگری از مهمترین این ایرادات است که به مواردی از آنها اشاره می‌شود:

در صفحه 274 گفته شده که واختانگ شششم از موقعیت سقوط صفویه بهره جست و اعلام استقلال کرد و شیروان را مورد حمله قرار داد. لازم به توضیح است تا زمانی‌که اصفهان به ترف محمو افغان درنیامده بود گرجستان همانند گذشته از ایالات چهارگانه ایران محسوب می‌شد. همچنین در اواخر صفویه، به دلیل اینکه مناطق شرقی گرجستان مورد تاخت و تاز اهالی داغستان قرار می‌گرفت، واختانگ درصدد حمله به آنها برآمد اما به دلایلی دربار صفوی از اقدام او جلوگیری کرد.

در همان صفحه حرکت پتر کبیر به سمت داغستان را به درخواست تهماسب می‌داند. لازم به ذکر است که پتر قبل از سقوط اصفهان در مه 1722 به سوی داغستان حرکت کرد و در تابستان همان سال به آستاراخان رسید. در هیچ منبع تاریخی اشاره‌ای به درخواست تهماسب از پتر نشده است.

مؤلف در ادامه بر این باور است که تهماسب، تسلط روسیه بر قفقاز و سواحل دریای مازندران را به رسمیت شناخت. لازم به ذکر است که نماینده تهماسب اسماعیل بیگ پیش‌نویس چنین قراردادی با روسیه را پذیرفته بود، اما تهماسب از پذیرش آن خودداری کرد و این موضوع هیچ وقت به قراردادرسمی ایران-روسیه تبدیل نشد..

نویسنده در همین صفحه به نحوی رویدادها را به تصویر می‌کشد که اشغال بخش‌زیادی از قفقاز و مناطق غربی ایران توسط عثمانی در بعد از سقوط صفویه را از روی اکراه و اجبار می‌داند که این دولت به نحوی ناگزیر به مقاله با روسیه شده‌ است. لازم به یادآوری است که از همان روزهای ابتدای سقوط صفویه، عثمانی‌ها هم‌گام با روس‌ها نه تنها مناطق مجاور با روسیه، بلکه سرزمین‌های غرب ایران را نیز به تصرف درآوردند.

مؤلف در صفحه 275 اهداف عثمانی‌ها در حمله به ایران را سه مورد می‌داند: اخراج افغان‌ها و روس‌ها از ایران، بازپس‌گیری سرزمین‌های عثمانی و جایگزینی مذهب تسنن به جای شیعه در سراسر ایران. در توضیح این نکات بایستی تأکید کرد که هیچ یک از این موارد با واقعیت تاریخی هماهنگی ندارد، زیرا ورود روس‌ها با تصرف مناطق غربی ایران توسط عثمانی هم‌زمان بود و حتی نسبت به روسیه از شتاب بیشتری نیز برخوردار بود. همچنین باب‌عالی به زودی با اشرف افغان به مذاکره نشست و پس از تصرف مناطق غربی ایران از ارتباط با تهماسب نیز خودداری نمود. هدف سوم مبنی بر جایگزینی مذهب تسنن در ایران، یک طرح بلندپروازانه بود و بعید است که در منابع عثمانی نیز به آن پرداخته شده باشد.

در صفحه 276 عنوان شده که اهداف روس‌ها در برابر عثمانی نقش بر آب شده بود. محقق محترم توجه نکرده است که روس‌ها بسیار فراتر از اهداف پتر، نه تنها منطقه داغستان امروزی بلکه تمام سواحل شرقی دریای مازندران و استان‌های گیلان، مازندران و استراباد را تصرف نموده بودند و با عقد قرارداد 1724 با عثمانی، سلطه خود بر این مناطق را تحکیم کرده بودند.

این نکته که داود خان رود کر را مرز میان خود و تزار قرار داد )ص 276) بزرگ جلوه دادن قدرت داودخان است؛ ضمن آنکه مرز روسیه و عثمانی در قرارداد 1724 مشخص شده بود نه با اراده داودخان.

مولف اعطای لقب تهماسب‌قلی‌خان به نادر را هنگام استقرار آنها در اصفهان می‌داند (ص 278). قابل ذکر است که این لقب به هنگام ورود نادر به اردوی تهماسب و به روایتی پس از تصرف مشهد به وی داده شده بود.

