بخشی از یادداشت‌های دکتر رضازاده شفق از سفر هیئت ایرانی به ریاست قوام‌السلطنه به مسکو
شوروی هم فرقه دموکرات را ساخت، هم در حال جعل هویّت برای آذربایجان بود!

۲۰ آذر, ۱۴۰۰
شوروی هم فرقه دموکرات را ساخت، هم در حال جعل هویّت برای آذربایجان بود!

در بهمن ماه ۱۳۲۴، بحران آذربایجان به اوج رسیده بود و مجلس شورای ملّی احمد قوام مأمور تشکیل کابینه کرد. قوام‌السلطنه در هشت بهمن فرمان نخست‌وزیری خود را از شاه دریافت کرد و ۲۹ بهمن به همراه هیئتی عازم مسکو شد تا درباره خروج نیروهای شوروی از خاک ایران با رهبر شوروی گفتگو کند. استالین بهانه‌هایی داشت تا برخلاف تعهد نیروهای متفقین به خروج از ایران به مدت ۶ ماه پس از پایان جنگ، ارتش سرخ را از خاک ایران بیرون نکشد. استقرار فرقه دموکرات آذربایجان توسط شوروی در شمالغرب ایران، بخشی از نقشه بزرگتر شوروی برای الحاق بخش بزرگی از خاک ایران، از آذربایجان تا خراسان، به اتحاد جماهیر شوروی. فرقه دموکرات ابزار این سیاست بود. قوام‌السلطنه و هیئت همراه او کار سختی در پیش داشتند. یکی از اعضای هیئت همراه نقل می‌کند که پس از دیدار نخست نخست‌وزیر ایران با استالین، قوام سخت ناامید و ناراحت بوده و می‌گفته «استالین همه چیز را می‌خواهد و من نمی‌توانم از عهده مسئولیتی که به دوشم هست برآیم.» وی تا اندازه‌ای ناامید بود که قصد داشت همانجا استعفای خود را برای مجلس شورای ملّی ارسال و از مسکو به قصد یکی از کشورهای اروپایی سفر کند. اما اعضای هیئت به او قوت قلب دادند و از این تصمیمش بازداشتند. همزمان دو دیپلمات برجسته دیگر ایران، یعنی سید حسن تقی‌زاده سفیر کبیر ایران در لندن و حسین علا سفیر ایران در واشینگتن سخت در تلاش بودند تا از مجاری دیپلماتیک بین‌المللی عرصه را بر استالین تنگ کرده، اسباب خروج ارتش سرخ از ایران را فراهم کنند. به هر صورت در پایان چند ماه تلاش چندجانبه دیپلماتیک و نظامی ایران و استفاده مقتضی از موازنه نیروهای بین‌المللی، دولت ایران موفق به اقناع شوروی به خروج از خاک ایران و برچیدن آشوب فرقه دموکرات شد.

 

از راست: عیسی صدیق، حسن تقی‌زاده، ناشناخته، حسن علا، صادق رضازاده شفق

«اخلاق و دین و تاریخْ ایرانی بوده و در ظرف سه هزار سال تاریخ ایران با اینکه صدها سلاله آمده حکومت کرده و رفته‌اند، یک دوره پیدا نمی‌کنید که آذربایجان فرق خاصی از سایر ایالات داشته باشد و بیرق ملیّت غیرایرانی بلند کرده باشد. عقاید و عادات و اخلاق و داستان ها و ادبیات و دین ما در تمام این مدت ایرانی بوده است. عید ما نوروز، داستان ما شاهنامه، دین ما در قدیم زرتشتی و حالا اسلام، شعرای ما فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و خاقانی و نظامی و نظایر آن بوده‌اند.»

باری، یکی از اعضای هیئت همراه قوام‌السلطنه، دکتر صادق رضازاده شفق (نویسنده، محقق، مترجم، مبارز مشروطه‌خواه و سیاستمدار تبریزی) بود که یادداشت‌های مهمی از سفر هیئت دیپلماتیک ایران به زعامت قوام مرقوم داشته است.

