در رثای زنده یاد دکتر رحیم نیکبخت؛
در سوگ فرزند بلند همت ایران و آذربایجان

۱۷ مرداد, ۱۴۰۰
در سوگ فرزند بلند همت ایران و آذربایجان

محمد طاهری خسروشاهی

یقولون انّ الموت صعب علی الفتی

          مفارقه الاحباب و الله اصعب

با رفتن رحیم نیکبخت؛ ایران یکی از فرزاندان بلند همت و آذربایجان عزیز یکی از پژوهشگران سختکوش و با فضیلت خود را از دست داد.

او همه عمر پر برکت خود را در تلاش و تکاپوی علمی و فرهنگی گذراند. از همان اوان جوانی و بدو ورود به ساحت فرهنگ و اندیشه؛ با هوشمندی و بردباری، آموخت و اندوخته های علمی خود را برای روشنگری در خصوص تاریخ معاصر آذربایجان و حوزه مطالعات عاشورایی و شعررثایی به کار بست. تا یک هفته پیش از آنکه جانِ زلالش میزبان یک مهمان ناخوانده شود؛ با شوری وصف ناپذیر و آرامشی که خاص او بود؛ پیوسته در تکاپو بود. می خواند و می نوشت؛ تو گویی می دانست که فرصتش اندک و زمانش محدود است.  

رحیم در مسیر روشنگری و پرتو افکنی بر زوایای تاریک تاریخ معاصر آذربایجان و تکریم مفاخر شعر رثایی تبریز، آرام و استوار گام برمی داشت و زحمتِ خنّاسان و آزارِ کارافزایان و نیشِ کوته نظران، عزم و اراده خستگی ناپذیرش را در راه بیان حقیقت نمی فرسود. صفا و صمیمت و مهربانی عناصر ذاتی وجودش بود. حتی مخالفان راه و مرامش نیز بر این جنبه وجودی او اعتراف می کردند. با همه دوستان و مخاطبان از سر لطف و صفا سخن می گفت و از بدگویی و لجاجت و کینه توزی به شدت پرهیز داشت. من در 23 سال دوستی؛ یک بار ندیدم در پوستین کسی افتد و از کسی بدگویی کند. 

عاشق و شیفته حضرت اباعبدالله الحسین علیه آلاف التحیه والثنا بود و فارغ از هرگونه عنوان علمی و دانشگاهی، خود را خادم الحسین می نامید. در سال های اخیر عمده فعالیت های پژوهشی اش بر محور مطالعات عاشورا پژوهی به ویژه احیای میراث مکتوب مرثیه آذربایجان متمرکز شده بود و چندین اثر ارزشمند از سوی انتشارات سفیر اردهال و موسسه دیار کهن در این موضوع منتشر نمود. یک بار سخنی قریب به این مضمون برایم گفت که:  هرگاه از موشکافی های ملال آور تاریخ و سند پژوهی خسته می شوم، دمی در سایه سار شعر رثایی آذربایجان و یاد آرامش بخش حضرت اباعبدلله الحسین علیه السلام می آسایم.

نگارنده در این لحظه که در سایه امن جوار بارگاه حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام و همزمان با لیله الدفن و شب اول قبر آن دوست نازنین از دست رفته است، مجال سخن گفتن از دقایق احوال و بررسی آثار و کارنامه پربرگ و بار و ترسیم وجوه و جوانب شخصیت گرانقدرش را ندارد. بنابراین در این مجال اندک برآنم که لختی قلم را در سوگش بگریانم و به اشاراتی کوتاه در باب فضائل اخلاقی و مراتب علمی اش بسنده کنم با ذکر این سخن که:

همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد        دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی

1-مهمترین جنبه کارهای پژوهشی زنده یاد رحیم نیکبخت  حوزه های متنٌوعی است که در طول سالیان گذشته به پژوهش گرفت. تنوع علایق و گستره ابعاد شخصیت اوحقیقتأ مایه شگفتی است. طرفه آنکه تقریبأ در همه این زمینه های متنٌوع، مهارت داشت و زبردست بود. تاریخ معاصر آذربایجان، ادبیات مرثیه، تاریخ انقلاب اسلامی، تحولات سیاسی تبریز معاصر و سندپژوهی، بخشی از جنبه های متنوع کارهای پژوهشی اوست. آنچه این تنٌوع و ذوفنونی را به یکدیگر پیوند می داد، تعهٌد نیکبخت به تاریخ آدربایجان و روایت صحیح از اسناد تاریخی بود.