مؤلف در ابتدای صفحه 278 تخلیه مناطق غربی ایران توسط عثمانی را پس از بیرون رفتن افاغنه و بدون وقوع جنگ با قوای ایران می‌داند. در صورتی که با استناد به همه منابع تاریخی، مشخص است که عثمانی‌ها پس از تحمل شکست‌های پیاپی از نادر، مناطق غربی و قفقاز را تخلیه کردند.

 نویسنده با تعصب خاصی شکست توپال‌عثمان پاشا در برابر نادر را به دلیل بیماری و مرخص شدن نیروهایش می‌داند؛ اگر چنین مطلبی هم در منابع عثمانی آمده، ناشی از توجیه این شکست بوده است. لازم به ذکر است که در منابع فارسی نیز در بسیاری از موارد تاریخی شکست‌های وارده را با این گونه اظهارنظرها توجیه می‌کرده‌اند.

بازگشت نادر پس از رویارویی با توپال عثمان پاشا و عقد قرارداد، به خاطر شورش محمدخان بلوچ در مناطق جنوبی بود که مولف در ص 282 به آن اشاره نکرده است.

مولف به جای به‌کار گیری قندهار از واژه افغانستان استفاده کرده که به نظر می‌رسد با توجه به آنکه در آن ایام افغانستان دارای هویت شناخته شده‌ای نبوده به‌کارگیری این واژه اعتباری ندارد. ضمن آنکه در منابع موجود به تسخیر قندهار اشاره شده است نه افغانستان.

نویسنده در چند مورد به وفاداری اهالی داغستان به عثمانی اشاره نموده است. (ص 287). لازم به ذکر است که در این زمان چنین موضوعی مطرح نبوده است.

همانگونه که اشاره شد نویسنده در مواردی به دنبال الغای اتحاد ایران و روسیه علیه عثمانی در دوره زندیه بوده است (ص )287. در صورتی که این موضوع فاقد ارزش تاریخی است که به آن اشاره می‌شود.

در صفحه 290 از صفی‌میرزا که علیه نادر شورش کرده بود با عنوان شاه‌زاده قانونی یاد شده است. این عبارت نیاز به تفصیل بیشتری دارد و مؤلف توضیحی درباره آن اراده نکرده است. روشن است که صفی‌میرزا ادعای نسبت با خاندان صفوی داشت که البته صحت این ادعا جای تردید دارد و حتی در صورت صحت این ادعا، از آنجا که در دوره حاضر نادرشاه، پادشاه پذیرفته شده ایران محسوب می‌شد به‌کارگیری این واژه درست نمی‌باشد.

 در صفحه 290 اظهار شده که کریم‌خان‌زند، فعالانه به سیاست خصمانه خود علیه عثمانی‌ها ادامه داد. در توضیح این تحلیل بایستی خاطرنشان ساخت که به استثنای حمله او به بصره، در سایر مقاطع روابط طرفین دوستانه بود و حتی از پیشنهاد روس‌ها برای حمله مشترک به خاک آن کشور استقبال نکرد. کریم‌خان به فتحعلی‌خان حاکم قبه و دربند دستور داد از ورود نیروهای روس برای حمله به قلمرو عثمانی ممانعت کند.

 نویسنده در همین صفحه اظهار می‌دارد که سلطان عثمانی به تحکیم ارتباط خود با امرای محلی آذربایجان و گرجستان پرداخت. لازم به توضیح است، که علی‌رغم آنکه کریم‌خان زند بیشتر توجه خود را معطوف به نواحی جنوب ایران کرده بود، اما در همین زمان نیز همه امرای آذربایجان و گرجستان شرقی فرمانبردار و خراج‌گذار وی بودند.

 جالب توجه است موضوع فتح بصره توسط کریم‌خان که دوره مهمی در روابط وی با عثمانی بود در این کتاب به آن اشاره‌ای نشده است.

در ص 292 نویسنده به هجوم روسیه و تسخیر ایروان و نحجوان و پایان دادن به بلند‌پروازی‌های عثمانی در دوره فتحعلی‌شاه اشاره می کند. نویسنده محترم فراموش کرده است که مناطق نخجوان و ایروان در اختیار ایران بود و مطابق عهدنامه ترکمانچای در سال 1243هـ.ق/1828م به روسیه واگذار شدند.