رضازاده شفق در بخشی از یادداشت‌های خود نقل می‌کند در ضیافتی که با حضور هیئت ایرانی و جمعی از سیاستمداران و خبرنگاران روسی ترتیب داده شده بود ملاقاتی با یکی از مقامات روس داشته است که بحث به مسئله آذربایجان کشیده می‌شود. رضازاده شفق در یادداشت‌های خود می‌نوسید: «با ویشنسکی و چند نفر دیگر پای میز نشسته بودیم … که ویشتسکی گفت: شما که خود آذری هستید، نباید ازین نهضت بدتان بیاید. آذربایجانی‌ها خودمختاری می‌خواهند. مگر خودمختاری عیبی دارد؟»

رضازاده شفق پاسخ می‌دهد: «خودمختاری اگر به معنای اختیارات در شهرداری، راهسازی، فرهنگ و بهداشت و انجمن‌هاست شاید باید در تمام ایالات ایران ترتیب داده شود … اما باید دید اتفاقات اخیر از کجا آب می‌خورد و سلاح‌هایی که برای شورش استفاده می‌شود از کدام منبع تامین می شود و …»

«ویشنسکی با لبخندی مصنوعی پاسخ داد: این‌ها اهمیت ندارد مهم این است که «ملّت آذربایجان» [کذا!] به آمال خود دست یابد…»

رضازاده شفق: «مثل این است که گویا ملت آذربایجان جدا از «ملت ایران» است؟»

ویشنسکی: «چطور؟ مگر اخلاق و تاریخ آذربایجان غیر از ایران نیست؟»

در اینجا رضازاده شفق جوابی محکم خطاب به مقام شوروی می‌گوید: «اخلاق و دین و تاریخْ ایرانی بوده و در ظرف سه هزار سال تاریخ ایران با اینکه صدها سلاله آمده حکومت کرده و رفته‌اند، یک دوره پیدا نمی‌کنید که آذربایجان فرق خاصی از سایر ایالات داشته باشد و بیرق ملیّت غیرایرانی بلند کرده باشد. عقاید و عادات و اخلاق و داستان ها و ادبیات و دین ما در تمام این مدت ایرانی بوده است. عید ما نوروز، داستان ما شاهنامه، دین ما در قدیم زرتشتی و حالا اسلام، شعرای ما فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و خاقانی و نظامی و نظایر آن بوده‌اند.»

ویشنسکی: «مگر از عادات و آرزوها و تصانیف بومی آذربایجان خبر ندارید؟»

رضازاده شفق: «آوازها و تصانیف محلی به این معنی که شما می‌فرمایید در مازندران و شیراز و کردستان هم هست. منظور وجود مشترک اصولی قدیمی و تاریخ ملّی است که سرتاسر ایران یکی است.»

ویشنسکی در پاسخی وقیحانه که آشکارا ژرفای بدطینتی مقامات شوروی نسبت به ایران و انگیزه مداخله آنان در امور ایران را می‌رساد، می‌گوید: «آذربایجان غیر ایالات دیگر است، بلکه مانند قفقاز یک زبان غیرایرانی دارد.»

مقام شوروی وقیحانه می‌گوید: «آذربایجان غیر ایالات دیگر است، بلکه مانند قفقاز یک زبان غیرایرانی دارد.»

رضازاده شفق در یادداشت‌هایش می‌نویسند: «در جواب نخواستم یعنی نتوانستم بگویم قفقاز را هم حدود ۱۳۰ سال پیش از چنگ ما در آوردید. اما گفتم: « «زبان» و «ملیّت» یکی نیست. ما زبانمان در آذربایجان هیچوقت زبان یک دولت و ملّت جداگانه و مستقل غیرایرانی نبوده، به علاوه در طول سه هزار سال تاریخ ایران یک دوره حتی یک سال نمی‌توانید پیدا کنید که زبان رسمی و علمی و ادبی و دینی در آذربایجان ترکی باشد.»

منبع: یادداشت‌های دکتر صادق رضازاده شفق، به نقل از جهانگیر موسوی‌زاده، تبریز زیر چکمه‌های ارتش سرخ (جلد ۱). تهران: نشر موسوی‌زاده

هیئت اعزامی ایران به مسکو، به ریاست قوام‌السلطنه. دکتر صادق رضازاده شفق نفر چهارم از سمت راست

فوج نجات تبریز، صادق رضازاده شفق نفر سوم ایستاده از سمت چپ

صادق رضازاده شفق به همراه سید حسن تقی‌زاده