2-نیکبخت نازپرورد تنعٌم نبود.از همان آغاز کارهای پژوهشی، با کوشش و تلاشی طاقت سوز، مراتب علمی را تا درجه دکتری تاریخ طی کرد و عائله پدر و مادر و خانواده خود را به سامان رسانید. من و نیکبخت، در طول 23 سال رفاقتی که آغاز آن، بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی بود، با یکدیگر رابطه خانوادگی داشتیم. بارها دیدم که حتی در ایٌام عسرت نیز دست از مطالعه و تحقیق نمی کشید. هرگاه با خانواده به تبریز می آمد، از پرتو دوست نوازی و مهر گستری، معمولا و اگر فرصت داشت،  ابتدا به دیدار مادرم می رفت و سپس قدم به کلبه طوفان زده ما می نهاد و حق نان و نمک را استحکام می بخشید. چنان سرگرم کار کتاب و سند و مجلٌه بود که حتی بر سرسفره نیز، در حال تورٌق کتابی تازه و مجله ای جدید بود.

3- “جریان سازی” و “پرکاری” دو شاخصه بارز فعالیت های فرهنگی رحیم نیکبخت بود. رحیم، حلقه وصل جمعی از پژوهشگران خطه آذربایجان بود و هر گاه به تبریز می رسید، دوستان را در جایی که بود گرد خویش می آورد و با برگزاری این جلسات صمیمی و دوستانه، زمینه شکل گیری یک همایش جدید و نشستی فرهنگی را فراهم می آورد. بسیاری از اهل قلم جوان آذربایجان که اینک در حوزه های فرهنگی و تاریخی  قلم می زنند، از جمله تربیت شدگان او هستند که با تشویق های پی در پی رحیم و زمینه سازی او برای سخنرانی جوانان در همایش ها، شور و شوقی جدید را تجربه می کردند. در عین جریان سازی، پر انرژی هم بود. دمی آرام و قرار نداشت. در دیدارهای تقریبا دو ماهانه ای که داشتیم، بلافاصله بعد از سلام و احوالپرسی، بی مقدمه سراغ کار جدید می رفت و مباحث جدی آغاز می شد. لحظاتی پس از خاموشی ابدی اش، یگانه دختر مهربانش که از فرط بیتابی و دریغا گویی، تلفن خانه ما را گرفت و عقده دل گشود، می گفت: “نمی دانیم با این همه کارهای ناقص و نیمه تمام که بر روی میز کارش در خانه تلنبار شده است چه کنیم”. در همین دو روزی که خبر رفتنش منتشر شده است، یک ناشر و یک حروفچین محترم با من تماس گرفته اند و پیگیر یکی – دوکاری هستند که نیکبخت، چند روز پیش از رحلتش به دست تایپ وچاپ و نشر سپرده بود.

4- نیکبخت به معنای واقعی کلمه عاشق ایران و آذربایجان بود. تقریبا در همه آثاری که به خامه توانای او منتشر شده است، رنگی از پیوند ایران و آذربایجان مشاهده می شود. نگارنده در سال های دوستی و همنشینی با او، هیچ گاه تندی و عصبانیتش را ندید اما آنچه موجبات خشم او را فراهم می کرد، جعل تاریخ آذربایجان از سوی خنٌاسان و تحریفگران بود. همین روحیه سازش ناپذیری با تحریفگران بود که هر از گاه نادانی را بر آن می داشت که با کینه توزی، در گوشه و کنار از او بد گویی و سخن پراکنی کند. ذکر عظمت دیرین تاریخ ایران و آذربایجان و روایت درست از تاریخ این دیار غیرت سرشت، وجه همت او بود و در این میان عنصر وحدت ملّی و شکوه ایران، بارزترین نقطه مطالعات تاریخی و فعالیت های فرهنگی اش بود. 

ناگفته پیداست که کارهای پژوهشی زنده یاد رحیم نیکبخت، همانند بسیاری از آثار صاحبان تألیف و محققان و پژوهشگران، دارای فراز و نشیب و غثّ و سمین است. منتها این یادداشت که به مثابه اخوانیه ای و همزمان با شب شام غریبان او نوشته شده است، مجال بررسی احوال و دقایق آثار او را ندارد. درآینده بیشتر می توان در باره کارنامه نیکبخت نوشت و به ترسیم زوایای علمی و پژوهشی او پرداخت که امری واجب است.

دردا و دریغا که دست اجل به ناگاه و بی خبر بهار دوستی ما را به خزان تبدیل کرد و روزگار میان دوستان جان جدایی انداخت.

دخل الزمان و فرّق بیننا

               ان الزمان مفرٌق الاحباب