 نویسنده در ادامه مطلب فوق به ماجراجویی عثمانی در «جنوب» اشاره می‌کند اما مشخص نکرده منظور از جنوب کجاست؟

*****

 فصل هفتم- روابط ایران با روسیه تا سال 1921

نویسنده در ص 296 اظهار می‌دارد یک سال طول کشید تا ولینسکی به اصفهان رسید، اما اشاره‌ای به تاریخ حرکت وی از روسیه و رسیدن به اصفهان نکرده است.

 نویسنده براین باور است که داوود خان پس از حمله افاغنه به ایران، از زندان دربند آزاد شد. این موضوع درست به نظر نمی‌رسد زیرا در هیچ یک از منابع به زندانی شدن وی در دوره صفوی اشاره نشده است. علاوه بر آن با توجه به آنکه اموال بازرگانان روسی در شمتخی توسط داوودخان انجام شده بود و هدف اصلی وی (حداقل از نظر ظاهری) تنبیه این غارت‌گران اعلام شده بود، چگونه با تسلط روسیه بر دربند که خود پتر نیز تا آنجا آمد داوودخان از زندان آزاد می‌شود؟

 نویسنده این فصل در ص 298 به اعزام نماینده‌ای از طرف حاکم گرجستان نزد پتر برای حمله به ایران اشاره می‌کند. لازم به توضیح است که اعزام این نماینده برای مقابله با داوودخان بوده است نه برای حمله به ایران.

مؤلف در ص 304 این نظر را مطرح کرده است که تهماسب در سال 1730 سفیری به مسکو اعزام نمود تا برای کسب حمایت روسیه در بیرون راندن افاغنه، عهدنامه‌ای که اسماعیل‌بیگ آن را امضا کرده بود به اجرا درآورد. ضمن اینکه این اظهارنظر با مطالب نویسنده در ص 305تناقض دارد، چگونه می‌توان تصور کرد، تهماسب که در شرایط سخت سالیان گذشته حاضر به پذیرش این موضوع نشده بود، چگونه در شرایط مناسب فعلی حاضر به انجام چنین کاری بوده است؟

 در صفحه 321 این گونه آمده است که حمایت یرملوف از محمدعلی‌میرزا «امری زیان‌بخش و نظرکلی او تا حدی مسئول شروع جنگ دوم ایران و روسیه بوده است». این نظر نویسنده با سایر قسمت‌های کتاب که ایرانیان را آغازگر جنگ دوم با روسیه دانسته است در تضاد است.

****

فصل هشتم- روابط ایران با شرکت‌های بازرگانی اروپایی تا 1798،

فصل هشتم با عنوان روابط ایران با شرکت‌های بازرگانی اروپایی تا 1798 است. با بررسی محتوایی آن مشخص می‌شود که بر خلاف عنوان، همه مطالب آن صرفاً به روابط ایران با کمپانی هند شرقی انگلیس اختصاص دارد و روابط با سایر شرکت‌های بازرگانی اروپایی بررسی نشده است.

****

فصل نهم- روابط ایران با بریتانیای کبیر و هندوستان-بریتانیا،

فصل نهم با عنوان روابط ایران با بریتانیای کبیر و هندوستان بریتانیا است. علی‌رغم آنکه در فصل پیشین به روابط ایران با کمپانی هند شرقی انگلیس پرداخته شده است و این دو فصل بایستی ادغام می‌شدند، می‌توان نقایصی کلی در این فصل مشاهده نمود. عدم استفاده از منابع فارسی از مهمترین این نقایص است که عدم توجه نویسنده به این موضوع، بر اعتبار علمی آن خدشه وارد می‌سازد. جالب توجه است که عمده مباحث مطرح شده در این فصل، از نگاه تحولات داخلی انگلستان بررسی شده‌اند نه به عنوان رابطه‌ای دوجانبه با ایران. عدم اشاره به عهدنامه پاریس که مطابق آن ایران متعهد به دست برداشتن از هرگونه ادعا نسبت به هرات شد و از نقاط عطف تاریخی روابط ایران و انگستان محسوب می‌شود، نیز از دیگر ایرادات وارد بر این فصل محسوب می‌شود. قراردادهای 1907، 1915، و 1919 به صورت بسیار گذرا اشاره شده‌اند. به عنوان نمونه، تمامی قرارداد 1907 در یک سطر و این‌گونه بیان شده است « پس از انتشار قرارداد 1907 میان روس و انگلیس، روابط میان بریتانیا و ایران روبه تیرگی نهاد» (ص 420)

 محدوده تعیین شده برای خراسان قابل مداقه است. در ص 372 درباره محدوده خراسان به نقل از مالکلوم آمده است« این منطقه از قندهار تا یزد از لحاظ شرقی-غربی و از نزدیک کرمان تا دریای آرال امتداد دارد». در ادامه نیز به محدوده قلمرو زمان‌شاه بر یک بخش آن، از قندهار تا هرات اشاره می‌کند. به نظر می‌رسد بخشی از منطقه شرقی -غربی مورد اشاره، در حوزه جغرافیایی سیستان قرار می‌گیرد که در همه منابع تاریخی به عنوان ولایتی مجزا مورد توجه بوده است.

 تحلیل ارائه شده در ص 381 مبنی بر اینکه «پس از عصر ناپلئونی سیاست به عنوان مهمترین دغدغه اروپائیان در ایران، جای خود را به تجارت داد»، گرچه در برهه‌هایی با واقعیت تاریخی هماهنگ است اما جنبه مطلق ندارد. ا همیت ژئوپلتیکی ایران و همسایگی آن با روسیه و انگلستان، این کشور را همیشه در معرض نفوذ سیاسی این ابرقدرت‌ها‌ و نیز رقابت‌های سیاسی آنها با یکدیگر می‌کرد.

 در این فصل نیز (ص 385) با ارجاع به مالکلوم، فتحعلی‌شاه و دربار ایران را مقصر اصلی جنگ‌ها دوم با روسیه می‌داند که در بالا به آن اشاره شد.

 نویسنده به دنبال ارائه تصویری از افعانستان به عنوان یک کشور مستقل در همسایگی ایران است ( قبل از جدایی هرات از ایران) که با ایران بر سر منطقه سیستان اختلاف دارد گفته شد که در این دوره هویت مستقلی با نام افغانستان وجود خارجی نداشته است. 394

در این فصل هیچ اشاره‌ای به ورود انگلیسی‌ها به خرمشهر در ماجرای هرات نشده است. 390

 تحلیل ارائه شده درباره خاتمه قضیه هرات بسیار قابل تأمل است. نویسنده اظهار می دارد که مفاد قرارداد صلح [قرارداد پاریس] ملایم بود. بریتانیا نه ادعای ارضی کرد و نهددرخواست غرامت شد!!. (ص 385) کسی که در جریان حوادث تاریخی این دوره نباشد، این‌گونه تصور می‌کند که هرات جزیی ار خاک بریتانیا بوده و علی‌رغم دخالت ایران در آنجا، بریتانیا از حقوق خود صرف‌نظر نموده است.!!

 جالب توجه است در این دوره که هندوستان کاملاً در ید اختیار انگلستان قرار داشت، نویسنده این‌گونه اظهار می دارد، هندوستان ظاهراً تابع و مطیع بریتانیا بود و از استقلال کافی برخوردار بود. این موضع نیز کاملاً غیرتاریخی محسوب می‌شود . شاید اگر نویسنده منظور خود را از «استقلال» توضیح می‌داد جمله وی بیشتر قابل فهم می‌بود.

****

 فصل دهم- زمین‌داری و درآمد ارضی و اداره امور مالی در سده نوزدهم،

نویسنده بر این باور است که شاهان قاجار به ایران همانند سرزمینی که به زور شمشیر فتح کرده بودند می‌نگریستند. گرچه تا قبل از انقلاب مشروطه هنوز مفهوم دولت-ملت در ایران شکل نیافته بود، اما حداقل از دوره صفویه به بعد، همه حکومت‌های ایران بومی این سرزمین بودند و آگاهانه یا ناآگاهانه خود را مدافع هویت «ایرانی» در همه ابعاد جغرافیایی، مذهبی، سنت‌های تاریخی و … می‌دانستند.

 جمله نویسنده در 471 « تیول مالیات و مالیات‌های ناحیه‌ای که به مالک آن ناحیه واگذار می‌شد عملاً به معنای معافیت مالی و قضایی بود» و با ارجاع به سندی به جای مانده از روستای دهخوارقان به آن استدلال شده است به هیچ وجه قابل تعمیم نیست. معمولاً حکام مناطق مختلف ایران تلاش می کردند (هر چند به ظاهر) امور شرعی را رعایت کنند و از دوره صفویه اصول مدونی درباره میزان و دایره اختیار و قدرت حکام در مسائل اداری و شرعی وجود داشته است.

 جمله ص 472 مبنی بر اینکه تیول‌دار موظف بود مازاد عایدات را به حکومت مرکزی یا ایالتی تحویل دهد با سایر مطالب این بخش تناقض دارد.

****

 فصل یازدهم- رخنه اقتصادی اروپا،

 تحلیل ارائه شده در ص 489 « تأثیر اقتصاد خارحی بر ایران اندک بود به دلیل:1- انزوای جغرافیایی ایران 2- ساختار طبیعی کشور (سواحل نامناسب و….» قابل پذیرش نیست. علی‌رغم از دست رفتن اهمیت راه‌های تجاری در دوران گذشته که همه شاه‌راه‌های مهم از مسیر ایران می‌گذشتند، در دوران جدید نیز به دلیل موقعیت استراتژیک ایران، برخورداری از جمعیت و بازار مطلوب، دسترسی در شمال و جنوب به راه‌های دریایی و … در این دوران نیز ایران از اهمیت زیادی برخوردار بود. اگر مؤلف به این تحلیل باور دارد پس چگونه می تواند رقابت‌های روسیه، انگلستان و فرانسه در دوره قاجار برای دسترسی به ایران و اخذ امتیازات و نیز قرارداهای تقسیم این کشور در سال‌های 1907، 1915 و نیز قرارداد 1919 را توجیه کند؟

 همان‌گونه که گفته شد این فصل درباره روابط اقتصادی با غرب است. جالب توجه است که درباره شرکت‌های ایرانی و تجار سرشناسی همچون امین‌‌الضرب و … هیچ حرفی گفته نشده است.

****

فصل دوازدهم- سازمان‌های ایلات و عشایر در سده‌های 18 و 19 ،

فصل دوازدهم با نام سازمان‌های ایلات و عشایر در سده‌های 18 و 19 است. همان‌گونه که در ابتدا گفته شد، این فصل از مهمترین قسمت‌های کتاب است و گذشته از اطلاعات سودمند فراوانی که در آن اراده شده، نوعی رویکرد جدید در تقسیم‌بندی و طبقه‌بندی ایلات ایران ارائه می‌دهد که می‌تواند به عنوان یک مبنا در سایر تحقیقات مشابه مورد توجه قرار گیرد. تاپر در این فصل ایلات ایران را نه بر اساس تقسیم‌بندی‌های مرسوم نژادی و ز بانی، بلکه ایلات را بر اساس محل سکونت آنها تقسیم‌بندی می کند. همچنین ارائه نوعی رویکرد درباره تقسیم‌بندی تاریخ هزار سال اخیر ایران به دوره‌های «وضعیت حکومتی» و « وضعیت عشایری» می‌تواند مورد توجه و البته نقد قرار گیرد.

 علاوه بر این، مؤلف در این فصل به تفصیل درباره نقش عشایر در تحولات پس از صفویه، اهمیت موضوع عشایر در تاریخ اخیر ایران، جای‌شناسی ایل‌ها و … صحبت کرده است. نقشه ص 517 داری نقص است و مناطق شرقی گرجستان و شکی در قفقاز در دوره صفویه بخشی از حاکمیت ایران به حساب می‌آمد.

ترکمان نام ایل خاصی نیست اما در ص 519 به عنوان یک ایل خاص از آن نام برده شده است.

 مؤلف در ص543 چهار مرحله برای سلسله‌ها و خاندان‌های عشایری در سطوح ملی و منطقه‌ای شامل موارد زیر به تصویر کشیده است: 1- مرحله توسعه 2- مرحله استقرار 3- مرحله انحطاط 4- مرحله جای‌گزینی. در توضیح بایستی اضافه کرد علی‌رغم این که این تقسیم‌بندی با مراحلی که ابن‌خلدون برای رشد و انحطاط تمدن‌ها ارائه کرده است شباهت تام دارد، اما تکرار این مراحل لزوماً برای همه قدرت‌های عشایری قابل تعمیم نیست.

****

فصل سیزدهم- شهر سنتی ایران در دوره قاجار،

در ص 565 از حسین‌علی‌خان با نام حاکم ایروان یاد شده است. در این زمان حاکم ایروان حسین‌خان بوده است.

 

نکاتی درباره ترجمه متن

ترجمه کتاب که توسط آقای ثاقب‌فر انجام شده است روان و گویا است. شاید بتوان گذشته از اشکالات ویرایشی، غلط‌های املایی و چند سطر از پاورقی‌هایی که ترجمه نشده‌اند ( چند واژه در متن ص 593 و پاورقی 439 )، مهمترین ایراد وارد بر ترجمه را عدم ضبط یکسان و درست اسامی و عدم رجوع به متون فارسی برای استفاده از آنها دانست که در زیر به این نقایص اشاره می‌شود.

غلط‌های املایی:

تنفیض ص 56، تنفیذ

مغزول ص 280، معزول

سرگم ص 282، سرگرم

دیار بکر ص 292، دیاربکر

سمیون ص 298، سیمون

حستجوی ص 392، جستجوی

بلقوه ص 395، بالقوه

احمال ص 436، اهمال

کاشف‌الغطاع ص 438، کاشف‌الغطاء

مشیت ص 469، معیشت

ثرمتمندترین ص 489، ثروت‌مندترین

آستراخان ص 491، آستاراخان

 

اشکالات ویرایشی:

کلمه «فصل» اضافی است. ص 62

در خط اول پاراگراف اول صفحه 63 به جای روسیه می‌بایستی عثمانی نوشته می‌شد.

زندخان ص 99، خان زند

ترجمه« به خاطر وجود درختان نتوانستند جنگل را ببینند» ص 208 گنگ است.

با حزب جنگ خود ص 276، با طرفداران جنگ‌طلب خود

در بند ص 277، دربند

لعنت فرستادن و دشنام دادن ص 284، لعن و دشنام

به دین گونه ص273، بدین، به‌دین گونه

ترجمه به صورت «آت و آشغال» بسیار عوامانه است. ص 596

 مدت عمر‌ ص 473، جمله گنگ است

اشکره ص، ؟؟

قورتبگلوی ص 526، ؟؟

 

عدم ضبط یکسان و درست اسامی:

سورخاع ص33، 48 ، 297 سرخای

معیّرالممالک (ارزیاب ممالک) ص 35 خود واژه معیّرالممالک گویا و روشن است و نیاز به واژه معادل ندارد. ضمن آنکه به جای ارزیاب ممالک واژه ارزیاب‌کل گویاتر به نظر می‌رسد.

امیر‌الحج ص 52، امیرالحاج

آق‌کوشه ص62، آق‌قوشه

آواریا ص 62، آوارستان

تایموراز ص 65، تیموراز

کارس ص 65، قارص

عراق با اراک تفاوت دارد. ص 67

سدوزتی ص 73، سلدوزی

فایلی ص88، 93 ، 518، فیلی

دانشنامه اسلام ص 88، دائره‌المعارف اسلام

انیاق ص 89، ایناق

قراقوزلو ص 89 و 160، قره‌گوزلو

گنابادص 101، گلناباد

خلیج ص 110، 120، 341، 357، 372، 408، 490 خلیج‌فارس

نصیر‌خان ص 116، ناصرخان

کینفاوسن، لینگهاوسن

کنفدراسیون ص 99، اتحادیه

وبهی‌افندی ص122، ویهی افندی

منتفیق ص 123، بنی‌منتفک

هراکلیوس، ارکله ص 65، 104، 8-127، 9-168، 173، 190، 311

لاکی ص 130، لکی

ایلخانات ص 141، ایلخانان

سویرغال ص 154، 467 سیورغال

قومیشان ص 160، گمیشان

گئورگی‌وسک ص 168، گیورگیوسک

شقاتی ص 174، شقاقی

ظریف‌تر ص 190، ضعیف‌تر

شمیخا ص 191، شماخی

بردگان ص 206، شایسته بود در ترجمه آن واژه غلام به کار برده می‌شد.

1823 ( سال عقد عهدنامه ترکمانچای) در نقشه ص 209 بایستی به سال 1828 نوشته می‌شد.

بیازیت ص211 ، بایزید

توپرک ص ، 211 ، 292 توپراق

بیتلس ص 211، 292 بتلیس

غرب‌گرا و با ص 246، غرب‌گرا

وختانگ ص 274، 299، واختانگ

 پاساروتیز ص 276، پاساروتیژ

 وباکو ص 277، و باکو

 برده ص 278، غلام

 بهره برداری ص 280، بهره‌برداری

به جای واژه رویس‌الوزرا در ص 280 بایستی واژه نایب‌السلطنه به کار می‌رفت.

کاپلان گیرای ص 281، قاپلان‌گیرای

در نقشه ص 283 به جای استفاده از واژه دریاچه سون که نام جدیدی است شایسته می‌بود نام تاریخی آن یعنی گوگچه به کار می‌رفت.

سلاح‌دار ص 284، جبه‌دار

 روپوش ص 287، پرده

 ملولانی ص 289، طولانی

 مونتفیقن ص 292، بنی‌منتفک

 کازان ص 294، غازان

 آرتمی وولینسکی ص 295، آرتمی.و.ولینسکی

 قازی قوموک ص 297، قاضی قموق

 ماتوه‌ای ص 297، ماتیوس یا ماتئوس

 میراویس ص 298، میرویس

 ماورای قفقاز ص 301، 313، قفقاز جنوبی

 لواشی ص 304، لواشف

گرجیوسک ص 311، گئورگیوسک

جورج ص 314، گیورگی

اچمیادزه ص 316، اچمیادزین

ارملوف ص 319، 321 یرملوف

 منشیوکوف 321، منچیکوف

ماداتوف ص 322، مددوف

 مصیبت شعور، ص 324، مصیبت عقل

 منوچهر خان ارمنی، ص 325 گرجی بود نه ارمنی

 قوقند ص 327، خوقند

بانک وام و تخفیف ایران، ص 328، بانک استقراضی

 منتفق ص 351، 359، منتفک

دهوها ص 363، داوها

عهدنامه مقدماتی ص380 ، عهدنامه مجمل

عهدنامه قطعی ص 380، عهدنامه مفصل

کارزن ص 383، ؟؟

علی‌شان ظل‌السلطان ص 387، ؟؟

سپوی ص 392، تیپو

 بارک‌زهی ص 3954، بارکزایی

 حکند ص 395، خوقند

 کوفمان ص401، کافمن

 کتابچی‌فان ص 420، کتابچی‌خان

ج.ب.فریزر ص440، فریزر، ج.ب

 تورشیز ص 443، ترشیز

 مستقم ص 448، مستقیم

خلنگ ص 455، ؟؟

بانک‌داران ص 465، بنکداران

تیول‌ها وراثتی و ص 471، تیول‌ها وراثتی،

دهخارقان ص471، دهخوارقان

نسق‌چی‌باشی = رئیس جلادان

بنچه ص 472، بنیچه

متحمل ص 469، محتمل

ترک های گیرایلی ص 515، گرایلی

منیورسکی ص 519، مینورسکی

 ذوالغدیر ص 519، ذوالقدر

 اصانلو ص 524، اسانلو

عشایر دووایران ص 526، ؟؟

قره‌پاپاخ ص 527، قره‌پاپاق

سواحلی‌زبانان ص 603، سواحیلی‌زبانان

 

مجموعه نکات فوق‌الذکر به خوبی گواه آن است که برخلاف سایر مجلدات تاریخ ایران کمبریج که از پیوستگی محتوایی و خطاهای بالنسبه کمتری برخوردار هستند، در  این دفتر نقایص و عدم یک‌پارچگی محتوایی بسیار بیشتری به چشم می‌خورد که از نگاه پژوهشگران تاریخی قابل چشم‌پوشی نیست. شاید بتوان دلیل این امر را علاوه بر قصور مؤلفین برخی از فصول، اشکالات موجود در ویراستاری تخصص و نهایی آن دانست که ویراستاران آن نتوانسته‌اند تضادها، تکرار مطالب، عدم اشاره به بسیاری از رویدادها و … را برطرف نمایند.

به هر حال با ترجمه ادامه این دفتر (تاریخ پهلوی)، مجموعه تاریخ ایران کمبریج که حاصل نیم‌قرن تلاش پژوهشگران بین‌‌المللی در شناساندن ابعادی از تاریخ و تمدن ایران است، به طور کامل در دسترس محققان تاریخ‌پژوه قرار دارد و ترجمه جلد هشتم نیز که در بردارنده نمایه و فهرست راهنمای همه این مجلدات است و استفاده تخصصی از آن را آسان‌تر می‌کند  بر اعتبار این مجموعه اضافه خواهد کرد. بدون شک این مجموعه برای سال‌های آتی نیز یکی از مهمترین منابع قابل اعتنا و مؤثر در پژوهش‌های تاریخی خواهد بود.

 

منابع و مآخذ:  

    1. آصف، محمد هاشم، رستم التواریخ، به اهتمام عزیزا… علیزاده، انتشارات فردوسی،تهران،1380.
    2. اتکین، موریل، روابط ایران و روس (1828-1780)، ترجمه محسن خادم، مرکز نشر دانشگاهی، تهران،1382.
    3. استرآبادی، مهدی خان، جهانگشای نادری، به اهتمام سید عبدا… انوار، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران ،1377.
    4. سنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، تهران،1373.
    5. تهرانی، محمد شفیع، نادرنامه، به اهتمام رضا شعبانی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران،1369.
    6. چولوخادزه، الکساندر، فهرست اسناد آرشیوهای گرجستان پیرامون تاریخ ایران، جلد اول، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1381.
    7. دنبلی، عبدالرزاق، ماثرالسلطانیه یا تاریخ جنگهای ایران و روسیه، مقدمه و فهرست‌ها به اهتمام غلامحسین صدری افشار، انتشارات ابن سینا، تهران، 1351.
    8. ساروی، محمد فتح ا… بن محمد تقی، تاریخ محمدی، احسن التواریخ، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1371.
    9. شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، انتشارات نوین، چاپ دوم، تهران، 1369.
    10. غفاری کاشانی، ابوالحسن، گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات زرین، تهران، 1369.
    11. عضدالدوله، احمد میرزا، تاریخ عضدی، انتشارات سرو، تهران، 1362.
    12. لاکهارت، لارنس، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمه مصطفی قلی عماد، تهران، 1343.
    13. موسوی نامی اصفهانی، میرزا محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، تحریر و تحشیه عزیرا… بیات، امیرکبیر، تهران، 1363.
    14. مروی، محمد کاظم، عالم آرای نادری، به تصحیح محمد امین ریاحی، 3 جلد، انتشارات علمی، 1374.

منابع گرجی و روسی

    Asatiani, N, Masalebi XVIII- is Sakartvelos Istoriisatvis, Tbilisi,1973

    1. (موادی برای تاریخ گرجستان)
    16. Kherkheolidze, oman, Mepeta Iraki Meoris Mepis Timuraz Dzisa, Tbilisi, 1980. (پادشاهی ارکله دوم فرزند تیموراز)
    17. Javakhivili, I, Damokidebuleba Rusetis da sakartvelos shoris XVIII Sau. Shi, Tbilisi, 1919.(روابط روسیه با گرجستان در قرن هیجدهم)
    18. Janashia, Berdzenishvili, Sakartvelos Istoria, Sakitkhavi Tsigni, Metsniereba, Tbilisi.(تاریخ گرجستان)
    19. Kutsia, karlo, Nadir- shahi da sakartvelo, “Akho Aghmosavleti da Sakartvelo”. III, Tbilisi,2000.(نادر شاه در گرجستان)
    20. Macharadze, V, Georgiveski Traktati, Tbilisi,1983.(قرارداد گیورگیوسک)
    21. Tsintsadze, I, 1783 Tslis Mparvelobiti Traktati, Tbilisi ,1960.(قرارداد تحت الحمایگی سال 1783م)
    22. Berzhe, A, Akty sabranie Kavkazkoih Arkheograficheskoih Komissieih, vol. I-XII. Tbilisi,1866-1906.(دستاوردهای کمسیون باستان شناسی قفقاز)
    23. Soctavov, N,A, severnih kavkaz v Russko- Iranskikh I Russko- Turetskikh atnosheniakh vXVIIIV. At Constantinonolckovo Dogavora do kuchik- ghinarjiskovo Mira 1700-1774 gg. Moscow,1991.(جنوب قفقاز در روابط روسیه- ایران و روسیه- عثمانی در قرن هیجدهم از مذاکرات استانبول تا عهدنامه کوچیک- قینارجه)

 

این مقاله در نشریه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا با آدرس زیر منتشر شده است:

رشتیانی، گودرز، نظری بر تاریخ‌نگاری کمبریج ؛ نقد و بررسی دفتر اول جلد هفتم تاریخ ایران کمبریج، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ١۴۶، خردادماه ١٣٨٩